به گزارش نما - روزنامه شرق نوشت:
باری روزن «Barry M. Rosen»، وابسته مطبوعاتی سفارتخانه در سال ۱۳۵۸ بود. روزن هماکنون در 69 سالگی، مدیر اجرایی روابط عمومی کالج باروک در منهتن نیویورک است.
برای اولینبار چهچیز باعث شد که شما تصمیم بگیرید به ایران بیایید؟
در سال 1967 من یک مرد جوان 20سالهای بودم که به تازگی مدرک کارشناسیارشد خود در حوزه علوم اجتماعی را گرفته و تصمیم داشتم تا با فرهنگ و جامعهای که هرگز از آن شناختی نداشتم، آشنا شوم. اما از آنجایی که در همان زمان مدرک تدریس هم داشتم، فکر کردم ممکن است بتوانم به دانشجویان ایرانی زبان انگلیسی هم تدریس کنم.
فضای سیاسی در ایران در روزها یا هفتههای پیش از حادثه گروگانگیری چطور بود؟ آیا شما احتمال وقوع چنین چیزی را میدادید؟
فضای سیاسی و اجتماعی از 2 اکتبر 1979، درست همانزمانی که ایالات متحده پذیرای شاه ایران، آنهم به منظور کمکهای پزشکی و درمانی در نیویورک شد، هر روز بیشتر از قبل متشنج میشد. برای من و بسیاری از همکاران این بدترین نشانهها بود. بهویژه اینکه آیتالله خمینی در مورد تلاش آمریکا برای انجام یک کودتا برای بازگرداندن شاه به قدرت - مانند آنچه علیه دکتر مصدق صورت گرفت - هشدار میدادند. من برای واشنگتن نوشتم که سفارت در معرض خطر قرار دارد و هر آن انتظار حمله به سفارت وجود دارد. هر روز گروههایی اطراف سفارت میآمدند و فریاد میزدند: «مرگ بر آمریکا».
واکنش ایالات متحده به این تذکرها چه بود؟ چرا دستور تخلیه سفارت صادر نشد؟
مقامات ایالات متحده به ما دستور دادند در سفارت بمانیم چراکه احساس میکردند شوروی قصد حمله به ایران را دارد. در کل مهم نیست که جریان چه بود اما حس عمومی این بود که همه ما در خطریم و هیچ راه فراری هم وجود ندارد. تنها تصور مثبت برایمان این بود که شاید از نمایندگان ایالات متحده بخواهند که جمع کنند و بروند. تصوری که اتفاق هم نیفتاد.
شما کاغذهای موجود در سفارت را خرد کرده بودید. آیا این کارتان یک اقدام احتیاطی بود، یا احتمال میدادید دانشجویان، ساختمان سفارت را تصرف کنند و امحای اسناد، برای جلوگیری از افشای محتوای آن بود؟
بله خرد کردن کاغذهای موجود در سفارت یک کار پیشگیرانه بود. آن هم زمانی صورت گرفت که ما شاهد این بودیم که حریم ما نقض شده و از دیوارهای سفارت بالا آمدهاند. این کاری است که در تمام دنیا در شرایط خطر انجام میشود. بر اساس قانون بینالملل، سفارتخانهها فضای مقدس متعلق به یک ملت هستند. این موضوع در مورد ایالات متحده هم صادق است. در تمام آن چیزهایی که نابود شد، هیچ اثری یا مدرکی وجود نداشت که در آن طرح یا تلاشی علیه ایران نگاشته شده باشد. آنها مدارک قانونی متعلق به آمریکا بود و نه سند جاسوسی. همانطور که همه ملل از جمله خود ایران دارای سازمانی برای جمعآوری اطلاعات است. این موضوع هم فعالیت جاسوسی قلمداد نمیشود. خرد کردن کاغذها هم فعالیتی بود که به محض اشغال سفارت باید انجام میشد.
رفتار دانشجویان با شما چطور بود؟ در طول مدتی که دستگیر بودید، آیا خبری از بیرون داشتید؟ اینکه کی آزاد میشوید یا چه تدابیری برای آزادی شما اتخاذ شده؟ امیدی به آزادی داشتید؟
نه. من به شخصه امیدی به آزادی نداشتم. در ابتدا با ما مثل مجرمان برخورد میشد. رفتارهایشان بعضا تند و با اعمال فشار بود.
سالها بعد از ماجرای گروگانگیری، شما با عباس عبدی، یکی از دانشجویان ایرانی که در آن زمان جزو گروگانگیرها بود ملاقات داشتید. چه چیزی باعث شد تا چنین دیداری انجام شود؟ چه کسی این ملاقات را ترتیب داد؟ آیا بعدها بازتابهای گسترده این دیدار را در ایران پیگیری کردید؟
زمانی که آقای خاتمی رییسجمهور ایران شدند، فضای روابط میان ایران و ایالات متحده مثبت به نظر میرسید. در آن زمان من فکر میکردم که چه خوب میشد تا من و عبدی با همدیگر ملاقات کنیم. برای زندهشدن خاطره یک گروگان و یک گروگانگیر، این دیدار میتوانست فضایی باشد بین دو کشور. حرکت سمبلیکی هم میشد. اگر بخواهم کاملا صادقانه بگویم، یک گروه حقوقبشر ایرانی - آمریکایی مسوولیت برگزاری این دیدار را بر عهده داشت تا پای من برای دیدار با عباس عبدی به پاریس باز شود. اما این تنها مربوط به من در این سوی ماجرا بود. نمیدانم که عبدی و هیات همراه او چطور به پاریس آمدند. اما همیشه تصورم این بوده که این موضوع از جانب حکومت ایران هماهنگ شده است.
آیا خبری از دیگر گروگانها دارید؟ اینکه کجا هستند و چه میکنند؟
من با خیلی از آنها در تماس نیستم ولی میدانم که همه آنها بعد از ماجرای گروگانگیری خیلی اذیت شدند. اذیت چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روانی.