مثلث با ذکر این مقدمه، گفتوگوی خود با اسدالله عسگراولادی را منتشر کرده که گزیده آن در پی میآید:
* زمانی که آقای احمدینژاد رئیسجمهور شد، رهبری فرمودند که احمدینژاد تغییر ایجاد خواهد کرد و دستیابی به چشمانداز بیست ساله 1404 را برای ما سهلتر و ممکنتر خواهد کرد. من هم متمایل به این بودم که خوب است و میتواند کاری انجام بدهد اما وقتی کابینه را معرفی کرد، دیدم تیم اقتصادی که با خودش آورده است، کسانی نیستند که بتوانیم با آنها دستیابی به افق 1404 را داشته باشیم. همچنین در سیاست بینالمللی متوجه شدم که شیوه تعامل بینالمللی ایشان، یک شیوه تعامل با ستیز است، در صورتی که این اخلاقی نیست، تعامل با ستیز و گفتن اینکه «حق با من است» تعامل نیست، ستیز است.
* من فکر کردم در اولین فرصتی که امکانش باشد با آقای احمدینژاد صحبت کنم. آن سالی که من بهعنوان صادرکننده نمونه انتخاب شدم، در فرصتی که رفتم تا لوح یادبود را از آقای احمدینژاد بگیرم، گفتم که این ضرورتی ندارد که شما خودتان هولوکاست را زیر سوال ببرید، یک وابسته درجه چهارم ما در سفارت بورکینافاسو هم میتواند این حرفها را بزند، بعد امکان جمعکردنش برای شما فراهم خواهد بود. در آن فرصت به من گفتند که ما باید با هم زیاد حرف بزنیم.
* در اکسپوی سال 2010 شانگهای که آقای احمدینژاد با یک هیات پنجنفره از وزرای دولت در آن شرکت کرده بود، روز اولی که آمدند، من و تعداد دیگری از دوستان در هتل از ایشان و وزرای بازرگانی، صنایع، دارایی، راه و ارشاد استقبال کردیم. بعد من را در اتاقشان خواستند و ما یک جلسه یکونیم ساعته در هتل با هم داشتیم که آقای صفری سفیر ما در چین هم در آن جلسه حضور داشت. ایشان یکسری راهنماییهایی به من کردند که من همه را قبول کردم. من هم بحثهایی داشتم مثل اینکه در مورد صادرات لازم است ما ایستگاههای صادراتی ایجاد کنیم، هم با کشورهای همسایه و هم با چین. در تمام سه روزی که آقای احمدینژاد در شانگهای بودند من همراهشان بودم.
(این درست زمانی بود که چین یک روز قبل از سفر آقای احمدینژاد به این کشور، مانند روسیه و برخلاف ترکیه و برزیل، به قطعنامهای که علیه ایران صادر شد، رای مثبت داده بود؟) درست در همان زمان بود، من در آن زمان به آقایاحمدینژاد گفتم که حق این نبود که شما این طور به چین بیایید. باید از قبل قرار میگذاشتید و مشخص میشد که چه کسی قرار است از مقامات چینی به استقبال شما بیاید. باید کسی به استقبال میآمد که مقامش بالاتر میبود. به هر حال هیات ایرانی با چند وزیر آمده بود. من گفتم که باید در مورد این چینیها مراقبت کرد و شما نباید قبول میکردید که به این شیوه به شانگهای سفر کنید.
وقتی ایشان در آغاز اظهاراتشان از حضور مقامات بلندپایه تشکر کردند، من تصور کردم که لابد خود شهردار شانگهای حاضر شده است. وقتی هم که آقای احمدینژاد خواست هدیهای به میزبان بدهد، من میان او و میزبان که تصور میکردم شهردار شانگهای است قرار گرفته بودم و هدیه را من از احمدینژاد گرفتم و به میزبان دادم. مقام شهرداری شانگهای در چین از مقام وزرا بیشتر است و در سلسلهمراتب حزب کمونیست چین این همان فردی است که معمولا رئیسجمهور بعدی خواهد بود. شان این مقام در حد نخستوزیر است. به هر حال ما بعد متوجه شدیم که میزبان، معاون یا قائممقام شهردار بوده است نه خود او. من به این مساله ایراد داشتم.
