ناگفته های علی ضیا از زندگی اش

عکس خبري -ناگفته هاي علي ضيا از زندگي اش

خودش می‌گوید اهل سحرخیزی نبوده، اما چه اهمیتی دارد. الان مدت‌هاست سر صبح روی آنتن است و این ساعت مرده در تلویزیون را با برنامه پربیننده‌اش زنده كرده...

به گزارش نما، علي ضيا که قبلا هم نشان داده بود مخاطب را خوب مي‌شناسد و خوب بلد است دل بيننده‌هايش را به دست بياورد، با ويتامين3 خواب از چشم خيلي‌ها پراند. تازه سري اول برنامه‌اش که پرانرژي‌تر هم بود. به قول خودش کلي در آن بالا و پايين مي‌پريد. در سري دوم که پخش آن بعد از ماه رمضان شروع شد، کمي آرام‌تر است اما همچنان سرحال و پر از شور و شوق اجرا. سراغش رفتيم تا از او بپرسيم اين همه سرزندگي در آن ساعت صبح از کجا مي‌آيد. البته حرف گل انداخت و از اين طرف و آن طرف هم حرف زديم. مطمئنيم از خواندن صحبت‌هاي علي ضيا کلي روحيه مي‌گيريد و شاداب مي‌شويد. بيداري اول صبح، ورزش و يک صبحانه کامل. سلام زندگي!

از ساعت 6 صبح مي‌ترسيدم

وقتي برنامه 6 صبح به من پيشنهاد شد راستش خيلي ترسيدم. بعضي از مديرها مي‌گفتند علي نمي‌تواند بيدار شود. من خودم دير بيدار شو نيستم، يعني اين‌جوري نيستم که تا يک ظهر بخوابم. در حالت طبيعي حداکثر تا 9، 9:30. ولي خيلي ترسيدم که بايد هر روز زود بيدار شوم. خيلي هم تلاش کردم. اصلا خانواده‌ام بسيج شده بودند تا من صبح‌ها زود بيدار شوم. سري اول هم خيلي سخت بود و هر چه هم مي‌گذشت سخت‌تر مي‌شد اما براي سري دوم عادت کردم و حالا خيلي خوب است. بعد از برنامه ورزش مي‌کنم و به دفتر کارمان مي‌روم و خلاصه تا آخر شب سرپا هستم و بيرونم.

http://funigma.com/wp-content/uploads/2013/11/n00272970-b.jpg

شب‌ها بيرون نمي‌روم و فست‌فود نمي‌خورم

خدا به کساني که صبح زود بيدار مي‌شوند خيلي توان داده. خيلي سخت است. البته استرس کار من بيشتر است اما باز هم بايد به سحرخيزها دست مريزاد بگويم. من در اين مدت برنامه يک شب نشد فست‌فود بخورم. عمدتا شام نمي‌خورم از ترس اينکه مسموم نشوم و نکند صبح به برنامه نرسم. يادم هست يک بار در گذشته برنامه‌اي براي اول صبح داشتم و شب قبلش زبان خوردم که حالم بد شد و کارم به بيمارستان کشيد و به برنامه نرسيدم. همه نگران شده بودند و اوضاع بدي شد. براي همين هم هست که الان خيلي مواظبم. شب‌ها بيرون نمي‌روم و در مهماني‌هاي خانوادگي هم شرکت نمي‌کنم و همه تلاشم را مي‌کنم تا صبح سر حال باشم. برنامه مال بيننده است و سرحال بودن مجري خيلي مهم است. بايد از خودت بگذري و سرحال بودنت را نشان بدهي.


