كلنگي كه ساليان دراز در زمين گير كرد

ماجرای عجیب و باورنكردنی یك دانشگاه!

برایان ومسئولان شهر برخلاف نظرات دیگران معتقد بودند این زمین نیازهای 50 سال آینده دانشجویان شهر را تامین خواهد كرد.وعده ی سر خرمنی كه فقط موجب خنده دیگران می شد!

*ماجرا بر اساس یک داستان داخلی است...
آ.س: روزی از روزهای گرم سال 1998 برایان که کارمند دولت بود،با توجه به روابط قوی ای که با سیاسیون داشت به عنوان رئیس کالج تازه تاسیس (3سال تاسیس) یکی از شهرهای جنوبی امریکا منصوب شد. مشکل بزرگ این کالج فضای کم بود.سیاسیون با شناخت از قدرت مدیریت برایان او را به ایالت خود آوردند.رئیس جوان طی 2سال و چند ماه مدیریت اقدامات موثر و البته گاها عجیبی در این کالج انجام داد.او در اولین گام بیش از 50% کارکنان را که در بررسی اولیه مورد پسند وی نبودند اخراج کرد!در گام دوم نیروهای جدیدی را جایگزین آنها کرد.در گام سوم تصمیم گرفت مکان فعلی کالج را که در مرکز شهر بود و مساحت کمی(حدود یک هکتار)داشت را به مکان بزرگتری انتقال دهد.او که از کاریزمای خاصی بهره می برد پس از رایزنی با نماینده ی مردم شهر در کنگره،فرماندار شهر ومسؤلان کالج مرکزی پیگیری های لازم را جهت خرید زمین 25 هکتاری صورت داد.این یک آغاز طوفانی والبته نامیمون برای برایان جوان بود.نامیمون از آن جهت که خرید زمین جدید صدای مردم شهر،اساتید و دانشجویان را درآورد،چرا که زمین جدید فاصله ای به اندازه ی همان وسعت زمین (25کیلومتر) با مرکز شهر داشت.اما برایان دست و دلباز بر تصمیم خود اصرار داشت ،در نهایت هم طی مراسمی،کلنگ جادویی زمین جدید را که به قول دانشجویان در بیابان بود، به زمین زد.کلنگ به شکل باورنکردنی در زمین گیر کرد و هیچگاه هم از جای خود کنده نشد! برایان و مسئولان شهر برخلاف نظرات دیگران معتقد بودند این زمین نیازهای 50 سال آینده دانشجویان شهر را تامین خواهد کرد.وعده ی سر خرمنی که فقط موجب خنده دیگران می شد!

کارهای اولیه با سرعت نسبتا زیادی پیش رفت.کمتر از یکسال قراردادها بسته شد،پیمانکاران غیر بومی کار را روز و شب،شب و روز پیش می بردند.برایان هم که مشغول اصلاحات اساسی در بخش های مختلف این کالج بود،می دانست چند صباحی بیشتر در این شهر نخواهد ماند،پس تصمیم گرفت یادگارهایی از خود بر جای بگذارد.او ارائه طرح میدان های اصلی شهرک جدید و در حال ساخت کالج را در سر می پروراند.لذا با دوست طراحش تماس گرفت و او را به شهری که در آن رئیس کالج بود فراخواند.رابرت، طراح با سابقه و جوانی بود.او با دهها طرح به کالج پرحاشیه رسید. پس از بررسی و گنکاش طرح های مختلف،بالاخره دو طرح مورد پسند برایان واقع شد.او بلادرنگ معاونان خود را فراخواند و پس از بررسی نهایی، مقرر شد رابرت تندیس ها را بسازد. یک ماه بعد از عقد قرارداد 50 هزار دلاری!تندیس ها با کامیون روانه شهر شد.در روزی که تندیس ها وارد کالج شدند کارکنان مشتاقانه به پیشواز تندیس هایی رفتند که قرار بود در بیابان نصب شوند! کامیون تندیس ها را برای نگهداری اولیه وارد کالج قدیمی کرد.دانشجویان و کارکنان با دیدن تندیسها شوکه شدند.زیرا جنس تندیس ها،شکل، شمایل و قیمت های تقریبی آنها با رقم قرارداد تناسبی نداشت.چهره برایان هم دیدنی بود.او هم باور نداشت دوستش کلاه 50 هزار دلاری بابت این دو تندیس ساده سرش گذاشته باشد.



پس از چند روز از این ماجرا با شیطنت برخی ها -که رابطه خوبی با برایان نداشتند- بازرسان کالج مرکزی به شهر کوچک جنوبی امریکا آمدند.آنها با اطلاعاتی که از قبل داشتند به نکات جدیدی پی بردند.بازرسان قیمت اصلی تندیس ها را پایین تر از مبلغ قرارداد ارزیابی کردند.آنها بابت هزینه هایی که در دوره مدیریت برایان شده بود،انتصابات،قراردادها و.... انتقاداتی را متوجه وی کردند. بازرسان شکوایه ای بلند بالا از اتفاقات دوران او تهیه کردند.بعد از مدتی هم حکم برایان به پایان رسید و دیگر تمدید نشد. برایان دوست داشتنی که در اواخر مدیریتش، زمین کالج پیشرفت 25 درصدی کرده بود،پس از نزدیک به 26 ماه مدیریت از کار برکنار شد.

