به گزاش نما حسین قاسمی نوشت: مصاحبه هفتهنامه آسمان (شماره ی68) با جناب آقای دکتر احمد نقیبزاده در رسانههای اصولگرا بازتاب فراوانی داشت. هرچند رسانههای اصلاحطلب تقریبا خاموش از کنار آن گذشتند.
در بخشی از این مصاحبه، دکتر نقیبزاده بخشی از جریان اصلاحطلب را متهم به اقدام برای براندازی جمهوری اسلامی مینماید:
"به نظر من دوم خردادیها معلوم نبود میخواهند پروژه اصلاحات را در جامعه آغاز کنند یا اینکه اصلاً به دنبال انقلاب هستند. بالاخره اگر آنها چارچوب جمهوری اسلامی را قبول دارند، باید بدانند که رهبری در راس این نظام هستند، شورای نگهبان و ارکان دیگری هم وجود دارند که شما نمیتوانید با آنها ناسازگاری کنید ... ببینید آنجاهایی که اینها بعضی از ارکان نظام را مورد هجمه خودشان قرار میدادند، معنایش این بود که قصد کودتا یا واژگونی دارند."
در صورتی که با سخنان و نظر ایشان در این باره همراه و موافق باشیم، سوالی که مطرح میشود، این است که آیا ایشان با اصل تغییر "جمهوری اسلامی" مخالف هستند یا فقط با روش این تغییر؟
بنظر میرسد تفاوت و اختلافنظر جناب آقای نقیبزاده با اصلاحطلبانی که از آنها انتقاد میکند، در شیوه و روش و سرعت انجام است.
تاکتیک و توصیه ایشان در برابر نهادها و سنتها وارکان در جمهوری اسلامی، دور زدن این ساختارهاست و نقیبزاده هرگز حرکت در ساختار را تجویز نمیکند:
"نکتهای که بسیار حائز اهمیت است، اینکه بسیاری از روشنفکران دینی بودند که برنامه عبور از آقای خاتمی را مطرح کردند. این روشنفکران مذهبی بودند که بسیار تندروی کردند و این تندرویها هم به ضرر خودشان و هم روشنفکران لائیک و هم دولت اصلاحات تمام شد. در این میان متاسفانه پارهای از روشنفکران لائیک از رفتارهای افراطی روشنفکران دینی استقبال کردند. اساسا روشنفکران ما نتوانستهاند ساختارها را دور بزنند و کار خودشان را انجام دهند. به نظر من در کشورهای جهان سوم که ساختارهای سیاسی و سنتی بسیار متصلب هستند، روشنفکر باید بتواند با دور زدن ساختارها کار خودش را انجام دهد. به عبارت دیگر من معتقدم در بسیاری جاها لازم است آدم سلامی بکند و رد شود تا کاری به آدم نداشته باشند و بعد انسان بتواند به کار خودش برسد."
در مصاحبه دیگری که آن نیز با هفتهنامه آسمان (شماره 4) انجام شده است، وی بر ملایم بودن و گام به گام در پیگیری مطالبات تاکید میکند. هیچگاه جناب ایشان، اصل حرکت را نفی نمیکند، بلکه بحث سرعت مطمئنه را توصیه میکند. در اینجا مدل مورد نظر خود را ارائه میدهد. مدل اصلاحات انگلیسی!:
"در این زمینه نمونهای که همیشه در نظر من وجود دارد، انگلیسیها هستند. شما دقت کنید آنها هیچ یک از نهادها و طبقات اجتماعی یا اقشاری که در گذشته وجود داشتهاند و جریان زمانه بر علیه آنها پیش میرفت را حذف نکردند و هیچگاه علیه آنها وارد جنگ نشدند. تا خود این طبقات خود به خود در حاشیه رفتند. لردها آهسته آهسته به حاشیه رفتند یا پادشاه. انگلیسیها هنوز هم برای خود پادشاه دارند. به همین دلیل است که میبینیم نهادها در آنجا چقدر توانسته ریشه پیدا کند."