کافي است يک دقيقه ديرتر بيرون بيايي

تابستان صبح‌ها که بيدار مي‌شدم دوش مي‌گرفتم. 5، 5:30. زمستان چون هوا سرد است و مي‌ترسم سرما بخورم شب‌ها دوش مي‌گيرم. بعد از بيدار شدن نمازم را که مي‌خوانم يک چاي و نبات مي‌خورم و اگر وقت داشته باشم کمي گلدان آب مي‌دهم و چيزي مطالعه مي‌کنم که حالم را خوب کند. چيزهاي خوب‌خوب. سعي مي‌کنم زودتر بيدار شوم و براي اينها وقت بگذارم. بعدش هم خودم رانندگي مي‌کنم تا استوديو. باور نمي‌کنيد اگر قبل از ساعت 6 بيرون بزنيد خيابان خلوت است و به‌موقع مي‌رسيد اما ساعت که شود 6:01 دقيقه واويلا. پشت ترافيک گير مي‌کني و هيچي.


کتاب‌هايي که مي‌خوانم، موسيقي‌اي که گوش مي‌کنم

صبح زود براي بهتر شدن حالم چيزهايي مي‌خوانم که شايد نبايد خواند. کتاب‌هايي که خودم فکر مي‌کنم متن‌هايش حالم را بهتر مي‌کند. بخشي از آنها برايان تريسي و موفقيت و از اين چيزهاست که حرف‌هاي اميدبخش و مثبت دارد. يک سري هم دوبيتي‌هاي خيام و باباطاهر است در کتاب «ترانه‌ها» به انتخاب شاملو. مدت‌ها آن را مي‌خواندم. پر از حال خوب است. مدتي هم برنامه‌هاي تلويزيون را در همان ساعت سر صبح مي‌ديدم. سر راه هم موزيک گوش مي‌کنم. الان يک سي‌دي هست که خودم انتخاب کرده‌ام و اسمش را گذاشته‌ام سي‌دي صبحانه. مثلا آهنگ خيال نکن نباشي عصار هست، يا آهنگ «عطرتو» آلبوم آخر مهدي يراحي هست که يک آهنگ شش و هشت است و آهنگ محمد عليزاده و امثال اينها. بعضي از اينها يک غمي دارد و خيابان‌هاي خلوت هم کمک مي‌کند اين غم بيشتر شود ولي بيشترش ريتميک است و حالم خوب مي‌شود.


يک روزهايي حالم بد است اما...

در سري جديد برنامه بالا و پايين پريدنم کمتر شده ولي هميشه روزهايي هست که حال آدم خوب نيست و تو نبايد اين را به مخاطب نشان بدهي. صبح و شب هم ندارد. هميشه ممکن است براي آدم اتفاق ناگواري بيفتد يا فکر و خيالي توي سرت باشد که بقيه نبايد ببينند اما من دوربين را که مي‌بينم همه چيزهاي قبل از آن را فراموش مي‌کنم. مثل روزهايي که مي‌رفتم مدرسه و پايم را که داخل مدرسه مي‌گذاشتم همه چيزهاي قبلش و دعواي مامان و اينها را فراموش مي‌کردم. هميشه به اين فکر مي‌کنم که کاري که آدم براي مردم مي‌کند هميشه از دغدغه‌هاي شخصي آدم مهم‌تر است اما بايد مشکل را بگذاريم کنار. يک روزهايي قشنگ حالم بد است و جلوي دوربين هم مي‌توانم دلايل شخصي‌‌ام را نشان بدهم و خودم را بيرون بريزم اما به مردم چه ارتباطي دارد که من خوب نيستم.


برنامه صبحگاهي يعني همين

انگيزه‌هاي دروني و کار آدم از اتفاقات بيروني و مشکلات مهم‌تر هستند. وقتي کساني را مي‌بيني که مي‌گويند ساعت در خانه ما روي 6 کوک مي‌شود تا برنامه تو را ببينيم انگار دنيا را به من داده‌اند. برنامه صبحگاهي ديگر بايد چه?کار کند؟ اينکه مردم در اين ساعت صبح به برنامه توجه نشان مي‌دهند از هر چيزي مهم‌تر است. وقتي در خيابان کساني را مي‌بيني که همه چيز را با دقت ديده‌اند و به تو مي‌گويند ديروز فلان حرف را نبايد روي آنتن مي‌گفتي يا در همان لحظه اجرا، پيامکي مي‌آيد که فلان حرفت اشتباه بود يعني ما داريم نتيجه کارمان را مي‌بينيم.

