به گزارش نمانیوز به نقل از عصر ایران، عباس عبدی، مطابق معمول، صریح و بی پروا از نیروهای دموکراسی خواه جامعه ایران انتقاد می کند. او ادبیات برخی از هواداران تحریم را ادبیاتی کاملاً غیردموکراتیک و آزادی ستیزانه می داند که فقط به کار بازتولید فضای سیاسی غیردموکراتیک می آید و بس.
یکی از مفروضات بنیادین نقدهای عبدی بر ادبیات هواداران تحریم، تفکیک انسان دموکراسی خواه از انسان دموکرات است. هر دموکراسی خواهی لزوماً دموکرات نیست و چه بسیار دوستداران دموکراسی، که عملاً دشمنان و نافیان دموکراسی اند.
عبدی از رای دادن خاتمی در انتخابات مجلس نهم دفاع می کند و رای او را نه محصول ترس که برآمده از شجاعت می داند.
به نظر شما سیاست تحریم انتخابات مجلس نهم، موفق بود؟
برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید انتخابات مجلس هشتم را به یاد بیاوریم. در مجلس هشتم چیزی به نام تحریم انتخابات در کار نبود اما مشارکت هم در خیلی از حوزه ها اندک بود. در تهران هم درصد مشارکت کنندگان در انتخابات، نسبتاً پایین بود. پس اگر مردم در شرایط عادی هم احساس کنند که انتخابات خیلی جدی نیست، مشارکت در انتخابات بالا نمی رود. بنابراین سیاست تحریم وقتی موضوعیت پیدا می کند که مردم انگیزه ای جدی برای شرکت در انتخابات داشته باشند و عده ای از سیاسیون آن ها را از شرکت در انتخابات منع کند.
نکته دوم اینکه، تحریم انتخابات باید بتواند به یک جریان بدل شود. این امر نیازمند ایده و تبلیغات روشن است. وقتی اروپا نفت ایران را تحریم می کند، این کار را بر اساس ایده ای خاص آغاز می کند و بر اساس تبلیغات لازم پیش می برد.
حالا سوال این است که آیا اصلاً مشارکت در این دوره از انتخابات مجلس، در قیاس با دوره هشتم، که در آن دوره اصلاً تحریمی هم در کار نبود، کمتر بود؟ من فکر نمی کنم این طور بوده باشد. بنابراین در این انتخابات چیزی به نام تاثیر تحریم وجود خارجی نداشت. یعنی اگر انتخابات از سوی عده ای از گروههای سیاسی تحریم هم نمی شد، باز هم درصد مشارکت مردم همین درصد فعلی بود. یعنی کسی هم که در این انتخابات رای نداده است، نه به دلیل ترویج ایده تحریم از سوی گروههای مخالف حکومت، بلکه به دلیل عدم تمایل خودش به شرکت در انتخابات، در آن شرکت نکرده است.
سیاست تحریم باید کسانی را مخاطب قرار می داد که در این انتخابات علی الاصول قصد رای دادن داشتند. کسانی که خواهان تحریم نفت ایران از سوی کشورهای اروپایی هستند، نمی توانند سوئد را تشویق کنند که از ایران نفت نخرد؛ برای اینکه سوئد اصلاً از ایران نفت نمی خرد. هواداران تحریم نفت ایران باید اسپانیا و ایتالیا و یونان را قانع کنند که از ایران نفت نخرد. آنها اگر موفق به انجام این کار شوند، می توانند بگویند سیاست تحریم نفت ایران ثمربخش و موثر بوده است.
حرف من این است که اگر هیچ کس در این انتخابات تز تحریم را مطرح نمی کرد و در این باره تبلیغ نمی شد، باز هم مشارکت مردم در انتخابات هیچ تفاوت معناداری با الان نداشت همچنان که در مجلس قبلی هم همینطور بود؛ زیرا کسانی که مخاطب و در معرض تبلیغات سیاست تحریم واقع شدند، کسانی بودند که اصولاً قصد شرکت در انتخابات را نداشتند.
کسانی هم که شرکت کردند، احتمالاً ایده تحریم برایشان جذاب نبود و شاید هم در معرض تبلیغات این ایده قرار نداشتند. بنابراین من فکر می کنم در این دوره از انتخابات مجلس، چیزی به نام تاثیر تحریم در عمل و به طرز معناداری وجود خارجی نداشت.
