به گزارش نما، بحث هایی که می تواند نقطه تمایز آل اسحاق از دیگر کاندیدا های اصولگرا در انتخابات92 باشد. از تئوری اقتصادی دولت- ملت سخن می گوید، عقیده دارد دولت دهم از ریل خارج شد و گرفتار حاشیه ها و به صراحت می گوید که تئوری های اقتصادی دولت را درست نمی داند.
بخش اعظم گفتوگو با آل اسحاق نامزد حزب موتلفه در انتخابات ریاست جمهوری به بحثهای اقتصای گذشت.
آل اسحاق از دوران کاریش در وزارت بازرگانی دفاع می کند و تلاش می کند مجابمان کند که روش او درست بوده و البته شاید منصفانه قضاوت کنیم، بتوانیم به او حق بدهیم.
*فکر میکنید این دوره مردم به اقتصاددانان رأی میدهند؟
مردم اگر دغدغهشان مسائل تولید، معیشت، پیشرفت و عدالت و توسعه و... باشد، حتماً رأی میدهند. چرا ندهند؟ مگر اینکه بگوییم مردم مسائل خودشان را نمیدانند. مردم دارند با پوست و استخوان گرانی و تورم را لمس میکنند، چطور نمیدانند؟ تحت فشار هستند. عقل عمومی جامعه هیچوقت خلاف نمیگوید. وجدان عمومی جامعه اکثرا درست فکر میکند.
مشروح گفتگوی دکتر آل اسحاق با خبرآنلاین به شرح زیر است.
*پس مردم همه این سال درست انتخاب کردند؟
دیگر وارد اینگونه مباحث نشوید. مردم انتخاب کردند ولی با آن وعده وعیدها و شناختی که داشتند. بعد چیزی که بنا بود بشود، نشد. مردم باورشان این بود که آقای رئیس جمهور همانی بود که میتوانست مشکلاتشان را حل کند. دولت نهم یک مقدار همراهتر بود، دولت دهم از ریل خارج شد و به حاشیه رفت و فضای کشور بیشتر سیاسی شد.
*منتقدان دولت می گویند تئوری اقتصادی دولت مارکسیستی است. می توانیم این متر و معیار غربی را برای دولت درست بدانیم؟
نه، تئوری این دولت، تئوری توزیع مجدد است. ما در حوزه اقتصاد دو دیدگاه داریم، یکی تکیه بر درآمد، یکی تکیه بر هزینه.
در تئوری تکیه بر درآمد، باید سعی دولت، برنامهریزیها، تخصیص منابع و جهتگیریها طوری باشد که درآمد کشوربالا، تولید ناخالص داخلی، درآمد سرانه، بالا برود که همه این عوامل منجر به بالا رفتن شاخه درآمدی شود. یک دیدگاه هم تئوری هزینه است که ما عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه درآمد، توزیع عادلانه فرصتهای شغلی، پر کردن شکافهای طبقاتی را اولویت بدانیم. یک گزینه سوم هم هست که هم این است و هم آن. اگر ما فقط به نظام درآمدی توجه کنیم ، نظام سرمایهداری صرف میشود. توجه صرف به تئوری توزیع مجدد یعنی هر درآمدی که حاصل میشود را دوباره توزیع کنید.
مدافعان تئوریک دولت می گویند روند اداره کشور در دوره های سازندگی و اصلاحات، اقتضا میکرد ما در دورهای مثلاً دولت نهم به دهک های پائین جامعه کمکی کنیم چرا که با روند قبلی روز به روز شکاف های دهک های جامعه افزایش می یافت.
اختلاف های طبقاتی که در دوره سازندگی و اصلاحات ایجاد شد منجر به این شد که در جامعه کم در آمد و پر درآمد داشته باشیم و تا حدودی باعث ایجاد فاصله بین طبقات گردید. نهایتاً وجدان عمومی جامعه گفت این روش باید عوض شود و کسی باید انتخاب شود که این شکاف را پر کند. مقام معظم رهبری در یکی از صحبتهایشان فرمودند ما توسعه بدون عدالت نمیخواهیم. این حرف کاملا منطقی است. امروزه از نظر تئوری های اقتصادی این دیدگاه همان توسعه متوازن است. یعنی ضمن اینکه این توسعه هست ولی توجه به عدالت هم باید باشد. مشکلی که آن دولتها گرفتارش شدند این بود که به این نکته توجه نکردند. آنچه بنده مدعی هستم این است که عدالت و توسعه رابا هم جلو بردن امکان پذیر است. اگرقرار باشد شعاری برای انتخابات بر گزینم، آن شعار پیشرفت و عدالت است.
