به گزارش نما، کامنت طنزآمیز و خواندنی، که از سوی یکی از مردم ایران در پیج فیس بوک ظریف، و به تقلید از نوشته های وزیر امور خارجه ایران، نوشته شده؛ برای درج در سایت ارسال کرده است. خواندن این یادداشت که مجتبی نام ای در این پیج منتشر کرده توصیه می شود:
«الان ساعت 5 صبح به وقت چاله کاظم به وقت شما میشود 5:05 دیقه.
امروز روز شلوغ و پرکاری داشتیم؛
ساعت 6 ماشین بنز آبی جادار و بزرگمان آمد ، از اینها که رویش نوشته لطفا مرا بشویید. برویم شهرک شکوهیه روستایی در بیابان های بین قم و تهران آنجا که عرب نی انداخت کار کنیم. بنزمان طوری است لامصب که تا سرکار 759 کیلوکالری می سوزانیم و سیراب شیردان میشویم. آنجا یک صبحانه ی کاری با دو عمله از برادران افغان داشتیم که خیلی پرنتیجه و اثر بخش بود. بعد از آن چند قرار مهم با سرکارگر مهندس میتی و دکتر عباسعلی داشتم سپس به اتفاق دکتر عربچی با چند پیمانکار در مورد چک های برگشت خورده ی شرکت مذاکرات فشرده و داغی داشتیم که متاسفانه خوب پیش نرفت و دکتر عربچی نقش زمین شد.
قرارهای بعدیمان را کنسل کردیم دکتر در انتهای فلسفه ی وجودیش خیلی درد داشت.
ظهر بعد از صلاۀ ناهار کاری خود را با آقا شجاع رئیس مجمع تشخیص مصلحت آبدارخانه برگزار کردیم که خالی از لطف نبود و ته دیگ چرب و چیلی نصیبمان شد.
بعد از ناهار دوستان آویزانمان را کمی دک کردیم تا کمی در اسرار خلقت مدیرعامل بانک... فکر کنیم اما یکی از برادران افغان دائما" به شیشه میزد و رشته ی افکارمان را از هم می گسیختاند.
خدارا شکر از دعای شما مردم کمرم خیلی بهتر است. قسط درمانی نتیجه داد. طوریست که با گذشت فقط نیمی از برج حقوقمان تمام شد و پرداخت قسط ها کمر ممر را از یادمان برده است...
بعد از آن ماشین پراید آخرین مدل 79 مان دچار صداقت ایرانی شد و ما را گذاشت. ما هم او را گذاشتیم تا مثه سگ کنار خیابان بلرزد و یک موتوری داشت می رفت که از دور شبیه اولاند... و از کمی نزدیک شبیه ... و از خیلی نزدیک تر خود ... بود گفتیم: داداش ما را تا گلزار برسان پریدیم ... و جایتان خالی یه چیزی بین عصرانه و شام کاریمان را هم در فلافلی سید گذارندیم آن هم چهارقرص با خیارشور.
شب هم در خدمت مادرزن گرامیمان «کوفت کاری» میل نمودیم و با گوش جان نقد های گاه حتی توهین آمیز را نیوش کردیم. شعار ما نقدپذیری تا سرحد چک و لگد است.
خواب کاریمان را هم نفهیمدیم کی و کجا اتفاق افتاد فقط ایمیل دوست خوبم اسلام شناس برجسته و ورجسته دکتر اسفندیار را خواندم که به سبک خانوم هایده بهار بهار « نموده » بود...»