به گزارش نما ، دكتر مسعود اخوان فر، دكتراي تخصصي حقوق تجارت بينالملل از دانشگاه استراسكلايد انگليس دارد. در گفت و گويي با او به تحيلل مدلهاي الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت پرداختيم. او در اين گفت و گو از لزوم تعادل و ميانهروي سخن ميگويد و معتقد است كه بايد از توفيقات غرب بهره برد و از اشتباهات آن نيز عبرت گرفت. اخوان فر بر نهضتي مبتني بر جنبش نرمافزاري، كرسيهاي آزاد انديشي و توليد علم تاكيد ميكند و ميگويد دستيابي به قلههاي علم در جهان يك رويا نيست.
الگوي اسلامي – ايراني «پيشرفت» اكنون به عنوان يك مدل مهم پيش روي ما قرار دارد. جلسات متعددي در اين باره برگزار شده و مقالات متعددي نيز در اين باب نگاشته شده است. نگاه شما به اين مقوله چگونه است؟
همان طور كه ميدانيد، رهبر معظم انقلاب در اين خصوص رهنمودهايي داشتهاند كه مبناي حركت ما در اين مقطع زماني است. ما در ابتدا بايد اين مدل را تبيين كنيم؛ چرا كه ما اعتقاد جدي داريم كه مدلهاي غيربومي منفعتي ندارد و بشتر ضربه ميزند. ما معتقديم درعين حال كه تحول و پيشرفت يك اصل و سنت الهي است، اما بايد اين مساله مديريت شود. پيشرفت براي ما هدف نيست؛ ما به دنبال پيشرفت براي تحقق آرمانهاي مطروحه در «نقشه راه» هستيم. ما در اين رابطه بايد ايدههاي بزرگ داشته باشيم. اين ايدهها در شعارهاي مردم، قانون اساسي و ساير اسناد بالادستي وجود دارد. البته نبايد ايدهها، يك بعدي و تخيلي باشد؛ به تعبير ديگر، تدوين و طرح اين ايدهها، نبايد پشت درهاي بسته صورت گيرد. البته بايد يادآوري كنم كه طرح اين بحث به معناي آن نيست كه ما در گذشته پيشرفتي نداشتهايم؛ ما در هر فضايي كه تحولي صورت گرفته پيشرفت را مشاهده كردهايم. براي مثال، نظام مبتني بر انقلاب اسلامي، خود را همراه با پيشرفت معرفي ميبينيم. همين كه يك «نظام غيرمردمي» به «يك نظام مردمي» تبديل شد، يك تحول و پيشرفت بزرگ است. اما براي ادامه صحيح اين حرت، بايد ميان نخبگان و اهالي خرد در يك جامعه اين باور ايجاد شود و سپس از سوي نخبگان واقعي – و نه اسمي – در ميان همه مردم پراكنده شود. اين يك مدل حركتي است. ما به دنبال تقليد كوركورانه از مدلهاي طراحي شده در شرق و غرب نيستيم. اين به معناي استفاده از تجربيات درست ديگر فرهنگها و تمدنها نيست؛ با وجود اينكه ما از تمام علوم موجود در دنيا بهره ميبريم، اما آنها را بر اساس مدلهاي بومي خود طراحي ميكنيم. الگوي هر جامعهاي مخصوص همان جامعه است.
ما در الگوهاي پيشرفت غربي با مدلهايي مواجه هستيم كه حتي خودشان هم به آن انتقاد دارند. بحران اقتصادي امروز اروپا، نتيجه استعمار و استثمار كشورهاي ضعيف از سوي كشورهاي اروپايي است؛ چرا كه با افزايش آگاهي ملتها، نتيجه اين اقدامات در بلند مدت ديده ميشود الگوي ما مبتني بر «الگوي انسانيت» انسان است؛ در حالي كه آنها از لحاظ اخلاقي الگوهاي منحطي را دنبال كردند نگاه ما با غربيها متفاوت است؛ نگاه غرب مبتني بر اومانيسم و سود مادي است در حالي كه ما اخلاق، معنويت، ايثار و همنوع دوستي را دنبال ميكنيم. اين مساله بيانگر آن است كه زيرساختها و مباني نيز با يكديگر بسيار متفاوت است. ما پيشرفت مادي را نفي نميكنيم؛ اما اين مساله، هدف نيست بلكه فقط وسيلهاي براي رسيدن به اهداف عاليه انساني واقعي در راستاي تعالي به سوي ارزشهاي الهي، ايجاد يك حيات طيبه اسلامي براي ملت خودمان، تمام همسايگان و ابناء بشر است. ابعاد معنوي، توجه به خدا، تقوا، پرهيزگاري، اغماض، گذشت، دستگيري از بندگان خدا و... ويژگيهاي يك جامعه ارزش مدار است كه متأسفانه جوامع غربي توجه چنداني به آن ندارند يك پروفسور جامعه شناس ژاپني ميگويد: «فردگرايي مطروحه در جوامع غربي در تمام تاريخ تنها يك مشابه دارد و آن جزيره العرب پيش از ظهور اسلام است.»
