درباره دیدار شاعران عرب با رهبر انقلاب

شعر و شعور از یك مقوله‌اند. شعور عبارت است از آن نیروی حركت‌دهنده‌ی انسان‌ها به سوی تكامل. اگر عقل راهنما‌ی آدمی است، ولی موتور حركت او شعور است.

az.jpgدر آستانه‌ی برگزاری كنگره‌ی شعر بیداری اسلامی هستیم. به نظر شما سبب اصلی برگزاری این همایش چیست؟
لازم است پیش از پاسخ دادن به سؤالات شما به دو مقدمه‌ی مفصل ولی مهم اشاره كنم. مسأله‌ی شعر ارتباط دارد با یك كلمه‌ی بسیار مهم. این كلمه عبارت است از شعور. شعر و شعور از یك مقوله‌اند. شعور عبارت است از آن نیروی حركت‌دهنده‌ی انسان‌ها به سوی تكامل. اگر عقل راهنما‌ی آدمی است، ولی موتور حركت او شعور است. عقل راه صحیح را بیان می‌كند، اما موتور حركت‌دهنده شعور است.

به همین جهت یكی از مسائل مهمی كه تمام احیاگران بر آن تكیه كرده‌اند، مسأله‌ی شعور و در پی آن شعر است. آن آتشی كه در نای مولاناست، آن آتشی كه وحشی ‌بافقی درباره‌ی آن گفته: «الهی سینه‌ای ده آتش‌افروز»، همان شعور است. آن آتش و آن نیرویی كه در انسان‌ها به وجود می‌آید در جهت حركت به سوی تكامل، چیزی جز شعور نیست. البته حركت‌دهنده‌ی شعور و به فعلیت رساننده‌ی آن نیز ادبیات و شعر است. به این ترتیب شما ملاحظه كنید كه نقش ادبیات در احیای انسان‌ها تا چه اندازه‌ عظیم است.
این احیاء در جوامع بر عهده‌ی چه كسانی است؟
همه‌ی احیاگران -بدون استثناء- یا خودشان ادیب و شاعر بود‌ه‌اند،‌ یا مشوّق ادبا و شعرا بوده‌اند. مثلاً سید جمال‌الدین اسدآبادی كه از احیاگران قرون اخیر بوده، خودش شاعر و ادیب نبود، ولی ‌جدّاً مشوق شعرا و ادبا در جهت نو‌آوری و مطرح كردن ادبیات در سطح جامعه بود. سید جمال این آگاهی را داشت كه ادبیات و شعر می‌تواند با نهاد مردم سخن بگوید.

قرآن‌ كریم هم مسلّماً مخاطب اصلیش عقل و شعور و وجدان انسان‌ها است. شما سبك ادبی قرآن را در مخاطب قرار دادن فطرت و وجدان انسان‌ها ملاحظه می‌كنید. مثلاً چرا آیه‌ی مباركه‌ی «فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» (الرحمن، 13) این‌قدر تكرار شده است؟ یا آیه‌ی «وَ لَقَدْ یسَّرْ‌نَا الْقُرْ‌آنَ لِلذِّكْرِ‌ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ‌» (القمر، ٢٢) چندین بار در قرآن تكرار شده است، چون این‌جا روی سخن قرآن با شعور آدمیان است؛ با شعور و فطرتی كه باید به حركت درآید. این همه فنون ادبی كه در قرآن هست، فنون بلاغی و معانی و بیان و بدیع برای این‌ است كه قرآن به زیباترین صورت ارائه شود و تأثیر این زیبایی بر شعور انسان‌ها است.