وقتی گفته می شود سیاست تحریم در این انتخابات شکست خورد، دقیقاً یعنی چه؟ درصد رای دهندگان در این انتخابات چقدر باید می بود تا تحریم کنندگان بگویند سیاست تحریم شکست نخورده است؟
شکست خوردن سیاست تحریم یعنی اینکه شما شعاری می دهید که تاثیری عملی ندارد. معنای شکست سیاست تحریم این است. درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود. این امر نشانه آن است که هواداران تحریم انتخابات، که می خواستند درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس نهم نسبت به مجلس هشتم کاهش یابد، به هدف خود نرسیدند.
وقتی اتحادیه اروپا نفت ما را تحریم می کند، قاعدتاً انتظار دارد فروش نفت و درآمد ایران کم شود. اما اگر ایران توانست نفت را به جای دیگری بفروشد و فروش نفتمان کاهش نیابد، آن تحریم شکست خورده محسوب می شود. در این صورت، ایران احساس پیروزی می کند.
اگر در این انتخابات کسی از تحریم دم نمی زد و ما شاهد کنش های ایجابی برای تحریم انتخابات نبودیم، شکستی هم برای آنان متصور نبود، در این صورت هواداران حکومت و افزایش مشارکت در انتخابات، در اثر ناکامی گروه مقابل، احساس پیروزی نمی کردند. در این صورت حکومت باید توضیح می داد که آیا بین درصد مشارکت کنندگان در انتخابات با تبلیغات مربوط به ضرورت شرکت در انتخابات، تناسبی وجود دارد یا نه.
اما الان با اطمینان می توان گفت کسانی که ساز تحریم می زدند، عملاً تغییر معناداری در انتخابات بوجود نیاوردند مگر این که مدعی شوند مردم میخواستند بسیار بیشتر از انتخابات نجلس هشتم شرکت کنند و تحریمی ها مانع شدند!
اما اگر طرفداران تحریم معتقد باشند موفق شده اند تغییر معناداری در میزان مشارکت مردم در انتخابات بوجود آورند، این ادعای آنها تبعات بزرگی دارد. زیرا این حرف آنها به این معناست که انتخابات مجلس نهم می توانست هفتاد هشتاد درصد مشارکت مردمی داشته باشد و آنها موفق شده اند بیست سی درصد این مشارکت را کاهش دهند. در حالی که درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس معمولاً در همین حد بوده است. گاهی که رقابت بیشتر بوده، مثل انتخابات مجلس ششم، درصد رای دهندگان هم افزایش یافته است. گاهی هم که رقابت کمتر بوده، مثل انتخابات مجلس هشتم، درصد مشارکت کاهش یافته است. مشارکت در این انتخابات هم در مجموع مثل مشارکت در انتخابات مجلس هشتم بود.
ولی این انتخابات برای نظام، به دلیل حوادث سال 88، به مراتب مهمتر از انتخابات مجلس هشتم بود. اگر سطح مشارکت در این انتخابات مثل انتخابات مجلس هشتم بوده باشد، آیا این امر نمی تواند دال بر این باشد که تبلیغات طرفداران تحریم بی تاثیر نبوده است؟
نه، زیرا در این صورت باید بگوییم که حکومت در انتخابات مجلس هشتم هم می توانست افراد بیشتری را به پای صندوق های رای بیاورد ولی این کار را نکرده است. حکومت همیشه حداکثر افرادی را که می تواند بسیج کند، در روز انتخابات به پای صندوق های رای می آورد. این حداکثر افراد، تعداد و درصد معینی دارد. بیش از این تعداد و درصد، وقتی شکل می گیرد که رقابت انتخاباتی چشمگیر باشد؛ چیزی که در این انتخابات و در انتخابات مجلس هشتم شاهد آن نبودیم.
اما اهمیت این انتخابات برای حکومت، از این حیث نبود که اگر درصد رای دهدگان در این انتخابات به اندازه مجلس هشتم باشد، این امر فی نفسه بد است. بعد از انتخابات 88 و شکل گیری جریان پررنگ تحریم، بعضی ها توقع داشتند که سطح مشارکت در این انتخابات به سی درصد برسد.
