به گزارش نما؛ فاطمه دانشور، یکی از 3 زن راهیافته به چهارمین دوره شورای شهر تهران است که علاقه بسیاری به گفتوگو درباره «ثروت» خود دارد.
مردم تهران در انتظار دریافت سبد کالا صف میبندند اما نمایندهشان از ماشینهای مدل بالای همسرش میگوید که در پارکینگ منزلشان صف بستهاند.
دانشور در رسانههای ایرانی به عنوان یکی از «ثروتمندترین زنان ایرانی» شناخته میشود که در اغلب گفتوگوهای خود در ماههای گذشته بیشتر به تشریح زندگی خود و توضیح درباره چگونگی ثروتمند شدنش میپردازد تا مسائل کلان شهر تهران.
به عنوان نمونه، روز گذشته دانشور بخشی از صفحات روزنامه تازه انتشار «آسمان» را به خود اختصاص داد تا گرانی زندگیاش بر گرانی کاغذ و چاپ این روزهای مطبوعات بچربد.
آسمان در این مطلب از خانه 500 متری دانشور در منطقه نیاوران تهران و ریسک 6 میلیاردی وی در صادرات سنگ آهن به چین مینویسد.
در بخشی از این گزارش آمده است: «از صبح که خانم از خانه میرود بساط اسباببازی بچهها پهن میشود و تا غروب که او با پوشه ها و نامههای شهروندان برگردد همه چیز برای بودن بچهها در کنار مادر فراهم است. آیلین شیرخشکاش را خورده خوب خوابیده و منتظر آغوش گرفتن مادر است. روژین نقاشی هایش را کشیده و با عجله میبرد تا نشان دهد و آرتین و رادین دوقلوهای موبور و مو مشکی با جدیدترین هواپیماهایشان گوشهای به بقیه نگاه میکنند تا نوبت آنها شود.
هزینه داشتن 4 تا بچه در ماه تقریبا سه میلیون تومان میشود و این جدا از هزینه پرستارهاست. بچه داشتن واقعا بیش از هر چیزی به پول خیلی زیادی نیاز دارد. نوزاد دارو میخواهد شیرخشک میخواهد داروها الان خیلی گران شدهاند و اگر نتوانیم یک کدام را هم تهیه کنیم به بچه آسیب میرسد و گاهی ممکن است از بین برود.
همسر خیلی به ماشین علاقه دارد هم بنز دارد هم لکسوس و هم پرادو هم... اما خب من به ماشینهای زمخت و بزرگ علاقهای ندارم. جلسههای اول شورا به خاطر شرایطم و چون محل کار من نزدیک بود با او میرفتم و خب صدایش درآمد که من با لکسوس سر کار میروم.
خودم یک رنو فلورانس قرمز دارم و ترجیح میدهم ماشینهایم هم مثل لباسهایم رنگ شاد داشته باشد. من قبل از شورا در اتاق بازرگانی سالهاست که فعال و رئیس یکی از 18 کمیسیون اصلی هستم آنجا همیشه پوششم مانتو بود. من را بسیاری از اعضا قبل از ورود به شورا هم میشناختند. همانطور وارد این نهاد شدم که قبلا بودم گرچه در روز اول و حتی تا سه چهار جلسه همچنان نگاه سنگین بقیه را حس میکردم اما الان دیگر همه اعضا و مراجعان شورا به لباسهای رنگیم عادت کردند و جالب است که از زمان ورود من کارمندهای شورا هم بیشتر با لباس روشن حاضر میشوند.»