از سوی دیگر، «شعر» زیباترین شاخه و گونه‌ی ادبی در همه‌ی جهان است، چون هم خیال دارد و هم آهنگ. خیال و آهنگ هرچه زیباتر باشد، سطح متن ادبی را بالاتر می‌برد و تأثیرش بر ضمیر ناخودآگاه مخاطبان بیشتر خواهد بود. بنابراین شما ملاحظه كنید كه مفهوم «احیاء» با «شعور» و «شعر» سه مؤلفه‌ای است كه با هم مرتبط هستند. اقبال لاهوری به عنوان یكی از احیاگران بزرگ معاصر، همیشه اصل سخنش را با شعر به مردم گفت. اقبال با این‌كه به ایران نیامده بود، ولی آشناییش با زبان فارسی آن‌قدر زیاد بود كه 5 جلد دیوان شعر فارسی از خود به یادگار گذاشت. اقبال می‌خواست با شعور و با وجدان مردم صحبت كند؛ وجدان و شعوری كه اگر حركت كند، انسان احیا می‌شود. هیچ احیایی بدون حركت شعور و وجدان انسانی ممكن نیست و هیچ حركتی در شعور پدید نمی‌آید، مگر این‌كه یك خطاب ادبی زیبا به او ارائه شود.

اما مقدمه‌ی دوم بنده «ارتباط فقاهت با ادبیات» است. ممكن است به نظرتان بیاید كه فقیه با متون فقهی و كلامی و منطقی سر و كار دارد و نه با ادبیات، اما در بررسی دقیق‌تر می‌بینیم كه همه‌ی فقها یا خودشان ادیب و شاعر بوده‌اند یا جدّاً علاقه‌مند به ادبیات و شعر بوده‌اند. این موضوع مسأله‌ای است كه تاكنون به‌درستی مورد ایضاح و تبیین قرار نگرفته است.

دو تن از بزرگ‌ترین شخصیت‌های ادبی ما كه در عین حال از بزرگ‌ترین شخصیت‌‌های علمی تاریخ تشیع نیز هستند، مرحوم سید رضی ‌و مرحوم سید مرتضی رحمة‌الله‌علیهما بودند. سید رضی فقیه بود، ولی ادبیاتش بر فقهش غلبه كرد. سید مرتضی هم ادیب بود، ولی فقهش بر ادبش غلبه داشت. این ‌دو برادر از ادبای درجه یك و هم از فقهای درجه یك هستند.

به‌جرأت می‌توانم بگویم كه در بین فقهای بزرگ اهل تسنن و تشیع، من كسی را پیدا نكرده‌ام كه دارای مكتب فقهی و دارای تحولی در دنیای فقه بوده باشد، مگر این‌كه ادیب و صاحب ذوق و علاقه‌مند به شعر هم بوده است.‌ شما شیخ بهایی را ملاحظه كنید؛ فقیه درجه یك است و هم ادیب درجه یك. امثال او از معاصرین هم همین‌طور هستند. امام خمینی رضوان‌الله‌علیه را ملاحظه كنید كه چه ذوق ادبی فوق‌العاده‌ای دارند. حتی فقهای نجف در طول تاریخ معاصر را ببینید.
واقعاً چه ارتباطی بین فقه با ادبیات وجود دارد؟
متون فقهی بر مدار كلام‌الله و سنت پیامبر صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله استوار است. كلام‌‌‌الله ادبی است، سنت پیامبر هم ادبی است. تا آدم ادیب و صاحب ذوق نباشد، نمی‌تواند به عمق قرآن و سنت پی ببرد. محتوا و جان قرآن ادبیات است و الفاظش فقط شكل ظاهری آن است. جان قرآن بر مدار ادبیات است و كسی كه با این ادبیات آشنا نیست، نه می‌تواند با قرآن آشنا شود و نه با سنت پیامبر و كلام معصومین علیهم‌صلوات‌الله، چون این‌ها در سطح ادبی بالایی هستند.

بنابراین حضرت رهبر معظم انقلاب هم به عنوان یك احیاگر و هم به عنوان یك فقیه ممتاز جهان اسلام با ادبیات ارتباط برقرار می‌كند. این‌گونه نیست كه یكی به آقای خامنه‌ای گفته باشد كه شما مشغول ادبیات شوید؛ این خودجوش است، ذوق است. فقاهت صنعت نیست؛ خودجوش است. ملكه‌ی جان آدمی است، ملكه‌ی درونی است. خودجوشی فقاهت همانا و خودجوشی ادبیات نیز همانا. این‌ها با هم توأم هستند و این ذاتی است.

