حجت الاسلام و المسلمين علیاکبر ناطقنوری در بخشی از جلد دوم کتاب خاطرات خود روایتی تازه از تعطیلی روزنامه سلام و ماجرای کوی دانشگاه تهران ارائه داده است.
در جلد دوم خاطرات علیاکبر ناطقنوری که به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، شرحی از ماجرای تعطیلی روزنامه سلام و حادثه کوی دانشگاه به شرح ذیل ارائه شده است.
ماجرای تعطیلی روزنامه «سلام» و حادثه کوی دانشگاه
چون پیشتر در امور اجرایی بوده و وزارت کشور را در بحرانیترین شرایط کشور هم اداره کرده بودم، با حساسیت،جریان کوی دانشگاه را تعقیب کردم.خبرهایی که از آغاز صبح در این باره میرسید، حکایت از این داشت که آن چه رخ میدهد، یک جریان عادی نیست. اصل ماجرا از این قرار بود که به دنبال توقیف روزنامه «سلام» و به بهانه اعتراض به این توقیف،در کوی دانشگاه تظاهراتی شد که بعد به بیرون هم کشیده شد.راهپیمایان مسیری را طی کردند،سپس نیروی انتظامی با آنها برخورد کرد که منجر به آن حوادث شد.
من اصل جریان را هم عادی نمیدیدم.زیرا توقیف یک روزنامه نمیتوانست این قدر موجآفرینی کند.گرچه همان موقع شنیده بودم که بعضی از افراد جبهه دوم خرداد میگفتند: «توقیف این روزنامه به این آسانی نیست،این غیر از روزنامهی «طوس» و «جامعه» است و نظام اگر بخواهد با روزنامه سلام برخورد کند،باید خسارت سنگینی بپردازد.» این سخنان از آنها شنیده شده بود و این ذهنیت را ایجاد میکرد که هدف از این سخنان، پیشبینی طرح و برنامهای بود که اگر حادثهای به این شکل رخ بدهد،چه باید کرد. از این روی وقتی حادثه رخ داد و روزنامه توقیف شد،حوادث و نتایج آن برای من غیرمترقبه نبود. با این سابقه ذهنی و خبرهایی که داشتم،وقتی حادثه رخ داد، آن را عادی ندانسته و جریان را تعقیب کردم تا این که گفته شد راهپیمایان به خیابان ریختند و تخریب کردند.آنها شعارهای تند و تیز و توهینآمیزی را علیه ارکان بالای نظام وقوه قضاییه و حتی به مقام معظم رهبری میدادند.
در حالی که ایشان هیچ نقشی و دخالتی از این جهت در این نوع کارها ندارند، یعنی آقا نمیگویند این روزنامه را ببندند، یعنی در ریز قضایا دخالت نمیکنند.شأن رهبری ایشان اجل از این است که در این مسائل ریز دخالت کنند.ایشان سیاستهای کلی را بیان میکنند، ممکن است که به طور کلی هشدار و اخطار هم به مطبوعات بدهند، همانطور که ممکن است به قوه قضاییه هم هشدار بدهند که تو به وظیفه خود عمل کن اما این که حالا تعیین مصداق بکنند نیست، به اصطلاح معروف علمی و طلبگی خود ما، «حکم را در واقع حاکم بیان میکند، ولی تشخیص مصداق و موضوع با مکلف است» و آنجا هم مکلف قوه قضائیه بود که برخورد کرد.
من به لحاظ این که شم امنیتی داشته و کار امنیتی کرده بودم، احساس میکردم پشت صحنه دستهایی است که اینها را میگرداند و به طور جدی به این موضوع یقین داشتم. در همان روزها قبل از آن که حتی کسی دستگیر و بازجویی شود، یا مثل الان یک خرده شفاف شود، گفتم که ماجرا زیر سر نیروهای به اصطلاح ملی- مذهبی است. اینها رهبری میکنند و به نظر من قوه قضاییه اگر بخواهد این غائله را ختم کند، باید سران اینها را دستگیر نماید.