*شما مدعی هستید که مدلی دارید که هم دهکها پائین جامعه خوب بتوانند زندگی کنند و هم سرمایهگذاری بشود هم تولید افزایش یابد. می توانید مدل اقتصادی تان را به زبان ساده توضیح دهید؟
این مدل، مدل اقتصاد دولت – ملت است. یعنی چه؟ بنده سی سال است که روی حرفم ایستادهام، تمام این سالها از زمانی که معاون وزیر شدم تا دوره ای که وزیر بازرگانی بودم بارها گفتهام:
نه در مسجد دهندم ره که رندی -نه در میخانه که این خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهیست -خرابم بیخودم آن ره کدام است
در دوره آقای موسوی دنبال این بودند که اقتصاد صددرصد دولتی شود. ما همان موقع مقابل اینها گفتیم این درست نیست دارید. کج میروید و این روش نتیجهاش یک سری شکاف ها می شود.
ببینید! در یک فرآیند ساده اقتصادی یک بخشی از کار، سیاستگذاری است از یک بنگاه گرفته تا یک کشور، یک سری سیاستهای اقتصادی لازم است. یک سری هم اجرا هست، این تصمیم و این سیاست را باید یکی اجرا کند. یک حلقه هم نظارت و کنترل است و یک سری هم جمعآوری اطلاعات. یک تفکر معتقد است همه فرآیند در دست غیر دولت باشد و دولت هیچ گونه دخالتی نکند. میگوید سیاستگذاری را بخش خصوصی بکنند سرمایهدارها بکنند، تصمیم را سرمایهدارها بگیرند اجرا را سرمایهدارها نظارت کنند و دولت بستر را آماده کند. مکانیزم داخلی اقتصاد بازار و اقتصاد سرمایهداری خودش تعادل ایجاد میکند، و بعد آن تعارضات اجتماعی را با بیمه بیکاری میتوان حل کرد. این نظام نظام سرمایهداری است. گروه مقابل میگفتند همه اینها را باید گذاشت کنار و دولت باید بیاید خودش سیاستگذاری کند خودش تصمیم بگیرد و خودش اجرا کند همه مردم هم بشوند کارمندها و حقوقبگیرهای دولت. خب این، نظام سوسیالیستی شرق بود. ما همان روز اول گفتیم که این درست نیست. سیاستگذاری اقتصادی را حتماً باید دولت انجام بدهد. اگر حاکمیتی هست و حکومتی هست، نمیشود گفت در حوزه اقتصاد حاکمیت کاری نداشته باشد ولی یکسری از کارها باید دست مردم باشد. اجرا عمدتاً باید همهاش را مردم انجام بدهند مگر اینکه بستر و شرایطش نباشد. نظارت و کنترل به عهده مردم و دولت با هم است و جمعآوری اطلاعات دست دولت. یعنی یک چیزی بین دولت و ملت است، مجموعه ترکیبی و اتفاقاً و خوشبختانه این نظریه امروز نظریه علمی و جاری دنیاست.