الگوي ما بر اساس شرايط تاريخي، جغرفيايي، فرهنگي و آداب و ميراث گذشتگان و در عين حال بر اساس ارزش اصلي و معرفتي كه اسلام براي ما مشخص كرده است، ميباشد. اگر ما الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت را تدوين كنيم، ميتواند به عنوان يك سند بالادستي مورد استفاده قرار بگيرد. چشمانداز بيست ساله، برنامههاي پنج ساله و ... همه بايد بر اساس اين الگو باشد. در عين حال الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت يك الگوي انعطاف ناپذير نيست. بنابر اين بايد براي پياده سازي اين الگو از تمام ابزارها استفاده كنيم و بهانههايي مانند اينكه در دقيقه 90 هستيم قابل قبول نيست، اين يعني ژرفنگري در طراحي و تدوين، برنامهريزي و اجراي مطلوب.
مسالهاي كه در باب پيشرفت كشور نيز به عنوان يك دغدغه مهم مورد توجه قرار گرفته اين است كه در طول تمام سالهاي پس از جنگ تحميلي – و در واقع دولتهاي اين دوره – اخلاق پيشرفت و توسعه مورد غفلت واقع شده است. اگر ما به الگوهاي رايج توسعه دقت كنيم، با انباشت سرمايه و انباشت ثروت مواجه ميشويم. اين مساله سبب ايجاد «طبقات جديد»، «شكاف طبقاتي» و مسائلي از اين دست ميشود كه جامعه را دچار دگرگوني ميكند؛ كما اينكه تا امروز هم اينگونه مسائل در جامعه ما به وفور ديده ميشود. ما با اين مسائل چه ميخواهيم بكنيم؟ نكته بارز پيشرفت، توسعه يا هر آنچه منجر به حركت – خصوصا در حوزه اقتصاد – ميشود چه خواهد بود؟
در خصوص اخلاق كه در برخي جوامع از آن به عنوان اخلاق حرفهاي ياد ميشود عبارتي وجود دارد با عنوان Ethics اين عبارت به هيچ وجه بار ارزشي كه در اعتقادات ما وجود دارد را در بر نميگيرد. اخلاق حرفهاي (Ethicalissues) شامل استانداردهاي لازم الاتباعي است كه خوب و بد را در نظر نميگيرد؛ بلكه واقعيتهايي را بيان ميكند كه براي اين جوامع تعريف شده است و همه به آن احترام ميگذارند. اما بحث ديگري با عنوان Morality وجود دارد كه مفهوم اخلاق بر اساس اعتقادات ارزشي ما را بيان ميكند؛ بحثي كه محتوا و ارزش را در نظر ميگيرد و حسن و قبح اخلاقي مورد توجه آن است. بنابر اين غرب بيشتر به «اخلاق حرفهاي» توجه ميكند و تلاشش بر اين است كه اين نوع اخلاق را در حوزههاي مختلف تعريف كند. به عنوان مثال در «اخلاق حرفهاي در ورزش» چندان مهم نيست كه حق رعايت شود يا نه؛ اما عرف بر اين است كه اگر اتفاق خاصي رخ دهد، برخورد از پيش تعريف شدهاي با فرد مقابل صورت ميگيرد.
