به گزارش نما قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: غلامرضا تختی بی تردید یکی از خاطره انگیزترین ورزشکاران برای جوانان چند نسل پیش تر ایران می باشد، چرا که علاوه بر کشتی های فنی، اصول اخلاقی و جوانمردی وی یادش را در اذهان جاویدان گردانید، از این رو شاید خالی از لطف نباشد تا با گذری کوتاه در زندگی این پهلوان غیور، یاد وی را بر جوانان این سال های کشورمان تجدید نماییم، چنانچه عبدالحسین آذرنگ در طی تحقیق جامع در باب زندگی تختی چنین بیان می دارد؛ غلامرضا تختی در پنجم شهریور 1309 در تهران به دنیا آمد. به روایتی اجدادش اهل همدان و به روایتی دیگر اهل کرمانشاه بودند. چون پدر بزرگش، حاج قلی بنشن فروش، در دکانش بر تخت بلندی می نشسته، به حاج قلی تختی شهرت یافته. او در سفر مکه به دست راهزنان کشته شد. پدرش، حاج/ ارباب رجب (متوفی فروردین 1337)، در جنوب تهران یخچال طبیعی داشت. در جریان احداث راه آن در عصر پهلوی اول، یخچال های او را تصرف کردند و انبار توشه راه آهن را در زمین های او ساختند. وی ناگزیر خانه و زندگی اش را فروخت، و در پی آن، وضع روحی اش دگرگون و در سال های پایانی عمر وضع روحی اش هم مختل شد. می گویند ظلم و ستمی چنین آشکار که بر پدرش رفته بود یکی از علت های گرایش سیاسی غلامرضا تختی به ضدّیت با نظام حاکم و یکی از دلایل نوع دوستی و کمک او به دیگران بوده است.
تختی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی و دوره اول متوسطه را در دبیرستان منوچهری گذراند، اما تحصیلات خود را به پایان نبرد و نزد استاد ابراهیم نجار به آموختن نجاری پرداخت و ظاهراً به راهنمایی او، که ورزشکاری باستانی کار بود، به ورزش های باستانی روی آورد و در این ورزش چنان مهارت یافت که سال ها بعد زنگ زورخانه ها به نشانه احترام، برای او به صدا درآمد و در سال های 1335 و 1336 و 1337 بازوبند پهلوانی ایران به او تعلق گرفت و پهلوانی صاحب زنگ و ضرب شناخته شد.
هفت مدال المپیک و جهانی
تختی از شانزده سالگی به آموختن کشتی آزاد و فرنگی روی آورد. حسین رضی خانی، مسئول باشگاه پولاد، به استعداد خاص او در کشتی پی برد. عبدالحسین فیلی نخستین مربی رسمی او بود و عباس زندی، کشتی گیر معروف دیگر، با او به مدت طولانی تمرین کرد و این تمرین ها از بهترنی تجربه های حرفه ای تختی بود. آغاز کشتی گیری حرفه ای با شکست تختی و تمسخر از سوی تماشاچیان همراه بود تا آنجا که وی ناگزیر تهران را ترک کرد و به مسجد سلیمان رفت و در شعبه شرکت نفت آنجا مشغول به کار شد و ظاهراً پس از حدودو یک سال به خدمت سربازی رفت و با مساعدت فرماندهش تمرین های ورزشی را دنبال کرد.
در 1328 ، در مسابقه جام فرانسه در وزن پنجم شرکت کرد، اما موفقیتی کسب نکرد. یک سال بعد در وزن ششم کشتی آزاد و فرنگی قهرمان کشتی ایران شد. نخستین پیروزی چشمگیر او غلبه بر ضیاء میرقوامی، از کشتی گیران پرآوازه، بود. کشتی وی با علی غفاری، معروف به «علی بالا»، در مسابقات قهرمانی کشوری، نظر اهل فن را به سوی او جلب کرد. پیروزی های پی در پی، نام وی را بر سر زبان ها انداخت.
وی در 1330 برای شرکت در مسابقات جهانی کشتی آزاد در هلسینکی (1915، فنلاند) به عضویت تیم ملی درآمد و در این مسابقات مقام دوم قهرمانی جهان را کسب کرد. تختی پس از بازگشت از هلسینکی، در ایران شهرت یافت. او از 1330 تا 1345 عضو تیم ملی کشتی ایران بود و در چند مسابقه المپیک و جهانی شرکت کرد و مدال گرفت. در تاریخ کشتی و سایر ورزش های ایران تاکنون هیچ ورزشکار ایرانی نتوانسته است هفت مدال المپیک و جهانی به دست آورد. وی در 1334 ش بهترین ورزشکار سال کشور معرفی شد و در بازی های المپیک ملبورن بر شش حریف غلبه یافت و به اوج شهرت رسید و در این بازی ها ستاره مسابقات شناخته شد.
