خط خون علیه ارتش و اخوان در مصر

سعدالله زارعی

وقایع روزهای اخیر مصر سبب بروز نگرانی‌های جدی در جهان اسلام شده است، فتاوای قتال‌گرایانه تکفیری‌ها به همراه تیراندازی وسیع و بی‌سابقه ارتش بسوی معترضان، آینده خطرناکی را خبر می‌دهند. مصر در میانه این بحران می‌تواند به یک کانون بزرگ ناامنی تبدیل شود و کلیه کشورهای پیرامون آن و حتی کشورهای دور دست دو حوزه اسلامی و عربی را در بر بگیرد. تداوم وضع کنونی از یک سو شکاف التیام ناپذیری را در درون جامعه مصر پدید می‌آورد و از سوی دیگر به انواعی از دخالت‌های سوداگرایانه غرب و رژیم‌های وابسته به غرب منجر می‌شود.
نظامیان مصر براساس اسنادی که در روزنامه‌های اروپایی هم منتشر شده بعد از حصول اطمینان از پشتیبانی آمریکا، انگلیس، فرانسه وعربستان، دولت نیم‌بند و ضعیف محمد المرسی را با یک التیماتوم دو روزه ساقط کردند و مانند کسی که به دلیل وقوع دعوا به خود حق هر نوع مداخله‌ای را می‌دهد، فردی را بعنوان رئیس جمهور موقت و فرد دیگر را بعنوان نخست‌وزیر موقت منصوب نمودند! آنان گمان کردند که شکل‌گیری یک جبهه مردمی ضد اخوانی به آنان مشروعیت لازم را بخشیده و لذا می‌توانند اعتبار و زور را در هم بیامیزند و اوضاع را آنگونه که می‌خواهند مدیریت نمایند. اما این تصور نادرست بود چرا که از یک سو آن «مشروع خیابان» عمر کوتاهی دارد و اگر در این دوره کوتاه ارتش قادر به جمع و جور کردن اوضاع نباشد، مشروعیت خیابانی به ضد خود تبدیل می‌شود کما اینکه همین دیروز جریان تمرد نارضایتی خود را از اقدامات ارتش طی بیانیه‌ای اعلام و برکناری وزیر کشور را خواستار گردید. از سوی دیگر استفاده از زور در شرایط انقلابی پاسخ معکوس می‌دهد کما اینکه ارتش نتوانست با اولتیماتوم نظامی 48 ساعته در روزهای گذشته اوضاع را آرام کند و اگر علیرغم ژست اقتدار، ارتش نتواند اوضاع خیابانها و میادین را فیصله دهد به هیچ وجه قادر به کنترل امنیتی مصر نیست. هم اینک می‌توانیم با قاطعیت بگوئیم برنامه راه ارتش برای تسلط بر اوضاع و تنظیم امور براساس یک «نقشه راه» شکست خورده است.