اما الان که این طور نشده و درصد مشارکت مجالس هشتم و نهم کمابیش یکسان است، حکومت می تواند بگوید وضع ما در سال 90 فرق چندانی با سال 86 ندارد. یعنی حکومت می تواند بگوید حوادث سال 88 تاثیری در حال و روزش نداشته است. به این معنا، می توان گفت حکومت، بر اساس تحلیل خودش، از خطری که در ذهنش بود، عبور کرده است.
شما قبل از انتخابات پیش بینی کردید که هفتاد درصد واجدین حق رای در انتخابات شرکت می کنند؛ اما پیش بینی تان درست از آب درنیامد.
آن پیش بینی ناظر بر شرایطی بود که شایعه حذف یارانه ها، در صورت رای ندادن در انتخابات، مطرح می شد. اما چنین شایعه ای مطرح نشد. پیش بینی من یک ماه و نیم قبل از انتخابات مطرح شده بود.
شما اگر یک هفته قبل از انتخابات از من سوال می کردید، می گفتم که با رد صلاحیت طرفداران دولت ، امکان شکل گیری جریانی که منتسب به دولت بوده و در کل کشور هم فعال باشد و شعارهای دولت را مطرح کند، از بین رفت. تنها گروهی که می توانست این شعارها را مطرح کند، همین جریان منتسب به دولت بود نه آن دو سه جریان اصولگرای دیگر.
یعنی مانور دادن بر روی یارانه ها، اگر چه مشارکت را بالا می برد ولی نتیجه خوبی برای اصولگرایان نداشت.
بله. چنین شعارهایی، نتیجه انتخابات را بطور روشنی به نفع دولت رقم می زد. اگر طرفداران دولت می توانستند یک لیست انتخاباتی دویست و پنجاه نفره در کل کشور داشته باشند و با شعارهایی حول و حوش یارانه ها، وارد میدان رقابت می شدند، نتیجه انتخابات خیلی فرق می کرد.
آنچه رخ داد این بود که آن عده از طرفداران دولت هم که در فرایند رقابت باقی ماندند و رد صلاحیت نشدند، دیگر نتوانستند در چارچوب مد نظرشان شعارهای انتخاباتی شان را طرح کنند؛ چرا که می ترسیدند با انگ جریان انحرافی، از ادامه رقابت بازبمانند. به همین دلیل با چراغ خاموش آمدند و شعار یارانه ها را هم مطرح نکردند.
اگر سیاست تحریم موجب مشارکت سی درصدی می شد، این سطح پایین مشارکت، در عمل چه تاثیری در مناسبات و خط مشی های سیاسی رسمی بر جای می گذاشت؟
فرض کنیم این طور می شد. اگر چنین اتفاقی می افتاد، کسانی که موفق شده بودند بیست درصد از سطح معمول مشارکت در انتخابات مجلس را کاهش دهند، یعنی سطح مشارکت را از پنجاه در صد به سی درصد برسانند، مصداق یک اپوزیسیون توانمند بودند که رفتار سیاسی بخش قابل توجهی از جامعه را تحت کنترل خود داشتند. چنین اپوزیسیونی اصلا اجازه نمی داد انتخابات به این شکل برگزار شود که آنها نیازی به تحریمش داشته باشند.
شما قبل از روز انتخابات هم می توانستید ببینید که چنین اپوزیسیون قدرتمندی در ایران وجود ندارد و بنابراین نمی تواند از طریق تحریم در انتخابات تاثیر چشمگیری داشته باشد. به همین دلیل است که سیاست تحریم جواب نمی دهد. بنابراین سوال شما منوط به فرضی است که فعلا بلاموضوع است.
حالا فرض کنیم به هر دلیل و علتی، سی درصد مردم در انتخابات شرکت می کردند. آیا این امر در سیاست های داخلی و خارجی حکومت تاثیر می گذاشت؟
صد در صد. اگر میزان مشارکت را پنجاه درصد هم بدانیم، این برای حکومت رقم مطلوبی است؛ یعنی از رقم متعارف مشارکت در انتخابات در کل دنیا، کمتر نیست. اما اگر سطح مشارکت از پنجاه درصد به سی درصد می رسید، نه تنها تاثیرات خارجی داشت بلکه در روحیه نیروهای داخلی هم تاثیر می گذاشت.