با پذيرش اين موضوع كه ايجاد شكافهاي اجتماعي و حتي فعال كردن آنها از تبعات اجتماعي توسعه است، اين شكاف ميتواند از شكاف فكري و سنت و مدرنيته آغاز شود و به شكافهاي اجتماعي برسد. به نظر جنابعالي الگوي پيشرفت چه برنامهاي براي اين مساله دارد؟
پيش فرضهايي تعريف شده كه الزامي به رعايت آنها نيست. به عنوان مثال در فرضهاي مطرح شده غربي حضور در عرصه بينالمللي همراه با بي بند و باري است؛ در حالي كه چنين سخني با هيچ منطقانساني سازگار نيست. انسان ميتواند پيشرفت كند و در كنار آن، به ضوابط خود نيز پايبند باشد. اما وقتي حركتي در درون يك جامعه صورت ميگيرد، ما با هجمه گستردهاي رو به رو هستيم و بايد با آسيبشناسي از شكافهاي اجتماعي و بروز و ظهور و ظهور طبقات نوكيسه جلوگيري كنيم ما بايد راه درست را از مسير اشتباه بشناسيم و بر اساس يك نقشه راه و ضوابط خود حركت كنيم. اما در عين حال، حركتهاي جديد نيازمند احتياطهاي ويژه است؛ هر چه حركت ما پيچيدهتر ميشود، جوانب احتياط ما هم پيچيدهتر ميشود. ما بايد بپذيريم كه اگر فرمول حركتي ما پيچيده شود نميتوان با يك كليد تمام قفلها را باز كرد. من ميگويم بسياري از تحليلهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي تحليلهاي خوبي است اما علمي نيست؛ چرا كه از درون اين تحليلها نميتوان فرمولي براي مسائل اجرايي به دست آورد.
در دولت سازندگي طيفي پرچمدار توسعه شدند كه مدل اصلي آنها بر اساس مدلهاي نوسازي بود. به عبارت ديگر مدل خطي توسعه را دنبال ميكردند؛ به اين معنا كه هر كشوري از سنت به سوي مدرنيته حركت ميكند و ما هم ناگزير به حركت در اين چارچوب هستيم. طبيعتاً اين «آدمها» بودند كه اين سبك توسعه راپايهريزي كردند. آيا دانشگاههاي ما در طول اين سالها توانستهاند افرادي را تربيت كند كه هم در سطح انديشه و هم در سطح اجرا بتوانند مدل توسعهاي را كه ما دنبال ميكنيم و هنوز در حال بررسي ابعاد آن هستيم، اجرا كنند يا با فقدان نيروي انساني مواجه هستيم؟
واقعيت اين است كه منطق علوم انساني – كه مرتبط با حركت جامعه و توسعه آن است – تفاوت ويژهاي با ديگر علوم دارد ما بايد با منطق هر علمي به مباحث مرتبط با آن علم بپردازيم. عدهاي در گذشته ميگفتند كه ميتوان جامعه را با منطق مهندسي اداره كردغ در حالي كه منطق مهندسي مربوط به انسانها و علوم انساني نيست. اين يك تفاوت ويژه است. اينكه دانشگاهها كار تربيت نيرو و كادرسازي را انجام دادهاند يا نه، بايد عرض كنم كه اين كار شروع شده است؛ البته با تكيه بر مسائلي همچون علوم انساني، كرسيهاي آزادانديشي، نظريهپردازي، توليد علم و جنبش نرمافزاري كه مورد تاكيد رهبر معظم انقلاب قرار گرفته است. در عين حال ما هنوز به نتيجه دلخواه نرسيدهايم. و بايد تكليف اين مساله در نقشه راه روشن شود. از نظر اسلامع انسان يك وجود دو ساحتي است كه هم دنيا دارد و هم آخرت؛ پس اين الگو و نقشه راه بايد اين مساله را نيز مدنظر قرار دهد. يعني ماديات در كنار معنويت و اخلاق باشد؛ به گونهاي كه هم دنياي مردم آباد شود و هم آخرت آنها مورد توجه قرار گيرد. متأسفانه در برخي برههها ديدهايم كه يكي فداي ديگري شده اما اين از مختصات يك الگوي صحيح اسلامي نيست. علوم انساني غربي مبتني بر جهان بيني مادي است كه سود فردي در آن حائز اهميت است. ما در موضوع تحول در علوم انساني بايد توجه كنيم كه فضا، فضاي تهاجم فرهنگي است؛ به عبارت ديگر ما به دست خودمان افرادي را در رشتههايمختلف علوم انساني تربيت ميكنيم كه هيچ سنخيتي با جامعه خودشان ندارند، به عنوان مثال دانشجوي جامعهشناسي آن قدرت تحليل كمتري نسبت به مسائل جامعه خود دارد.
