فكر تفرقه!

محمدكاظم انبارلویی

ز فكر تفرقه باز آي تا شوي مجموع

به حكم آنكه شد اهرمن سروش آمد

فكر تفرقه چيست؟ ما چه وقت در درون خود جمع مي‌شويم؟ چه وقت اهرمن از ما نااميد مي‌شود و از ميان ما مي‌رود و سروش الهي را در گوش جان مي‌شنويم؟ اين سئوالات متعلق به اهل معنا و سير و سلوك عرفاني و اخلاقي است. اما در حوزه سياست هم كاربرد و كاركرد خود را دارد.

ايام، ايام شهادت سيد‌الشهداي انقلاب اسلامي، دكتر بهشتي و 72 تن از ياران باوفاي او در قتلگاه حزب جمهوري اسلامي است. شهيد بهشتي بدون شك يك فقيه،‌ فيلسوف،‌ حكيم و عارف بود. او از اين وادي پاي در وادي سياست گذاشته بود. او سياستمداري برجسته،‌شجاع، زمان‌شناس، مدير و مدبر بود اما آنچه او را از ديگر همسالان و همرديفانش برجسته‌تر مي‌نمود نبوغ او در سازماندهي و تشكيلات بود. حزب جمهوري اسلامي را او به همت برخي فقها و علماي بزرگ و رهبران ملي كشور بنيان گذاشت و در اوايل انقلاب اسلامي، اين حزب نقش كليدي در مبارزه با جبهه متحد كفر، نفاق و الحاد داشت. او يك تنه پرچم مبارزه با ليبراليسم نقابدار را بر دوش كشيد و شهادت وي يك پرده‌برداري شجاعانه از تبهكاراني بود كه با ماسك آزادي به جنگ انقلاب اسلامي آمده بودند. شهيد بهشتي دو روز قبل از شهادت خود رهنمودهايي كليدي در مورد حزب و سازماندهي در يك جمع تشكيلاتي فرمودند كه خلاصه‌اي از آن در زير مي‌آيد:

- حزب بايد پاسدار ارزش‌ها باشد نه پاسدار خود.

- حزب بايد به درد مردم بخورد و مشكلي از مشكلات مردم را حل كند.

- حزب بايد به درد نظام بخورد و باري از دوش نظام بردارد.

- تشكيلات نبايد "بت"، "لغو" و يا "لهو" باشد. بايد آسان‌كننده خودسازي ما و كمكي به سير الي الله باشد.

خب اگر انسان بخواهد به اين رهنمودها عمل كند و حزبي را سامان دهدخيلي مشكل است. واقعا نداشتن حزب در كشور يك مشكل است اما داشتن آن ممكن است ده‌ها مشكل پديد آورد.

وقتي انسان خودش با خودش است ممكن است در درون خود ده‌ها مشكل داشته باشد. به اصطلاح خودش با خودش جمع نشود.

به قول حافظ "فكر تفرقه"،‌حضور قلب او را در سير الي الله بگيرد. خوب حالا اگر همين انسان بخواهد خود را در كنار ديگر انسان‌ها در يك مجموعه قرار دهد به عدد مشكلات دروني خود در يك سازمان و حزب، مشكلات پديد مي‌آورد.

علت اينكه حزب به معناي اسلامي آن در كشور پا نمي‌گيرد آن است كه افرادي كه در آن جمع مي‌شوند ابتدا آهنگ خدا مي‌كنند و مي‌خواهند به مردم و كشورشان خدمت كنند اما در ادامه مسير سر از "ما" و "من" در مي‌آورند. ريشه اين انحراف فقط "فكر تفرقه" است.

اگر ناكامي و شكستي هم هست عدم توانايي نخبگان حزب براي دستيابي به اجماع است.