گردهمایی شعرای عرب‌زبان در محضر رهبر انقلاب چه سابقه‌ای دارد؟
یكی از برنامه‌های سفر چند سال پیش‌ رهبر معظم انقلاب به اهواز، دیدار با شعرای عرب خوزستان بود. من برگزاركننده‌ی آن جلسه بودم كه جلسه‌ی بسیار فوق‌‌العاده و عظیم و خوبی هم شد. شعرای عرب در آن جلسه احساساتشان را به نحو احسن بیان كردند و آقا اشعار آنها را گوش دادند و نقد هم كردند. چند سال پیش از آن هم در حاشیه‌ی كنفرانس مقاومت فلسطین، جلسه‌ای را با شعرای عرب در حسینیه داشتند كه فوق‌‌العاده جلسه‌ی خوبی شد.‌ در آن نشست ایشان مقدمه‌‌ی محققانه‌ای را بیان كردند كه در قالب كتاب هم منتشر شد.

مروادات ایشان با اندیشمندان و هنرمندان مسلمان سابقه‌ی مفصلی دارد. جالب است برای شما بگویم كه من دیده‌ام رهبر معظم انقلاب چه علاقه‌ی وافری به شعر جواهری داشته‌اند. از ایشان پرسیدم به چه خاطر علاقمند شده‌اید به شعر جواهری؟ فرمودند: «به خاطر این‌كه ایشان بیدارگر است و سعی می‌كند آدم‌های خواب را تلنگری بزند و بیدارشان كند.» ایشان در جوانی اشعاری از جواهری را حفظ كرده بود كه دعوت به خیزش می‌كرد. وقتی جواهری به ایران آمد و با حضرت آقا دیدار كرد، از این‌كه دریافت آقا این‌همه علاقمند به اشعار او و آشنا با اشعار او است، بسیار تعجب كرد و مات و مبهوت ماند.

به نظر شما كنگره‌ی «شعر بیداری اسلامی» چگونه برگزار می‌شود و چه تأثیراتی خواهد داشت؟
این یك جلسه‌ی ویژه‌ای خواهد بود، چون در چهارچوب خیزش اسلامی است. یعنی دقیقاً متوجه‌ آن هدف احیاگری است كه عرض كردم. یكی از مهم‌ترین دلایل تعلق خاطر شدید رهبر انقلاب در جوانی به شهید نواب صفوی، به امام راحل،‌ به سید قطب، به جواهری شاعر عرب و ‌به احمد شوقی برای همان روحیه‌ی ذوق ادبی است كه ایشان داشته و د‌ارند. خود حضرت آقا هم فقیه است و هم احیاگر، و این نتیجه‌ی فقاهت خودجوش و احیاگری ذاتی‌‌ ایشان است كه منجر به علاقه‌ی وافر ایشان به ادبيات و شعر فارسی و عربی شده است.

