سال 1374، تعداد نشریات خبرساز چندان زیاد نبود. اما معدود نشریات پیشرو دارای مخاطبانی خاص بودند. یکی از این گونه نشریات که زیر مجموعه موسسه ای مطبوعاتی بزرگی هم بود؛ بخشی داشت که خبرهای ویژه را در آن چاپ می کرد و در این ستون خبری را نسبت به یکی از مسئولین امروز و آن روز کشور داده بود که بسیار جنجال ساز شده بود. (این همه اجتناب از آوردن نام ها برای آن است که حاشیه به متن تبدیل نشود و اصل حرف منتقل شود.)
آن مسئول با دفتر رهبری تماس گرفته و نقل قولی که از وی شده بود را تکذیب کرده بود و گلایه که چرا نشریه کذا تکذیبیه مرا منتشر نمی کند. این پیگیری برای تکذیب و اصرار مدیرمسئول هفته نامه مذکور پس از چند بار رفت و برگشت و انعکاس مطبوعاتی منجر به اخراج مدیر نشریه از سوی موسسه شد؛ زیرا علی رغم تذکر شرعی، از اصل اسلامی حمل به صحت کردن قول مومن عدول کرده و حاضر به قبول تکذیب وی نشده بود.
آن حادثه حداقل برای حقیر حامل یک پیام از سوی مرجع تقلیدم است که در فضای رسانه ای باید قول مومن را پذیرفت. کافی است نگاهی به سیره معصومین به ویژه در دوره حکومت نبوی و علوی داشته باشیم تا دریابیم که وقتی یک مسلمان از آنچه به وی نسبت می دهند تبری می جوید ما هیچ وظیفه ای در واکاوی و اثبات آن سیئه به وی نداریم و حتی اسلام از این رفتار منع کرده است.
نمونه ای از این موارد موضوع سخنان هاشمی درباره سوریه است؛ وقتی از سوی وی تذیب شد، کدام وظیفه شرعی ما را به آن وا می دارد که با تفحص سخنان وی در فلان شهرستان اثبات کنیم که چنین چیزی نیست؟ این اصرار آیا به مصلحت کشور و آرمانها است. توفیق در اثبات اینکه رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام ما مواضعی بر خلاف نظام دارد و رسمیت بخشیدن به وجود دیدگاه ضد سوری در داخل نظام و ایجاد شکاف در موضع منسجم حمایت ایران از سوریه؛ منفعت جناح مقاومت را تقویت می کند یا صهیونیست ها را؟ کاش حب و بغض های که رنگ انقلابی گری دارد چشم ما را بر واقعیتها و مصلحت واقعی نظام نبندد.