*بحث تان خیلی نظری شد. با یک مثال به من پاسخ دهید. آقای دانشجعفری وزیر اسبق امور اقتصادی و داریی وقتی از دولت بیرون رفت ، انتقاد های به سیاستهای اقتصادی دولت داشت و می گفت برای چه باید دولت در حوزه مسکن سرمایه گذاری سنگین کند.حوزهای که همه این سالها مردم خودشان مشارکت میکردند و از طریق وام دادن کار انجام می شد. این یک نگاه اقتصادی است. اما یکی مثل آقای احمدینژاد پیدا میشود که میگوید ما یک مشکل چند دههای در کشور داریم. این مشکل را از طریق صرف منابع تحت عنوان مسکن مهر حل کنیم . شما میگویید این شیوه اقتصادی نیست. دولت می گوید اصلاً هدفم اقتصادی بودن نیست، می خواهیم شکاف بین طبقات بالا و پایین را کم کنم. بنابراین ادامهاش میدهم.حالا در این شرایط شما میگویید دولت دوباره به مدل قبل برگردد و به مسکن مهر توجه نکند؟
نه کی این حرف را زدم؟ نگرانی من همین است که بین مفهوم و مراد اختلاف است. من میگویم اگر آن نظر که میگوید اجازه بدهید مردم بروند خودشان هر جوری که میخواهند مسکن را اداره کنند برمیگردد به منابع، سرمایهها، تسهیلات بانکی و همه اینها که در اختیار صاحب سرمایه است یعنی مثلا اگر فردی بیاید 100 میلیون تومان در مسکن سرمایهگذاری کند. اگر در الهیه سرمایهگذاری کند بازگشتش مثلاً میشود 30 درصد؛ اما مثلا اگر در شهر ری و ورامین سرمایهگذاری کند میشود 15 درصد. هیچ وقت در شرایط معمولی کسی نمیآید برود کم را انتخاب کند. در چنین شرایطی اینجا برجها و ساختمانها همین طور میرود بالا و آنطرف یک خانه مثلاً 50 متری هم گیر کسی نمیآید. خب پس چه باید بکنیم؟
از آن طرف اگر بگوییم که آقا همه تسهیلات و امکانات و منابع مالی امریهای و دستوری باید برود در سیستمی که من میگویم برود، نتیجه اش این میشود که درصد راندمان پول پایین می آید؛ تورم ایجاد می شود، نقدینگی برای بخشهای دیگر تولید باقی نمی ماند.
بهترین راهش این است که این به صورت متعادل و با منطق خودش جلو برویم. یعنی ضمن اینکه شما برای کمدرآمدها مسکن می سازید، ولی منابع موجود را غیراقتصادی تقسیم نمی کنید. بلکه این فاصله را از یک محلی درآمدی جبرانی می کنید. یعنی متقاضی تسهیلات20 میلیون می گیرد و خودش هم میسازد. فاصله این هزینه بانکی را دولت به گونه ای برای طبقات محروم جبران میکند. مثلا زمین را مجانی میدهد. مسکن مهر در برخی موارد خوب است.
*شما میگویید در واقع اشکال در هزینههای بعدش است؟
نه، من میگویم این منابع عمده که رفت، اگر تعادل و نگاه اقتصادی در آن نبود، وضعیتی فعلی رخ می دهد.
یعنی بانکها الان میگویند که چرا امکانات بخش تولید را ندادید؟ میگوید دادم به مسکن مهر! بانک میگوید من هم یک بنگاه اقتصادی هستم و درآمد و هزینهام باید جواب بدهد. بر اساس دستور دولت منابع بانک را به یک بخش ویژه تخصیص دادم. من دارم ورشکست میشوم. این نتیجه انتزاعی نگاه کردن به اقتصاد است. اقتصاد یک مجموعه است، آثارش برآیند همه اینهاست. مشکلی که در اقتصادش داریم این است که انتزاعی نگاه میکنیم.
*یعنی شما مدعی هستید دولت سیاست های اقتصادی اش درست نیست؟
نه، نیست. باید تصمیمات اقتصادی به ویژه در حوزه های کلان اقتصادی در اختیار یک تیم قوی اقتصادی علمی و حرفه ای و به دور از جریانات سیاسی باشد. کسانی که مدل میآورند باید جامعهنگر باشند. یعنی در ارتباط با هدفمند کردن یارانهها باید به تورم نگاه کند، باید به قیمت انرژی نگاه کند.
*ولی قبول کنید اگر آقا احمدینژاد میخواست به همه اینها نگاه کند، میشد مثل آقای خاتمی و هاشمی.
قبول دارم که جسارت آقای دکتر احمدی نژاد بالاست. من هیچ شکی ندارم اصلاً در بعضی امور، تصمیمگیری جسارت میخواهد. ولی جسارت همراه با یک عقبه کارشناسی جامعهنگر.
*خب معنای فرمایش شما این است که پولهایی که به مسکن مهر اختصاص یافته، کمتر شود یا اینکه قطع شود. درست است؟
نه. راهش این است که وقتی میگویم این کار را نکن، یک نسخه متعادل رو کنیم و بگوییم این کار را نکن و این کار را بکن. سلبی فقط نباشد. بگوییم در ازای این مدل، مثلاً این مدل متعادلتر است.