ارتش طی دو سال اخیر بعنوان «نیروی تعادل» شناخته شده است. فرماندهان ارتش از اواخر دوره مبارک ترجیح دادند که طرف قدرت به حساب نیایند از این رو و براساس آنچه در پشت صحنه میان نظامیان مصر و پنتاگون توافق شده است، ارتش به مقابله با انقلاب نیامد و در دوره یک ساله شورای عالی نظامی هم تا حد زیادی با معترضین مدارا کرد در جریان اعتراضات بهمن 91 تا فروردین 92 هم ارتش کاری به اعتراضات خیابانی نداشت و در فاصله 9 اردیبهشت تا 9 تیر ماه هم اقدامی علیه جنبش تمرد صورت نداد. این روند در نهایت وجهه خاصی را به ارتش داد و کم کم از ارتش بعنوان تنها نهاد «موازنه دهنده» یاد شد و غرب هم در نهایت به این سمت رفت که تحولات مصر را با محوریت ارتش این کشور دنبال نماید و در نهایت هم آمریکا برای کنار زدن اسلام‌گراها به ارتش متکی شد. ورود ارتش به صحنه تحولات مصر و ترک رویه مساوات و مدارات، در واقع به نقش موازنه دهنده ارتش خاتمه داد. ارتش در جریان اقدام 11 تیر در وهله اول خود را رو در روی جریان بزرگ اسلام‌گرایی قرار داد به هر روی اخوانی‌ها و هم پیمانانشان در آخرین انتخابات عمومی دستکم 51‍ درصد آراء را بدست آورده بودند و قانون اساسی ابطال شده توسط ارتش دستکم نیمی از آراء مثبت شرکت‌کنندگان در انتخابات را بدست آورده بود. امروز که ارتش دست به کشتار عمومی زده، بخش دیگری از مردم مصر را از دست داده است و این می‌تواند از یک سو به نقش‌آفرینی سیاسی ارتش -زودتر از موعدی که مقرر شده بود- خاتمه دهد و از سوی دیگر مصر را با بی‌ثباتی بیشتری مواجه گرداند چرا که وقتی ارتش هم به یک طرف منازعه تبدیل می‌شود، نیرویی که قادر به حفظ امنیت و کاستن از تنش باشد عملاً وجود نخواهد داشت.
به دلیل تضعیف موقعیت ارتش به‌عنوان کارآمدترین تکیه‌گاه غرب، آمریکا از تحولات روزهای اخیر در مصر شوکه شده است مقامات آمریکایی امیدوار بودند فرماندهان نظامی با بهره‌گیری از تجربه و با برخورداری از یک بدنه ثابت اجتماعی نزدیک به 10 میلیون نفری اوضاع را به نفع غرب حل کنند و یک بار دیگر مصر از طریق نظامیان در اختیار غرب قرار گیرد ولی شرایط روزهای اخیر نشان داد که ارتش طرح حساب شده و جامعی برای دوره انتقال ندارد و اقدامات آن عمدتاً بر درجه مشکل و پیچیده‌تر شدن اوضاع می‌افزاید. از این رو طی روزهای اخیر آمریکایی‌ها فشار زیادی به ارتش وارد کردند تا از درگیر شدن با مردم در میدان الرابعه العدویه و... اجتناب نماید. دو روز پیش «واشنگتن پست» طی یادداشتی اقدامات ژنرال‌های ارتش را توجیه‌ناپذیر دانست و آنچه طی روزهای اخیر انجام داده را با حکومت قانون در تضاد خواند و تعلیق فروش F16 به مصر را ستود. این موضوع به تنهایی نشان می‌دهد که اوضاع مصر آنگونه که آمریکا می‌خواهد پیش نمی‌رود. آمریکایی‌ها به شدت از اینکه اوضاع دست گروهی از مردم که آنان را نمی شناسد بیفتد، نگران است. آشوب در مصر اگر چه برای اسرائیلی‌ها منافعی دارد ولی در عین حال شرایط مرزهای جنوبی رژیم‌صهیونیستی را هم بشدت آسیب‌پذیر می‌کند و کلاً اوضاع به سمت عدم اطمینان پیش می‌رود. آمریکایی‌ها تجربه چندانی در مدیریت شرایط هرج و مرج ندارند و آنارشیسم امنیتی پدیده‌ای است که نتایج غیرقابل پیش‌بینی را به همراه می‌آورد این موضوعی است که مخالفان آمریکا را به نقش‌آفرینی در صحنه تشویق می‌کنند.
اخوان‌المسلمین در این صحنه اگر چه به مفهوم واقعی کلمه «مظلوم»‌است اما در عین حال در این صحنه نشان داد که از عقلانیت لازم بخصوص در شرایط پیچیده برخوردار نیست. وقتی دولت محمد مرسی سقوط کرد آنان باید با قبول اینکه فعلاً امکان عملی بازگرداندن دولت اخوانی وجود ندارد، باید از مواجهه حاد با نیروهای جدید اجتناب می‌کرد این کار ضمن آنکه وجهه اخوان‌المسلمین را تا حد زیادی حفظ می‌کرد امکان مشارکت آن در انتخابات آینده و در نتیجه مشارکت در قدرت را فراهم می‌نمود. اما اخوان برخلاف مشی گذشته خود و در کمال ناباوری، مقاومت در برابر ارتش و مخالفان را انتخاب کرد در حالی که نه بعد از یک سال دولتداری به اندازه مخالفان وجهه اجتماعی داشت و نه توان نظامی به اندازه‌ای که پاسخگوی قدرت ارتش باشد، داشت!