سعید حجاریان نیز در کتاب "جمهوریت؛ افسونزدایی از قدرت" درباره اصلاحات در انگلیس چنین توضیح داده است:
"می دانیم در قرن سیزدهم، اشرافیت زمیندار انگلستان که منافع خود را در مقابل قدرت مطلقه پادشاه، پایمال شده مییافت، دست اتحاد به یکدیگر داده و به ازای مالیاتی که میپرداخت، خواستار دخالت در تصمیمگیریها شد و همین اولین جلوههای مشروطهخواهی در جهان بود که به سال 1215 منتهی به صدور منشور کبیر شد و پادشاه از این طریق بخشی از اختیارات خود را به مجلسی متشکل از اشراف تفویض کرد، البته در انگلستان هنوز مفهوم ملت- دولت به معنی عام شکل نگرفته بود ولی بعدها با قدرت گیری بورژوازی نوخاسته و اقشار متوسطه(یعنی عوام) هرچه بیشتر قدرت پادشاه محدود گردید. به قول ژرژ بوردو، عصاره تاریخ انگلستان عبارت است از انتقال تدریجی قدرت از شاه به پارلمان و از آنجا به کابینه. درواقع در این کشور بدون اینکه منشا موروثی قدرت پادشاه زیر سوال برود، این قدرت به تدیج مشروط و مقیدتر شد تا اکنون که عملا چیزی از این قدرت باقی نمانده و به نمایندگان ملت(اعم از پارلمان و کابینه) تفویض شده است. اگر به اصل «توازی اختیارات و مسئوولیتها» معتقد باشیم تنها آن کس از مسئوولیت مبراست که هیچ اختیاری نداشته باشد."
آقای اکبر گنجی هم در نامهای در سال 1384 به آقای منتظری درباره این مدل و اعتقاد آقای حجاریان به آن، مینویسد:
"من و دوست عزیزم سعید حجاریان، نظام سلطانی را اصلیترین مساله عرصه سیاسی ایران میدانیم. آقای حجاریان پیش از دوم خرداد ٧٦، مقالهای بلند در ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادی درباره نظام سلطانی و راههای گذار از آن به نظامی دموکراتیک منتشر کرد. حجاریان میخواهد قدرت سلطان را کاهش دهد و او را به ملکه انگلیس تبدیل نماید. اما من میگویم ما به شاه و ملکه نیاز نداریم. محل نزاع، مشروطهخواهی و جمهوریخواهی است."
اکبر گنجی در مطلبی در سایت بیبیسی فارسی نیز مینویسد: "مدل "مشروطه خواهی اسلامی" گذار به دموکراسی، مدلی مبتنی بر تجربه گذار کشور انگلستان از پادشاهی مطلقه به نظامی دموکراتیک با ملکه فاقد قدرت- به عنوان نماد ملی- است."
کدیور نیز درباره مدل اصلاحات انگلیسی در ایران میگوید: "راهحل دوم آن است که ولایت فقیه آنچنانکه در قانون اساسی آمده است، باقی بماند اما به عنوان نماد ملی و سمبل وحدت اسلامی تبدیل شود. از منازعات داخلی ارتفاع بگیرد و به مقام عالی و تشریفاتی تبدیل شود. مانند امپراطور ژاپن – پادشاه هلند و یا ملکه انگلستان که آنها قانوناً اختیارات فراوان دارند اما هرگز مجاز به استفاده از آنها نیستند. آنها سمبل کشورند. و لکن اراده ملی در دست نخستوزیر یا رئیس جمهوری مطابق قانون اساسی هست. اینهم راه حل دوم یعنی اینکه بماند اما سلطنت کند، نه حکومت."
حسین باقرزاده از اعضای سابق گروهک تروریستی منافقین نیز در مطلبی به نقد و بررسی این ایده میپردازد:
"جنبش اصلاحطلبی ایران راه تغییرات تدریجی رفورمیستی را پیشنهاد میکند. اصلاحطلبان بر آنند که نظام سیاسی حاکم را با تغییرات گام به گام به تدریج «دموکراتیزه» کنند و خصوصیات نادموکراتیک و تبعیض آمیز و خشونتبار آن را با استفاده از ابزارهای قانونی آن و فشار جامعه مدنی کاهش دهند تا سرانجام محو شوند. اینان البته به محدودیتهای این روش تا حدی آگاهند و انتظار ندارند که ساختار نظام حاکم را از این طریق تغییر دهند، ولی مدعی هستند که میتوان با حفظ شکل نظام محتوای آن را «دموکراتیزه» کرد. مثلا، از قول نظریهپرداز بزرگ اصلاحات آقای سعید حجاریان نقل شده که حتی مقام ولایت فقیه میتواند در نظام باقی بماند، ولی به صورت تشریفاتی - همچون ملکه انگلیس که در نظام دموکراتیک بریتانیا به عنوان مضاعف ملکه و رییس مذهب مورد احترام ملی و مذهبی مردم این کشور است، و این واقعیت به خصوصیت دموکراتیک نظام این کشور صدمهای نزده است."