*خب در این صورت مسکن مهر میافتد در دستانداز، آن وقت چهکارش کنم؟
بحث سر این است که فرق بین حوزههای سیاسی و اقتصادی این است. حوزههای سیاسی کوتاهمدت است و دنبال نگاه کوتاه و منافع آنی است. حوزه اقتصادی بلندمدت است. یعنی شما یک آجری را که الان میگذارید برای تأسیس یک کارخانه، تا چهار سال طول میکشد تا از آنجا محصول بیرون بیاید. چهار سال ساختمان میسازید، ماشینآلات میآورید، این برای یک آدم سیاستپیشه معنا ندارد. او میخواهد فردا از آن استفاده کند.اقتصاد ما سیاستزده است یعنی همین، یعنی به منافع کوتاهمدت با زاویه دید سیاسی نگاه می کند یا با زاویه بحث اقتصاد رفاه و... گیرش در همین است: سیاستزدگی تصمیمات.
*معنی ضمنی صحبت هایتان این است که دولتهای قبلی بیشتر به اقتصاد کشور خدمت کردند.
نه؛ بالاخره آن شکافهای عمدهای که ایجاد شد به همه دولتها ارتباط دارد.
*منتقدان می گویند دولت آقای احمدی نژاد بیشتر به آثار کوتاهمدت کارهایش نگاه می کند. اما ما ضد این مساله را هم داریم. بالاخره قانون هدفمند کردن یارانه ها در همین دولت اجرا شد. حالا کار به اشکالاتش نداریم اما دولت عقیده جدی به اجرای این قانون داشت.
دیگر من نمیخواهم وارد جزئیات شوم. صفر و صد که نیست. ببینید آن دولتها نتیجه و ماحصلش تولید و سازندگی شد ولی خب شکاف طبقاتی هم ایجاد شد.
*شما میگویید در واقع با این مدل دولت سازندگی اجرا شد ولی شما همان زمان وزیر بودید. ضمن اینکه شما را مدافع اقتصاد آن دولت می دانند. درست است؟
نه، هنوز هم میگویم نیستم. من در دولت آقای هاشمی، وزیر بازرگانی بودم با همین دیدگاه که الان دارم. عرض کردم که 30 سال است دارم با آن میجنگم. در آن دولتی من بودم که بعد از جنگ بود، تمام کاستیهای جنگ ذخیرهشده، نیازهای جنگ، نارساییها باید جبران میشد و کل درآمد کشور هم 10 میلیارد دلار بیشتر نبود. الان درآمد ممکن است 100 میلیارد دلار باشد ولی واردات ما الان 70 میلیارد دلار است.آن زمان بنده به عنوان مسئول وزارتخانه بازرگانی ، برای ده هزار قلم کالا یعنی از سیم خاردار جبهه و جنگ گرفته تا پنیر و تیرآهن ، گندم ، روغن ، برنج و قطعاًت یدکی کلاً 3 میلیارد دلار بیشتر نداشتیم. حکایتی بوده برای خودش و بعد هم به دلایل شرایط خاص که تورم مثلاً سی چهل درصدی هم ما همراه داشتیم.
*به پنجاه درصد هم رسید.
نه به پنجاه نرسید. حدود سی درصد بود. خب من به عنوان وزیر بازرگانی با 3 میلیارد دلار با ده هزار قلم کالا با تولیدهای پایین، کشور باید کار می کردم.
الان تولید سیمان شده پنجاه میلیون تن، تولید ذوبآهن شده 15 میلیونتن، خط زنجیرههای مواد اولیه راه افتاده است.همه این سرمایهگذاریها به نتیجه رسیده، آن موقع اینها نبود. نیازهای بهجا مانده برای بازسازی کشور بعد از جنگ،هزار میلیارد دلار بود. خب این مسائل دست به دست هم داد و ضمن اینکه باز تحریم هم بودیم و گشایش اعتبار و السی انجام نمی شد. من بودم و سه میلیارد دلار. من چه کار کردم در آن فضا؟ آمدم براساس همین تفکر که معتقدم عدالت اجتماعی جزو ضرورتهای بقای حکومت است، یک ساختار تعریف کردیم.