در انقلاب‌های اخیر منطقه، نقش اثرگذار ملت‌ها ملت‌های عرب به‌خوبی قابل درك است. اما شما نقش نخبگان عرب را در این تحولات چگونه ارزیابی می‌كنید؟
یكی از خصوصیات مهم بیداری اسلامی جهان عرب این است كه به دست نخبگان نبوده است و نخبگان پشت سر جوانان حركت ‌كرده‌اند. پیشتاز این نهضت جوانان بوده‌اند، جوانانی كه نه نام و نشانی داشتند و نه شهرتی. همان‌طور كه آقا فرمودند، خواست ملی این ملت‌ها آتش زیر خاكستری بود كه الان روشن شده و زبانه كشیده است. این مردم شریف یك صبر و بردباری پردامنه‌ای داشتند كه بالأخره لبریز شده و حرفشان را زده‌اند. نسبت به شعر خیزش جهان اسلام هم همین مسأله هست. شعرای نخبه هنوز به این راه نیفتاده‌اند كه واقعاً با این جوانان همراهی كنند. ما شعرای نخبه‌ی بسیاری در جهان اسلام داریم، ولی هنوز همگام و همسو با جوانانشان نشده‌اند. شما می‌بینید اولین شعاری كه در این خیزش مطرح شد، این شعر بود: «الشعب یُرید إسقاط النظام». ولی این شعار را همین جوانان ساختند. در انقلاب ما هم همین‌طور بود. این همه شعر كه در راهپیمایی‌ها می‌گویند، خودجوش است. معمولاً روشن‌فكران می‌مانند كه چگونه باید به مردم برسند! شعر معروف و پرشور و پراحساسی كه مردم بسیاری از مواقع آن را می‌خوانند، از یك شاعر قدیمی است كه دعوت به خیزش عمومی در برابر طاغوت داشت:

إذا الشعب یوماً أراد الحیاة (اگر ملتی روزی زندگی دوباره را بخواهد)
فلابدّ أن یستجیب القدر (قضا و قدر چاره‌ای جز تسلیم نخواهد داشت)
‌این شعر برای ابوالقاسم شابی است كه حدود 40 سال پیش و در 26 سالگی پیش از دنیا رفته است. این نشان می‌دهد كه الان بزرگان عرب هنوز راه را نیافته‌اند.
در كنگره‌ی شعر بیداری اسلامی هم غالباً جوان‌ها دعوت شد‌ه‌اند. میهمانان از تمام كشورهای عربی و حتی اروپایی در این شب شعر شركت كرده‌اند و فقط در چهارچوب خیزش اسلامی خودجوش شعر گفته‌اند.

مهم‌ترین مفاهیمی كه در این خیزش جهان اسلام وجود داشته و لازم است در ادبیات جهان عرب باشد، چیست؟
«كرامت». كرامت انسان‌ها مهم‌ترین مؤلفه‌ی ادبیات خیزش جهان اسلامی است. گاهی مثلاً گفته‌اند كه این خیزش مصر، خیزش برای نان است. در واقع اما موضوع نان مطرح نیست؛ موضوع كرامت است. انسان وقتی از نان محروم باشد، كرامتش پایمال شده است. وقتی محروم شود از بیان رأی و نظرش، كرامتش پایمال شده است. وقتی در مقابل دشمنانش ذلیل و خوار ‌شود، احساس بدی پیدا می‌كند. یعنی كلمه‌ی كرامت مؤلفه‌ی همه‌ی عزت‌های پایمال‌شده است. رهبر معظم انقلاب در تمام سخنانشان بر عزت و كرامت به‌گونه‌ای تأكید می‌كنند كه این عزت پایمال‌شده و این آرمان‌های بر ‌باد ‌رفته را در وجود مردم احیا كنند؛ این‌كه ای انسان‌ها شما می‌توانید نترسید و تمام قراردادهای ذلت‌بار امضاشده را بسوزانید!