همیشه وقتی که یک جایی شورش و جار و جنجال میشود،مثل مشهد، اسلام شهر، اکبرآباد، قزوین و از این قبیل آنهایی که در متن صحنه هستند و آتش میزنند، غارت میکنند و شیشه میشکنند، سیاسی نیستند؛ اینها یک مشت آدمهای عقدهای و اراذل و اوباش هستند که در شلوغی میریزند و آتش میزنند که چیزی گیر بیاورند، اما آنهایی که پشت پرده و صحنه را هدایت میکنند، آنها سیاسی هستند.
یکی از محافظین من میگفت: «هنگام تظاهرات در خیابان ایستادم و نگاه میکردم که جریان چگونه است. دیدم یک مرد 40 تا 50 ساله که موبایل در دست خودش دارد از این یک طرف جلو میآمد و با گفتن جملهای جمعیت را تحریک میکرد، بعد خودش میرفت پشت یک درختی میایستاد و با موبایل خبر میداد. این شخص را خیلی تعقیب کردم ببینم که چه میکند میخواستم با او برخورد کنم، اما جرأت نکردم برای این که احساس میکردم تنها هستم و کسی همراهم نیست؛ بنابراین با این که او را تحت تعقیب قرار دادم، اماگمش کردم».
لذا معتقدم این جریان هدایت شده بود،برای همین من آرام نگرفتم و با این که در این زمینه مسئولیتی نداشتم دائماً جاهای مختلف از دفتر خودم در مجلس تلفن میزدم. حراست خود را هم به صحنهی تظاهرات فرستاده بودم تا به من خبر دهند.
چون گفته بودند اغتشاش گران به سمت بهارستان هم آمدند- مسئول حراست، آخرین وضعیت را به من گزارش میداد که مثلا الان اغتشاشگران در کجا هستند و چه کار میکنند. زمانی که نزدیک ایستگاه رادیو بودند، با آقای لاریجانی تماس گرفتم که شما آنجا چقدر نیرو دارید؟ و بعد معلوم شد تدابیری اندیشیده شده بود. من با آقای ذوالقدر و آقای رحیم صفوی فرمانده محترم سپاه نیز پی در پی تماس میگرفتم و آنها هم میگفتند هنوز به ما دستور داده نشده و علت دارد که دستور داده نشده،حتماً شما در جریان هستید. البته آقایان هم ناگزیر هستند که ضوابط را رعایت کنند. چون در این درگیریها که نان و حلوا تقسیم نمیشود، ممکن است دو نفر هم کشته شوند و آن وقت به این فرماندهان بگویند شما به چه مناسبت وارد شدید. از این رو این اغتشاشگران فکر میکردند که واقعاً میدان باز است و هر کاری که دلشان بخواهد میتوانند انجام دهند. در واقع، فرصت خوبی بود که اینها خودشان را نشان دهند،ولی به نظر من، نباید هیچ فرصتی به این گونه جریانها داد، از همان اول باید در نطفه خفه میشد. بالاخره در یک مقطعی دستور صادر شد که سپاه وارد عمل شود و در ظرف دو ساعت اغتشاشی که از «میدان بخارایی» تا «شهرری» کشیده شده بود، پایان یافت.
در همین زمان، جلسهای در حضور مقام معظم رهبری از سران سه قوه، فرماندهان نظامی سپاه، وزیر اطلاعات، وزیر کشور و تا آنجا که من یادم است،دبیر شورای عالی امنیت ملی تشکیل شد.مقام معظم رهبری از وزیر کشور سؤال کردند (نزدیک غروب بود) «اوضاع چه خبر است؟» گفت که «حاج آقا تظاهرات و ناآرامیها را جمع کردند و بر همه چیز مسلط هستیم» من چون خودم از بعدازظهر قضایا را تعقیب میکردم، خیلی عصبانی بودم، بین حرف پریدم و با تندی گفتم: «آقا ایشان گزارش بیربطی میدهند، این طور نیست. همین الان در میدان بخارایی، سپاه درگیری دارد اینها را آقای صفوی بفرمایند. آقای رحیم صفوی گفت: «درست است» جالبتر از همه این که خود آقا فرمود: «تنها در میدان بخارایی نیست، شهر ری هم الآن آشوب است،» یعنی خود آقا از همهی ما بیشتر، خبر داشت.
