به گزارش نما ، تاریخ معاصر کشورمان دستخوش اتفاقهای بسیاری بوده و دولتمردان متعددی در آن نقشآفرینی کردهاند.
سیاستمدارانی که هر کدام با توجه به وابستگیهایشان در راس کار قرار گرفتند و اقداماتی را انجام دادند و امروز با مرور عملکرد آنها متوجه میشویم که چه خدماتی را به کشور ارائه کردهاند.
نخستوزیران پهلوی دوم اکثرا افراد وابسته به شاه بودند اما در میان آنها کسانی هم بودند که در برابر زیادهخواهیها و استبداد محمدرضا آریامهر ایستادگی کردند البته هر گاه نام تقابل نخستوزیر در برابر شاه به میان میآید نام دکتر محمد مصدق به ذهن تداعی میشود.
مصدق مبدع موازنه منفی در سیاست خارجی بوده که این جهتگیری باعث تحولی گسترده در مناسبات آن روز جهان فیمابین کشورها شد.
گفتنی است محمد مصدق در اردیبهشت 1261 هجری شمسی در تهران به دنیا آمد. مادر او ملک تاج نجمالسلطنه فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا نایبالسلطنه ایران بود و پدر او میرزا هدایتالله وزیر دفتر از خانواده آشتیانی بود.
ناصرالدین شاه با توجه به خدمات پدر مصدق، شغل و لقبش را به فرزند ارشدش مصدقالسلطنه اعطا کرد.
درباره اولین سمت اداری مصدق باید گفت که او مستوفیگری ایالت خراسان را برعهده داشت و در دومین دوره مجلس شورای ملی از حوزه اصفهان به عنوان وکیل انتخاب شد اما به علت نرسیدن به سن قانونی 30 سال نتوانست وارد مجلس شود.
مصدق درسال 1287 برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و در مدرسه علوم سیاسی پاریس نامنویسی کرد و سپس تحصیلات تکمیلی خود را در سوئیس ادامه داد و موفق به اخذ مدرک دکترای حقوق شد و در 1291 به ایران بازگشت و به دعوت محمدعلی فروغی(ذکاء الملک) به جمع استادان مدرسه علوم سیاسی پیوست.
دکترمصدق از 14 سالگی وارد نظام اداری شد و بعد از آنکه محمدعلی شاه با مشروطهطلبان رودرو ایستاد به صف آزادیخواهان پیوست و دومین اقدام مهم او مخالفت با قرارداد 1919 وثوقالدوله بود و بعد از پیروزی کودتا سوم اسفند 1299 از همکاری با سران کودتا خودداری کرد و اين در حالي بود كه وی در این موقع حکومت فارس را در اختیار داشت.
درسال 1304 در تهران انتخابات آزادی برگزار شد و مصدق به همراه جمعی از جمله آیتالله مدرس، به نمایندگی انتخاب شد که در این زمان با اعطای پادشاهی به سردارسپه مخالفت کرد و در مجلس گفت وجود سردارسپه در مقام نخستوزیری برای کشور سودمند است اما اگر قرار است که به یک پادشاه مستبد تبدیل شود در این صورت اگر سرم را ببرند و اندامهای بدنم را قطعه، قطعه از هم جدا کنند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد. آیا شما قبول میکنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخستوزیر و هم فرمانروا! چنین حکومتی در زنگبار هم وجود ندارد.
مصدق در مجلس ششم 6-1304 به نمایندگی انتخاب شد و تنها کسی بود که سوگند وفاداری نسبت به شاه و قانون اساسی یاد نکرد.
با دلگیری رضا شاه دکتر مصدق در مجلس هفتم رای نیاورد و رضاشاه از او برای وزارت و صدارت دعوت بهعمل آورد اما وی نپذیرفت و بعدها اعلام کرد که قبول کار هم از یک دیکتاتور مستلزم استعفا از شخصیت و آزادی عقیده بود و به همین جهت معذرت طلبیدم.
