به گزارش نما، بهاره رهنما در ادامه یادداشت خود در بهار نوشت: انگار همان حکایت تا بجایی رسی که بدانی همی که نادانی همین حکایت علم بازیگری است، دقیقا جایی که داری تحسین میشوی و قبول و پذیرفته، تازه حس میکنی بدیهیترین کار که همین بیرونرفتن از نقش و رفتن به زندگی عادی است را بلد نیستی.
جالب اینجاست که میبینم اینروزها همین حس را نسیم ادبی، بازیگر تحسینشده نمایش ایران هم همراه من دارد، و همینطور دو بازیگر دیگر نمایشی که اینروزها بازی میکنم یعنی فروغ قجابیگی و سهیلا صالحی ما همگی در بازسازی جنایت و قتلی که انجام دادهایم هرشب روی صحنه میمیریم و زنده میشویم، بازیکردن در نقش یک زن قاتل و تکرار هر شب اینهمه خشونت چیزی را هر شب در وجودم میکشد و تکهتکه میکند، چیزی که باید تا فردا قبل اجرا دوباره در قلبم بسازمش تا دوباره پارهپارهاش کنم.
گاهی حس میکنم قلبم مارمولکی است که هر شب خودم دمش را قطع میکنم و دوباره تا فردا خود را میسازد، تنگی نفس و بیخوابی حاصل اینروزهای اجرای نمایش عامدانه عاشقانه و قاتلانه است، چیزی که هیچ تکنیک و کتاب و متد بازیگریای نمیتواند به قلبم آموزش دهد، فقط میشود دعا کرد و به لطف خدا و نفس گرم تماشاگر تکیه کرد تا این روزهای قاتلانه بگذرد.
اما انصافا همه این رنجها حسابی میارزد اگر بازتاب گوشهای از رنجهای زندگی زنان سرزمینم باشد و تلنگری برای تربیت بهتر مادران فردا.
در کنار رنجهای ما هر شب «ساناز بیان» کارگردان اثر و دستیارش پابهپای مرده و زندهشدن ما میمیرند و متولد میشوند.
پینوشت: از این هفته قول میدهم برایتان معرفی کتاب داشته باشم گفتم قولش را بدهم که حتما دوباره شروعش کنم.