مشارکت سی درصدی در کل کشور، به معنای مشارکت ده درصدی مردم شهر تهران است. این یعنی یک فاجعه انتخاباتی؛ فاجعه ای که به تضعیف روحیه های داخلی و تقویت روحیه های خارجی منجر می شد.
ولی به طور کلی برداشت من این است که نتیجه این انتخابات موازنه روحیه نیروهای داخلی و خارجی را خیلی به هم نزد. یعنی نه اپوزیسیون را خیلی خوشحال کرد و نه حکومت را. البته طرفداران تحریم در مجموع بیشتر ضربه خوردند.
اصلاح طلبان همیشه شرکت در انتخابات را استراتژی خودشان می دانستند.آیا شرکت نکردن آنها در این انتخابات، به معنای عدول آنها از استراتژی شان است؟
ابتدا باید درک خودمان را از انتخابات توضیح دهیم. اگر انتخابات را مسابقه ای می دانیم که باید به صورت کاملاً منصفانه و بی طرفانه برگزار شود، نه این انتخابات مصداق چنان مسابقهای بود و نه انتخابات سال 88. اگر کسانی با این نگاه وارد انتخابات 88 شدند، از ابتدا خطا کردند.
اگر شما چنین نگاهی به انتخابات دارید، بنابراین باید پیشاپیش دموکراتیک بودن سیستم برگزار کننده انتخابات را نیز تایید کنید. در این صورت شما دیگر حق ندارید اپوزیسیون این سیستم باشید بلکه فقط باید در درون سیستم وارد فرایند رقابت شوید.
کسانی که فکر می کنند انتخابات ما هم مثل جام جهانی فوتبال است و همه وارد رقابت می شوند و هر کسی هم تیم محبوبش را انتخاب و تشویق می کند و خطاهای داوری هم سیستماتیک نیست، باید بپذیرند که در ایده آل ترین سیستم سیاسی به سر می برند. در این صورت دیگر اصلاً معلوم نیست دعوای آنها بر سر چیست و به کجا می خواهد برسد؟
اما اگر انتخابات را مثل جام جهانی نمی دانند، نه فقط در این انتخابات بلکه در انتخابات سال 88 و 84 و ... هم نباید با هدف پیروزی شرکت می کردند. شاید هم اصلاح طلبان بگویند انتخابات قبلی مثل جام جهانی بود اما این یکی نیست، در این صورت باید توضیح دهند که چرا چنین تحلیلی دارند. در این باره هم توضیحی داده نمی شود.
انتخابات در یک جامعه کاملاً دموکراتیک طریقیت دارد اما برای ما موضوعیت دارد؛ چرا که موجب می شود تشکل ها و احزاب گوناگون در ویترین سیاسی جامعه قرار گیرند. این یکی از مصادیق موضوعیت داشتن انتخابات است.
مثلاً نیروهای ملی – مذهبی، با اینکه می دانستند رد صلاحیت می شوند، اما معمولاً قبل از انتخابات فعال می شدند و در عرصه سیاسی جامعه، نقش پررنگ تری ایفا می کردند . یا در این انتخابات، بحث انتخاب این یا آن کاندیدا، در درجه دوم اهمیت قرار داشت. از نظر برخی اولویت با دفع تهدید خارجی بود. این هم مصداق دیگری از موضوعیت داشتن انتخابات است.
بعضی ها هم ممکن است با هدف گفتگو و طرح مسائل در عرصه انتخابات فعال شوند؛ چرا که می بینند در شرایط دیگر فرصت زیادی برای کنش سیاسی ندارند. مثلاً من خودم در فروردین 88 تحلیلی منتشر کردم با این عنوان که "مشارکت در انتخابات از کدام منظر؟"
پیروزی در انتخابات سال 88 برای من اولویت نداشت. مساله من چیزهای دیگری بود. چرا؟ زیرا انتخابات در ایران موضوعیت دارد. بنابراین دوستانی که در انتخابت این دوره شرکت نکردند، باید توضیح دهند که اگر انتخابات قبلاً برایشان موضوعیت داشت، چرا دیگر الان موضوعیت ندارد. اما اگر معقتدند که انتخابات در ایران طریقیت دارد، در این صورت در اشتباهند؛ چرا که قبلاً هم انتخابات، طریقیت نداشت.