صبحانه کامل بعد از تمرين صبح

سري اول برنامه زندگي‌ام فرق داشت. بعد از هر اجرا قطعا مي‌رفتم مي‌خوابيدم. بعد مي‌آمدم دفتر و سر کار. در اين سري حالم عالي است. بعد از هر برنامه مي‌روم باشگاه انقلاب و با آقاي استکي وزنه مي‌زنم و روي تردميل هم مي‌دوم. عليرضا حيدري و خيلي‌هاي ديگر هم آن ساعت مي‌آيند. البته من جاده تندرستي نمي‌روم و همان آکادمي المپيک هستم. بعدش هم يک صبحانه مفصل مي‌خوريم يعني من که خودم سر راه سنگک گرفته‌ام و قبل از تمرين‌ها هم يک لقمه نان و عسل مي‌خورم تا ضعف نکنم، اما بعد از تمرين و دوش گرفتن نان و پنير و گردو و همه چيز. خلاصه جايتان خالي است.


کوهنوردي‌هاي دانشجويي

دانشجو که بودم صبح‌ها هيچ‌وقت کلاس اول وقت نمي‌گرفتم. براي همين هم درس 8 ترمه را 9 ترمه تمام کردم چون يک واحد 8 صبح را راضي نشدم بگيرم. براي کنکور چرا. ساعت 6 صبح بيدار مي‌شدم و تا ساعت 1 شب درس مي‌خواندم. در آن سن بايد درس خواند. سنت که بالا مي‌رود ديگر نمي‌شود. زمان دانشجويي اما زياد سر کل نمي‌رفتم. دانشگاه زياد مي‌رفتم اما سر کلاس نه. جمعه‌ها هم با بچه‌ها مي‌رفتيم کوه. در کاشان کوهي داريم به اسم دره پريان يا به‌طور عاميانه دره بيده. صبح با رفقا مي‌رفتيم بالا و همان بالاي کوه صبحانه را مي‌خورديم و برمي‌گشتيم. يکي، دو باري هم با بابا رفتيم کوه. همتش از من بيشتر بود.


اين ويتامين 3 را بيشتر دوست دارم

الان برنامه زندگي‌ام اين است که ساعت 3 و 4 بعدازظهر 2 ساعتي مي‌خوابم اما شب‌ها معلوم نيست. شايد 10:30 شب بخوابم يا 3 صبح. دست خودم است. جالب است که خيلي شب زنده‌داري را دوست دارم. در سري اول برنامه ويتامين 3 اين از من گرفته شده بود. خيلي خسته بودم و از 5 بعدازظهر منگ خواب بودم. الان بدنم تغيير کرده. شايد به خاطر ورزش است. اصلا يک علي ضياي ديگر شده‌ام. سري اول را دوست داشتم اما اين سري را بيشتر دوست دارم. شايد هم به خاطر اين است که از اجرا کمي آمده‌ام به سمت توليد.


روزي 7-6 ساعت مي‌خوابم

زمان مدرسه اگر برنامه‌اي نداشتيم جمعه‌ها تا لنگ ظهر مي‌خوابيدم. الان برايم اتفاق جالبي افتاده؛ جمعه‌ها 3 صبح هم که بخوابم ساعت 6 چشمانم باز است و ديگر خوابم نمي‌برد. مي‌روم نان مي‌گيرم و با خانواده صبحانه مي‌خوريم و خوش مي‌گذرد. در روز 7-6 ساعت بيشتر نمي‌خوابم. اين صبح زود بيدارشدن کار را کمي سخت هم کرده است. بيشتر کساني که ما با آنها معاشرت مي‌کنيم و هنرمندها تا آخر شب بيدارند و از ساعت 10 و 11 صبح زودتر بيدار نمي‌شوند. اين‌طوري من برنامه‌ام با آنها تنظيم نيست. براي همين هم هست که صبح‌ها با خيال راحت مي‌روم ورزش. آن ساعت پرت است و کار ديگري نمي‌شود انجام داد.


