به گزارش نمانیوز این گفتگو که در پایگاه اطلاع رسانی جبهه متحد اصولگرایان انتشار یافته به شرح ذیل میباشد:
چند سال دارید؟
67 سال
چه سالی ازدواج کردید؟
سال 53
نسبت فامیلی داشتید؟
نه نسبت فامیلی نداریم.
حاصل این ازدواج چند تا فرزند است؟
چهار تا فرزند 3 پسر، یک دختر. فرزند اول من الان 35 سال دارد، فرزند دومم 31 سال، فرزند سومم 29 سال و فرزند چهارم هم 23 سال دارد.
به نظر خود ان چهره شما بیشتر از سنتان نشان نمیدهد؟
بله بعضیها این را میگویند.
این فاصله سنی شما با آخرین فرزندتان هیچ مشکلی ایجاد نکرده؟ با توجه به خواستهها؟
نخیر یک نوع رفاقت هم داریم.
شما تحصیلات دانشگاهی دارید يا حوزوی؟
من تحصیلات حوزوی ندارم تحصیلات دانشگاهی دارم که قبل از انقلاب تا سطح فوق لیسانس جامعهشناسی در دانشگاه تهران تحصیل کرده ام.
قبل از انقلاب فقط درس میخواندید یا کار هم داشتید؟
من قبل از انقلاب کار هم میکردم؛ برای اداره زندگی خودم و بعضاً ضرورت کمک به خانواده پدری ام ناچار به کار بودم.
قبل از انقلاب چه کاری مشغول بودید؟
من کار اداری و کار حسابداری میکردم. در بخش خصوصی مشغول بودم.
بعد از انقلاب اولین مسئولیتی که گرفتید کجا بود؟ كي بود؟ چندسال داشتید؟
بعد از انقلاب یعنی سال اول انقلاب به عنوان معاون سیاسی استاندار کرمان منصوب شدم که 34 سالم بود. سال 58، دومین سمتم استاندار فارس و بعد استاندار خراسان بودم. سپس استاندار تهران بعد شهردار تهران و در ششمین موقعیت مدیرعامل شرکت پست و معاون وزیر پست و تلگراف بودم. در یک مرحله بعد معاون وزیر راه و رئیس سازمان هواپیمایی کشور بودم. بعد قائممقام رئیس بنیاد مستضعفان بودم که مدتی هم در فاصله بعد از معاونت و بعد از قائممقامی بنیاد مسئول ستاد اقامه نماز تهران بودم از طرف آقای قرائتی، بعد معاون وزیر بازرگانی شدم. آخرين مسئوليتم هم كه ادامه دارد کارمند مامور به خدمت در بنياد مستضعفان است.
چرا از کرمان آغاز کردید؟ دلیل خاصی داشت؟
یکی از دوستان قبل از انقلاب ما در سال اول انقلاب استاندار کرمان شد با شناختی که از من داشت از من خواست که معاونت سیاسی آنجا را بپذیرم. من هم با توجه علاقهها یی که به مسائل سیاسی داشتم و یک ورودی به مسائل اداری، پذیرفتم.
اگر بخواهید به خودتان برای بیش از 30 سال فعالیت در جمهوری اسلامی نمره بدهید چه نمرهای میدهید؟
به این موضوع هنوز فکر نکردم و ضمناً در این مورد باید دیگران پاسخ بدهند.
به کدام یک از این مسئولیتها علاقة بیشتری برای فعالیت داشتید؟ یعنی فکر میکردید آنجا بهتر مي توانيد كار كنيد؟
کار در بنیاد مستضعفان و جانبازان بدليل قداست كار جانبازان سخت ترين ولي مطلوب ترين دوره كاري ام بود. دوره بسيار سختي بود ولي همانطور كه گفتم يك شيريني معنوي كم نظير يا بي نظير داشت. البته كار فوق العاده پيچيده بود.
از چه سالي وارد موتلفه شديد؟
سال 72
كسي معرف شما بود یا خودتان اظهار تمایل كرديد؟
زمان فعالیت مجدد موتلفه تصميم گرفته بودند علاوه بر افراد شناخته شده اي كه يا موسس موتلفه بودند و يا تعدادی كه به موتلفه پيوسته بودند دايره حزب گسترده تر بشود. با من هم يك ملاقات رسمي داشتند كه آن زمان من قائم مقام بنياد مستضعفان بودم. بعد از مدت كوتاهي با كمال ميل اعلام آمادگي كردم در همان اولين انتخابات بعد از عضويتم به عنوان عضو شوراي مركزي انتخاب شدم.