حالا به نظر شما، این رویگردانی اصلاح طلبان از صندوق های رای، مصداق عدول از استراتژی شان بود؟
رفتار اصلاح طلبان اشکال مهمتری دارد و آن هم عدول از دموکراسی است. اصلاح طلبان الان به هیچ وجه در فضای آزاد و دموکراتیک بحث نمی کنند. فرض کنید کسی از شرکت در انتخابات دفاع کند. همه به او هجوم می آورند و به او انگ می زنند. آن بیانیه ای که قبل از انتخابات به نام زندانیان منتشر شد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود، مصداق یک فعل کاملاً غیردموکراتیک بود.
چرا؟
اولاً آن بیانیه متعلق به زندانیان نبود و دیگران بدون اجازه و در خارج از زندان آن را نوشته بودند. شاید شما بگویید چرا زندانیان سیاسی آن بیانیه را تکذیب نکردند؟ به دلیل همین مصلحت سنجی هایی که بعضی از آدم های توتالیتر هم به آن استناد میکنند.
برخی از زندانیان هم از آن بیانیه عصبانی اند ولی هیچ یک از آنان تا کنون به طور رسمی آن بیانیه را تکذیب نکردهاند.
شما مطمئن هستید که آن بیانیه را زندانیان اصلاح طلب ننوشتند؟
صد در صد! تردید نداشته باشید. یک بیانیه دیگر هم با امضای زندانیان سکولار منتشر شد. چند روز پیش یکی از همین زندانیان که در بیمارستان بستری بود، به من گفت من اصلاً روحم از چنان بیانیه ای بی خبر است و گفت رسما هم تکذیب کرده است.
به نظر شما، چه کسانی چنین بیانیه هایی را می نویسند؟
این یک موضوع فرعی است. مهم نیست چه کسی این بیانیه ها را نوشته است. نکته مهم این است که بعضی ها به خودشان این حق را می دهند که زندانیان مملکت را ابزار پیشبرد اهداف خودشان بکنند و آنها هم به دلائلی مصلحت نمیدانند که بیانیه های جعلی این افراد را تکذیب کنند.
البته من نمی گویم که تمام زندانیان اصلاح طلب مخالف تحریم انتخابات بودند که در آن بیانیه مطرح شده بود. حرف من این است که آن بیانیه را آنها ننوشتند. دیگران نوشتند و آنها هم مصلحت ندیدند آن را تکذیب کنند. حالا به غیر از این، شما به محتوای این بیانیه نگاه کنید. در بیانیه بطور ضمنی گفته شده است هر کسی که رای بدهد، خائن است. نتیجه آن بیانیه این است که آقای خاتمی که رای داد، خائن است.
این ادیبات، شبیه ادبیات مجاهدین خلق است.
آفرین! این ادبیات ضد دموکراتیک است؛ چرا که حق اظهار نظر را از دیگران می گیرد. اگر می گفتند ما به این دلایل فکر می کنیم نباید در انتخابات مجلس رای داد ولی این فقط توصیه ما به مردم است و هر کسی می تواند خودش در این باره تصمیم گیری کند، اشکالی نداشت.
این مشکل، مشکل کل جنبشی است که در دو سال اخیر شکل گرفته است. رای دادن و رای ندادن اهمیت ثانوی دارد. یکی دوست دارد در انتخابات شرکت کند و یکی هم دوست ندارد. مهم این است که همه بتوانند بحث آزاد کنند و دلایلشان را در موافقت و مخالفت با شرکت در انتخابات، بیان کنند. اما اگر من مخالف شرکت در انتخابات باشم و شما را که موافق رای دادن هستید، خائن بخوانم و به شما انگ بزنم و حق حرف زدن شما را سلب کنم، این می شود همان ادبیات و مشی مجاهدین خلق.
به نظر من همه حق دارند درباره رفتار سیاسی خودشان تصمیم بگیرند ولی این ادبیات، ادبیاتی است که مشکلات اصلی ما را نشان می دهد. به همین دلیل است که وقتی آقای خاتمی در انتخابات رای داد، دوباره یک عده از مخالفان شرکت در انتخابات، از این طرف بام افتادند و با همان منطق قبلی، از خاتمی دفاع کردند.