‌نقش اسلام ناب كه كلمات قلبی این مردم است و نقش‌آفرینی چندوجهی دشمن برای القاء مسیر این انقلاب‌ها به سمت قشری‌گری و تحجر یا اسلام غربی‌شده را چگونه ارزیابی می‌كنید؟
مردم مسلمانند و ارتباطشان با قرآن و با سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و با مفاهیم اسلامی جدید نیست؛ در وجودشان است، منتها تاكنون امكان بروز نیافته بود. الان مردم احساس می‌كنند اسلامی كه سال‌های سال گفته بودند نباید با سیاست درآمیزد و هرگونه اسلام متحرك و احیاگر را «اسلام سیاسی» نامیده بودند و می‌خواستند به آن اتهام قدرت‌طلبی بزنند، حالا حرف دیگری برای گفتن دارد. الان آن اسلامی مورد قبول افكار عمومی و این مردم است كه حرفش را بزند و در تمام زمینه‌ها مقتدر وارد میدان شود. بنابراین یك اسلامی وارد صحنه شده كه حركت‌زا و مبارز و ذلت‌ناپذیر است. در واقع مردم منطقه با این انتخابشان نه‌تنها می‌خواهند با انقلاب اسلامی همسو باشند، بلكه با مسلمانان صدر اسلام نیز همسو خواهند شد. این واقعیت است كه تاریخ اسلام یك تاریخ ستم‌ناپذیر و منشأ قیام علیه حاكمان مستبد است؛ خصوصاً تاریخ مكتب اهل بیت علیهم‌السلام كه با طلیعه‌ی قیام حضرت اباعبدالله علیه‌السلام چیزی جز این نبوده است.

با توجه به حضور شما در كشورهای مختلف عربی، به نظر شما سرنوشت بیداری اسلامی چیست؟
به نظرم می‌رسد كه الان جهان اسلام و به‌ویژه جهان عرب در یك شرایط برزخی قرار گرفته است. به این معنی كه بیشتر از یك قرن در گوش مسلمانان خوانده‌اند كه شما توانایی ندارید و باید وابسته باشید و باید فرهنگ غرب را بپذیرید، ولی الان چشمشان را باز كرده‌اند. «مالك بن نبی» درباره‌ی این حالت می‌گوید: «آدم‌ها وقتی پس از یك خواب طولانی چشمانشان را بازمی‌كنند، خواب هنوز بر چشمان سنگینی می‌كند.» الان وضعیت جهان عرب تا حدی یك چنین حالتی دارد. یعنی تردید دارند كه آیا واقعاً باید مواضع اسلامی خود را كاملاً و بدون هیچ محابایی اعلام كنند یا این‌كه محافظه‌كاری كنند؟ آیا قانون اساسی‌شان باید صددرصد اسلامی باشد یا نه؛ یك مقداری فعلاً كوتاه بیایند؟ هنوز نسبت به مسأله‌ی زن دو دل هستند. نسبت به روابط خارجی‌شان با آمریكا با قدرت‌های بزرگ و با ایران دچار تردید هستند.

خوشبختانه این دودلی در جوان آن‌ها وجود ندارد، اما وقتی كار به دولت‌سازی و قانون‌اساسی می‌رسد، معمولاً نخبگان می‌آیند سر كار. این نخبگان هستند كه دولت‌ها را تأسیس می‌كنند و قانون اساسی و سیاست خارجی را تدوین می‌كنند. این‌ها هنوز مثل جوان‌های خودشان نمی‌اندیشند كه مثلاً صریحاً اعلام كنند كه ما می‌خواهیم با اسرائیل قطع رابطه كنیم. البته در بین این نخبگان هم هستند افرادی كه حرف جوانانشان را می‌زنند، ولی جوّ عمومی در مرحله‌ی انتخاب است. همان‌طور كه آقا می‌گوید راه طولانی است. راه مقابل، ذات شوكه (راه خاردار) است و باید تحمل كنند تا به مقصد برسند.