همه‌اش لطف خداست

از اين وضعيت کيف مي‌کنم. البته من هم شب و هم عصر اجرا داشتم و خيلي برايم فرق نمي‌کند، اما اينکه مي‌بينم مردم مرا با برنامه صبح ساعت 6 و به اسم پرتقال مي‌شناسند خيلي راضي‌ام. مهم اين است که حال مردم را ببيني. يك زماني مردم فقط مي‌دانستند که برنامه‌اي به اسم ويتامين 3 هست اما حالا برايشان دغدغه است. تلويزيون مگر چيست؟ مگر چند تا برنامه هست که ما به آن وابستگي پيدا کنيم و برايمان مهم مي‌شود. که بيننده پر و پا قرصش بشوند. برايم هم مهم نيست برنامه بعدي که مي‌خواهم کار کنم ساعت چند باشد. الان هرکس درباره برنامه بعدي مي‌پرسد مي‌گويم فعلا ويتامين3 هستم. بعدا هم ويتامين 3 هستم. قبلا هم ويتامين 3 بودم! يعني مي‌خواهم بگويم تمام فکر و ذکرم همين برنامه است. اين که بعدا چه پيش مي‌آيد را بايد ديد. واقعا هم اين که ساعت 10 شب برنامه باشد و ساعت پربيننده اينقدرها مهم نيست. توانايي مجري به اين است که بيننده را جذب كند. ما اين همه مهمان معروف داشتيم. مهمان از شهرستان داشتيم. کساني که واقعا با سختي آمدند و به خاطر برنامه و به خاطر محبت به ما شايد شب را هم نخوابيدند. لطف خداست. الان طوري شده که شايد برنامه ما از خيلي از برنامه‌هاي ساعت 10 شب هم بيشتر بيننده دارد.


عاشوراي هر سال کاشان هستم

امسال هم براي محرم و عزاداري رفته بودم کاشان. موقعي که من دنيا آمدم مرا نذر هيات کردند. هر سال هم مي‌روم کاشان. امسال دومين سالي بود که مامان و بابا تهران بودند و با هم رفتيم شهرستان. من خودم هر سال تحت هر شرايطي مي‌رفتم. هيچ‌وقت هم در اين 3-2 روز تاسوعا و عاشورا برنامه نمي‌گرفتم براي همين مراسم. من تربيت شده همان فضا هستم. يك سال تابستان برنامه شبانه داشتم، شب‌ها براي اينکه در شب‌هاي قدر کاشان باشم، بعد از برنامه مي‌کوبيدم مي‌رفتم کاشان و صبح بعد از سحري گازش را مي‌گرفتم برمي‌گشتم. اينجا، تهران، برايم غريبه‌ است و تلاش هم نمي‌کنم، آشنا بشوم. صميميت شهرستان خيلي به من مي‌چسبد. عزاداري‌اش هم قطعا متفاوت است و فضاي سنتي دارد. مداح‌ها هنوز چه‌چه مي‌زنند. سينه‌زني‌ها هم سنتي است. اونجا پيراهن در نمي‌آورند. من با آن فرهنگ بزرگ شده‌ام. چيز زيادي هم در اين سال‌ها تغيير نکرده. نخل بلند کردن داريم که امسال هم مثل سال‌هاي قبل اتفاق افتاد. نخل را حمل مي‌کنند و اين نمادي از تابوت امام حسين (ع) است. ما هم نذر مي‌کنيم و خيلي‌ها حاجت گرفته‌اند. هيات ما هم نخلش معروف است. تو هيات ما از قديم حاج آقا قرائتي منبر مي‌رفتند و هنوز هم مي‌روند. پاي پياده هم همراه نخل مي‌آيند. حاج محمود کريمي هم مي‌خوانند. حال و هواي عزاداري و هيات‌هاي شهرستان را با هيچي عوض نمي‌کنم.