من همانجا گفتم که «آقا، بنده اعتقاد دارم نهضت آزادی و این نیروها در پشت پردهی این جریان هستند و اگر ما بخواهیم این آشوب و شورش را بخوابانیم به نظر من باید سران اینها را دستگیر کرده، عدهای که در صحنه آشوب کردند را هم بسرعت محاکمه کنیم. حتی اگر لازم باشد- دیدیم که اینها به هرحال بحران ایجاد کردند را هم بسرعت محاکمه کنیم و حتی اگر لازم باشد-آنها را به سینهی دیوار بگذاریم. اگر قصد براندازی نظام را دارند و با اسلام محارب هستند، با آنها برخورد شود».
بعضی از مسئولان خیلی جا خوردند و گفتند: این نوع حرف زدن جلوی آقا؟! اما من ریشهی اغتشاش را در نهضت آزادی میدانم، اینها دنبال براندازی هستند و در کشور بحران ایجاد میکنند و بالاخره باید با آنها برخورد کرد، حکومت تعارف ندارد.
در نهایت، با این ناآرامیها خوب برخورد شد و بعضیها را هم دستگیر کردند. با تائید مقام معظم رهبری سپاه توانست عمل کند. البته من نظرم این است که در رابطه با حادثهی کوی حق بسیاری از نیروها تضییع شد. ما تحت تاثیر شرایط آن دوره و همچنین یک مقدار رودربایستی قرار گرفتیم، یک مقدار مصلحتاندیشی کردیم و نیروی انتظامی و افرادی هم مثل آقای نظری و افسر دیگری که در منطقه؛ مسئول عملیات بودند- که افسران خوبی هستند- به نظر من وجه المصالحه قرار گرفتند، اینها قربانی شدند. من معتقد بودم که حتی با وزیر آموزش عالی نیز بایست برخورد جدی شود، معنا ندارد که وزیر جمهوری اسلامی در آن ماجرا که یک جریان پیچیده سیاسی و پشت صحنه آن حداقل نامشخص بود، تصمیم عجولانه به استعفا بگیرد و عواطف دانشجوها را با این کار خود تحریک کند. به نظر من او و دستیارانش در ردههای مختلف باید محاکمه میشدند اما خیلی مصلحتاندیشی شد برخلاف شعارهایی که میدهیم- قانون و قانونگرایی- به نظر من، این جا قانون خوب پیاده نشد و من اگر مسئول بودم حتما این طور عمل نمیکردم که عمل شد، جدیتر عمل میکردم. واقعاً حادثهی کوچکی نبود. اگر مقداری این مسئله رها میشد، ضد انقلاب بیشتر وارد کشور شده و با کمکی که از بیرون هم به آنها میشد، برای ما خیلی بحران ایجاد میکرد. البته لطف خدا و حضور به موقع نیروی بسیجی، سپاه و مردم حزب اللهی بود که این جریان جمع شد، اما این به آن معنا نیست که بعد از آن ما دیگر با چنین بحرانهایی برخورد نکنیم، چون دهها سؤال در رابطه با این جریان به نظر من هنوز وجود دارد که پاسخ آنها داده نشده و موضوع مبهم است.
من بعد از این جریان تا مدتی مصاحبه نکردم، بعد در یک مصاحبهای از من پرسیدند: «نظر شما در مورد این واقعه چست؟ چرا تا حالا حرف نزدید؟» گفتم «برای این که تا حالا برای من مبهم بود که قضایا چیست، من به عنوان رئیس یک قوه نمیدانم چه میگذرد و الان هم برای من شفاف نیست. خیلی سؤالها و ابهامات هست وزارت کشور چه وقت در جریان حادثه کوی دانشگاه قرار گرفته نیروهای تحت امر او چه کردهاند؟ چه زمانی وزارت کشور وارد عمل شده است؟ حادثه ساعت 2 نیمه شب رخ داده تا 8 صبح مسئولان کجا بودند؟ چه کسی دستور داده، چه کسی دستور نداده؟ چه کسانی از قبل در خوابگاه برای دانشجوان سخنرانی کردند؟ بعضی از نمایندگان مجلس و مسئولان چرا برای دانشجویان سخنرانی و آنها را تحریک کردند؟ اینها چه کسانی بودند؟ اینها باید مورد بحث قرار بگیرد، چرا استعفا دادند؟ چرا تحریک کردند؟»
در این جریان چند نفر دستگیر شدند، از جمله منوچهر محمدی و یک زنی که او را هم گرفته بودند. معروف شد که با گرفتن یک منوچ و ملوس قصه حل شد! منشا یک بحران و یک شورش این نیست این پشت پرده دارد. الان هم به نظر من پرونده ماجرای کوی دانشگاه باید باز باشد و بعضی از مسئولان کشور باید آنجا پاسخ بدهند. حداقل هنوز برای ما ماجرا روشن نیست چرا سؤالها پاسخ داده نمیشود؟ چرا افراد دستگیر نمیشوند؟ چرا توضیح داده نمیشود؟چرا این واقعه به ابهام و اجمال گذشت؟ این قضیه فقط به محاکمهی سردار نظری و پخش صحبتها و ادله و در نهایت حکم ایشان ختم شد، ولی عوامل اصلی ایجاد این واقعه، هنوز مشخص نشده است.
