اعلام نامزدی تعداد زیادی از چهرههای سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری، خصیصهای نیست که لزوما بتوان به آن بالید. در یک نگاه کلی به وضعیت فعلی، ۵ نکته به ذهنم میرسد:
۱- جامعهی سیاسی ما،دچار از هم گسیختگی است.جناحها و جریانهای سیاسی، داستانسراییهای روزنامه نگاران برای مهیج کردن دکهها هستند و در دنیای واقعی سیاست، خبری از «جناح» و «جریان» و «خط» و «جبهه» نیست. هر چند نفر و گاه حتا تک نفرهایی برای خودشان یک تیم درست کرده اند. عرصهی سیاست ما، تعداد زیادی لشکر یک نفره یا نهایتا ۵، ۶ نفره دارد که رقابت میان آنها، در حد رجزخوانی باقی میماند.
۲- بر خلاف تصور ابتدایی، تعدد نامزدها، وقتی که از حد متعارف خارج شود، حق انتخاب گستردهتری به مردم نخواهد داد. آنچه ما شاهدش هستیم، «پلو»رالیسم سیاسی نیست، بلکه «آش» شله قلمکاری است که حتا آشپزانش هم نمیدانند در آن، چه خبر است.
۳- گروههایی که از دل دولت متولد میشوند، اتحادهایی که افراد تشکیل دهندهی آنها هستند و نه گروهها، و اتفاقهایی که تنها در سر انتخابات حادث میشود و نه هیچگاه دیگر، رشد سیاسی نیست؛ بلکه به مثابهی یارکشی برای بازی گل کوچک است. یارکشیای که در غم گل خوردن ممکن است به راحتی از هم بپاشد یا در شعف گل زدن، به توهم باشگاه داری بینجامد.
۴- انتظار زیادی نیست که اهل سیاست ما، پس از گذشت ۳ دهه از انقلاب اسلامی، اگر نابغه نشده اند و مبدع و صاحب سبک و مکتب سیاسی جدیدی نیستند، دست کم «عقب افتاده» نباشند. اگر می خواهند برای ایران ۱۴۰۴ دورنمایی ترسیم کنند، حد اقل آیندهی سیاسی یک روز یا یک ساعت بعد خودشان را بدانند! حد اقل آمدن یا نیامدنشان در مهمترین رقابت انتخاباتی کشور، منوط به آمدن یا نیامدن فرد دیگری نباشد؛ و حد اقل میزان محبوبیتشان را بر اساس آمارهای معتبر سراسری، و نه تعریفها و تمجیدهای اطرافیان از همه جا بیخبرشان، سنجیده باشند.
۵- نسل آتی سیاسی انقلاب کیست؟ آیا گسست سیاسی فعلی و بلبشویی انتخاباتی مکرر، آنها را به فکر ساماندهی و ساختارسازی سیاست ایران میاندازد، یا اینکه آنها گمان می کنند که همین وضعیت حسنقلیخانی، مطلوب کشور در حال توسعهی ماست؟