برخي از ما گرفتار خيالات خود هستيم و اصرار داريم ديگران را هم به دنبال آن بكشيم. خيال يك قوه خودسر است كه دائم ما را از اينجا به آنجا مي‌برد و در اين كشش و كوشش، نيروهاي ما را هدر مي‌دهد. فكر تفرقه ما را به وادي تشتت خيال مي‌برد. خيال منبع تشتت و تفرق است. خيال، ما را از ادراك مطابق با واقع دور مي‌كند، حتي گاهي واقع را به انكار مي‌نشيند.

ما تا از "تفرق" بيرون نياييم نمي‌توانيم "جمع" شويم. حال اين در وادي عبادت و خودسازي فردي باشد يا در وادي اجتماع وجامعه‌سازي ، فرق نمي‌كند.

اقبال مردم به اصولگرايان در يك دهه گذشته به خاطر همگرايي، وحدت روي اصولي بود كه مردم آن را به عنوان ميثاق ديني و ملي پذيرفته بودند.

مشكلاتي كه در پيش پاي اصولگرايان براي استمرار وحدت و همگرايي بود با راهبرد نقد درون گفتماني مديريت مي‌شد اما اين مديريت در دو سال پاياني دولت آقاي احمدي‌نژاد كارا‌يي خود را از دست داد. لذا مرجعيت فكري و سياسي در اصولگرايان همزمان پايگاه خود را در ميان "مردم" ضعيف كرد و در انتخابات اخير هم نفوذش را در ميان "نخبگان" مطرح از دست داد، لذا آن شد كه ديديم.

رقيب و حريف ما پيش از آنكه توفيق خود را مديون برنامه‌ريزي و طراحي شعارهاي كليدي خود بداند، مديون تفرقه و تشتت بين اصولگرايان مي‌داند. معمولا در اين وادي گفته مي‌شود:

زلف آشفته او موجب جمعيت ماست

چون چنين است پس آشفته‌ترش بايد كرد

آنها زلف ما را آشفته و در هم ديدند و با همين آشفتگي و سياهي، سپيدي پيروزي خود را رقم زدند. بگذريم از اينكه حريف از مهندسي عميق كردن شكاف‌ها بين اصولگرايان غافل نبود.

برخي از ما هم به جاي آنكه پاسدار ارزش‌ها باشند به پاسداري از خود پرداختند. گذشته‌ها گذشته است. بايد به آينده فكر كنيم. بايد ديد آيا روند واگرايي بين اصولگرايان پس از انتخابات دوره يازدهم رياست جمهوري ادامه خواهد يافت و اين عدم توفيق عبرتي براي توقف فرآ‌يند واگرايي پديد نمي‌آورد؟

راه توفيق ما؛ برون رفت از فكر تفرقه در حوزه سياست است. شرط تحقق آن هم برون‌رفت تك تك عناصر كليدي در رهبري اصولگرايان از اين مهلكه در معنا و سير و سلوك روحي و اخلاقي است. كسي كه از خود عبور كردن را تمرين نكند، نمي‌تواند در فرآيند همگرايي و اجماع نقش‌آفرين باشد. از هم اكنون بايد يك تئوري براي همگرايي اصولگرايان و برگشت از فرآيند واگرايي نوشت و بر آن اساس ساز و كار حقوقي آن را طراحي كرد. اگر امروز اين كار را نكنيم فردا خيلي دير است.

شهيد بهشتي در رهنمودهاي تشكيلاتي خود در همان جمع فرموده بودند: "تحزبي كه مي‌گويد من و غير من هيچ، اين ضد وحدت است، اين تفرقه به وجود مي‌آ‌ورد."

اگر جمع‌هاي اصولگرايي از تهذيب فاصله بگيرند به چنين وادي‌اي سقوط مي‌كنند و تحت هيچ شرايطي حاضر نيستند به صورت "مجموعه" عمل كنند. اين محصول فكر تفرقه است. از اين فكر بايد فاصله گرفت تا در انتخابات آينده حرفي براي گفتن داشته باشيم.

۱۳۹۲/۴/۵

اخبار مرتبط