در سطح كل، اين اصل پذيرفته شده كه راه پيشرفت از علوم انساني ميگذرد؛ همانطور كه در غرب هم همين گونه بوده است. اين نگاه در جامعه ما نيز وجود دارد، اما نكته اصلي اين است كه بومي كردن علوم، بحث بسيار پيچيدهاي است؛ چرا كه دو نگرش در ميان اساتيد ما حاكم است و متأسفانه اكثريت آنها تفكرات غربي دارند، يعني آنچه راكه به عنوان علوم انساني غرب وجود دارد ميپذيرند و معتقدندكه اين مباحث در جامعه ما مصداق دارد. گروه ديگري هم ضد غرب هستند و ميگويند اين علوم به هيچ وجه در جامعه ما كاربرد ندارد. آيا ميتوانيم در ميان اين دو گرايش، خط سومي بيابيم؟ ما با متون كلاسيك بسياري در رشتههاي مختلف علوم انساني مواجه هستيم؛ آيا ميتوانيم آنها را بومي كنيم؟ آيا بومي كردن مساوي با حذف كردن است يا به معناي نقد آنهاست؟
افراط و تفريط هر دو محكوم است. «تعادل و ميانهروي» اصل در حركت اسلامي است. همه كساني كه غرب را در پست ميپذيرند يا آن را در پست رد ميكنند، بر اساس قانون همه يا هيچ قضاوت ميكنند و بطلان اين قانون در باره علوم اظهرمن الشمس است. قطعاً غرب با توفيقاتي كه در تايرخ علم، فرهنگ و تمدن ثبت شده است ما بايد معتقد به رفت و برگشت باشيم؛ يعني متون علمي غربي كه در دسترس ماست يا به دست ما ميرسد، هم قابليت نقادي دارد و هم ميتواند مورد استفاده ما قرار بگيرد. ما بايد با اعتماد به نفس بتوانيم به جايي برسيم كه به علوم انساني غرب آنچه را كه درست ميدانيم بيفزاييم و آنچه را كه اشتباه ميدانيم از آن كم كنيم. در حالي كه ما همواره نظريات غربي را به عنوان يك سند ميپذيريم و به خودمان اجازه نميدهيم كه در باره درستي يا نادرستي اين نظريات اظهار نظر كنيم. ما بايد در برابر علم مطلق كه علم الهي و علم پيامبران است، سر تعظيم فرود بياوريم و در برابر علوم زميني چون و چرا كنيم؛ اما متأسفانه در برخي محافل دانشگاهي ما عكس اين قضيه ديده ميشود؛ يعني اساتيد در برابر علم الهي چون و چرا ميكنند و در برابر علوم زميني غربي تسليم ميشوند!