از حضور و فعاليت در موتلفه راضي هستید؟
من وقتي كه به موتلفه پيوستم هيچ انگيزه دنيوي حتی درحد يك سر سوزن هم نداشتم و الان هم ندارم. زمانی که به موتلفه دعوت شدم بعد از يك مطالعه با كمال ميل پذيرفتم؛ ولي در هنگام ورود به موتلفه آنچه كه به ذهنم خطور كرده بود اين بود كه به چه دليل مي خواهم به موتلفه بروم، خودم را ارزيابي كردم، هيچ دليل دنيوي براي اين كار و انگيزه ام نبود. فكر كردم با نوع كاري كه حزب موتلفه دارد و سابقه اي كه دارد كسي كه وارد موتلفه شود اگر با هر انگيزه اي به جز انگيزه اخروي و الهي وارد بشود ضرر كرده، به همين دليل محاسبه كردم كه اگر در رابطه با عضویت در موتلفه حادثه اي برايم پيش آمد و كشته شدم از خودم سوال کردم که خودم را شهید می دانم؟ پاسخ به این سوال مثبت بودو با همین فرض عضویت در موتلفه را پذیرفتم و در حال حاضر هم همان اعتقاد را دارم. الان هم بحمدالله فضاي فعلي و كلي موتلفه داراي همين فرهنگ است. در نتيجه كار موتلفه من را اشباع مي كند.
از نظر اعتقادي؟
بله از نظر اعتقادي ولی از بعد دنيوي عضو موتلفه بودن يا مدير موتلفه بودن هيچ امتيازي ندارد، بلكه ممكن است بعضي از امتيازات هم گرفته شود. ولي من به لحاظ اعتقادي و عملي با كار كردن براي موتلفه همانطور كه گفتم اشباع هستم و راضي هستم و معتقدم كه سابقه 47 ساله موتلفه ثابت كرده كه كاملاً مسئولان و موسسين موتلفه كه الان هم بحمدالله تعداديشان هستند از آن حرفي كه اول زدند ذره اي عدول نكردند و آن قرار گرفتن در زير پرچمی است كه به وسيله ولايت فقيه و ولي فقيه برافراشته شد. در اين سالهایی هم كه در حزب موتلفه بودم كاملاً برایم محرز شده كه در تحليل هاي سياسي شوراي مركزي موتلفه يا اصولاً اعضاي اصلي موتلفه يا اعضاي معمولي موتلفه اگر به یک جمع بندی برسند وبعد برای آنها ثابت شود نظر ولي فقيه چيز ديگری است به راحتي نظر ولي فقيه را ولو اين كه مخالف نظر خودشان باشد مي پذيرند. بنابراين معتقدم اگر كسي با انگيزه ولايي وارد موتلفه بشود به خواستش می رسد.
روزي كه دبيركل حزب موتلفه اسلامي شديد چه احساسي داشتيد؟
روي شانه هایم سنگيني بيشتري احساس كردم. بعضي وقتها روزهایي از هفته اتفاق مي افتد كه ده تا چهارده ساعت براي موتلفه كار مي كنم. هر روز اين طور نيست ولي روزهايي هم كه كم وقت صرف موتلفه مي كنم كمتر از شش ساعت نيست. به اين دليل كه معتقدم كسي که مسئوليتي را بپذیرد نمي تواند مسئله را جدي نگيرد و وقت نگذارد. براي موتلفه هم مشكلي كه الان وجود دارد اكثر قريب به اتفاق كارشان بيرون موتلفه است و اگر بتوانيم امكاناتي فراهم كنيم كه زندگي افراد را تامين كنيم و وقت آنها را كامل در موتلفه پر كنيم معتقدم كه آن موقع مي توانيم به راحتي به نقطه مطلوبي كه به عنوان نتيجه تحول منتظر هستيم برسيم.
