روایت مجری صداوسیما از دیدار با بهزاد نبوی

محمدحسین رنجبران، مجری تلویزیون در وبلاگ خود از ملاقات اتفاقی خود با بهزاد نبوی - نایب رئیس مجلس ششم كه دوران محكومیت خود را در زندان اوین به سر می‌برد - در مطب یك پزشك در تهران خبر داده است.

به گزارش نما، متن نوشته رنجبران به شرح زیر است:

شنبه نهم آذر وقتی به سمت مطب دکتر ابوی گرامی‌ام می‌رفتم تا از وضع جسمانی‌اش بیشتر بدانم و برای انجام معاینات مخصوص در کنارش باشم به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم عالم سیاست و سیاستمداران قدیم و جدید بود اما گویی اینجا هم باید بخشی از خاطرات سیاسی‌ام را مرور می‌کردم و کسی را می‌دیدم که به هیچ‌وجه فکرش را نمی‌کردم. کسی که در عنفوان جوانی و کار خبرنگاری‌ام او را سیاست‌ورزی دیدم کارکشته البته در جهت منافع حزبی و گروهی خودش و با همه احترامی که برایش قائل بوده و هستم معتقدم به سمت درستی حرکت نکردند و نمی‌کنند (گر چه احساس کردم دید امروزش با قبل تفاوت‌هایی دارد، حداقل در ظاهر).

همین طورکه با پدر بزرگوار نشسته و منتظر نوبت ورود به مطب بودیم، صدای آشنایی شنیدم از اتاق کناری اما اصلا توجهی نکردم. منشی از مطب خارج شده بود. زنگ زدند، آمدم بروم درب را برای دومین بار باز کنم، دیدم خانمی چادری که چهره‌اش بسیار آشنا بود آمد و درب را باز کرد. با خودم گفتم "این خانم چقدر چهره‌اش آشناست".

چند دقیقه بعد در حالی که با ابوی در حال صحبت بودم دیدم پیرمردی به سمت من می‌آید و من را در آغوش می‌کشد و می‌گوید: «رنجبران تو اینجا چه کار می‌کنی؟» مات و مبهوت دیدم مهندس بهزاد نبوی است. همدیگر را درآغوش گرفتیم و احوال پدر را هم پرسید. آن خانم چادری آشناچهره هم همسر محترمش بود. ما سه نفر سال 82 حج عمره با هم بودیم.

خلاصه حال و احوال کردم با نهایت احترام و چون چند نفری در مطب نشسته بودند، آهسته گفتم: «آقای مهندس تمام نشد دوران ...؟» گفت: «نه، همچنان ادامه دارد. الان هم مرخصی ساعتی گرفتم آمدم برای درمان و ... .»

دیدم برخی در مطب خیلی نگاه می‌کنند. آمد خداحافظی کند و برود، دیدم به رسم ادب باید همراهی‌اش کنم. به ابوی گفتم چند دقیقه‌ای می‌روم پایین و برمی‌گردم.

آقای نبوی گفت: «زحمت نینداز خودت را ...» گفتم: «نه، هستم خدمتتان.» مهندس نبوی با لبخندی خاص ادامه داد: «برایت بد نشود همراه من تو را ببینند؟» تا آمدم بگویم همه می‌دانند که ... گفت: «همان جمله قدیمی مجلس ششم را می‌خواهی بگویی. همه می‌دانند شما به ما ارادت داری اما با حفظ مواضع ...» خندیدم و گفتم: «بله، دقیقا. البته ما در عالم سیاست و رسانه کوچکی بیش نیستیم در مقابل تجربه زمانی شما اما مواضع ما چیز دیگری است. خودتان هم فرمودید.»

صحبت از مصطفی تاجزاده شد. گفتم: «با آقای تاجزاده ارتباط دارید؟ خبر دارید؟ هر چند وقت یک‌بار از آنجا باز هم حرف‌های تندی به بیرون منتقل می‌کند و ... .» بهزاد نبوی چهره‌اش در هم می‌رود و می‌گوید: «نه، جای ما از هم جداست اما خبر دارم چنین چیزهای بی‌خودی می‌گوید. بهش بارها پیغام داده‌ام که با این حرف‌هایش مخالفم و نباید چنین حرف‌های تندی زد به ویژه الان که دولت جدید سر کار آمده. همان طور که در نامه‌ای که برای آقای روحانی نوشتم هم گفتم الان باید دو هدف داشت، یکی رفع مشکلات اقتصادی مردم و دیگری سیاست خارجی. ما اصلاح‌طلبان هم باید به جای زدن حرف‌های تند بی‌خاصیت ساکت باشیم تا فضا آرام باشد و دولت کارش را انجام دهد.»

لیدر مجلس ناآرام و ساختارشکن ششم آنچنان از دست مواضع اخیر تاجزاده عصبانی بود که خودش این‌گونه ادامه داد: «اگر ببینمش قطعا یک دعوای حسابی با هم خواهیم داشت. او همان‌طور که باعث شد بدون منطق سال 84 پشت سر معین قرار بگیریم و ریاست جمهوری را دو دستی تقدیم احمدی‌نژاد کنیم این دفعه هم دارد کار را خراب می‌کند.» گفتم: «شما واقعا اعتقاد به حمایت از آقای معین نداشتید؟»گفت: «ما می‌دانستیم که معین رای ندارد اما آقای تاجزاده و امثال تاجزاده ما را مجبور کردند که حمایت کنیم. از من بپرسی می‌گویم همین آقا مصطفی تاجزاده احمدی‌نژاد را رئیس‌جمهور کرد و ... .»

از آقا بهزاد نبوی از وضعیتش در داخل زندان پرسیدم، ابراز رضایت کرد و گفت: «بازجوها و مسئولان زندان محترمانه رفتار می‌کنند و مشکلی نیست البته محترمانه که می‌گویم همان با حفظ مواضعشان است.»

چریک پیر اصلاح‌طلبان باز هم قبل از خداحافظی گفت: «الان موقع سر و صدا کردن ما اصلاح‌طلبان نیست. باید آرام باشیم و حرف بیهوده نزنیم. این را به همه دوستان گفته‌ام. به اندازه کافی آدم عاقل در میان این راستی‌ها (جناح راست سنتی) هست که حواسشان به امور باشد. به‌ویژه بعد از رفتن احمدی‌نژاد.»

۱۳۹۲/۹/۱۲

اخبار مرتبط