من با این منطق و این شیوه رد و ابرام مشکل دارم نه با رای دادن و رای ندادن. به نظر من، باید اجازه داد در فضای آزاد درباره شرکت در انتخابات بحث شود. حالا ممکن است کسی به این نتیجه برسد که باید رای داد و کسی هم به نتیجه مخالف برسد. اما به قائلان هر دو نظر باید احترام گذاشت و به کسی نباید انگ زد و با ادبیات غیر دموکراتیک و با دروغ و جعل نامه بر او تاخت.
شما در این انتخابات رای دادید؟
بله، من رای دادم.
شما هم مثل آقای خاتمی روی برگه رایتان نوشتید جمهوری اسلامی؟!
نه خیر، من به آقای مطهری رای دادم.
چرا در انتخابات شرکت کردید؟
من برای رای دادن به آقای مطهری در انتخابات شرکت نکردم. برای من نفس شرکت در انتخابات مهم بود. چرا؟ چون شرکت در انتخابات را یکی از عوامل رفع تهدیدات خارجی علیه کشورم می دانم(هر چند به سیاستهای موجود کشورم هم اعتراض دارم و تا حد زیادی آنها را میگویم). ولی رای دادن من به معنای تایید وضعیت موجود نیست.
من از فردا همچون گذشته به سیاست های غلط اعتراض خواهم کرد؛ سیاست هایی که تهدید خارجی را تشدید می کند. اگر این انتخابات فقط عرصه اختلافات اصولگریان بود، شرکت در انتخابات هیچ ربطی به من پیدا نمی کرد. اما وقتی که بحث حمله نظامی به کشورم در میان است، شرکت در انتخابات به من مربوط می شود.
حالا چرا به علی مطهری رای دادید؟
من این را بارها هم نوشته ام. مساله اصلی در شرایط کنونی برای من گرایش سیاسی و فکری نیست. مساله من مردی و نامردی است. اختلاف فکری من و علمی طهری از زیاد است اما علی مطهری اندک حریتی دارد که دیگران به کلی از آن بی بهره اند. این دلیل رای دادن من به مطهری بود. من کاری به عقیده مطهری ندارم. مساله با معرفتی و بیمعرفتی است. فرقی هم نمی کند که از چه جناحی باشد!
آیا رای دادن و موضع گیری سیاسی با این ملاک، درست است؟
بله! شما در زندگی شخصی تان هم این کار را می کنید. من اگر کاملا همفکر شما باشم ولی آدم نامردی باشم، شما یک قدم هم با من راه نمی آیید. یعنی صد بار ترجیح می دهید که با آن کسی قدم بزنی که مطمئنی از پشت سر به شما لگد نمی زند.
فقط به علی مطهری رای دادید؟
نه، یه یک نفر دیگر هم رای دادم.
می توانم اسم او را هم بپرسم؟
حالا بماند! اتفاقاً او کسی است که از قدیم با من بد بوده است. اسمش را نمی گویم. ولی به او هم به دلیل خصلت مردانگی اش رای دادم.
تحلیلتان از رای دادن خاتمی چیست؟
کسی کنار آبشار نیاگارا ایستاده بود و می گفت عجیب است که این همه آب از آن بالا می ریزد پایین. کس دیگری به او گفت عجیب است که این همه آب از بالا نریزد پایین!
رای دادن آقای خاتمی چیز عجیبی نبود؛ هم به دلایل فکری و هم به دلایل شخصیتی. آقای خاتمی، نه رای دادنش بلکه رفتار سه سال گذشته اش برای من عجیب بود.
بعضی ها مدعی شدند که روز 12 اسفند، عده ای به محل اقامت خاتمی رفته و با تهدید او را مجبور به رای دادن کردند.
این حرف از آن دروغها است! نه فشاری بوده و نه خبری!
ولی به نقل از نزدیکان خاتمی این ادعا را مطرح کرده اند. آیا این تحلیل شماست یا خبری در این باره دارید؟
اصلاً از این خبرها نبوده است. من دارم می گویم این طور نبوده و هویتم هم مشخص است.
