به گزارش نما ، فرقي نميكند كه كتابخوان باشي يا نه، كتاب «پايي كه جا ماند» آنقدر سر و صدا به پا كرده كه ممكن است حالا اين صداها به گوش تو هم رسيده باشد. وقتي هم كه كتاب را ميخواني ديگر مهم نيست كه چيزي درباره هشت سال دفاع مقدس ميدانستهاي يا نه، چرا كه اين كتاب در كنار همه خاطراتي كه برايت از دوران اسارت روايت ميكند به اندازه چندين و چند كتاب، حاوي اطلاعاتي از جنگ تحميلي است؛ خاطرات و اطلاعاتي كه راوي آن آزاده سر افراز سيدناصر حسينيپور متولد ماه مهر 1350 در شهر باشت از توابع شهرستان گچساران است. نوجوان 16 سالهاي كه در حماسه پد خندق كه توسط دلير مردان كهگيلويه و بويراحمد در جزيره مجنون آفريده شده حضور داشته و در همين كتاب خاطراتي از آن حماسه را روايت كرده است.
سيدناصر كه در 16 سالگي به اسارت عراقيها درآمده، خاطرات دوران اسارتش را چنان دقيق و عميق روايت كرده كه رهبر معظم انقلاب در تقريظي بر اين كتاب نوشتهاند: «تاكنون هيچ كتابي نخوانده و هيچ سخني نشنيدهام كه صحنههاي اسارت مردان ما را در چنگال نامردمان بعثي عراق، آنچنان كه در اين كتاب است به تصوير كشيده باشد. اين يك روايت استثنايي از حوادث تكاندهندهاي است كه از سويي صبر و پايداري و عظمت روحي جوانمردان ما را، و از سويي ديگر پستي و خباثت و قساوت نظاميان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و كلمه به كلمه در برابر چشم و دل خواننده ميگذارد و او را مبهوت ميكند. احساس خواننده از يك سو شگفتي و تحسين و احساس عزت است و از سويي ديگر غم و خشم و نفرت. … درود و سلام به خانوادههاي مجاهد و مقاوم حسيني».
سيد ناصر حسيني كيست و چگونه اسير شد؟
سيد ناصر حسينيپور اصالتاً از سادات بحريني است. طايفه آنها در بحرين به آل غريف معروف هستند. جد او آيتا... سيد عبدا... بلادي بحريني است كه بعد از آن كه حاكم بحرين او را اخراج كرد به بهبهان آمد. يكي از فرزندانش در راه بهبهان به خراسان در روستاي «ده بزرگ» شهرستان گچساران ماند و سيدناصر يكي از فرزندان اوست. در حالي كه 16 سال داشت راهنما و بلدچي گردان شهدا بود. در عمليات بازپسگيري جزاير مجنون 119 نفر در جاده منتهي به اين جزاير شهيد شدند كه 88 نفر آنها از رزمندگان سلحشور استان كهگيلويه و بويراحمد در قالب تيپ 48 فتح بودند. ناصر در همان عمليات در روز شنبه 4 تير ماه 1367 در جزيره مجنون مجروح و سپس به اسارت عراقيها درآمد.
اين رزمنده گچساراني درباره دوران اسارت خود ميگويد: در دوران اسارت، نوجوان 16 سالهاي بودم كه يك پايم به خاطر جراحت و عدم توجه نيروهاي بعثي دچار عفونت شديد شد و در نهايت مجبور به قطع آن شدم. آنها البته فكر ميكردند من پيك سردار شهيد علي هاشمي هستم در حالي كه من فقط ديدهبان يكي از گردانهاي تيپ 48 فتح استان كهگيلويه و بويراحمد بودم.
حسينيپور چگونگي نگارش كتاب «پايي كه جا ماند» را اينگونه تشريح ميكند: در روزهاي اسارت در پادگان صلاحالدين، با صفحههاي آخر كتابهاي مرتبط با سازمان منافقين كه براي مطالعه در اختيارمان قرار ميدادند و كاغذهاي پاكت سيمان، دفترچه يادداشت درست كرده بودم و حوادث روزانه را با كدگذاري روي آنها مينوشتم. البته از كاغذ سيگار و حاشيههاي روزنامههاي القادسيه و الجمهوريه هم استفاده ميكردم. سپس اين يادداشتها را در يك عصا و اسامي 780 اسير ايراني كمپي كه در آن بودم را در عصاي ديگرش جاسازي كردم و در روز آزادي (22 تير 1369) با خود به ايران آوردم. در واقع همانطور كه در جزيره مجنون ديدهبان بودم سعي كردم در زمان اسارت نيز ديدهبان حوادث و اتفاقات باشم از اين رو در ايام جنگ و اسارت سعي كردم از همه خوبيها و بديها يادداشتبرداري كنم.
حسينيپور ادامه ميدهد: در زمان اسارت با 20 برگ كوچك كه آنها را به صورت تكههاي كوچكتري درآورده بودم يادداشتهاي روزانهام را مينوشتم. ضمن آنكه تنها چند نفر از دوستان صميميام از نوشتن من خبر داشتند ولي موضوع را مخفي نگه داشته بوديم. البته مجموع خاطرات من در 808 روز اتفاق افتاده كه خاطرات نزديك به 600 روز به دليل اينكه اتفاق خاصي در آن روزها رخ نداده بود را ثبت نكردم.
اين رزمنده با نوشتن متني در ابتداي كتاب «پايي كه جا ماند»، اين كتاب را به شكنجهگرش در زمان اسارت تقديم كرده است، حسينيپور در اين باره ميگويد: براساس آموزههايي كه از واقعه عاشورا و روشنگريهاي حضرت زينب(س) ياد گرفته اين كتاب را تقديم به كسي كردم كه با وجود شكنجه من زيباييهاي زيادي را در زمان اسارتم كه در مقابل آنها صبر و مقاومت داشتم به وجود آورده بود.
حسينيپور اذعان ميكند: كتاب «پايي كه جا ماند» شرايط سخت زندگي در دوران اسارت همراه با محدوديتها و شكنجههاي مزدوران بعثي را روايت ميكند. البته اين كتاب تنها بخشي از دلاورمرديهاي رزمندگان استان كهگيلويه و بويراحمد در هشت سال دفاع مقدس و دوران اسارت است.
منبع:ایران زمین