جلسه سران قوه، در زمان حادثهی کوی
در جریان حادثه کوی دانشگاه بین سران سه قوه، اختلافی به آن معنا وجود نداشت. آن زمان من، آقای خاتمی و آقای شاهرودی بودیم که با هیچ کدام آنها دعوا نداشتم و اختلافی هم واقعاً نداشتم و در جلسات سران هم که تشکیل میشد، نوعاً در مسائل کلی تفاهم بود و ما هم در ریز جریانات وارد نمیشدیم. ممکن بود سلیقه من با سلیقه آقای خاتمی یا سلیقه ایشان با من متفاوت باشد، اما واقعآً تضاد و درگیری در بین نبود.
عمل من در مجلس روشن بود، نحوه برخورد با لوایح دولت، بودجه و غیره شاید به اعتراف خود آقایان- و هماهنگی مجلس در دوران مدیریت من با دولت، بیش از الان (مجلس ششم) بود. این درگیریها مرهون و معلول اختلافات جناحی است که ربطی به سران ندارد. ممکن است مرا به یک جناح منتسب کنند، اما آیتالله سید محمودهاشمی را به کدام جناح میخواهند منتسب کنند. ایشان نه جزء و جناح راست یا چپ بوده و نه در یک فراکسیونی میباشد.
بحث این بود که روزنامه سلام از دیدگاه قوه قضائیه تخلفی کرده است، سؤال و ابهامات هم همینجا است، بالاخره باید از این آقایان اصلاحطلب و قانونگرا سؤال کرد که مگر شما نمیگویید که باید قانونی عمل کرد، مگر شما نمیگویید که کسی در کار دیگری دخالت نکند؟ قوه قضائیه به یک جمعبندی رسیده و دارد عمل میکند، قوه قضائیه هم هر کاری را که دلش بخواهد نمیتواند انجام دهد، ما سلسله مراتب داریم،اگر قایل هستید که قاضی جناحی عمل کرده و تخلف نموده، میتوان به دادگاه انتظامی قضات شکایت کرد. اگر آنجا هم جناحی است، به رئیس قوه قضائیه و پس از آن به رهبری- که او را نصب کرده- میتوان شکایت کرد. چرا در این جریان سلسله مراتب مراعات نشد، چرا وقتی جلوی آن روزنامه گرفته شد، عدهای مردم را تحریک کردند، مقاله و سرمقاله نوشتند، دانشگاه رفتند سخنرانی کردند و متحصن شدند؟ اینها واقعا از ابهامات است.
در این قضیه هم دعواهای این چنینی مطرح است، والا واقعاً سران با هم در این قضایا اختلافی نداشتند. اختلاف من با آقای خاتمی سلیقهای بود و به این معنا که در ماجرای هیجده تیر 1378، قائل بودم که باید سران نهضت آزادی دستگیر، محاکمه و با آنها برخورد قاطع شود، اما ایشان این اعتقاد را نداشت، تفاوت ما این است.