شما بعد از انقلاب و تا قبل از رحلت حضرت امام چند بار به حسينيه جماران رفته بوديد؟
تعدادش را يادم نيست چون اوايل انقلاب زياد بوده اما جداي از ملاقات ايشان در حسينيه جماران خاطره ای دارم از ملاقات خصوصي زمانی که استاندار فارس بودم با حضرت امام داشتم ؛ مسائل عمده اي در فارس ما داشتيم كه با توجه به اينكه خطر تحريك خوانین در نقاط عشايري فراوان بود و ما هم معتقد بوديم كه براي رفع اين خطرات دست به اسلحه نبريم و سعي كنيم با كارهاي فرهنگي و سياسي مشكل خوانين حل بشود. اهمیت مساله به قدري بود كه تقاضاي ملاقات خصوصي با حضرت امام كردم و مسايل را توضيح دادم و بعد ايشان دستوراتی دادند كه الان مجال توضيح آن ملاقات نيست.
به این دلیل این سوال را پرسيدم كه ببينم وقتي كه اولين سخنرانی را به عنوان دبيركل موتلفه در حسينيه جماران داشتيد چه حسي داشتيد؟
در روز معارفه دبيركل در حسينيه جماران قبل از سخنرانی ذهنم مشغول به دو نکته بود، يكي خود حضرت امام(ره) كه آنجا سخنراني مي كردند، دوم موتلفه با سرمايه عظيمي كه از شهدای آن به خصوص چهار شهيدي كه با فداكاري آنها در واقع موتلفه تثبیت شد به ارث گذاشته شده و ادامه پيدا كرده است.
چندتا سوال خصوصی؛ شما خريد مایحتاج خانه هم مي كنيد؟
بله من بعضي وقت ها این كار را مي كنم.
قاعدتاً با اين مشغله كاري فقط روز تعطيل به اين موضوع مي رسيد؟
بله در روزهاي عادي اصولاً يادم نمي آيد ظهري را در منزل باشم.
در صف نان هم مي ايستيد؟
الان خيلي به ندرت اين اتفاق مي افتد.
بچه ها می روند؟
بله فرزندان من هم مثل فرزندان خانواده هاي ديگر زندگي كاملاً عادي دارند. من مراقب بودم كه هميشه خودشان را در موقعيت يك شهروند عادي بدانند و مسئوليت هاي پدرشان يك وقت آنها را از مردم جدا نكند. در اين كار هم با عنايت خداوند موفق بودم. بچه هاي من تافته جدا بافته از مردم عادي نيستند. به سن كار که رسيده بودند به آنها اعلام كردم كه روي سابقه و آشنايي من با دستگاه هاي دولتي اصلاً حساب نكنيد. اين گوي و اين ميدان خودتان بايد برويد وارد كار بشويد و بر اساس استعداد و توانمندي هاي خود تان در آن كار رشد كنيد. به همين دليل هيچ كدام از فرزندان من به كار دولتي معرفي نشدند و هيچ وقت هم سعي نكردم آنها را به كساني معرفي كنم كه مسئوليت و مديريت هاي خاص به آنها بدهند. با آنها توافق کردم که خودشان باید در بازار کار و تخصص جای خودشان را باز کنند.
در يك مقطعي شما استاندار پايتخت بوده ايد و در يك مقطعي شهردار پايتخت. وضعيت فرزندان شما آن موقع چه طور بود؟ در مدرسه نگاه خاصي به آنها داشتند؟ خودشان نگاه خاصي به سايرين داشتند؟
كاملاً مثل يك دانش آموز معمولي مي رفتند. با مسوولان مدرسه اي كه اينها مي رفتند من قبلاً صحبت كرده بودم كه هر وقت آنها با رفتاري مواجه شدند که بچه هاي من يك امتياز خاصي مطالبه بكنند من راضي به كمك به آنها نيستم به همين دليل بچه ها در مدرسه به عنوان يك فرد شاخص اصلاً مطرح نبودند.
با توجه به مشغله شما در سالهای کودکی و نوجوانی بچه ها خيلي زياد بوده قاعدتاً بايد خانم شما وقت بيشتري براي بچه ها مي گذاشت؟
بله، هينطور است. من از اين جهت مديون ايشان هستم. يعني ايشان در مقاطع فراواني بايد هم پدر بچه ها بودند هم مادر بچه ها. به همین جهت ایشان را در ثواب خدمات ناچیزی که در جمهوری اسلامی داشتم شریک می دانم.