آقای خاتمی قبلاً نمی دانست 12 اسفند چه روزی است! ولی به 12 اسفند که نزدیک شدیم، کم کم متوجه شد 12 اسفند چه روزی است! یعنی او با این ذهنیت و خصوصیاتش اصلاً نمی تواند رای ندهد. کسانی هم که خاتمی با آنها مشورت کرده بود، رای دادنش را تایید کردند.
ولی حالا فرض کنیم که آن خبر درست باشد. در این صورت رای دادن خاتمی، کار نادرستی است. به این دلیل که نباید رای میداد. اگر خاتمی رای داده است تا برای زندانیان و دوستان اصلاح طلب مشکلی پیش نیاید، این نشان می دهد که خاتمی در سه سال گذشته خطا کرده است. چرا؟ چون اگر رای ندادن خاتمی می تواند موجب زندانی شدن عده ای شود یا فشار بر زندانیان را افزایش دهد، پس مجموعه مواضع انتقادی خاتمی در سه سال گذشته نیز، قطعاً در زندانی شدن اصلاح طلبان تاثیر داشته است.
خاتمی اگر نمی خواهد رفتار و موضع گیری سیاسی اش باعث زندانی شدن کسی شود، پس در سه سال گذشته باید مشی دیگری را در پیش می گرفت. چطور خاتمی در گذشته آن مواضع را اتخاذ کرد و آن سخنان انتقادی را در سه سال اخیر گفت و به فکر فشار بر دوستانش نبود و در روز 12 اسفند، ناگهان به یاد دوستان زندانی افتاد و برای ممانعت از اعمال فشار بر آنها، رفت پای صندوق رای؟!
در این صورت، و با این منطق، رفتارهای قبلی خاتمی نادرست بوده است؛ چرا که خاتمی نمی خواهد کاری کند که دیگران به دردسر بیفتند. اما این خبرها نبوده است که خاتمی با تهدید رای داده باشد.
پس چرا همسر محمدرضا خاتمی هم رای دادن خاتمی را ضربه ای سنگین توصیف کرد؟
برای اینکه خاتمی با هیچ یک از این ها مشورت نکرده بود. خاتمی با کسانی که نظرشان برایش مهم است، مشورت کرده بود. این قصه تا حدی شبیه قصه جدایی نادر از سیمین بود! تا به حال همه به خودشان دروغ می گفتند.
چه کسانی؟
طرفداران خاتمی به خاتمی. خود خاتمی به طرفدارانش. طرفدارانش به یکدیگر.
یعنی رای دادن خاتمی به معنای جدایی خاتمی از جنبش سبز بود؟
بی برو برگرد!
تا الان گفته می شد که خاتمی جزو رهبران جنبش سبز است. یعنی این جنبش یکی از رهبرانش را از دست داد؟
این حرف که نوعی کلاهبرداری سیاسی بود.
چه کسی بود این وسط کلاهبردار بود؟
ببینید بعضی ها می خواهند همه چیز و همه کس را وارد جنبش اعتراضی شان بکنند. این گرایش البته نقاط قوتی دارد ولی نقاط ضعفی هم دارد. اگر کسی می خواهد جنبشی راه بیندازد که همه وارد آن شوند، باید رفتاری داشته باشد که همه افراد حدی از آزادی و بروز و تجلی اراده را در این جنبش داشته باشند. جنبش سبز به گونه ای تعریف شد که همه باید اجباراً می رفتند زیر خواستهای اینها.
جدایی خاتمی از جنبش سبز، به معنای جدایی جنبش سبز از مشی اصلاح طلبی است؟
اصلاً معنایی جز این ندارد. هر چند که جنبش سبز از دل اصلاحات درآمد اما لزوماً در ادامه اصلاحات نیست. این جنبش مسیر خودش را رفت. حالا کاری ندارم این مسیر کنترل شده و طراحی شده بود یا نه. به هر حال جنبش سبز و اصلاحات خیلی وقت است که از هم جدا شده اند. رای دادن خاتمی هم جدایی نمادین این دو پدیده سیاسی از یکدیگر بود.
به نظر شما اگر موسوی و کروبی در حصر نبودند، رای می دادند؟
به نظر من اگر آنها هم رای نمی دادند، باز خاتمی رای می داد.
اصولگرایان معتقدند که خاتمی الان از موسوی و کروبی جدا شده است. نظر شما در این باره چیست؟
به نظر من، خاتمی شجاعانه ترین تصمیم ممکن را گرفت و شاید تنها تصمیم شجاعانه خود را.
