بههرحال، این دیدگاه در سالهای بعد هم در سه نهاد اصلی حاکم بر اقتصاد ایران، یعنی سازمان مدیریت و برنامهریزی، وزارت امور اقتصادی و دارایی و بانک مرکزی به صورت نسبی چیرگی داشت. رسانهها و وسایل ارتباط جمعی چنان در مورد این گروه دست به تبلیغات زدند که گویی نمایندگان مجسم علم اقتصاد و آدام اسمیتهای زمانه هستند. به نحوی که وقتی سایت الف مقاله خانم فیروزه خلعتبری را منتشر میکند{اینجا} در ابتدای آن لازم میداند بنویسد که ایشان لیسانس، فوقلیسانس و دکترا از مدرسه اقتصاد لندن؛ یعنی معتبرترین دانشکده آموزش علم اقتصاد در جهان را دارد. بههرتقدیر، سرنوشت اجرای سیاستهای اقتصادی این گروه در کشور کار را به آنجا رساند که در سالهای گذشته بسیاری از مردم «سراب» را «آب» تلقی کردند و به سودای «عدالت » بر کشور رفت آنچه همگان دیدیم، اما نباید فراموش کرد آنچه در دولت دهم اجرا شد اجرای تماموکمال همان چیزهایی بود که همین مدعیان امروزی و نحلهای که به آن تعلق فکری دارند، توصیه به آن میکنند. طرح هدفمندسازی یارانهها در حقیقت اجرای برنامه شوک درمانی بود که همین گروه دستکم از سال ۱۳۷۰ توصیه میکردند. انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی تجویز همان تشخیصی است که این اقتصاددانان بیش از دو دهه است به کرات اعلام میکردند.
حال که سیاستهای اقتصادی تجویزی این گروه طی بیش از ۲۰ سال سرنوشت اقتصاد کشور را به رشد منفی رسانده است، چنان برخورد میکنند که گویی هدفمندسازی یارانهها و شوکدرمانی و آزادسازی قیمتها سیاستهایی بوده که دولت دهم خود مبدع و مبتکرش است و نقش خود و جماعت خودی را در طرح و القای این سیاستها به عنوان آموزههای مسلم اقتصادی منکر میشوند. وقتی هم اقتصاددان برجستهای که در تمامی چند دهه گذشته نان به نرخ روز نخورد و یک دم از پژوهش در اقتصاد ایران بازنایستاد سخنی به انتقاد به میان میآورد، به شکل یکپارچه و هماهنگ او را در معرض حملات خود قرار میدهند.
به گمان نگارنده، امروز وظیفه هر اقتصاددان دلسوخته ایرانی است که سکوت را کنار بگذارد و عواقب اجرای دوباره همان سیاستهای اقتصادی که دو دهه است اقتصاد ایران را دچار التهاب و بحران کرده تشریح کند، سیاستهایی که بحرانهای مکرر برای همه دولتهای وقت پدید آورده است.
*بازنشر از دنیای اقتصاد