نوع اجرايتان در سري جديد «ويتامين 3» نسبت به گذشته تغيير کرده و ديگر خبري از آن اجراي اکتيو و با نشاط نيست، اين موضوع اتفاقي است يا فکر شده؟

اصولا من هميشه براي کارهايي که در برنامه انجام مي‌دهم، از قبل فکر مي‌کنم و با برنامه جلوي دوربين قرار مي‌گيرم. حتي براي نوع نگاهم به دوربين هم از قبل فکر مي‌کنم تا بتوانم از طريق نگاهم موضوعي را به مخاطب منتقل کنم. به موضوع درستي اشاره کرديد! نوع اجراي من در سري جديد «ويتامين 3» کمي جدي‌تر از گذشته شده و سعي مي‌کنم نسبت به گذشته اجراي متفاوت‌تري داشته باشم. طي همفکري‌اي که با گروه سازنده برنامه داشتيم به اين نتيجه رسيديم که بهتر است اين تغيير در نوع اجراي من به وجود بيايد و در نهايت هم اين کار را عملي کرديم. قبل از «ويتامين 3» ما برنامه‌هاي صبحگاهي زيادي داشتيم اما چرا اين برنامه در نوع خود به يک برند تبديل مي‌شود؟ چه اتفاقي مي‌افتد که يک گروه مي‌آيد و برنامه صبح را از حالت رخوت و سکون درمي‌آورد؟ اين يک سبک جديد در اجرا بود که با انديشه و فکر ايجاد شد و الان هم يک سبک جديد را در نوع اجرا مي‌بينيم.

برنامه صبحگاهي به نشاط بيشتري نسبت به برنامه ديگر تلويزيون نياز دارد، جدي شدن نوع اجرا، لطمه‌اي به اين نشاط نمي‌زند؟

نه، ما سعي کرده‌ايم اين نشاط را با استفاده از روش‌هاي ديگر به مخاطب منتقل کنيم. ضمن اينکه طنز و نشاط کلامي من هنوز سر جاي خودش باقي است و در موقعيت‌هاي مناسب از شوخي‌هاي کلامي استفاده و از اين طريق فضاي برنامه را به نوعي تلطيف مي‌کنم.

آنهايي که برنامه را بيشتر دنبال مي‌کنند مي‌دانند که «ويتامين 3» به‌عنوان يک برنامه صبحگاهي، از نظر شور و نشاط نسبت به گذشته تغيير نکرده و فضاي برنامه مثل گذشته شاد است. تنها تغييري که به وجود آمده همان چيزي است که در ابتدا خودتان به آن اشاره کرديد؛ جدي‌تر شدن مجري! همين.

عکس‌هايي از شما در شبکه‌هاي اجتماعي منتشر شده که نشان مي‌دهد با برخي از چهره‌هاي سياسي براي ويتامين 3 گفت‌وگو کرده‌ايد.

واقعيتش اين است که براي سري جديد برنامه، با توجه به جوي که در جامعه وجود دارد، تصميم گرفتيم با نامزدهاي يازدهمين دوره انتخابات رياست جمهوري گفت‌وگو داشته باشيم. نکته‌اي که وجود دارد اين است که در اين گفت‌وگو‌ها ما صرفا حرف‌هاي جدي و سياسي نزده‌ايم و در کنار پرداختن به مسائل روز جامعه، بعضي مسائل را با زبان طنز و شوخي مورد بررسي قرار داده‌ايم و صحبت‌هاي بيان شده که شايد پيش از اين کمتر شنيده باشيد.

يکي از افرادي که با او گفت‌وگو داشتيد، محمد غرضي بود. مهم‌ترين ويژگي غرضي را برايمان بگوييد.

آقاي غرضي يکي از چهره‌هايي هستند که بعد از مناظره‌ها و به دليل طنزي که در کلامشان وجود دارد به چهره محبوبي تبديل شدند و فکر مي‌کنم همه مردم دوستشان دارند. ايشان خيلي راحت صحبت مي‌کنند و حرف‌هايشان را با صراحت لهجه خاصي که دارند مي‌گويند. همين موضوع باعث مي‌شود شخص گفت‌وگو گيرنده هم راحت‌تر سوال‌هاي خود را بيان کند و به همين دليل هم هست که فکر مي‌کنم گفت‌وگويم با ايشان، خيلي خوب از آب درآمد.

