داريوش سجادي در وبلاگ خود نوشت: برخي از رفتارها قبل از آنكه «اصالت» داشته باشند «تخديرگرند» يعني به مثابه مواد افيوني نقش تخديركنندگي در شخصيت فرد را عهده داري مي كنند. شب گذشته با يكي از دوستان گعده داشتيم و در مورد مواضع شاذ سياسي و تند راديكال و ساختارشكنانه برخي از آقايان در خارج از كشور صحبت مي كرديم. آقاياني كه قبلا و در دوران حضورشان در ايران منزلت و مسئوليتي آبرومند داشتند.
وي مي افزايد: به اعتبار شناخت شخصي كه با برخي از اين آقايان و زندگي خصوصي شان دارم با صراحت اعلام مي دارم اين آقايان با ميل و علاقه شخصي خود در خارج نمانده اند و اولويت شان بازگشت به كشور است اما تنها به دليل فشار همسران شان (بنا به دلايلي مشخص) جهت ماندن در خارج تن به اين تبعيد ناخواسته داده و مي دهند خصوصا آنكه عموما به دليل ناآشنايي با زبان كشور محل اقامت شان محروم از ايجاد رابطه با محيط جديد شده و ايضا از كسب شغلي آبرومند در حد و توقع آنچه كه در داخل كشور داشته اند نيز محروم مانده اند.
سجادي خاطرنشان كرد: واكنش غريزي چنين آقاياني به منظور «خود توجيه گري» چرايي ماندن در خارج از كشور، فرياد كشيدن با دوزي بالا از بغض و غيظ در حوزه مسائل سياسي شده تا از اين طريق و برخلاف سنت مالوف در داخل كشور، با هرچه راديكال تر و ساختارشكنانه تر خود را ارائه كردن در ضمير ناخودآگاه شان به اين تشفي خاطر برسند كه «دليل تن دادن به ماندن در غربت ولو با ذلت، متابعت از همسرم نيست بلكه در خطر بودن جانم در داخل به دليل مواضع انقلابي و شجاعانه خودم مي باشد!» بر اين اساس ايشان هر اندازه بر چاشني مواضع شاذ سياسي خود مي افزايند تا در مقابل متابعت از همسر، از اين طريق به خود و ايضا همسرشان «القاي شجاعت و استقلال شخصيت و استقلال عمل» شان را پمپ و باور نمايند.
همكار نشريات زنجيره اي در دوره اصلاحات مي نويسد: شخصا به اسم و با اطلاع دقيق تعداد زيادي از ايشان را مي توانم نام ببرم كه چگونه در اين مخمصه خود را اسير كرده اند و با چنان رويكردي هم كليه پل هاي پشت سرشان جهت بازگشت به كشور را شكسته اند و هم چنان كه از وضعيت موجود خود در خارج نيز ناخرسندند و مصداق بارز آناني هستند و شده اند كه؛ نه در غربت دلم شاد و نه رويي در وطن دارم.
مدير شبكه ماهواره اي تعطيل شده هما در مطلب ديگري با اشاره به عبور بي سروصداي فتنه گران از روز 25 بهمن امسال با وجود حاشيه سازي يكي دو سال قبل نوشت: 2 سال پيش وقتي سبزها فراخوان تظاهرات 25 بهمن را صادر كردند، در وبلاگ خود نوشتم كه اين تظاهرات يك شوخي و توهم است.
خلاصه نوشته اين بود كه مگر مي شود اين فراخوان را باور كرد وقتي حاملان جنبش سبز چند ماه جلوتر و در سالگرد روز قدس شعار «نه غزه- نه لبنان» را به نام خود در كف خيابان هاي تهران سند زدند؟ منطق حاكم بر اين شعار ناظر بر اين اصل بود كه مظالم ملت ستمديده در غزه و لبنان و ايضا مظالم ملت هاي ديگر ربطي به ما ندارد! حال با چنان شعاري چگونه بايد باور كرد جنبش سبز به يك باره دچار استحاله شده و خود را در سنگر دفاع از ملت مسلمان مصر قرار داده جز آنكه؛ «بيله ديگ- بيله چغندر»!