بین مردم شده كه شما را بشناسند و حرفی به شما بزنند؟
فراوان.
چند سال اخير چطور؟
چند سال اخير هم همين طور. يعني مراجعه مردمي من زیاد است. اولاً به اينكه بايد به مردم پاسخ بدهيم اعتقاد دارم نمي توانيم سوال مردم را بي پاسخ بگذاريم. اگر هم نمي توانيم درخواست آنها را برآورده كنيم بايد قانع شان كنيم. من اصولاً براي ارتباط مردمي اهميت فوق العاده قائل هستم.
در اين برخورد ها خاطره تلخي هم داريد؟
در قضيه سيل شميران كه من شهردار تهران بودم اينطور شايعه كرده بودند كه اصل اين سيل در اثر كم كاري شهرداري بود كه طبیعتا سيل ارتباطي با شهرداري تهران ندارد، در يك مقطعي يك بارندگي فوق العاده ای درشمال تهران اتفاق افتاد و ارتفاع آب در رودخانه گلابدره تهران به 14 متر رسيده بود که خسارات زیادی داشت. اين سيل با اين شدت چيزي نبود كه شهرداري بتواند قبلاً پيش بيني كند و جلوی آن را بگيرد. ولي بعضي به شدت شايعه كرده بودند كه اگر شهرداري چنين و چنان مي كرده مثلاً چنين نمي شد. البته مخالفین سیاسی هم برای ایجاد و گسترش این شایعه مشغول فعالیت بودند. يك حادثه تلخي بود. آن روزها كه من حتي استقرارم در شمیران و داخل چادر بود و بعضي شب ها هم آنجا مي خوابيدم، در بين برخوردهايي كه مردم با ما داشتند يك كسي كه ظاهراً يك نفر از بستگانش را از دست داده بود به من پرخاش هاي فراواني كرد كه من هم پاسخي به او ندادم چون او در اوج عصبانيت بود.
ما هم خسته و كوفته مشغول كار بوديم،اما در موارد ديگر برخورد تلخي سراغ ندارم. بعضي وقتها بعضي از جانبازان به دليل شدت رنجي كه از مسائل جسمي شان داشتند ممكن بود كه عصباني بشوند و در اين عصبانيت برخورد تندی داشته باشند كه ناشي از همان عصبانيت است.
زمانی كه براي جانبازان كار مي كرديم تصميم قطعی مان اين بود كه خونسردي مان را از دست ندهيم. چون ما با كساني كه سرمايه شان، جسمشان را از دست داده بودند برخورد داشتیم. يادم نمي آید كه برخورد تلخي شده باشد اما برخوردهاي بزرگو ارانه همراه با صميميت و مهرباني الي ماشاالله با من شده، بيشتر از آنچه که مستحقش هستم. البته اين نشان از بزرگواري مردم است و من هم البته تا به حال این ادعا را دارم كه هر كاري را پذيرفتم نيتي جز خدمت كردن به مردم و كسب رضاي خدا نداشتم.
شما چقدر كتاب مي خوانيد؟
قبل از انقلاب اگر يك روز كتاب نمي خواندم خودم را سرزنش مي كردم. اما متأسفانه كارهاي فعلي مجال چنداني به من نمي دهد اما مع هذا يك قسمتي از وقتم را در حال حاضر مخصوص مطالعه گذاشته ام و حداقل روزی یک ساعت.
معمولا چه كتاب هايی مي خوانيد؟
من اصولاً در قبل از انقلاب كتاب هايي كه انتخاب مي كردم كتاب هاي مذهبي بود. البته الان هم بيشتر كفه مطالعه مذهبي من مي چربد. مطالعه تفسیر قرآن را یک کار لازم روزانه می دانم.
مثلاً رمان مي خوانيد؟
اگر فرصت كنم مي خوانم. چون رمان اثر خوبي دارد. بعضي وقتها يك حرفي را با رمان خیلی بهتر از زبانهای دیگر می شود گفت.
اهل تلویزیون هستید؟
غير از اخبار به برنامه های مربوط به تاريخ معاصر ايران و سریالهایی مثل امام علي (ع)، امام حسن (ع) و امام رضا (ع) و مختار نامه علاقمندم و برای آنها وقت صرف کرده ام.