به منظور آشنایی با نتیجه نظریه تبدیل ولایت فقیه به ملکه انگلیس، لازم است درباره نقش ملکه در نظام سیاسی انگلیس نکاتی را ذکر کرد.
نظام مشروطه سلطنتی بریتانیا، مقام سلطنت و خانواده او را به طور کامل از فعالیت سیاسی و هرگونه دخالت یا تصمیمگیری در امور کشوری و لشکری منع و دربار را از مسئولیت سیاسی مبرا میکند. به همین دلیل خانواده سلطنتی دارای حق رأی نیست. تنها تعهد مرسوم حکومت به مقام سلطنت، در جریان امور گذاردن مقام سلطنت توسط نخستوزیر است که هفتهای یکبار در ملاقاتی خصوصی انجام میگیرد. با این وجود، هر سال مقام سلطنت طی مراسمی باشکوه که مردم محلی و گردشگران خارجی برای تماشای آن صف میکشند، سوار بر کالسکه سلطنتی که گارد سوار را در التزام رکاب دارد، کاخ باکینگهام را به سوی کاخ پارلمان برای گشایش سال قانونگذاری جدید توسط دولت خود ترک میکند.
مقام سلطنت حق ورود به صحن مجلس عوام را که "خانه مردم" نامیده میشود، ندارد. محل جایگاه سلطنتی در مجلس اعیان است که نمایندگان مجلس عوام برای شنیدن سخنان ملکه به لژ کنار صحن آن احضار میشوند. مقام سلطنت سخنان افتتاحیه خود را همیشه با عبارت "دولت من" آغاز میکند و سپس لایحههای اصلی دولت برای ارائه به پارلمان را بر میشمارد و بعد با همان شکوه و جلال به کاخ محل سکونت خود باز میگردد.
برای یک شاهد عادی این مراسم سنتی و تاریخی، طبیعی است که تصور کند این مقام سلطنت است که برای دولت خود تکلیف قانونگذاری تعیین میکند، در صورتی که در واقع ملکه کوچکترین نقشی در کار و برنامه دولت ندارد. آنچه را که مقام سلطنت در هنگام گشایش پارلمان ادا میکند، متنی است که در دفتر نخستوزیر و بدون مشورت با دربار تهیه شده است. مقام سلطنت در بریتانیا، گرچه رسمأ شخص اول مملکت محسوب میشود ولی در تمام مراسم رسمی، چه در داخل کشور و یا در هنگام سفرهای رسمی خارجی، نماینده حکومت به شمار میرود و متن تمام سخنرانیهای رسمی او را دولت تهیه میکند.
در همین راستا، وقتی نخستوزیر انحلال پارلمان را از مقام سلطنتطلب کند، جایی برای سئوال باقی نمیماند.
حال مجدداً به موضوع ابتدای متن باز میگردیم. دکتر نقیبزاده ضمن توصیه به دور زدن ساختارها، معتقد است نباید نیروهای مقابل را تحریک کرد، زیرا خصومت آنها برانگیخته میشود و متقابلاً آنها نیز به کارشکنی روی میآورند لذا نباید ترس در نظام ایجاد کرد، درغیر این صورت تاوان سنگینی باید پرداخت.
وی در ادمه توصیه مینماید: دولت را نباید ترساند. دولت یک نهاد قدرتمند است که هر زمان بترسد، وارد فاز سرکوب میشود. دولت در عین حال یک استراتژی نیز هست که منافع خودش را تشخیص میدهد و به محض اینکه تهدیدی برای منافع خود احساس کند، دست به واکنش و سرکوب میزند ... نباید به تحریک نهادهای سنتی پرداخت ... مشخص است که آنها هم ساکت نمیمانند. اتفاقا روشنفکران و اصلاحطلبان باید نیروهای سنتی را به نوعی مطمئن میکردند که به منافع آنها ضربهای نمیزنند...یکی از اشتباهات اصلاحطلبان این بود که با کسانی وارد جنگ علنی شدند که از قدرت بیشتری برخوردار بودند."