* من در مورد تیم آقای احمدینژاد گفتم که این تیم خوبی است اما میترسم که کارآیی نداشته باشد و نتواند ما را به اهداف 1404 نزدیک کند اما ایشان گفتند که شما کاری به اینها نداشته باشید، من خودم حواسم به همهچیز هست و مراقب همهچیز هستم. اینکه نمیشود. من بحثم در شانگهای این بود که این برخورد چینیها دون شان ما بوده است اما ایشان گفتند که خودشان مراقبت میکنند.
* چند ماه بعد آقای بهمنی، رئیسکل بانک مرکزی به اتاق ایران آمد و یکسری مسائلی را مطرح کرد که من به آنها ایراد داشتم. آن موقع تازه بحث ارز 1226 تومانی به راه افتاده بود. من به آقای بهمنی گفتم شما این عدد را از کجا آوردهاید و چرا باید مثلا 1226 تومان باشد و هیچ رقم دیگری نباشد؟ گفتم این عدد غلط و بیمبناست، نامطلوب هم هست. آنجا در جلسه، آقای بهمنی یکسری توضیحاتی داد اما بعدها در جلسهای که خصوصیتر از آن بود به من گفت که به ما دستور داده شده است. بعد من آنجا در مصاحبهای گفتم که این تیم اقتصادی کشور را به سمت «فشل شدن» میبرد. آن موقع خیلیها نمیدانستند فشل شدن یعنی چه و از من میپرسیدند که این فشل شدن چه معنی میدهد؟ من میگفتم حالا شش ماه بعد متوجه خواهید شد که این فشل شدن یعنی چه؛ یعنی سردرگمی، یعنی اینکه ندانیم چه کاری باید بکنیم. یک سال بعد از این هم من در مصاحبهای مطلبی را گفتم و شرط کردم که این موضوع منتشر نشود. من گفتم که تیم اقتصادی آقای احمدینژاد با این رویه کشور را دچار قحطی و کمیابی خواهد کرد. آن دوستان این گفته را منتشر کردند و این مساله منجر شد به آنکه فشارهای زیادی به من وارد شود و سر و صدای زیادی یک باره به راه افتاد. به من گفته شد که این حرف من را مردم شنیدهاند و در مناطق محروم شهر، مردم به فروشگاهها هجوم بردهاند و دارند مواد غذایی میخرند و ذخیره میکنند. در صورتی که منظور من از اینکه گفتم قحطی میشود این بود که قحطی موبایل و آدم و مدیر میشود، نه اینکه قحطی مواد غذایی. به هر حال فشارها روی من زیاد بود. مثلا پیشنماز مسجدمان به من گفت که شما چرا فلان حرف را زدهای؟ یا برادر من به من میگفت که این حرف خوبی نبود. در نهایت هم من عذرخواهی کردم و توضیح دادم که منظورم چه بوده است اما در نهایت همان شد که پیشبینی کرده بودیم.
* در همان زمانی که آقای متکی به آفریقا رفته بود، برادر من هم از جانب کمیته امداد سفری به آنجا داشت و اتفاقا ایشان را خیلی خوب تحویل گرفته بودند و آقای متکی را هم در دیدار اول تحویل گرفته بودند اما در دیدار دوم به ایشان گفته بودند که شما از فلان ساعت به بعد دیگر وزیر نیستید. این دون شان نظام است. نظام ما بهدنبال حفظ ارزشها و تفاهم با دیگران است اما روش احمدینژاد چالشهایی را در این بخش ایجاد کرد. این تیم نمیتوانست کشور را به سعادت ببرد.