تختی کشتی گیری قدرتمند و چالاک بود. با هوشمندی و موقع شناسی کشتی می گرفت، اما حتی روی تشک هم اصول جوانمردی را از یاد نمی برد و هیچگاه دیده نشد که از ضعف حریف سوء استفاده کند. الکساندر مدوید، رقیب سرشناس، روسی اش، بر مزار تختی در حال گریه گفته است: «در طول مدتی که کشتی گرفته ام شجاعتر، خوش خُلقتر و مهربانتر از تختی ندیدم». تختی در مسابقه ها بسیار خونسرد و تسلّط روحی اش در اجرای فن های کشتی شهره و زبانزد بود.
غلامرضا پهلوی مبهوت محبوبیت تختی
تختی از جوانی به مبارزه سیاسی با حکومت پهلوی و احقاق حقوق ملی و مردمی متمایل بود. در 26 و 27 مرداد 1332، پس از فرار محمدرضا پهلوی از کشور، که شهرهای ایران دستخوش ناآرامی های سیاسی شد، به روایتی وی در رأس گروهی از ملی گرایان بود که مجسمه رضاشاه را در میدان توپخانه پایین کشیدند. ظاهراً از 1330 ش به همراه گروهی از ورزشکاران از مبارزات مردم در جریان نهضت ملی و از دکتر محمد مصدق حمایت می کرده است. او این حمایت را حتی پس از کودتای نظامی 28 مرداد 1332 ادامه داد. هنگامی که سید مجتبی نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام، در زندان قصر بود، تختی به ملاقات او رفت. به آیت الله سید محمود طالقانی ارادت خاصی داشت و گهگاه در مسجد هدایت پشت سر او نماز می خواند و پای صحبت هایش می نشست. در کنگره جبهه ملی ایران که در دی 1341 در تهران برگزار شد، به نمایندگی ورزشکاران شرکت کرد و با کسب یکصد رأی به عضویت در شورای مرکزی این جبهه انتخاب گردید. تختی پس از بازگشتِ پیروزمندانه از مسابقات جهانی یوکوهاما در 1340 ، در گفتگو با روزنامه های داخلی به عضویت خود در جبهه ملی ایران اشاره کرد. او تا آن زمان از فعالیت های سیاسی خود علناً یاد نکرده بود. انعکاس این خبر پیامدهای سنگینی برای وی داشت و فشارهای سیاسی را بر وی شدت بخشید. گویا محمدرضا پهلوی، شخصی را نزد وی فرستاده و از او خواسته بود که ورزش را با سیاست درنیامیزد و به دخالت در سیاست نپردازد. منصور مهدیزاده، قهرمان کشتی و عضو تیم ملی کشتی ایران، گفته است که چون افسر شهربانی بوده، اطلاعات شهربانی به او اخطار کرده بود که در المپیک با تختی تماس نداشته باشد، با او تمرین نکند و هم اتاق او نشود. در سفری به آلمان، سپهبد تیمور بختیار، از تختی خواسته بود که با هم ملاقات کنند. تختی پیشنهاد او را نپذیرفت و تیمور بختیار را جنایتکار خواند. از جمله مقامات مهم سیاسی که ظاهراً به تختی علاقه داشته اند یا اظهار علاقه می کرده اند، از حسین علاء و علی امینی یاد می کنند که از تختی خواسته بودند در سیاست مداخله نکند. گفته اند که تختی در آن سال ها محبوبترین چهره در میان مردم پس از دکتر محمد مصدق بوده است. بازی ظریف مردم با نام او و نام غلامرضا پهلوی، برادر محمدرضاشاه، در مراسم ورزشی، که گاه هر دو حضور داشتند، نشانه آگاهی وسیع مردم از مشی سیاسی تختی و تلویحاً حمایت از او و ترغیب او بوده است. نیز اشاره کرده اند که غلامرضا پهلوی به نشانه اعتراض به حضور غلامرضا تختی در جمع تماشاگران که از تختی بشدت استقبال و به او بی اعتنایی کرده اند، ورزشگاه را ترک گفته است. تختی به ویژه در میان دانشجویان محبوبیت عظیمی داشت. در 1340 ش، با آنکه در مسابقات میان ایران و شوروی شکست خورده بود، به هنگام استقبال مردم از ورزشکاران ایرانی در ایستگاه راه آهن تهران، روی دست دانشجویان استقبال کننده حمل شد. تختی در پاسخ به محبت های دانشجویان به دانشگاه رفت و در آنجا با احساساتی رو به رو شد که در تاریخ استقبال دانشگاه تهران از میهمانان خود سابقه نداشت. بار دیگری هم که در 1342 ش به دانشگاه تهران رفت با احساساتی از سوی دانشجویان رو به رو گردید که مهار کردن آن بسیار مشکل بود.