لباس شخصیها
من خبر نداشتم که در کوی دانشگاه یک تظاهراتی رخ داده و لباس شخصیها در خوابگاه جمع شدند. قراینی که هست نشان میدهد جریانی که این حادثه را به وجود آورد- آنهایی که از آنجا سخنرانی کردند- از قبل خبر داشتند که چنین حادثهای رخ میدهد. من و دوستانم از وقوع حادثه خبر نداشتیم، صبح که به مجلس آمدم، خبردار شدم کوی دانشگاه شلوغ شده است. اگر دوستان ما جلسه یا تصمیمی داشتند من چون در راس این فراکسیون بوده و هستم، خبردار میشدم. چنین چیزی که اینها نشسته و طرحی ریخته باشند و بعد هم با هماهنگی سپاه و بسیج یک نیرویی به آنجا بفرستند، هرگز نبوده است.
این نکته را میتوانم بگویم که در نیروهای حزب اللهی، بسیجی، دانشآموز، دانشجو، کارگر و کاسب هم میتواند باشد. این نیروهای حزباللهی زمانی در تهران تشکیلاتی درونی داشتند،که حالا آن را هم ندارند. اینها وقتی میبینند یک جا شلوغ میشود، وارد صحنه میشوند و اصلاً با کسی هم ارتباطی ندارند. من هم دخالت به این صورت را تائید نمیکنم، فرض کنید شخصی در جایی سخنرانی میکند، ممکن است حرفهای لاطائلات هم بزند، حزب الله تحمل نمیکند، شلوغ کرده و جلسه را به هم میزنند. آن وقت بعضی روزنامههای دوم خردادی و طرفداران آنها مینویسند که طرفداران جناح راست، سخنرانی زید یا عمر را در قم به هم زدند؛ در حالی که این حزباللهیها همین مردم هستند.
طبیعی است که از آن طرف هم همین طرف است، مثلا من در مسجد دانشگاه رفتم سخنرانی کردم، تحکیمیها شلوغ کردند و نگذاشتند من حرف بزنم و درب مسجد را بستند. من این را به چه کسی منتسب کنم؟ بگویم که اینها حتماً از جناح چپ هستند و در آن صورت از مجمع روحانیون دستور گرفتند!
یقیناً این گونه نیست؛ البته ممکن است طرفداران یک تفکر بریزند شلوغ و خراب کنند. من یقین دارم که در ماجرای کوی دانشگاه این لباس شخصیهایی که میگویند سازمان یافته و از جناح راست هستند، اصلاً وجود خارجی نداشتند، کما این که دادگاه هم به همین جمعبندی رسید.
جناح راست جامعهی روحانیت، جامعهی مدرسین، جامعهی مهندسین، جامعهی فرهنگیان، جامعهی دانشگاهیان و جامعهی دانشجویان و امثال آنها هستند و یقیناً هیچ کدام از اینها در این جریان نبودند. آن لباس شخصیهایی هم که داخل کوی دانشگاه رفتند، معلوم نیست که همه آنها از کدام گروه بودند، یکی از ابهامات هم همین است که اصلاً این لباس شخصیها چه کسانی هستند؟ تحلیل من این است که خود اینها ممکن است از جریانی باشند که خواستند بروند آنجا، شلوغ کنند، به هم بریزند و آشوب به وجود بیاورند که بعد بهرهبرداری کنند؛ ممکن است این طور باشد.
در ماجرای فیضیه سال 1342، پای منبر مرحوم «انصاری» یک مشت لباس شخصی ریختند و شلوغ کردند، برای این که بتوانند فرصتی به وجود بیاورند که طلبهها را بزنند و زهر چشمی بگیرند. شاید این لباس شخصیهای حادثه کوی دانشگاه از همین آقایانی بودند که آن آشوب را راه انداختند؟ یا این که گفتند یک کسی کلت داشته و تیراندازی کرده، این چه کسی بوده؟ چه کسی او را فرستاده؟ از قرائن بر میآید که آمادگی مقابله از آن طرف بوده است!
من امیدوارم که انشاء الله ماجرای کوی دانشگاه مجدداً پیگیری شود- چون پروندهی آن باز است- و چیزهایی در این پرونده روشنتر شود. آدمهایی را گرفتند؛ فیلمهایی موجود است و عکسهایی که بعضیها با لباسهای مبدل آنجا بودند، اینها شناسایی هم شدند. چون این جریان هنوز شفاف نیست و محکمهای نبوده، اینها را نمیگویم، ولی باید روشن شود.
منبع: خاطرات حجه الاسلام ناطق نوری-جلد (2)-انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی-صفحه 280 -273