و مهم‌ترين ويژگي‌اي که از آقاي قاليباف دستگيرتان شد چه بود؟

دکتر قاليباف يکي از مديران کشورمان هستند که اگرچه سن و سال زيادي هم ندارند اما کارهاي ارزشمند و ماندگاري را از خود به يادگار گذاشته‌اند. در يک کلام مي‌توانم بگويم ايشان يکي از موفق‌ترين مديران اجرايي کشور هستند که امروز در شهرداري تهران عملکرد بسيار خوبي دارند. البته نقاط ضعفي هم در ايشان هست که ترجيح مي‌دهم در مورد آن صحبت نکنم.

و در مورد بقيه نامزدها که با آنها صحبت کرديد.

اجازه بدهيد در مورد بقيه صحبت نکنم چون چيزهايي که در دلم هست با چيزهايي که مي‌توانم بگويم همخواني ندارد. به همين دليل هم ترجيح مي‌دهم توضيحي در مورد گفت‌وگويم با اين عزيزان و ويژگي‌هايشان نداشته باشم.

عکسي هم از شما و سفير دانمارک منتشر شده.

بله، انشاا... بنا داريم در ادامه برنامه سفيران کشورهاي مختلف را همراه با خانواده‌هايشان به‌عنوان مهمان به برنامه دعوت و در مورد ايران و جاذبه‌هايش با آنها صحبت کنيم. نکته جالب و عجيب برايم اين بود که وقتي با سفير کشور دانمارک ديدار کردم ايشان گفتند بيننده برنامه هستند و اتفاقا آن را دوست دارند.

يکي از اتفاقاتي که در سري قبل وجود نداشت و در اين سري خبري از آن نيست، مراسم عقد زوج‌هاي جوان است که پنجشنبه‌ها شاهد آن بوديم. مميزي تلويزيون باعث حذف اين بخش جذاب برنامه شد؟

نه، مميزي در کار نبود. ما تصميم داشتيم يک کار نو و جديد را براي پنجشنبه‌ها به مخاطبانمان ارائه کنيم که بي‌اغراق اگر عملي مي‌شد، يک جنبش رسانه‌اي اتفاق مي‌افتاد اما بنا به دلايلي اين ايده اجرايي نشد و انشاا... در فرصت‌هاي بعدي از آن استفاده مي‌کنيم. البته سعي کرده‌ايم براي پنجشنبه‌ها دست خالي به ديدار مخاطبان برنامه نياييم و با دعوت از مهمانان متفاوت و همچنين پخش آيتم‌هاي مختلف برنامه جذابي را براي مردم تدارک ببينيم.

كلاس‌هاي ما در ارسباران

در فاصله‌اي که بين سري قديم و سري جديد «ويتامين 3» به وجود آمد کلاس‌هايي را در فرهنگسراي ارسباران برگزار کردم.

عنوان اين کلاس‌ها «بيان من از زندگي» بود که در آن اتفاق خاصي هم نمي‌افتاد و من فقط نگاهم خودم را نسبت به زندگي بيان و تشريح مي‌کردم. رنج سني مخاطبان اين کلاس‌ها بين 20 تا 30 سال بود و اين يعني دوستاني که در اين کلاس‌ها حضور پيدا مي‌کردند، از قشر جوان جامعه بودند. خوشبختانه استقبال خوبي از اين کلاس‌ها شد و متاسفانه به دليل کمبود فضايي که در اختيار بود، در دور مقدماتي کلاس‌ها فقط توانستيم در خدمت 70 نفر از دوستان باشيم اما از آنجا که عادت دارم در يک زمان مشخص، 2 کار را به صورت همزمان انجام ندهم، با شروع ويتامين 3 ترجيح دادم فعلا کلاس‌ها را ادامه ندهم و در موقعيت مناسبي که فرصت بيشتري داشتم دوباره کلاس‌ها را برگزار كنيم.



منبع: هفته نامه زندگی مثبت

۱۳۹۲/۹/۱۲

اخبار مرتبط