تختی را به ورزشگاه ها راه ندهید!
ویژگی های فردی و شخصیتی تختی، ادب، فروتنی، حجب و حیا، پایبندی به آیین جوانمردی و سنت های پهلوانی، دستگیری از فرودستان و نیازمندان، نیکخواهی، حق شناسی، احترام به بزرگان و پیش کسوتان و ارزش های ملی- مذهبی جامعه، همراه با چهره دلنشین و لبخند زیبا و گرمش- که تقریباً هر کسی که او را از نزدیک دیده به آن اشاره کرده است- و قصه ها و افسانه هایی که از عزت نفس و بلندنظری و کمک های او به دیگران در میان مردم رواج یافته بود، از او چهره ای فوق العاده محبوب ساخته بود. پس از زلزله بوئین زهرا در شهریور 1341، مردم به نشانه اعتراض به بی کفایتی حکومت وقت در کمک رسانی به زلزله زدگان و نیز بی اعتمادی به دولت، از تختی خواستند اعانات مردم تهران را جمع کند و به زلزله زدگان برساند. گفته شده است که گروهی در جبهه ملی دوم با عضویت کاظم حسیبی و حسن قاسمیّه و عده ای دیگر برای کمک رسانی تشکیل شد و تصمیم گرفت که تختی اعانات مردم را جمع کند. تختی با جمعی از ورزشکاران، کمک های نقدی و جنسی مردم تهران را جمع کرد و به زلزله زدگان رساند.
حکومت وقت که محبوبیت گسترده تختی را برنمی تافت و تطمیع و تهدیدهایش نیز کارگر نمی افتاد، تضییقاتی را به زبان وی آغاز کرد، تا جایی که دستور داد او را به ورزشگاه ها راه ندهند. تختی کارمند ساده راه آهن بود که به سازمان برنامه منتقل شده بود و با حقوق کارمندی زندگی خانواده اش را اداره می کرد. در آبان 1345 با شهلا توکلی ازدواج کرد و سال بعد فرزندش، بابک، به دنیا آمد. قطع شدن درآمدهای او، برای جوانمردی که به بخشندگی خو کرده بود، وی را در فشار مالی قرار داد، تا آنجا که از پرداختن اجاره ماهانه منزل بازماند و به بانک ها مقروض شد. وی ناگزیر منزل استیجاری را پس داد و همراه همسر و فرزندش با مادر و خواهرش در یک منزل زندگی کرد. واپسین ناکامی ها در المپیک توکیو (کسب مقام چهارم) و مسابقات جهانی تولیدو (کسب مقام چهارم) در سال های پایانی عمر او و دور شدن از مسابقات و ورزش، اهانت به او از سوی اراذل و اوباش تحریک شده وابسته به حکومت، رفتار نامناسب شماری از کشتی گیران و مسئولان وابسته ورزشی با وی، و بروز اختلافات و کشمکش های خانوادگی، او را به سمت نابودی سوق داد.
ماجرایی در پس پرده
دوشنبه 18 دی 1346 خبر فوت تختی بازتابی بسیار گسترده یافت. براساس گزارش های مطبوعات، وی در 15 دی 1346، ظاهراً در پی مشاجرات خانوادگی، به هتل آتلانتیک رفته و اتاقی گرفته و شب 17 دی با سم خودکشی کرده بود. کارکنان هتل که ظنین شده بودند، ساعت 10 صبح 18 دی در اتاق را شکستند و با جسد او رو به رو گردیدند. دوستان تختی که توانسته اند جسد او را پس از کالبد شکافی در پزشکی قانونی در غسّالخانه ببینند، به شکستگی و شکافی در پشت سر او اشاره کرده اند. انتشار خبر شکستگی پشت سر تختی در میان انبوه مردم در برابر پزشکی قانونی و بعد به هنگام تشییع و دفن گورستان ابن بابویه، احتمال مرگ تختی را نه بر اثر خودکشی، بلکه به دست عمّال ساواک و نظام حاکم، شدت بخشید. از گزارش های مختلف برمی آید که کمتر کسی از دوستداران تختی خودکشی او را باور کرده است. نیز شایع است که غسال(مرده شوی) او، که همه جا گفته بود پشت سر تختی شکسته بوده، به دست عوامل حکومت سر به نیست شده است.