* در مورد هدفمندی یارانهها من بر خلاف خیلیهای دیگر در اتاق بازرگانی کاملا با این طرح و موضوع مخالف بودم. وقتی هم که راضی شدم گفتم این رضایت به شرطی است که تورم بیشتر از پنج درصد رشد نکند. در آن موقع تورم طبق اعلام بانک مرکزی، 8/9 درصد بود، یعنی اگر قرار بود تنها پنج درصد رشد داشته باشد باید به چیزی در حدود 14 تا 15 درصد میرسید. در آبانماه همان سال 90 که این طرح اجرایی شد تورم به 15 درصد رسید اما در آذر و دیماه بعد از آن نرخ تورم به ترتیب 17 و 18 درصد اعلام شد. من همان موقع گفتم که همینجا باید اجرا را متوقف کنیم چون تورم در حال رشد است اما عده زیادی از جمله تعدادی از همین دوستان اتاق، آقای نهاوندیان و حتی آقای نیلی گفتند که باید ادامه پیدا کند و اگر طرح ادامه پیدا کند، بهتر است. در آن زمان تنها مساله تورم بود و هنوز خبری از تحریمها که حدود یک سال بعد علیه ایران مصوب شد نبود. هر چه جلوتر رفتیم نگرانیها بیشتر شد اما باز عدهای اصرار داشتند که این نسخه شفابخش است در حالی که این طور نبود. وقتی در سال 91 تورم به بیش از 30 درصد رسید، من گفتم که لازم است اجرای طرح متوقف شود اما باز هم این را گوش نکردند.
* در مورد تجارت خارجی هم دولت کارنامه خوبی ندارد. ما در مجموع 15 همسایه دست اول و دوم داریم یعنی آنهایی که با ما مرز دارند و آنهایی که با یک واسطه همسایه ما هستند. در این همه همسایه ما یک همسایه نداریم که دوست ما باشد. نتوانستهاند همسایهها را به دوستان ما تبدیل کنند. در حالی که تمام این همسایهها از ما سود بردهاند، همین کشور امارات سالانه 15 میلیارد دلار از مبادله با ما سود میبرد. بانکهای اماراتی همهشان از مبادلات ما سود میبرند. ما گفتیم که اگر آنها این همه از مبادلات با ما سود میبرند، دیگر نباید به آنها اجازه داد که هرچه دوست دارند بگویند. ما الان در کشورهای همسایه روابطمان تنها با عراق و افغانستان خوب است اما باز آنها هم دوستان ما نیستند. در حالی که ما با 76 میلیون نفر جمعیت، 1/2 درصد از جمعیت جهان را داریم اما سهم ما از درآمد دنیا تنها 46/ 0 درصد است، در حالی که باید 250 میلیارد دلار با دنیا تبادل داشته باشیم. تمام حجم بده بستان ما با دنیا حدود 100 میلیارد دلار است.
* میگویند تحریمها تاثیرگذار بوده است. چرا نرفتند در مورد آنها با سازمان ملل حرف بزنند؟ چرا نرفتند یک دعوای حقوقی را پیگیری کنند؟ وقتی اولین قطعنامه صادر شد ما گفتیم که باید کاری کرد. این تحریمها به کشور آسیب میرساند اما گفتند که شما نمیفهمید. کارهایشان معمولا اینگونه بوده است. الان این چه اقدامی است که در روزهای آخر دولت آمدهاند نمایشگاه را بخشیدهاند به صدا و سیما؟ احمدینژاد رفته است در صدا و سیما و از او تجلیل شده است، او را تحویل گرفتهاند، خوب وظیفهشان بوده است که شما را تحویل بگیرند اما کجا به شما اجازه داده میشود که زمینی را که متعلق به چندین ارگان است، اوقاف در آن سهم دارد، شهرداری در آن سهم دارد، آستان قدس در آن سهم دارد و حالا یک بخش کوچکی از آن هم در دست دولت است، به کسی یا جایی ببخشید؟ ما در این مورد هم گفتیم که قانون چنین اجازهای را به کسی نمیدهد اما باز گفتند شما دخالت نکنید. همینطور در مورد تبدیل نرخ ارز برای پاککردن بدهیهای دولت، این اقدام به اجازه مجلس نیاز دارد. چرا بدون اجازه میروید چنین اقدامهایی را میکنید که بعد کار به سازمان بازرسی کشیده شود؟ چرا از همان اول این موضوع را در مجلس مطرح نکردهاید که این مشکلات هم پیش نیاید؟
* زمانی که بانک مرکزی ما را تحریم کردند، اگر اینها بخش خصوصی را تحویل میگرفتند ما میتوانستیم مشکل را حل کنیم، همانطور که قبلا هم در دوران امام ما این کار را کرده بودیم که من نمیخواهم به تفصیل وارد شرح آن بشوم. چرا در این مورد از ما مشورت گرفته نشد؟ بدون اینکه به ما نگاه کنند، گفتند اشتباه کردهاید.