به نظر می‌آید که در این منازعه نابرابر و خونین، اخوان‌المسلمین فریب‌ جریانات تند سلفی- تکفیری‌ها را خورد. گروه‌های تکفیری با برجسته‌سازی توانایی‌های خود و تاکید به اینکه تا آخر پای کار مرسی و اخوانی‌ها می‌مانند، رهبران اخوان‌المسلمین را فریب داده و آنان گمان کردند که با کمک این گروه قادر به بازسازی قدرت خود و غلبه بر نقشه راه ارتش هستند. در این میان فتاوای محمد العریفی مفتی تکفیری عربستان و فتاوای یوسف قرضاوی رهبران اخوانی را به ابراز مواضع تند علیه ارتش وادار کرد. در این بین بعضی از اعضای اخوان نظیر «صفوت حجازی» تا آنجا پیش رفتند که عملیات علیه ارتش در سینا را در واکنش به بازداشت مرسی خواندند که البته واقعیت نداشت.
اخوانی‌ها در میان مردم مصر به میزانی که به گروه‌های تند نزدیک می‌شوند از متن جامعه فاصله می‌گیرند چرا که اصولاً طبع مصریان با تندروی میانه‌ای ندارد. در این صحنه رهبری اخوان‌المسلمین نتوانست از برنامه‌های ارتش اطلاع واقعی کسب کند و از این رو بدون برنامه مشخص وارد صحنه شد. ورود به صحنه و خاموش کردن چراغ مذاکره با منطق عقلانی یک گروه کارکشته تباین زیادی دارد. اخوان نه با ارتش مذاکره می‌کند نه با مخالفان- ساکنان التحریر- و دائماً روی شرط بازگشت مرسی تاکید می‌کند. این بیانگر آن است که یک گروه سیاسی در وقتی که باید، انعطاف نداشته است.
اگر توامان نگاهی به پشت صحنه ارتش و پشت صحنه اخوان‌المسلمین بیاندازیم درمی‌یابیم که نه ارتش بر اساس یک تصمیم منطقی و فرایندی عمل می‌کند و نه اخوانی‌ها چنین مواجهه‌ای با بحران دارند. هر دو با استفاده از قوه قهریه- که البته سهم ارتش بیشتر است- می‌خواهند بر حریف غلبه کنند و حال آنکه در این بین آن چه در زیر دست و پای دو طرف آسیب می‌بیند، منافع ملی مردم است و این ارتش را ‌ از ورود موفق به بحران‌های آینده دور می‌کند کما اینکه اخوانی‌ها را از ایفای نقش مؤثر در آینده محروم می‌گرداند.
بی‌ثباتی و نابسامانی در مصر در این شرایط زمانی خطرناک‌تر است چرا که وقتی یک نقطه دچار بی‌ثباتی می‌شود، نیروهای مرکز گریز و مخالفان سنتی یک ملت و یک کشور را به ورود ساختارشکنانه و فتنه‌گرایانه ترغیب می‌کند. الان شرایط به‌گونه‌ای است که از طریق لیبی، روزانه صدها تن سلاح وارد مصر می‌شود. همین چند روز پیش ارتش یک بمب قوی را در قاهره خنثی کرد که اگر منفجر می‌شد، صدها تن کشته می‌شدند حوادث امنیتی صحرای سینا، دمیاط و قاهره نشان می‌دهد اوضاع به نحو خطرناکی به سمت تضعیف مصر پیش می‌رود.
کیهان

۱۳۹۲/۵/۷

اخبار مرتبط