در مباحث علوم سیاسی 3 نظریه برجسته در خصوص میزان مشارکت سیاسی در انتخابات وجود دارد:
1- نظریه مبتنی بر منابع فردی، 2- نظریه مبتنی بر منافع فردی، 3- نظریه مبتنی بر بسیج.
نظریه منابع فردی مبتنی بر این امر است که مشارکت سیاسی هزینهای در بر دارد و نیازمند دانش، زمان و پول است، بنابر این میتوان انتظار داشت که افرادی که از این منابع برخوردارند، بیش از افرادی که فاقد این منابع هستند، مشارکت کنند؛ اما این تبیین برای میزان مشارکت رأی دهندگان کارایی کمتری دارد، چرا که رأی دادن نیازمند منابع به نسبت اندکی است.
دومین نظریه، نظریه منافع فردی بر این حقیقت مبتنی است که منافعی را که افراد با تأثیرگذاری بر نتایج انتخابات به دست میآورند یا فکر میکنند که میتوانند به دست بیاورند، در نظر میگیرند؛ این نظریه به گونهای موجه مشارکت پایینتر در انتخابات درجه دوم را تبیین میکند، چرا که منافع دخیل در این انتخابات در مقایسه با انتخابات مجلس شورای اسلامی یا ریاست جمهوری کمتر است.
بر اساس این نظریه میتوان گفت که میزان مشارکت معمولاً زمانی بیشتر است که منافع دخیل بیشتر است یا رقابت نزدیکی در انتخابات وجود دارد؛ یکی از نقاط ضعف نظریه منافع فردی این است که در یک انتخابات سراسری احتمال اینکه «فرد» بتواند نتیجه انتخابات را تعیین کند، فوق العاده اندک است.
نقد دیگری بر نظریه منافع فردی این است که در حالی که این نظریه میتواند تبیین کند که چرا میزان رأی در انتخابات درجه دوم پایینتر از انتخابات درجه اول است، اما نمیتواند توضیح دهد که چرا در اکثر کشورها خیلی پایینتر است، در حالی که مجموع هزینه رأی دادن در سطوح مختلف یکسان و بسیار پایین است.
در نظامهای ریاستی که در آن قوای مجریه و مقننه قوای هم وزن حکومت هستند، اهمیت انتخابات کنگره قاعدتاً باید نزدیک به اهمیت انتخابات ریاست جمهوری باشد، اما میزان مشارکت در انتخابات میان دورهای کنگره در ایالات متحده آمریکا به شدت پایینتر است.
و سومین نظریه، یعنی نظریه بسیج، بر این استدلال استوار است که شهروندان تا حد زیادی به واسطه تلاشهای ترغیبگرایانه و آگاهانه بازیگران سیاسی رأی میدهند؛ در نظریه بسیج، احزاب، گروههای ذینفع و رسانهها بازیگرانی کلیدی هستند.
آن دسته از تفاوتهایی را که میتوان به وسیله نظریه منافع فردی تبیین کرد، به وسیله نظریه بسیج نیز قابل تبیین است؛ مثلاً وقتی منافع بیشتری در یک انتخابات در بین باشد، میتوان انتظار داشت که افراد انگیزه بیشتری به رأی دادن خواهند داشت؛ اما این را نیز میتوان انتظار داشت که احزاب سیاسی، جناحهای سیاسی و گروههای دیگر نیز تلاشهای بیشتری را در جهت بسیج مردم انجام دهند.
نظریه بسیج همچنین یک تفاوت خاص در میزان مشارکت را به خوبی تبیین میکند، یعنی میزان مشارکت بالاتر افرادی که در شبکههای اجتماعی انبوهتری عضو هستند؛ همین موضوع دلیل خوبی به دست احزاب و دیگر گروهها میدهد که تلاشهای بسیجگرانه خود را به سمت این اشخاص جهت دهند، چرا که میتوانند با هزینههای کمتری با این اشخاص ارتباط برقرار کند و نیز با این دلیل که چنین اشخاصی احتمالاً نه تنها خودشان رأی خواهند داد بلکه دوستان و بستگان خود را نیز به رأی دادن ترغیب خواهند کرد.
بر این اساس میتوان گفت که از بین این 3 نظریه، نظریههای دوم و سوم قابلیت تبیین کنندگی بیشتری در خصوص یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دارند.
از آنجایی که آرمانهای انقلاب و ارزشهای آن جزء منافع اساسی ملت ایران است و استقلال کشور از اهم عناصر ارزشی کشور است، پس با این اوصاف هجمه و تهدید استکبار جهانی به سرکردگی ایالات متحده آمریکا بر علیه توسعه و پیشرفت هستهای کشور منافع آحاد ملت ایران را مورد تهدید قرار داده و نتیجتاً مردم در برابر تهدید منافع خود واکنش نشان خواهند داد و این واکنش به صورت مشارکت حداکثری در پای صندوقهای رأی خواهد بود.
بر پایه نظریه بسیج نیز میتوان گفت که صدا و سیما و همچنین هیأتها و تشکلهای مذهبی که رکن رکین جامعه مدنی اسلامی در ایران هستند با توجه به اهمیت انتخابات ریاست جمهوری در ترغیب ملت به منظور حق و وظیفه شرعی و قانونی خود در مشارکت انتخابات ریاست جمهوری نقش به سزایی ایفا خواهند کرد.
لذا میتوان نتیجه گرفت کما فی السابق شاهد حضور میلیونی ملت در پای صندوقهای رأی خواهیم بود و بار دیگر در انتخابات نیز ملت، انقلابی در مفهوم انقلاب پدید خواهند آورد، زیرا مشارکت میلیونی خود نوعی انقلاب است، البته انقلابی در تأیید آرمانها و ارزشهای مهم از 1357 به رهبری پیر جماران و تحت زعامت و ولایت قائدنا الخامنهای.