نقش رهبر معظم انقلاب در این سلسله همایش‌های بیداری اسلامی چطور است؟
تا جایی كه من اطلاع دارم، تمام صحبت‌های ایشان به جوانان عرب می‌رسد. برای آنها خیلی مهم است كه ایران درباره‌ی آنها چه می‌گوید. البته نمی‌خواهند به صورت علنی اظهار كنند، چون یك قشری محافظه‌كار می‌گویند هنوز مسأله به آن حدی نرسیده كه بگوییم چگونه با ایران یا با اروپا رابطه برقرار كنیم. می‌گویند الان در مرحله‌ای هستیم كه فعلاً می‌خواهیم جان بگیریم. نسبت به جمهوری اسلامی این محافظه‌كاری وجود دارد، ولی واقعاً امروز حرف اولی كه در دنیا زده می‌شود، از جمهوری اسلامی است. توجه مردم كه به اسلام واضح است و در تونس و مصر و لیبی مشخص شده است، منتها احتیاط‌كاری می‌كنند از این‌كه بگویند ما می‌خواهیم حرف ایران حرف اولی باشد كه در كشورمان مطرح است.
البته پیام ایران اولین پیام و دلنشین‌ترین پیامی بوده كه برای مردم منطقه ایجاد خیزش كرده است و خواهد بود. به نظر من لازم است كه حس اعتماد مردم تقویت شود. هنوز مردم حس اعتماد ندارند كه موضعشان را بدون ترس بیان كنند. رهبر انقلاب اسلامی در خطبه‌ی روز جمعه‌ی اخیر حس اعتماد مردم را تقویت كردند و گفتند هرچه دشمنان ما تاكنون پیشرفت‌ داشته‌اند، به سبب ترس ما بوده و ما اگر این دیوار ترس را بریزیم، همه چیز تمام است. مهم‌ترین مؤلفه‌ی وصیت‌نامه‌ی امام راحل هم حس اعتماد به نفس اسلامی و ملی است.

آیا خطبه‌ی نماز جمعه‌ی اخیر رهبر انقلاب هم در همین چهارچوب قابل تحلیل است؟
رهبر انقلاب می‌دانند كه مردم مسلمان جهان در این خیزش خود مقداری از قدرت را در دست گرفته‌اند و حالا وقت آن بود كه ایشان تذكر بدهند كه: مواظب باشید اعتمادتان را از دست ندهید. وقتی اعتماد به نفستان تقویت شد، می‌توانید قدرت كامل را در دستانتان نگهدارید. شما اولِ راه هستید و در ادامه‌ی راه خود احتیاج به اعتماد به خدا و اعتماد به نفس دارید. ضمناً خطبه‌ی آقا نشان می‌داد كه اعتماد به نفس جمهوری اسلامی ایران در اوج خودش است. رهبر انقلاب هیچ دفاعی از جمهوری اسلامی نكردند و فقط حمله كردند. نگفتند ما تروریست نیستیم و شما تروریست هستید. این موضع تهاجمی آقا نسبت به قُلدران دنیا یك سوژه‌ی مهم برای حفظ اعتماد به نفس در بین مردم دنیا است.

اگر خاطره یا نكته‌ی ناشنیده‌ای در این رابطه از رهبر انقلاب دارید، برای ما بفرمایید.
یادم هست كه آقا یك وقتی فرمودند: من آغاز روحیه‌ی بیداری‌ام با نواب صفوی شروع شد. آقا وقتی از نواب صحبت می‌كنند، گویی مبدل می‌شوند به نواب صفوی و انگار روحیه‌ی نواب منتقل می‌شود به آقا. ایشان خاطراتی دارند از نواب كه خیلی جالب است. می‌گفتند: من سعی می‌كردم در مشهد وقتی نواب صفوی سخنرانی داشت، حتماً پای منبرش بنشینم و گوش كنم. می‌فرمودند: روزی شخصی داشت از مقابل نواب رد می‌شد كه كلاه پهلوی به سر داشت. نواب به او گفت: این كلاه پهلوی چیست؟! سپس آن‌قدر با او صحبت كرد كه آن مرد كلاه پهلوی را مچاله كرد و زیر پا له كرد.

نواب در تمام حركات و سخنانش احیاگر بود. خاطرات رفتن نواب به مصر و صحبتش با مجاهدین مصر و چگونگی برقراری ارتباط با آنان بسیار روشنگر و درس‌آموز است. البته این‌چنین است كه روحیه‌ی انسان‌های احیاگر همواره به سوی احیاگران كشش و جذبه دارد و راز كشش حضرت آقا به نواب هم در همین است.

۱۳۹۰/۱۱/۱۹

اخبار مرتبط