سینما چطور؟
من سالهاست كه اصلاً سينما فرصت نكردم بروم ولي معتقدم صنعت سينما يك صنعت بسيار خوبي است. نرفتن من به دليل عدم علاقه نيست به دليل نداشتن فرصت است.
مشغله كاري وقت براي مسافرت خانوادگی مي گذارد؟
معمولا در سال فقط يكي در ايام نوروز و یکی اواخر تابستان هركدام مسافرتي بين 5 روز تا يك هفته به صورت خانوادگي داریم.
معمولاً كجا مي روید؟
مشهد از اولويت هاي ماست. اگر جايي غير از هتل پيدا بكنيم شمال هم مي رويم. هزینه های هتلها بالاتر از وسع مالی ما است ولی بعضی مواقع ( به ندرت ) از هتلهای درجه 2 استفاده کرده ایم. خود من هيچ جاي خاصي به عنوان مكان اقامت در مسافرتها كه متعلق به خودم باشد در هيچ جا و هيچ نقطه اي از كشور ندارم اما در محل هايي كه كار مي كنم بعضي وقتها مثل بقيه كارمندان كه امكاناتي برایشان فراهم مي كنند اگر بشود به صورت مهمانسرا در شمال استفاده كرده ايم.
مسافرت كه مي رويد خودتان رانندگي مي كنيد؟
علاقه دارم كه خودم رانندگي كنم و معمولا اين كار را می كنم.
به چه رنگي علاقه داريد؟
آبي آسماني.
برای لباسهایتان چه طور؟
رنگ قهوه اي.
در ارتباطي كه با شخصيت ها داريد با كدام يك از شخصيت ها بسيار صميمي هستيد؟
بي ترديد با استاد بزرگم جناب آقای حاج حبیب الله عسگراولادی
در يكي از صحبتهایتان شنیدم اشاره كرديد كه شهيد سید عباس موسوي دبير كل سابق حزب الله لبنان شما را به اسم مي شناخت. ارتباط دوستي با هم داشتيد؟
دوستی ما در حد آشنایی در اجلاسهای کشوری و منطقه ای بود ولی همانطوری که گفتید ایشان بنده را به اسم می شناخت و مطالب مهمی را هم در ملاقات مطرح می فرمود.
از اين بحث بيائيم بيرون، شما اهل موسيقي هم هستيد؟
من اهل موسيقي با رعايت موازين شرعي هستم. براي خودم يكسري معيارهايي دارم كه مجاز به گوش كردن چه نوع موسيقي هستم. البته اگر هیچ وقت هم موسیقی گوش نکنم اتفاقی در وجودم نمی افتد.
اين معيارها را مي توانید بگویيد؟
آنچه كه من استنباط كردم آن موسيقي كه محرك شهوت در زن و مرد باشد حرمت اصلي روي آن نوع موسيقي است. يك موسيقي ممكن است براي يك نفر حرام باشد ولی همان موسيقي براي يك نفر ديگر حرمت نداشته باشد. به نظر من خود فرد به خوبی مي تواند تشخيص بدهد. يعني اگر ما مرز حلال و حرام بودن موسيقي را ترك تحریک شهوت جنسی در افراد بدانيم می تواند معيار خوبي باشد.
پس معتقديد كه به كلي نبايد موسيقي را حذف كرد؟
به هيچ وجه.
پيراهن آستين كوتاه چطور؟
براي مردها تا آنجا كه من اطلاع دارم حرمتي اعلام نشده اما كراهتش را بعضي اعلام مي كنند.
پس با اين حساب اصلاًاستفاده نمي كنيد؟
من زمانی كه كراهتش را نمي دانستم استفاده مي كردم ولي بعد از اينكه بعضي از آقايان نظرشان اين بود كه بهتر است پيراهن آستين كوتاه پوشیده نشود از آن موقع رعايت كردم.
اهل ورزش هم هستيد؟
علاقه مند هستم ولي غفلت مي كنم.
در منزل استخر نداريد؟
خیر – منزل مسکونی ام در حال حاضر یک آپارتمان در یک مجموعه آپارتمانی است.
اول یک خاطره بگویم؛ در زمان مسوولیتم در شهرداري تهران شايعه كرده بودند كه من در يك كاخي كه زمين اين كاخ دو هزار متر مربع است زندگي مي كنم كه بعد از طرف بازرسي و از طرف نخست وزيری آمدند بودند بررسی كردند و گفته بودند كه آن زمين دويست و سي متر است و آن كاخ هم دو تا آپارتمان صد و چهل متري است.