* وقتی آقای احمدینژاد روی کار آمد دلار 795 تومانی را از آقای خاتمی تحویل گرفت، الان قیمت دلار 3500 تومان است که حالا دولت تلاش کرده است و آن را رسانده است به 3200 تومان، یعنی 400 درصد کاهش ارزش پول ملی در هشت سال! درآمد حاصل از فروش نفت در این سالها 750 میلیارد دلار بوده است، با این رقم چه کاری نمیتوان کرد؟ مدام دولتیها میگویند که کشور رشد علمی داشته است، تعداد دانشجویان زیاد شده است، این افزایشها و رشدها قهری بوده است، به هر حال جمعیت ما در حال رشد است، از وقتی که آقای رجایی دولت را با جمعیت 35 میلیون نفر تحویل گرفت تا امروز جمعیت ایران رشد کرده است، بنابراین دولت از رشد علمی کشور سهمی نداشته است. سوال ما این است که چند تا سد در دوران ایشان ساخته شده است که خودشان آنها را اضافه کردهاند، نه اینکه کارهای نیمهکاره را تمام کنند. ایشان برای کارهای نیمهکاره دیگران زحمت کشیدهاند.
* ما در همان روزهای اول گفتیم که به جای اینکه این همه هزینه کنید و بنزین غیرقانونی وارد کنید، بیاید هزینه کنید و چند پالایشگاه درست کنید که تولید بنزین داخل را تامین کند اما این کار را نکردند.
* در همین اظهارات اخیرشان آقای احمدینژاد 21 سوال مطرح کردهاند که در هر کدامشان پنج یا شش مورد خلاف واقع وجود دارد.
* واقعیت این است که مدیریت بد، تحریمها را تشدید میکند و کرده است. یک تیم حقوقی میتوانست کار کند و این مشکلات را برطرف کند. چطور ممکن است که روسیه و چین در هیچکدام از این قطعنامهها هیچ حرفی نزدهاند و رای منفی ندادهاند؟ در حالی که ما مبادلات تجاریمان را از 200 میلیون دلار به 48 میلیارد دلار رساندهایم اما چین باز برای ما رای نمیدهد. چرا اینطور برخورد میشود؟
* اینها تصور میکردند که بازار یکسری عناصر تکثرخواه هستند و ما را اینگونه معرفی کردند. در این دولت 88 درصد اقتصاد در دست دولت بوده است، در دوران آقای هاشمی در ابتدا 80 درصد اقتصاد دولتی بود، بعد با تلاشهایی که صورت گرفت به حدود 65 درصد رسید. در دولت اول آقای خاتمی به حدود 50 درصد رسید اما در دوره دوم آقای خاتمی باز سهم دولت در اقتصاد افزایش پیدا کرد و به 70 درصد رسید اما وقتی دولت آقای احمدینژاد روی کار آمد این روند باز هم رو به رشد ادامه داشت، سهم دولت همین طور در اقتصاد بالاتر رفت تا اینکه الان به 88 درصد رسیده است. آن چیزهایی هم که میگویند واگذار کردهاند، خصوصیسازی نبوده است، اینها خصولتیسازی بوده است، معامله بانکها و بیمهها یا واگذاریهای سهام عدالت، اینها هیچکدام خصوصی سازی نیست، خصوصیسازی یعنی اینکه واگذاری انجام شود. این اقتصاد مردمی نیست، اینکه ما آخر هر ماه 45 هزار تومان به حساب هر فردی بریزیم، این اقتصاد مردمی نیست که در شهرها 45 هزار تومان به هر نفر بدهید بعد 75 هزار تومان به ازای سوخت از آنها بگیرید، البته این در روستاها و دهات، آنجا که مردم پنج تا بچه دارند و از هیچ گرفتاری شهرها خبر ندارند خوب است اما در شهرها این شیوهها جواب نمیدهد.