شرکت بیش از 400000نفر در مراسم ترحیم!
تختی را در مقبره خانوادگی حسن شمشیری، که از وابستگان به جبهه ملی بود، با حضور شماری عظیم از مردم دفن کردند. تلاش بازماندگان جبهه ملی در انتساب تختی به خود در تمامی مراسم و مجالس گرامیداشت تختی به چشم می خورد؛ محبوبیت و مرگ فاجعه آسای او می توانست دستاویز همه گونه رفتار سیاسی قرار گیرد و برای ابراز مخالفت با نظام حاکم و در شرایط اختناق سیاسی رویدادی دگرساز باشد. نخستین مجلس ترحیم از سوی خانواده تختی و مردم خانی آباد در مسجد محل (قندی) برگزار گردید. کاظم حسیبی نیز در مسجد فخرالدوله مجلسی برپا کرد که آیت الله طالقانی، مهندس معظمی، طرفدارانی از جبهه ملی و گروه های سیاسی دیگر در آن شرکت کردند و مجلس چهره ای کاملاً سیاسی داشت. تقریباً در سراسر کشور و بویژه از سوی کشتی گیران و ورزشکاران بنام مجالس متعددی برپا شد. مجالسی که دانشجویان دانشگاه ها برگزار کردند، معمولا با توزیع اعلامیه و گاه شعارهای سیاسی و نوشته ها و اشعار نمادین و کنایی همراه بود. دانشگاه تهران دو روز تعطیل شد و دسته هایی از دانشجویان به حکومت اعتراض کردند. به تخمین روزنامه فرانسوی اومانیته بیش از 000/400 تن از مردم کشور در مراسم او شرکت کردند.
مجالس ترحیم تختی بیشتر خودانگیخته و نشانه ای از علاقه و احترام بی شائبه مردم بود، اما مراسم شب هفتم، که برگزار کنندگان و شرکت کنندگان فرصت سازماندهی و تدارکات داشتند، کاملاً رنگ سیاسی به خود گرفت. شمار کثیری از مردم برای شرکت در مراسم شب هفتم از شهرستان ها به تهران آمدند. تجمع مردم در ابن بابویه، همراه با حجله ها، تاج های عظیم و دسته های انبوه گل، تصاویر بی شمار تختی، توزیع اعلامیه های سیاسی و بیانیه های تند و شعارها، در تاریخ این مکان بی سابقه بوده است.
در مراسم چهلم، که به رغم ممنوعیت و جلوگیری دستگاه امنیتی، در ابن بابویه و بر سر مزار تختی برگزار شد، تظاهرات سیاسی شدت یافت و گروه های سازمان یافته ای از ملی گرایان و چپ گرایان، با دادن شعارهای ضدحکومتی، از ابن بابویه به سوی تهران آمدند و ظاهراً می خواستند در برابر ساختمان مجلس شورای ملی در میدان بهارستان، تظاهرات کنند، اما نیروهای انتظامی جمعیت را متفرق ساختند. محافل ایرانیان در خارج از کشور مراسم تختی را بی پرواتر برگزار کردند و در این مراسم گروه های سیاسی مخالفت دولت سخنرانی های تندی بر ضد حکومت پهلوی و نظام استبدادی ایراد کردند. در مراسم تختی عده زیادی در سراسر کشور به اتهام های مختلف تحت تعقیب و مورد آزار دستگاه امنیتی قرار گرفتند و شمار بسیاری از دانشجویان سیاسی، بازاریان و فعالان وابسته به جبهه ملی ایران دستگیر شدند. پیامدهای ناشی از مرگ تختی، نخستین موج گسترده سیاسی پس از کودتای نظامی 28 مرداد 1332 و قیام 15 خرداد 1342، و واپسین تحرک خودجوش مردمی پیش از انقلاب اسلامی 1357 بود و در جنبش ضد استبدادی و بیداری جمعی تأثیر چشمگیری داشت.