حرف هایی از مسعود ده‌نمكی كه نشنیده اید

مسعود ده‌نمكی با هر معیاری آدم خاصی است، سه فیلم از پرفروش‌ترین فیلم‌های سینمای ایران را ساخته، سال‌ها پرفروش‌ترین مجله كشور را اداره كرده و حتی وقتی سراغ فیلم مستند رفته دیده‌شده‌ترین مستندهای ایران را ساخته است. او به خوبی نبض مردم را در دست دارد و می‌داند چه می‌خواهند. وقتی با او در دفتر عجیبش كه نقشه‌اش بیشتر شبیه یك پازل بود، به گفت‌وگو نشستیم، متوجه شدیم حتی سررسیدها و پوسترهایی كه سال‌ها قبل درباره جبهه و جنگ هم داشته اینقدر پرفروش بوده‌اند كه مردم برای خرید آنها صبح‌ها جلوی دفتر وی صف می

از خودم نه! ولی از کارم راضی‌ام

از کاری که می‌کنم شکر خدا راضی‌ام. تجربه نشان داده خیلی از کارگردان‌های بزرگ دنیا که در طول عمر حرفه‌ای‌شان 20 تا 30 فیلم می‌سازند معمولا یکی، دو تا از آنها تاثیرگذار و مهم می‌شود، چه سعادتی از این بیشتر که آدم با اولین کارش چنین اثر مهم و جریان‌سازی تولید کند. روزی که می‌خواستم وارد سینما شوم 8 ، 9 سرفصل و ایده اولیه برای خودم تعیین کردم که به آنها بپردازم که تا الان 7 مورد از آنها را گفته‌ام و اگر بقیه آنها را هم بتوانم بگویم دیگر دغدغه‌ای ندارم و با این کار هم مثل مطبوعات خداحافظی می‌کنم.

ده‌نمکی روزنامه‌نگار یا فیلمساز؟

اصولا کاری که با آن بتوانید حرف‌هایتان را بزنید کار خوبی است و از آن راضی خواهید بود. از نظر من فیلمسازی بهتر از نشریه داشتن است اما کار سخت‌تری است. من نشریه‌ای داشتم که 7 سال یکی از پرتیراژترین نشریات کشور بود و روزهای خوب و خیلی خاصی در آنجا داشتیم اما الان از جایی که هستم راضی‌ام و دلم برای روزنامه‌نگاری تنگ نشده چون با آن کار به طور کامل خداحافظی کرده‌ام. دلیل اصلی من برای آمدن به سینما این بود که مخاطبان بیشتری داشته باشم چرا که اگر شما یک نشریه پرفروش داشته باشید در بهترین حالت 50 هزار مخاطب دارید اما فیلم خوب اگر به اصطلاح بگیرد و مخاطب داشته باشد، میلیون‌ها نفر بیننده دارد. تازه نشریه بعد از یک بار خواندن دور انداخته می‌شود ولی فیلم با اینکه در دوره خودش توسط میلیون‌ها نفر دیده شده در بایگانی خانه‌ها می‌ماند و اگر قابلیت دوباره دیده شدن داشته باشد، بارها و بارها دیده می‌شود.

کاری که اخراجی‌ها کرد

اگر فرد دیگری جز خودم اخراجی‌ها را ساخته بود من به عنوان مسعود ده‌نمکی از او و کلیت کارش دفاع و تقدیر می‌کردم. اخراجی‌ها باعث شد قفل سینه خیلی‌ها که حرفی برای گفتن داشتند، باز شود حتی محسن رضایی و خیلی‌های دیگر که در جنگ سهیم بودند می‌گفتند اخراجی‌ها جعبه سیاه جنگ بود. روزنامه لس‌آنجلس تایمز درباره این فیلم نوشت که اخراجی‌ها محاسبات آمریکا درباره جوانان ایران را به هم ریخت و ما فکر می‌کردیم اگر روزی جنگ شروع شود با مشتی پیر سرباز طرف هستیم ولی جوانانی که از این فیلم استقبال کردند مطمئنا جلوی آمریکا می‌ایستند. امیدوارم «رسوایی» هم بتواند همین کار را انجام دهد.