* بازار اهرم فشاری ندارد اما اگر بحث گفتن باشد، بازار در حد خودش گفته است. به بازار هم در این سالها فشار زیادی آوردهاند. در همان مورد مالیات بر ارزش افزوده فشار زیادی به بازار وارد شد. کاری که با بازار انجام شد باعث شد که بازار نسبت به اتفاقات بیتفاوت بشود. همین حالا که میگویند 25 روز است واردات به کشور متوقف شده است، نه ارز برای واردات به کسی میدهند، نه اجازه ترخیص کالاها از گمرک را میدهند. در این شرایط وقتی جلوی واردات را بسته باشید، اگر یک دلار کالا هم صادر کنید، در صادرات جلوتر هستید اما این هم خطر کمیابی را بهدنبال دارد، آثار این توقف واردات را در شش ماه آینده خواهیم دید.
* نمیخواهم بگویم که دولت این ارزی را که الان برای واردات اختصاص نمیدهد الزاما به بازار میآورد تا قیمت ارز در بازار را کم کند و آن را به سه هزار تومان برساند اما این توقف واردات به کشور آسیب میزند.
* من در مورد دولت آقای روحانی چند دغدغه دارم؛ اول اینکه باید فکری به حال اشتغال جوانان کرد. نسل جوان از بیکاری است که دچار انحراف میشود، از بیکاری است که در این پارکها وقت میگذرانند یا با این سریالهای ترکی وقت خود را میگذرانند یا در اینترنت پرسه میزنند. جوان اگر کار داشته باشد این مشکلات را نخواهد داشت. برای مدیریت 20 میلیون نفر بیکار جوان باید حداقل سالانه 800 هزار شغل ایجاد شود تا حداقل نیمی از جمعیت بالای بیست ساله که هر سال وارد بازار کار میشوند، شغل داشته باشند. دومین دغدغه مهم، مساله گرانی و معیشت است. الان کسی که زیر 600 تا 700 هزار تومان در ماه درآمد داشته باشد واقعا در بدبختی زندگی میکند و حتی نمیتواند یک خانه برای خودش اجاره کند. از طرف دیگر باید فکری به حال تولید کرد. تولید ما به سرمایهگذاری نیاز دارد. اگر این سرمایهگذاری انجام نشود، تمام سرمایهها صرف واردات میشود و این واردات کمر تولید را به زمین خواهد زد. چهارمین موردی که باید دولت آینده در نظر بگیرد، ارتباط مناسب با همسایههای درجه یک و درجه دو ماست. ما نیاز داریم که یک وزیر خارجه قوی با عصا و کفش آهنی داشته باشیم که برود این همسایهها را برای ما پس بگیرد. ما الان در منطقه و در بین همسایگانمان یک دوست نداریم و این موضوع حاصل مدیریت و در واقع همان سوپرمدیریت آقای احمدینژاد است.
* من این را قبول ندارم که آقای احمدینژاد ضد سرمایهداری کار کرده است بلکه آن کاری که او کرده است، ضدسرمایهگذاری بوده نه سرمایهداری. اتفاقا آقای احمدینژاد سرمایهداری را تقویت کرد. اگر غیر از این بود که پروندههایی مانند فساد سه هزار میلیارد تومانی اتفاق نمیافتاد. حداقل با این وضعیت ارز اینها سرمایهداری را تقویت کردهاند، الان سرمایههای 100 و 200 میلیارد تومانی کاملا عادی و قابل مشاهده است اما هیچکس حاضر نیست 20 میلیارد تومان سرمایهاش را در کاری در داخل کشور بگذارد.
* یک سال پیش وقتی روزنامه ایران به بهانه برادر من در مورد من چیزهایی نوشت، من گفتم امیدوارم که ببینیم این آدمها و این تیم جلوی قاضی بایستند و حالا این روز را میبینم که این آدمها در برابر قاضی خواهند ایستاد.