او از آن شهر رفت اما سوالات زیادی در ذهن ها باقی گذاشت.


مارکوی با تجربه و دوران کم مدیریت!

چند روز پس از بازگشت برایان به ایالت مادری اش،رئیس جدید که بر عکس برایان از همان ایالت بود،جای او را گرفت.مارکو با فرهنگ،آداب، رسوم،زبان و فضای شهر آشنایی خوبی داشت.او با تجربه بود و سابقه مدیریت یک کالج بزرگ هم در کارنامه اش دیده می شد.

او در اقدام اول همه نزدیکان برایان را برکنار کرد.کسانی که سالها مسئولیت کلیدی داشتند و برخی از آنها از توانایی های فوق العاده ای برخوردار بودند.سپس به سراغ انضباط مالی سیستم رفت. در زمان مارکو روند ساخت زمین با کندی مواجه شد.مارکو ساده زیست بدون توجه به این امر بدنبال پرونده تخلفات اثبات نشده برایان بود تا او را به اداره امنیت بکشاند.او خواستار رسیدگی به اتفاقات دوران مدیریت رئیس قبلی بود!برایان هم که به شهر خود بازگشته بود در کمتر از یک ماه بعنوان معاون یکی از مهمترین کمیسیون های دولت آمریکا منصوب شد! اما مارکوی حق طلب و مصمم، بی خیال پرونده برایان نبود.او که محبوبیت نسبی در بین کارکنانش داشت، آنقدر بر خواسته ی خود پافشاری کرد که فراموشش شد،کالج کارهای دیگری هم دارد. در نهایت هم با فشارهای سیاسی و تنها 7 ماه پس از مدیریت از کار برکنار شد.او در روز تودیع اش سخنان زیادی را علیه برخی سیاسیون شهر مطرح کرد.مارکو با فاصله ی کمی پس از برکناری راهی شهر خود شد و در آنجا هم بعنوان رئیس کالج مشغول فعالیت شد.او اکنون یکی از روسای،با شخصیت، قدرتمند و با نفوذ امریکا محسوب می شود.



لئوی با صداقت از جایگاه استادی تا جایگاه ریاست!

پس از خروج زود هنگام مارکو، لئوی با تجربه که از اساتید همان کالج بود، رئیس شد.لئو بر خلاف مارکو فرزند همان شهر بود.او خود را انسان فوق العاده و با انگیزه ای نشان می داد.لئو پس از بررسی های شخصی متوجه شد برایان اسیر کم تجربگی،جوانی و برخی توطئه ها شده است.او اقدامات برایان را سهوی تلقی کرد و نه عمدی! لذا از ادامه ی پیگیری پرونده برایان -با هماهنگی مسئولان کالج مرکزی -خودداری کرد.لئو سعی کرد به میان دانشجویان برود و مشکلات آنان را بررسی کند. دانشجویان با دیدن لئو گلایه های زیادی بابت فضای کم کالج،امکانات کم،کیفیت پایین آموزشی و از اینکه در این کالچ احساس دانشجو بودن ندارند،داشتند.

لئو پس از استماع نظرات دانشجویان سوار بر ماشین راهی زمین جدید شد.زمین مذکور تقریبا پیشرفت 35 درصدی کرده بود.لئو با دیدن وضعیت زمین و هزینه هایی که در آنجا شده بود متاثر شد.اما چاره ای نداشت.او پس از بازگشت فورا جلسه شورای کالج را تشکیل داد. با هماهنگی مسئولان شهر و کالج مرکزی،بودجه ی قابل ملاحظه ای را جهت ادامه فعالیت عمرانی زمین مذکور تخصیص داد.لئو که گوشش بدهکار انتقادات نبود،عزمش را برای ساخت زمین 25 هکتاری جزم کرد.او در فکر ساخت و ساز بود که باز هم تابستان پرحادثه این کالج فرا رسید.

در یکی ار روزهای گرم ماه جولای و در روزهای پرکار لئو،انتخابات محلی برگزار شد و نماینده کنگره تغییر کرد.دوران جدید آغاز شد.لئو پس از یکسال و اندی از انتصابش بعنوان رئیس کالج،بدلیل رابطه ی نزدیک با نماینده ی قبلی از کار برکنار شد. سومین رئیس هم طی 4 سال گذشته راهی خانه شد.

در میان این هیاهوها فقط اساتید،کارکنان و دانشجویان کالج بودند که ضرر می کردند.چرا که همچنان در یک هکتار فضا،بدون انگیزه روزها را پشت سر می گذاشتند.





مایکل از سیاست تا ریاست !