مردم به من چک سفید نداده‌اند

سینما خیلی بی‌رحم است. مردم با هیچ‌کس رودربایستی ندارند یعنی به اصطلاح به هیچ کس چک سفید نداده‌اند که همیشه فیلم‌های او را ببینند. خیلی خوشحالم که توانستم با تعدادی بازیگر ثابت سه حرف متفاوت را بزنم، با اینکه کلی مشکل برای ما درست کردند هر سه فیلم توانستند تاثیر اجتماعی خود را بگذارند. من با پول و امکانات خودم دارم حرف‌هایی را می‌زنم که خیلی‌ها در این مملکت پول می‌گیرند تا چنین حرف‌هایی بزنند. نمی‌خواهم مصداق بیاورم ولی برخی از همین همکاران برای ساختن فیلم‌هایی درباره جنگ یا روحانیت یا خیلی از مسائلی که من مطرح کردم، تا پول نگیرند کاری نمی‌کنند. این را هم بدانید که برخلاف آن چیزی که خیلی‌ها فکر می‌کنند، من با خط‌قرمزها و ممیزی‌های بیشتری روبه‌رو هستم و حرف‌هایی که برخی می‌توانند بگویند را من نمی‌توانم بزنم.

«رسوایی» را برای فروش نساختم

بلدم فیلمی بسازم که حتی از اخراجی‌ها هم بیشتر بفروشد اما الان می‌خواهم حرف‌های دیگری بزنم. رسوایی را از روز اول برای اینکه پرفروش بشود نساختم و اساسا نباید با بقیه کارهایم مقایسه شود چون اگر دنبال فروش بودم فیلم طنز می‌ساختم طنزی که مثل اخراجی‌ها متفاوت باشد. حتی می‌توانستم کاری کنم که همین رسوایی هم بیشتر بفروشد. مثلا در انتخاب بازیگر افراد دیگری را انتخاب می‌کردم یا روحانی را آدم مسن نمی‌گذاشتم و یک بازیگر جوان انتخاب می‌کردم که جذاب‌تر و شبهه ناک‌تر شود. می‌دانم اگر این فیلم کمتر از اخراجی‌ها بفروشد خیلی‌ها می‌گویند یک شکست بزرگ در کارنامه ده نمکی ثبت شد ولی با استقبالی که از فیلم در جشنواره شد معلوم شد که مخاطب ایرانی قلق‌هایی دارد که هرکس بلد نیست چطور از آنها استفاده کند. هر چند شرایط امسال با سال‌های قبل حتی با 2 سال پیش هم قابل مقایسه نیست. به اعتقاد من سه قسمت اخراجی‌ها آخرین شوک ها به سینمای در حال اغمای ایران بود و ریزش گسترده مخاطب سینمای ایران را در «اخراجی‌ها 3» هم به خوبی می‌بینید.

رمز فروش

خیلی‌ها می‌گویند من رمز پرفروش شدن فیلم‌ها را می‌دانم ولی واقعا این طور نیست شاید من هم روزی فیلمی بسازم که طرفدار نداشته باشد و از آن استقبال نشود. فروش برخی فیلم‌ها در ایران حساب و کتاب ندارد مثلا چه کسی فکر می‌کرد فیلم «میم مثل مادر» مرحوم ملاقلی‌پور که یک ملودرام تلخ اجتماعی بود، پرفروش شود یا مثلا می‌گفتند اگر کلاه قرمزی بیاید رکورد همه فیلم‌های تاریخ سینمای ایران را دوباره می‌شکند ولی دیدید که این طور نشد ولی فیلمی مثل «ورود آقایان ممنوع» فروشش از کلاه قرمزی هم بیشتر می‌شود. خلاصه معلوم نیست مردم از چه فیلمی استقبال می‌کنند؛ یک روز از ملودرام پرفروش می‌شود یک روز کمدی.خیلی‌ها می‌گویند من رمز پرفروش شدن فیلم‌ها را می‌دانم ولی واقعا این طور نیست شاید من هم روزی فیلمی بسازم که طرفدار نداشته باشد و از آن استقبال نشود. فروش برخی فیلم‌ها در ایران حساب و کتاب ندارد مثلا چه کسی فکر می‌کرد فیلم «میم مثل مادر» مرحوم ملاقلی‌پور که یک ملودرام تلخ اجتماعی بود، پرفروش شود یا مثلا می‌گفتند اگر کلاه قرمزی بیاید رکورد همه فیلم‌های تاریخ سینمای ایران را دوباره می‌شکند ولی دیدید که این طور نشد ولی فیلمی مثل «ورود آقایان ممنوع» فروشش از کلاه قرمزی هم بیشتر می‌شود. خلاصه معلوم نیست مردم از چه فیلمی استقبال می‌کنند؛ یک روز از ملودرام پرفروش می‌شود یک روز کمدی.