نخستوزیر سالهای بعد ایران درسال 1319 به بیرجند تبعید شد و سرانجام با وساطت ارنست پرون سوئیسی و دوست محمدرضا ولایتعهد که بهدست غلامحسین مصدق بهبود یافته بود تحتنظر به احمدآباد منتقل شد و طولی نکشید که رضا شاه تاج و تخت را رها کرد و محدودیتهای مصدق هم برطرف شد و زندگی سیاسی نوینی را آغاز کرد.
درسال 1322 مصدق به نمایندگی مجلس چهاردهم انتخاب شد و با مخالفت هوشیارانه با اقدامات روسها و آمریکاییها در اخذ امتیاز نفت شمال مورد شناسایی و احترام ملت قرار گرفت و درسال 1328 نیروی محرکه تأسیس جبهه ملی بود.
در جلسه شانزده اسفند 1322 در رد اعتبارنامه سید ضیاءالدین طباطبایی، ضمن ایراد سخنرانی، دفاع از وطن را بهعنوان واجب کفائی و نه واجب عینی ارزیابی کرد و گفت «اگر یک نفر حاضر شد که دفاع از وطن بکند از گردن دیگران ساقط میشود، من میخواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم. من میخواهم در راه وطن بمیرم. من میخواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن شوم، من تا آخر عمر برای دفاع از وطن حاضرم ... مردم به حضرت سید الشهداء (ع) چرا معتقدند؟ برای اینکه او در راه آزادی صدماتی کشید و جان خود را فدای امت کرد. «بابی انت و امی یا اباعبدالله» پس منم که سگ آستان حضرتم باید به آقا و مولای خود تأسی کنم و برای خیر این مردم و برای آزادی این جامعه هر گونه فحش و ناسزا بشنوم» و آرزومندم همانند مرحوم مدرس به شهادت برسم.
در تیرماه 1329 دکتر مصدق رهبر جبهه ملی، به ریاست کمیسیون نفت میرسد که اقدامات وی در خصوص عدم واگذاری امتیاز به کشورهای دیگر خشم بسیاری را برانگیخته بود و سفیر انگلیس فرانسیس شپرد، مصدق را شخصی حیلهگر و بیثبات و فاقد اصول اخلاقی و تأثیرناپذیر در برابر استدلال توصیف کرد و شاه هم او را یک موجود کاملا بیمنطق نامید.
فردای پس از قتل رزم آرا در 16 اسفند 1329، کمیسیون مخصوص نفت مجلس به اتفاق آرا اصل ملی شدن صنعت نفت را اعلام کرد و این قانون در 24 اسفند یعنی یک هفته بعد در مجلس شورای ملی و پنج روز بعد در 29 اسفند در مجلس سنا تصویب و تأیید شد.
اما پس از رزم آرا، حسین علا به نخستوزیری رسید و در چهارم اردیبهشت 1330، مجلس طرحی نه مادهای را تصویب کرد که چارچوب اصلی ملی شدن نفت را فراهم ساخت و علا در این مورد طرف مشورت قرار نگرفت البته توان مخالفت با آن را نداشت از این روی پس از 46 روز نخست وزیری استعفا کرد.
پس از علا، دکتر مصدق قبولکردن پست نخستوزیری را مشروط به تصویب طرح نه مادهای کرد و مجلس شورای ملی در هفتم اردیبهشت و مجلس سنا دو روز بعد این طرح را تصویب کردند و پس از امضا شاه در همان روز فرمان نخستوزیری او صادر شد.
دولت مصدق اجرای قانون ملی شدن نفت و استفاده از درآمد آن برای بهبود اقتصاد کشور و اصلاح قانون انتخابات را دنبال میکرد البته مصدق به اصول خود مبنی بر شناخت حق آزادی برای مخالفانش پایبند بود.