چند سال قبل كه با حقوق دريافتي ام نمي تونستم مسائل مربوط به ازدواج و تحصیلات فرزندانم را حل كنم ناچار شدم كه آن منزل را فروختم و در يك يك واحد یک مجتمع آپارتماني كه در حال ساخت بود شريك شدم كه با تفاوت قیمت آن خانه و این آپارتمان بتوانم چند مشكل پيش رو را حل بكنم. که بحمدالله موفق شدم.
نکته آخر؟
من يك نكته می خواهم بیان کنم که فكر مي كنم لازم باشد در اين مورد يك مقدار تظاهر هم بكنيم گرچه تظاهر به طور كلي كار خوبي نيست.
در سطح جامعه برخی یک تلقی درباره موتلفه دارند و آن اینکه يك عده افراد فوق العاده پولداري كه پولشان حساب ندارد دور هم جمع شدند و يك هيأت درست كردند به اسم حزب موتلفه اسلامي.
من معتقدم يك نگاهي به اعضاي شوراي مركزي اگر بشود ببينيد چند درصد اعضاي شورای مركزي جزو متمولین حساب مي شوند. مثلا زندگي آقاي عسگراولادي را نگاه كنيم. زندگي ايشان از حد يك كارمند متوسط چقدر بالاتر است؟ تا جایی كه من اطلاع دارم زندگي ایشان با حقوق دريافتي شان مي گذرد. هيچ شركتي يا مغازه اي یا... ندارند و كساني كه عليه ايشان به عنوان يك ثروتمند شايعاتي راه مي اندازند، گرچه ثروتمندی اگر از راه حلال باشد هيچ اشكال شرعي ندارد، اما بنده مي خواهم عرض بكنم كه در زندگي آقاي عسگراولادي همين ثروتمندي مشروع هم وجود ندارد.
آنهایي كه اين حرف ها را مي زنند روز قيامت بايد جواب بدهند.
خود بنده زندگي ام با حقوق اداره مي شود و اگر هم سه ماه حقوق نگيرم مشكل دارم و البته ترجيح دادم كه زندگي ام به همين شكل اداره بشود و معتقدم به خصوص بعد از پيروزي انقلاب کسانی كه لباس مسئوليت به تن مي كنند بايستي خواه ناخواه اين ضرورت را كاملاً رعايت بكنند.
بعضي از كارها براي افراد عادي ممكن است عيبي نباشد اما براي يك مسئول عيب باشد.
من زندگي شخصي ام را طوري برنامه ريزي كردم كه هيچ گونه حرفي بين نزديك ترين بستگانم و دوستانم راجع به اين مساله وجود ندارد.
فرزند بزرگم كه می خواست ازدواج كند؛ خانواده بسیار محترمی كه از قبل هم ما آشنايي نداشتیم و با واسطه آشنا شديم، پدر خانواده از من پرسيد كه پسر شما در كدام يكي از منازل شما ساكن خواهد شد؟ گفتم مگر براي شما احراز شده كه من چندتا منزل دارم كه يكی اش را بخواهم به او بدهم. به ايشان گفتم يك جا را موقتاً برایشان اجاره مي كنيم تا خودشان توانايي پيدا بكنند و يادم هست كه فرزند اول من بعد از ازدواج در مدت سال سه بار اسباب كشي كرده بود.
من جداً معتقدم كه مسئولين جمهوري اسلامي حق تجمل گرايي و تشريفات ندارند.
مسوولين بايد از جنس خود مردم باشند. من البته با اين كه يك مسوولي زندگي متوسطي داشته باشد هيچ مخالفتي ندارم اما مسافرت ها، برخورداري ها، مالكيت ها، نوع خرج كردن ها و اين قبيل امور به هر حال بايد بين مسئولين در حدي باشد كه مردم را نسبت به انقلاب بدبين نكند. مسئولينی كه اينها را رعايت نمي كنند به نظر من شايستگي پوشيدن لباس مسئوليت در جمهوري اسلامي را ندارند. البته می توان ثروتمند بود و یک زندگی متوسط داشت و بقیه در آمد ها را هم برای نیازمندان و سایر کارهای خیر به کار گرفت.