همیشه سطح زندگی ام متوسط بود

برخلاف آن چیزی که همه فکر می‌کنند من پولدار نیستم چون فیلم مثل یک ساختمان یا یک شرکت سهامی است و سودی که عاید آن می‌شود در جیب کارگردان یا تهیه‌کننده نمی‌رود و بین تمام سرمایه‌گذاران و عواملی که در تهیه فیلم نقش داشته‌اند تقسیم می‌شود مثلا من در «اخراجی‌ها1» سهمی در فروش نداشتم و فقط دستمزد کارگردانی و نویسندگی‌ام را گرفتم و در «اخراجی‌ها 2 و 3» هم فقط 20 درصد سهم داشتم. حتی اگر فیلمی داشته باشید که میلیاردی هم بفروشد فقط 30 درصد از فروش به تهیه‌کننده می‌رسد که با هزینه‌هایی که ما برای فیلم‌ها کردیم رقم عجیب و غریبی به‌عنوان سود از اخراجی‌ها نصیب ما نشد. من چه آن زمان که در مطبوعات بودم و پرفروش‌ترین نشریه ایران را داشتم و چه حالا که فیلم‌هایم میلیاردی می‌فروشد، سطح زندگی‌ام متوسط بوده است.

از اول هم پولدار بودم

اینکه من نسبت به 10 سال پیش تغییر کرده‌ام یا نه را مردم و اطرافیانم باید بگویند اما من معتقدم تغییری نکرده‌ام و همان آدم سابق هستم، 10 سال قبل هم که نشریه داشتم بی‌پول نبودم و از سود مجله‌ام که اتفاقا خیلی زیاد بود میلیون‌ها پوستر و سررسید چاپ می‌کردم. آن موقع اگر من سوار یک ماشین مثل هیوندا می‌شدم همه می‌گفتند از کجا آورده‌ای؟ البته آن موقع هم وضعم خوب بود و یک موتور 1000، یک موتور 250 تریل و یک ماشین داشتم ولی الان که مثلا با اتومبیلم بیرون می‌روم همه می‌گویند بنزت را کجا قایم کردی؟ حتی دوستان سابقم که قبلا نشریه من را می‌خواندند فکر می‌کنند من عوض شده‌ام چون به سینما رفته‌ام و فیلم‌هایم فروش داشته و با بازیگران معاشرت می‌کنم ولی باید همین جا به همه مخاطبان جدید و قدیمی‌ام بگویم که من همان آدم سابق هستم. از همان ابتدا هم در حوالی شریعتی و سیدخندان زندگی می‌کردم و الان هم همان جا ساکن هستم و اتومبیلم هم که بر خلاف چیزی که در برخی سایت‌ها آمده، لکسوس شاسی بلند نیست و هیوندا است. احتمالا چون شاسی بلند است این اشتباه را کرده‌اند در حالی که فرق این دو ماشین چند صد میلیون تومان است!

آنهایی که پول مردم را می‌خورند باید خجالت بکشند

من اشکالی نمی‌بینم یک زندگی معمولی داشته باشم چون پولی که درآورده‌ام معلوم است از کجا آمده، نه رانتی گرفته‌ام نه کسی پول بادآورده‌ای به من داده، زندگی‌ام مشخص است. فیلم‌های خودم را می‌سازم که اتفاقا خوب هم می‌فروشد و دستمزد کارگردانی و نویسندگی‌ام را می‌گیرم. آنهایی باید خجالت بکشند که با پول دولت فیلم می‌سازند و پولدار می‌شوند. من پولم را خرج زندگی مرفه برای خودم نکرده‌ام بلکه خرج ایده‌های ذهنی‌ام کرده‌ام مثلا همین پروژه دایره‌المعارف جنگ که 20 سال است روی آن کار می‌کنم 30 ،40 کارمند دارد که باید حقوق آنها را بدهم. این مجموعه کتاب‌ها بسیار گسترده است که حدود 80 جلد آن امسال چاپ می‌شود که بزرگ‌ترین دایره‌المعارف جنگ جهان است.

می‌خواهم یک کار ماندگار بکنم

دهه 60، دهه حضورم در جبهه و جنگ بود، دهه 70 را به نویسندگی و کار در مطبوعات اختصاص دادم، دهه 80 فیلم‌هایم را ساختم و در دهه 90 می‌خواهم این کتاب را که طی 20 سال گذشته پیگیرش بودم، به سرانجام برسانم و خودم را وقف این کتاب‌ها کنم. دوست دارم کاری کنم که ماندگار شود و این دایره‌المعارف دفاع مقدس کاری ماندگار خواهد بود.