درحالی که بخشی از اصلاحطلبان برای عبور از نظام به جای روش دور زدن یا پرش از روی ساختارها و ارکان نظام، خود را به آن میکوبند و رقبای خود را تحریک میکنند و آنها را وادار به واکنش مینمایند، البته باید در نظر داشت که این تحریک، بهمنظور عصبی کردن طرف مقابل و واداشتن آن به نشان دادن واکنشهای غیرعقلایی میباشد.
لذا شاهدیم فردی مانند دکتر حمید جلاییپور در گفتوگو با روزنامه اعتماد به دولتمردان توصیه میکند "بگذارید تندروها (رقبای سیاسی) جیغ بزنند".
این طیف در حقیقت بهدنبال اقداماتی هستند که جیغ طرف مقابل را در آورند، البته اینگونه اقدامات انتحاری، باعث برانگیختن حساسیت طیف اصولگرا و واکنش آنها خواهد شد واگر واکنشها کنترل شود و اجازه داده نشود پاسخ غیرعقلایی متناسب با خواست و طراحی رقیب داده شود، به نفع جریان اصولگرا خواهد بود، زیرا باعث افزایش سطح حساسیت و هوشیاری و انسجام آنها در مقابل این طیف خواهد شد.
بنظر میرسد این دو طیف یعنی طیف اصلاحطلبان و طیفی که همانند دکتر نقیبزاده میاندیشد، در هدف اشتراک دارند، چه شیوه دور زدن و پرش را انتخاب کنند و چه شیوه درگیری مستقیم را برای عبور از ساختارها وارکان نظام در پیش بگیرند.
این دو هیچکدام بحثی از حرکت در چارچوب ساختارها نمینمایند، درواقع بحث عبور از نظام مشترک است اما شیوه عبور متفاوت است. شیوه دورزدن و حرکت آرام و گام به گام که آقای نقیبزاده ارائه میکند، خطرش جدیتر است. در این تاکتیک همان اقدامات برای عبور از نظام انجام میشود ولی بدون آنکه حساسیت بخش زیادی از نیروهای اصولگرا و معتقد به نظام و انقلاب برانگیخته شود؛ درحقیقت این همان "استراتژی قورباغه" است.
این استراتژی میگوید: "قورباغه زنده را که میخواهى بپزى، آن را مستقیماً در آب جوش نمیشود، انداخت، چون قورباغه سریع از دیگ آب بیرون میجهد، این است که قورباغه را از اول توى آب سرد میگذارى و بعد آرام آرام آب را به جوش میاورى تا آن لحظه برسد که قورباغه بیچاره متوجه شود توى دیگ آب و مشغول پخته شدن است، آنقدر دیر شده است که دیگر توان بیرون جهیدن را ندارد و مجبور است تسلیم سرنوشت شوم خودش بشود. فرانسویها، برای طبخ قورباغه، آن را کباب نمیکنند، بلکه آن را در دیگ مملو از آب سرد قرار داده و آن دیگ را روی آتش قرار میدهند. قورباغه، موجودی دوزیست و خونسرد است، این موجود، اگر یکباره به درون دیگ پر از آب جوش پرتاب شود، متوجه گرما شده و واکنش نشان میدهد اما زمانی که درون دیگ آب سرد قرار داده میشود و آب درون دیگ به مرور به نقطه جوش میرسد؛ او خیلی دیر متوجه این تغییر دمای اطراف خود شده و بدین ترتیب زنده زنده، آبپز میشود!"
استراتژیای که آقای نقیبزاده مطرح کرده و آنرا به اصلاحطلبان توصیه میکند، براساس همین استراتژی قورباغه است.
حتی معتقدم ذکر نام رهبرمعظم انقلاب در مصاحبههای نقیبزاده بیش از آنکه نشاندهنده اعتقاد به به جایگاه ولایت فقیه در ساختار نظام جمهوری اسلامی باشد، بیشتر در راستای فریب اصولگرایان و کاهش سطح حساسیت و هشیاری آنهاست، چراکه سوابق و شواهد و رفتار آنها غیر از این را نشان میدهد.
نمیتوان باور کرد کسانی که بدنبال پیادهسازی مدل اصلاحات انگلیسی هستند و معتقدند فردی که دارای تعهدات دینی باشد، نمیتواند روشنفکر و آزاداندیش باشد، در خط رهبری و نظام اسلامی باشند!
* تحلیلگر سیاسی و فرماندار سابق شیراز