عدم مشارکت اصلاح طلبان در این انتخابات چه تفاوتی با شرکت نکردن مجمع روحانیان مبارز در انتخابات مجلس پنجم داشت؟
خیلی فرق داشت. انتخابات مجلس پنجم را نه روزنامه سلام تحریم کرد و نه مجمع روحانیون مبارز. در واقع مجمع روحانیان مبارز به دولت گفت حالا که شما نمی خواهید ما در ساختار قدرت باشیم، ما هم سکوت می کنیم. آن موقع اصلاً بحث تحریم انتخابات در میان نبود. روزنامه سلام هم خیلی جدی به انتخابات مجلس پنجم پرداخت. رفتار سیاسی مجمع روحانیون مبارز در واقع نوعی قهر موقت و فاقد کنش ایجابی برای تحریم انتخابات بود.
اعضای مجمع روحانیان می گفتند ما به شکل غیر تشکیلاتی در انتخابات فعالیت می کنیم. به همین دلیل، عده قابل توجهی از روحانیان مجمع انفراداً در انتخابات نامزد شدند و اعضای مجمع هم در روز انتخابات رای دادند. آنها فقط لیست انتخاباتی منتشر نکردند. به همین دلیل، وقتی که مجمع روحانیون مبارز در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 کاندیدا معرفی کرد، کسی به اعضای مجمع نگفت شما چرا در این انتخابات کاندیدا دارید. اما این بار قضیه کلاً متفاوت بود.
البته این بار هم اصلاح طلبان واژه تحریم را به کار نبردند.
اعضای مجمع در سال 74 نه تنها واژه تحریم را به کار نبردند، بلکه به طور ضمنی هم از تحریم انتخابات مجلس استقبال نکردند. یعنی از کسانی که رای دادند، دفاع کردند. این گونه نبود که آنها بگویند ما می ترسیم لفظ تحریم را به کار ببریم، ولی دوست داریم درصد مشارکت مردم در انتخابات پایین باشد. آنها مانع روانی و تبلیغی برای انتخابات نداشتند. اما این بار اوضاع به کلی فرق داشت.
مثلاً آن نامه ای که علیه آقای اعلمی نوشتند، بسیار زشت و نادرست بود. یعنی یک عده به صفت زندانی بودن، به خودشان حق می دهند که چنین نامه ای بنویسند و به دیگران بگویند شما حق ندارید در انتخابات شرکت کنید. انگار کسانی که زندانی بوده اند، حق ویژه ای دارند. اصلاً اصلاحات می خواست که این نگرش ها و عملکردها را از بین ببرد.
عباس عبدی به صرف زندانی بودن، عقیده اش هیچ حقانیتی ندارد. او باید از عقیده اش با استدلال دفاع کند.
درباره تحریم هم آن کسی که در رسانه آن طرف نشسته و میگوید نظر آقای خاتمی صد در صد تحریم است اما در ایران نمی تواند چنین نظری را بدهد باید پاسخگوی سوال شما باشد.
این نامه که جعلی نبود؟
کاش جعلی بود و واقعیت نداشت! بحث من ناظر بر منطقی است که در آن نامه به چشم می خورد. یک عده زندانی شده اند و فکر می کنند چون مدتی را در زندان بودند و یا هنوز هم در زندان هستند، حق دارند برای دیگران تعیین تکلیف کنند.
زندانی، بیرون از زندان، آدمی است مثل بقیه. پس باید یاد بگیرد که مثل دیگران در دفاع از عقیده اش استدلال کند. به نظر من، خسارت های چنین نگرش و فضای نامطلوبی، حتی از اصل شرکت یا عدم شرکت در انتخابات هم بیشتر است.
حالا جالب است کسانی حرص و جوش زندانیان اصلاح طلب را می خورند که در آن سوی آب هستند و اصلاً در داخل کشور نیستند. آنها مثلاً در مقام دفاع از زندانیان و یا نقد قائلان به شرکت در انتخابات، به خودشان اجازه می دهند با هر ادبیاتی که دوست دارند، به دیگران بتازند. ما نباید دچار این رفتارها شویم. این مشی و منش به بازتولید وضعیت غیردموکراتیک منجر می شود.