فضای سینما آلوده نیست

تا جایی که من دیده‌ام اینکه برخی می‌گویند سینما کثیف است و در پشت صحنه فساد وجود دارد را قبول ندارم و معتقدم سینمایی‌ها از خیلی‌ها و حتی از متوسط اجتماع سالم ترند. محیط کاری که من در سینما کار کردم هیچ حاشیه‌ای نداشت البته سینمایی‌ها خیلی در چشم هستند به همین علت بیشتر به چشم می‌آیند. اتفاقا خیلی از کارهایی که بقیه می‌توانند انجام بدهند، سینمایی‌ها پرهیز می‌کنند و به همین دلیل زندگی سالم‌تری دارند.

«رسوایی» اورجینال است

«رسوایی» قصه‌ای اورجینال دارد. شبیه هیچ‌یک از داستان‌هایی که شنیده‌اید نیست. حتی به داستان‌هایی هم که شبیه‌اش بود مثل شیخ صنعا، ژان والژان و... طعنه‌هایی می‌زنیم و با آنها شوخی می‌کنیم که بگوییم اینها منبع داستان ما نبودند و البته بماند برخی حتی می‌گویند شما با این فیلم توقع را از روحانیت بالا برده‌اید.

شریفی‌نیا پدرخوانده نیست

اینکه می‌گویند شریفی‌نیا مافیا و پدرخوانده سینمای ایران است را قبول ندارم. در ایران ما سالی 100 فیلم تولید می‌کنیم ولی شریفی‌نیا حداکثر در 10 فیلم بازی می‌کند در 90 فیلم دیگر که نقشی ندارد ولی این آدم متهم به باندبازی و مافیا می‌شود. من در «اخراجی‌ها 1» حاجی گیرینف را براساس شخصیت او نوشتم وقتی هم که او را برای بازی دعوت کردم فکر نمی‌کردم قبول کند در فیلم بازی کند، وقتی فیلمنامه را خواند به او گفتم این راهی است که قرار است ادامه داشته باشد و همین یک فیلم نیست و خلاصه کم نیاوری. ایشان هم خدا وکیلی آمد و پای کار ایستاد تا آن سه‌گانه تمام شد. در «رسوایی» بنا داشتم با بازیگران اخراجی‌ها کار نکنم ولی هر چقدر فکر کردم دیدم هیچ‌کس بهتر از شریفی‌نیا نمی‌تواند از پس این نقش بر بیاید هرچند خودش این نقش را دوست نداشت و اصلا به چنین آدمی اعتقاد نداشت ولی به خاطر من قبول کرد در فیلم بازی کند. اصولا رابطه دوستی من و شریفی‌نیا بر روابط کاری‌مان می‌چربد.

اکبر عبدی را خیلی دوست دارم

با هیچ یک از اهالی سینما رفت‌وآمد خانوادگی ندارم اما با خیلی‌ها دوست هستم. اکبر عبدی را خیلی دوست دارم که آن هم ربطی به سینما و فیلمسازی‌ام ندارد و از قدیم او را می‌شناختم و از همان اول هم نسبت به او و کارهایش یک حس نوستالژیک داشتم. یادم هست در بچگی و نوجوانی برنامه «بازم مدرسه‌ام دیر شد» را خیلی دوست داشتم و با خودم می‌گفتم اگر به جبهه بروم نمی‌توانم فیلم‌های او را ببینم. اصولا او را دوست دارم و بایرام لودر اخراجی‌ها به دلیل وجود او خلق شد. به نظرم این آدم را باید از نزدیک شناخت، برخلاف ظاهرش بسیار آدم مطلع و دقیقی است و جزو استثناها در سینمای ما است. هیچ وقت از دستش نه دلخور شده‌ام نه با هم مشکلی داشته‌ایم چون می‌شناسمش و می‌دانم چه اخلاقی دارد. حالا اگر جایی حرفی علیه من زده می‌دانم که تقصیر خبرنگارها بوده نه اکبر عبدی.

لابی نمی‌کنم

برخلاف آن چیزی که همه فکر می‌کنند من برای اینکه فیلمم در عید اکران شود هیچ لابی نمی‌کنم و خود سینماداران برای اکران آن تلاش می‌کنند. حتی خیلی از سینماداران شهرستان‌ها نیز با من تماس می‌گیرند و می‌گویند اگر شما عید فیلم دارید ما کار تعمیرات سینما را به عقب بیندازیم. مطمئن باشید من از رانت فراری‌ام.