نماینده جدید شهر -که دل خوشی از ساخت زمین در بیابان نداشت- فردی جدید را بعنوان رئیس کالج معرفی کرد.فرد تازه وارد هم به مانند لئو از اساتید تمام وقت همان کالج بود.رئیس خوش اخلاق،با سیاست ها و برنامه های نو وارد کالج شد.ورود او امید تازه ای در دل جامعه دانشگاهی بوجود آورد.مایکل با تجربه بر خلاف هر سه رئیس پیشین، فردی سیاسی بشمار می رفت.او در اولین اقدام ساعاتی پس از مراسم معارفه راهی همان زمین معروف شد.زمینی که حالا نزدیک به 70% پیشرفت کرده بود.مایکل پس از بازگشت تصمیم گرفت با هماهنگی مسئولان کالج مرکزی- که مثل خود او تازه منصوب شده بودند- از ادامه ساخت شهرک بزرگ کالج جلوگیری کند.

روز از نو، روزی از نو....

ظاهرا قرار نیست دانشجویان با کلاسهای نامناسب و کالج کوچک و قدیمی شان وداع کنند. مایکل این بار ایده ی جدیدی رو کرد.او ابتدا تصمیم گرفت زمین مذکور را از طریق مزایده بفروش برساند چرا که مشکل مالی هم گریبان کالج را گرفته بود.ولی کار او با مخالفت های مدیران ارشد کالج مرکزی مواجه شد.چرا که آنها قصد داشتند سرمایه ی چند میلیون دلاری خود را به هر طریق حفظ نمایند.

او در گام بعد تصمیم گرفت زمین جنب متروی مرکزی شهر را که فاصله کمی با مرکز شهر داشت تبدیل به کالج نمایند.اما این تصمیمش هم با مخالفت برخی ها، از جمله شهردار شهر عملی نشد.مایکل که تحمل این وضع برایش سخت بود در وهله بعد تصمیم گرفت به سراغ ساختمان مسکونی نیمه کاره ی جنب مکان فعلی کالج برود.این بار مالک ساختمان مبلغ نجومی را برای ساختمان نیمه کاره اش و تغییر کاربری آن تقاضا کرد!مایکل پس از تصمیم با مدیران ارشد کالج،آنها را برای خرید این ساختمان متقاعد کرد.آنهاهم قول دادند وام کلانی را برای خرید این ساختمان به مایکل اختصاص دهند.اما بروکراسی اداری این تسهیلات میلیاردی چند ماهی طول می کشید.مایکل در این مدت بیکار ننشست.او تقریبا 80% نیروها را جابجا کرد چرا که اعتقادی به شایسته سالاری نداشت.از نظر وی تغییر مهم بود،که باید اعمال می شد!

عیب بزرگ مایکل خوش قلب،داشتن نزدیکان ضعیف و افکار خاص او بود.او بدلیل پیشینه ای که داشت کمتر به دیگران اعتماد می کرد.شش ماه پس از فعالیت، مایکل بخاطر حسن شهرتش بعنوان نماینده ی کالج های ایالت انتخاب شد.کارها بر وفق مراد او پیش می رفت که ناگهان خبر رسید مسئولان کالج مرکزی برکنار شدند.

رئیس مهربان و سیاسی کالج،از خرید ساختمان جدید ناامید شد.شایعات پیرامون رفتن یا ماندن خود او هم در میان دانشجویان و کارکنان قوت گرفته بود! در روزهای پر تلاطم این کالج پرحاشیه، دادگاه شهر عوامل مطلع دوران برایان را فراخواند.نه اتهامات آنقدر بزرگ بود و نه کسی از مسئولان کالج تمایلی به پبگیری پرونده داشتند.مسئولان جدید کالج مرکزی هم رغبتی برای خروج پرونده های راکد از بایگانی نداشتند.آنها به آینده روشن کالج های خود در ایالت های مختلف فکر می کردند.آینده ای که سرنوشت مایکل و کالج پر سروصدای او را هم تحت تاثیر قرار می داد.

پس از تعطیلات میان ترم،زمستان سرد جنوب فرا رسید.این کالج بخاطر تغییر متعدد مدیران از کلان تا جزء، بجای پیشرفت درجا زد.دانشگاه کوچک اما مهم،همچنان پس از چندین سال، در همان زمین اولیه به فعالیت خود ادامه می دهد.زمین 25 هکتاری هم با چندین ساختمان ، سوله و امکانات متعدد در بیابان رها شد.

هیچکس از سرنوشت و آینده ی مبهم این کالج اطلاعی ندارد.برخی ها معتقدند توسعه ی این کالج تا زمانی که آن کلنگ در زمین باشد هیچگاه صورت نخواهد گرفت.

راستی! نظر شما در خصوص انقاقات عجیب این کالج چیست؟اگر شما بجای برایان،مارکو،لئو یا مایکل، رئیس بودید چه تصمیمی برای این دانشگاه می گرفتید؟؟؟

۱۳۹۲/۷/۱۵

اخبار مرتبط