اما اينكه چگونه ميتوانيم در دانشگاهها به اهداف خود برسيم، بايد با نهضتي مبتني بر جنبش نرم افزاري، كرسيهاي آزادانديشي و توليد علم، به يك ساختارشكني دست بزنيم. ساختارشكني در برخي علوم هم نيازمند قدرت و توان علمي است و هم نيازمند شور و جرأت؛ اين دو بايد در كناريكديگر باشد. به تعبير مقام معظم رهبري بايد در باره فكر كردن هم فكر كنيم. اما نبايد از اشتباه كردن بترسيم. فقط ديكته نانوشته غلط ندارد ما بايد در اين عرصه وارد شويم، نظريهپردازي كنيم به علوم مطروحه در جهان بيفزاييم و رابطه دو سويه علمي برقرار كنيم. ما در علوم انساني در برخي مباحث از دنيا جلوتر بوده و هستيم. پايههاي محكم و حرفهاي قابل اعتنايي داريم كه در فرهنگ گذشته ما ريشه دارد توصيه من اين است كه ما بايد به آموزههاي ديني و قرآني توجه كنيم و در حوزه ودانشگاه از اين آموزهها بهره ببريم. هدفگذاري ما بايد اين باشد كه ما همان طور كه در گذشته مرجعيت علمي داشتيم، باز هم ميتوانيم در منطقه خودمان و حتي سطوح وسيعتر اين مرجعيت را به دست آوريم، اما شرط اين مرجعيت، يك حركت شتابان و منظم است. نقشه علمي كشور كه به منزله نقشه راه است، بايد در مسير اجرا اصلاح شود تا بتوانيم خالق حركتهاي جديدي باشيم. ما امروز در سطح جهاني در رشتههاي مختلفي مطرح هستيم، اما بايد به خودباوري برسريم. پيشنهاد مشخص بنده ايجاد رابطه بين رشتهاي است؛ ما ميتوانيم از تلفيق دو يا چند رشته، به رشتههاي جديدي برسيم. مثلث ضوابط و مقررات، ساختارهاو نيروي انساني بايد در كنار يكديگر حركت كنند تا ما رشد نامتوازن باشيم.
با توجه به فقدان احزاب سازمان يافته در كشور، مطبوعات و دانشگاهها مورد استفاده سياسيون قرار گرفتهاند. دانشگاهها پيش از انقلاب هم گرايشهاي مختلف سياسي را در درون خود جاي داده بودندو امروز هم خواسته كليت نظام، سياسي بودن و سياسي ماندن دانشگاه است. البته اين مساله گاهي – خصوصا در دوره دوم خرداد – با فراز و نشيبهايي همراه بوده است. برخي معتقدند دانشگاههاي ما به نوعي ضد سياست هستند؛ چه محاسن و معايبي را بر اين موضوع مترتب ميدانيد؟
اگر سياست به معناي مديريت و اداره جامعه باشد، عليالقاعده همه افراد سياسي هستند و در زندگي و مديريت خود دخالت ميكنند. اگر ما فكر نكنيم كسي براي ما فر نميكند. از سوي ديگر ما شاهد تحولاتي در تاريخ حركتهاي دانشجويي هستيم، زماني دانشگاههاي ما به آن معنا سياسي نبود برخي افراد براي ادامه تحصيل به فرنگ ميرفتند و صرفا علمي بودند. سالها بعد، در نهضت ملي شدن صنعت نفت قيام 15 خرداد و ديگر حركتهاي مشابه، دانشجويان به حركتهاي سياسي روي آوردند و در قبال مسائل جامعه حساسيت داشتند. اين گونه حركات در پيروزي انقلاب اسلامي نيز نقش داشت و در دفاع مقدس نيز حضور دانشجويان محسوب بود. آخرين حضور محسوس و قابل توجه دانشجويان در حماسه نهم دي88 بود، اما در كنار اين حضور دانشجويان در مسير خواستههاي سياسي مردم و احزاب حضور پيدا كردهاند. از آنجايي كه احزاب در كشور ما بيمار متولد شدهاند اغلب از فعاليت زيرتابلوي يك حزب اجتناب ورزيدهاند و بيشتر در قالب مطبوعات، انجمنها، محافل و... به دنبال اهداف خود بودهاند در اين مسير، «شفافيت» يك اصل ضروري است و حداقل انتظار از احزاب اين است كه تابلودار وارد شوند و از دانشجو استفاده ابزاري نكنند. سوء استفاده از ساحت دانشجويان در 18 تير 78 و حوادث سال 88 توهيني به آنها بود؛ اما درعين حال معتقدم كه دانشجو مطالبهگر است و نسبت به تحولات كشورش حساسيت دارد تا كيد و تدبير رهبر معظم انقلاب بر اين است كه دانشجو بايد سياسي باشد و ما هم بر همين اعتقاد هستيم كه دانشجويان بايد نسبت به مسائل خودشان و جامعه حساس باشند، اما هر چه كار پيچيدهتر ميشود دانشجويان بايد توانمنديها و صلاحيتهايي را نيز كسب كنند. تحصيل، تهذيب و ورزش سه توصيه رهبر معظم انقلاب به دانشجويان است.
منبع:هفته نامه مثلث