شما می دانید دهکهای یک تا پنج، 75 درصد از نیازشان 5 قلم کالا است. غذا، پوشاک، مسکن، بهداشت، آموزش. 75 درصد از هزینههای پنج دهک صرف این موارد میشود. الان هم همینطور است. من به عنوان وزیر بازرگانی مسئولیت چند قسمت این را داشتم غذا، پوشاک، مایحتاج عمومی. بنده آمدم 24 قلم کالا را که مربوط به حوزه من بود، احصا کردم تحت سه عنوان کالاهای اساسی، حیاتی و عادی. بعد 24 قلم کالا را سه گروه کردم. 24 قلم کالا مثل گندم و برنج و روغن که نیازهای حیاتی است، را کالای اساسی کردم و آنها را در حد وفور از این 3 میلیارد دلار تامین کردم.
بعد به کالاهای اساسی دیگر مثل لاستیک، بعضی از قطعاًت یدکی ، دارو و بهداشت و... که24 قلم بود رسیدیم. وظیفه خودم دانستم که این کالا ها را حداقل در یک فضای تورم 40 درصدی ای ، روی تورم 5 درصدی نگه داشتم. نیاز کشور به ده میلیون تن گندم بود، سه میلیون تن تولید داخلی داشتیم من باید براساس استاندارد 90 روز ذخیره 7 میلیون تن گندم میآوردم. روزی که آمدم سر کار ذخیرهما 5 روز بود. انبارها به خاطر جنگ همه خالی بود.
وظیفه خودم میدانستم که انبارها را تا حد 90 روز پر کنم و بعد نوسانات قیمت برنج و روغن را نگذارم از یک حد بالاتر برود . آمدم یک نظامی برای تدارک این کالا درست کردم، یک ساختار برای نظارت بر این کالا به نحوی که برای فضای کشور آرامشبخش باشد. و به حمدالله موفق بودم. در مقابل ممکن بود خیلی چیزها گران شده باشد بله چون نبود چون 3 میلیارد برای ده هزار قلم کالا بود. الان غیر از آن موقع است. الان شرایط این است که شما هفتاد میلیارد دلار واردات دارید. الان در شرایطی نیستید که همینجوری تولید را تعطیل کنید و واردات کنید. گیر کار اینجاست.
بحث مان خیلی اقتصادی شد. به انتخابات بپردازیم.فکر می کنید آقای هاشمی وارد عرصه انتخابات می شود؟
آقای هاشمی قطعاً نمیآید.
*فرض کنید آمد. ممکن است شما به نفع ایشان کنار بروید؟
راستش من اصلاً در تعارض با ایشان و با هیچکس نیستم. عرض میکنم اگر یک آدم که من فکر میکنم مشکلات را در حوزه اقتصاد و سایر حوزه ها میتواند جمع کند که مطابق آرمانها و اعتقادات من باشد، یعنی تیم در چهار جهت جمهوری اسلامی با ذهنیت اقتصادی با جمع کار میکنم ولی اگر نباشد، هر کس میخواهد باشد، کار نمیکنم.
*فرض محال که محال نیست؛ فرض کنید آقای هاشمی آمد و رای هم آورد، شما با ایشان کار میکنید؟
از نظر من بعید است که آقای هاشمی بیایند.
* پس شما مطمئنید که ایشان نمیآید؟
نمیآید.
*خاتمی چطور؟
نمیدانم.
*اصلاحطلبها ظاهراً بر نامزدی آقای خاتمی اصرار دارد ولی خودشان بنایی برای ورود ندارد.
نمیدانم، به نظرم آقای خاتمی دارند هواسنجی میکنند.
*فکر میکنید ایشان نباید وارد عرصه شود؟
مگر یک تغییر کلی در بعضی از دیدگاهها و اطرافیانش بدهند.
* بعد از فتنه 88 فکر می کنید نگاه عمومی به اصلاح طلبان بیشتر شده و اقبال آنها افزایش یافته است یا نه آنها جایگاه قبلی شان را هم از دست دادند؟
اصلاحطلبی یک بحث است، جریان فتنه یک بحث دیگر. در واقع اگر بخواهیم راحت حرف بزنیم، باید بین این دو تفکیک قائل بشویم. جریان فتنه و منتسبین به فتنه و فضای فتنه یک حرف است. به فتنهگرها قطعاً کسی رأی نمیدهند و اصلاً تأیید صلاحیت هم نمیشوند. شک نکنید، منتها فتنهگرهایی که شاخصهای فتنهگری رویشان است.