خانواده‌ام منتقد جدی کارهایم هستند

2 دختر دارم فاطمه و حنانه؛ اولی 14 سال دارد و دومی 2 ماهه است. دختر بزرگم بسیار به روز و خیلی اهل اینترنت است. همه می‌گویند شبیه خودت است. تجربه قدیمی‌ها می‌گوید با بچه‌ها در عین حفظ حرمت‌ها رفیق باشید. من هم سعی می‌کنم با دخترم رفیق باشم. دخترم آدم معتقدی است در ضمن شخصیت منتقدی دارد و اصولا به همه چیز با دید انتقادی نگاه می‌کند و یکی از منتقدان جدی من و آثارم است. کار آخرم را هم دیده است و دوست داشته حتی یکسری از دوستان و معلمانش را هم برای اکران خصوصی آورده بود. با هم خیلی فیلم می‌بینیم حتی اغلب فیلم‌های ایرانی را در سینما و روی پرده می‌بینیم. فیلم‌های ایرانی را دوست دارد و در «اخراجی‌های 1» هم نقش بچه‌ای که در کمد بود و امین حیایی نجاتش می‌دهد را بازی کرد البته نه به خاطر اینکه بازیگر شود بلکه برای یادگاری یک نقش به او دادم.

دخترهای «رسوایی» واقعی‌اند

در فیلم «رسوایی» دخترهایی داریم که با توجه به ظاهرشان به نظر نمی‌رسد پائین شهری باشند و برخی به این دلیل به من انتقاد وارد می‌کنند که اجتماع را نمی‌شناسی و پایین‌شهر این طوری نیست. در حالی که آنهایی که چنین حرفی می‌زنند جامعه را خوب نمی‌شناسند و در واقعیت خیلی از کسانی که در بالای شهر رفت آمد می‌کنند و تیپ‌های آنچنانی می‌زنند، اتفاقا از پائین شهر می‌آیند. درهم آمیختگی فرهنگی ما چنان عجیب شده که باور کردنی نیست و دیگر پائین شهر و بالای شهر از نظر مسائل اخلاقی مرزی ندارند حتی شهرهای بزرگ به تأسی از تهران و به واسطه حضور دانشگاه آزاد چنین فضایی پیدا کرده‌اند.

برای این نقش از اول به الناز شاکردوست هم فکر می‌کردم

من از روز اولی که این فیلمنامه را می‌نوشتم به بازیگر‌ها فکر می‌کردم و به یکی از کسانی که فکر کردم الناز شاکردوست بود. سعی می‌کنم همیشه کسانی را که به‌ آنها فکر کرده‌ام، انتخاب کنم حتی اگر نتوانم کسی که مد نظرم هست را راضی کنم که در فیلم بازی کند، همه چیز به هم می‌ریزد و شاید فیلمنامه را عوض کنم یا نقش را حذف کنم. الناز شاکردوست را به گفته خودش و مصاحبه‌ای که انجام داد باید به قبل و بعد از این فیلم تقسیم کرد. ایشان فیلمنامه را خیلی پسندید و مضمونش را به شدت قبول داشت و در بازی و حمایت از فیلم سنگ تمام گذاشت اگر قرار باشد در این سینما دو تا آدم نام ببرم که هیچ حاشیه‌ای سر کار نداشتند؛ یکی الناز شاکردوست است و دیگری امین حیایی.

دخترهایی که نظرشان را به من گفتند

فیلمنامه رسوایی را به افراد زیادی دادم تا بخوانند و نظرشان را بگویند از جمله تعدادی از خانم‌هایی همین تیپی که در فیلم الناز شاکردوست نقش‌شان را بازی کرد و خیلی از روحانیون از طیف‌های مختلف هم فیلنامه را خواندند و نظرشان را درباره کلیت فیلمنامه و شخصیت روحانی گفتند و از سینمایی‌ها هم نظرشان را پرسیدم. «رسوایی» را با آدم‌های مختلف در اکران‌های خصوصی قبل از جشنواره دیدم یک بار با جوان‌های امروزی و به اصطلاح مدرن و یک بار هم با بچه‌های مذهبی. در جاهای مختلف سالن هم دوربین گذاشتیم و واکنش‌ها را ضبط کردیم و جالب اینکه واکنش هر دوقشر به فیلم یکسان بود و این برای خود من هم عجیب بود که هر دو گروه واکنش‌های یکسانی به فیلم داشتند.

۱۳۹۲/۲/۱۷

اخبار مرتبط