*شما فکر میکنید همین دو نفرند؟
کدام دو نفر؟
*آقایان موسوی و کروبی که آقای عسگراولاًدی میگوید باید آنها را فتنهزده بدانیم؟
نه، من اصلاً به اشخاص کاری ندارم من میگویم جریان است. فتنه یک بحث دیگری است شاخصه قضایی دارد، شاخصه سیاسی دارد. مشخص است. اسم نمیتوانم ببرم. جریانی که مملکت به عنوان فتنهگر شناخته است.
*خب این میشود همان آقایان موسوی و کروبی دیگر؟
نه، من نمیگویم آری یا نه. بحثهای آقای موسوی نیست. من میگویم در داستان اصلاحطلبها یک عدهای هستند که اینها آن چهار اصل که اول عرض کردم را قبول دارند. خیلی را هم میشناسم که آقا و انقلاب را قبول دارند. مثلاً شما به آقای بی طرف وزیر نیروی دولت اصلاحات میگویید فتنهگر؟
غرض من از آن پرسش این بود که میزان رای آوری اصلاح طلبان را از شما بپرسم. در تحلیل ها می خوانیم که برخی میگویند که آقای جهانگیری رأی چندانی ندارد. آقای عارف پشتیبان حمایتی از طرف اصلاحطلبها ندارد. بنابراین رقابت بین اصولگرایان است.
خب دارد یا ندارد من کاری ندارم. من عرض میکنم از جریانات اصلاحطلبها یکسری آدمهایی هستند که معتقد به ارکان نظام هستند. مثلاً عارف عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است. کسی میتواند بگوید عارف فتنهگر است؟ نه. آدم حرفهای، کاری که سابقه کار اجرایی هم دارد، خب بیاید خیلی خوب است. لذا به نظر من آقای عارف حتماً باید بیاید به صحنه و کاندید شود.
*فکر میکنید آقای عارف با اقبال مواجه می شود؟
بستگی به این دارد که چقدر بتواند جا باز کند.
* میخواهم ببینم پیشبینیتان از هوا شناسی چگونه است؟!
اگر اصلاحطلبها آنها که در چارچوب نظام هستند تاکید کنند که هیچکدام نباید منفرد کار کنند، شرایط متفاوت خواهد شد ولی یک ظرف رأی است که تقسیم شود بین ده نفر. میشود نفری یک میلیون. با یک میلیون میشود رئیسجمهور شد؟ آنها اگر بخواهند نتیجه بگیرند باید عقلا و نخبگانشان جمع شوند و نهایتاً به یک یا دو نفر برسند. عین همین را هم اصولگراها باید انجام دهند.
*فکر میکنید آنها الان پتانسیل این جمع شدن را دارند؟
نمیدانم. اینها یک رو دارند و یک زیر. کما اینکه در اینطرف هم یک عده میگویند چنین امکانی حس نمیشود. ممکن است یک طراحی زیرین داشته باشند. البته اصولگراها هرقدر اختلاف نظر داشته باشند، براساس اعتقادات دینی و انقلابی فصلالخطاب دارند که بر اساس آن می توانند به هماهنگی و همکاری برسند.
*فکر میکنید غیر از آقای عارف، از اصلاحطلبها کس دیگری کاندید شود؟
فعلا آقای جهانگیری، آقای نجفی و آقای شریعتمداری مطرح هستند.
*شما انتخابات را چند قطبی میبینید ؟
سه قطبی. اصولگراها، اصلاحطلبها و حامیان دولت. البته قطب چهارم چهره های آزاد و مستقل هستند.
*شما جزء آنها نیستید؟
من جزء سه کاندیدای جبهه پیروان خط امام و رهبری هستم.
*شاید این تقسیم بندی هم درست باشد که رقابت را بین اصولگراها، اصلاحطلبها ،جبهه پایداری حامیان دولت بدانیم.
اصولگراها باید در نهایت به یک خط باید برسند. ما آرزویمان این است که برسند.
*ولی تجربه مجلس نهم، انتخابات سال 84 و 88 چیزدیگری می گوید.
حالا به هر صورت اگر این کار را بکنند، اشتباه کردند. رأیها تقسیم میشود.