مجله تایم در 4 ژوئن 1951 درباره دکتر مصدق مینویسد: پیکری چندان نحیف که گویی به یک باد از پای در میآمد، با چهرهای زردرنگ و فروافتاده، چشمانی نمدار و دستانی لرزان اما ارادهای سختتر از صخره کوهسار البرز و پر شرارهتر از نفت آبادان....تنها در یک کشور اسلامی ممکن است پدیدهای چون دکتر مصدق بهوجود آید
جالب است بدانید فرانسیس شپرد سفیر انگلیس تا زمانی که در ایران بود از هیچگونه اقدام علیه مصدق دریغ نکرد و در شهریور 1330 طی چند ملاقات پی در پی با شاه، مصرانه خواستار عزل دكتر مصدق از مقام نخستوزيري بود.
شپرد تلاشهای بسیاری کرد تا مخالفان مصدق علیه او فعالیتهایشان را تشدید کنند و حتی در بین مخالفان او پول پخش میکرد و سید ضیاءالدین طباطبایی مخالف سیاسی شماره یک مصدق را تشویق کرد که فعالیت حزب اراده ملی را تجدید کرد و نمایندگان اقلیت در مجلس شانزدهم را به مخالفت و هرزه درآیی علیه مصدق واداشت و کوشید همین بازی را در مجلس سنا تکرار کند.
مصدق در 22 تیرماه 1331 از شاه خواست که پست وزارت جنگ به او داده شود که شاه با این درخواست مخالفت کرد و مصدق فرصت را مغتنم شمرد و استعفا کرد.
پس از استعفای وی مجلس شورای ملی در جلسهای که به حدنصاب نرسیده بود در 26 تیرماه به احمد قوام رأی تمایل داد و در همان روز وی به نخست وزیری منصوب شد.
اما اين اقدام مجلس عکسالعمل شديد آيتالله کاشاني را منجر شد و دعوت او از مردم براي مقابله با قوام، تحصن فراکسيون نهضت ملي در مجلس و تقاضا براي استعفا قوام، اعتصاب و تعطيلي 30 تير 1331 به منظور اعتراض به حکومت قوام و تقاضاي بازگشت مصدق را در برداشت که در نهايت منجر به صدور فرمان نخستوزيري مصدق و اعطاي فرماندهي کل قوا و اختيارات شش ماهه از سوي مجلس به وي شد که البته در اين بين پيروزي بزرگ و وصول خبر راي ديوان دادگستري بينالمللي به نفع ايران در برابر زيادهخواهي انگلستان يکبار ديگر موفقيت مصدق را تحکيم و توطئههاي بيگانگان را مشخص کرد.
جالب است بدانيد در دوم مهر 1330 دکتر مصدق بهطور رسمی فرمان اخراج انگليسها را از ايران را صادر و يک هفته وقت داد که خاک ايران را ترک کنند.
در واقع سياست موازنه منفي مصدق که براساس آن بيگانه، بيگانه است و نبايد به آن امتياز داد به نتيجه رسيده بود.
دکتر مصدق در 4 مهر براي تقديم گزارش خود به مجلس رفت که حد نصاب تشکيل نشد و نطق خود را با ديدگان اشکآلود براي جمعيتي از مردم در ميدان بهارستان ايراد کرد.
مصدق گفت نمايندگانی که از حضور در جلسه خودداری کردهاند مزدور شرکت نفت هستند و چنين تصور کردهاند که اگر تابع اميال سياست خارجی بشوند ملت با اعمال زور دست از حق مشروع خود خواهد کشيد، شما مردم خيرخواه و وطنپرست که در اينجا جمع شدهايد، اينجا مجلس است و آنجا که يک عده مخالف مصالح مملکت هستند، مجلس نيست.
پس از ريشهکن کردن استعمار 150 ساله بريتانيا از ايران دکتر مصدق محبوبيت بينظيري نه تنها در ايران بلکه در سراسر منطقه خاورميانه بهدست آورد و اعراب به او لقب "زعيم الشرق" دادند.
البته اقدامات مصدق تاثيری فراوانی بر مردم مصر گذاشت و نحاس پاشا نخستوزير مصر در سال 1951 پيمان اوت 1936 ميان مصر و بريتانيا را که مبنای قانونی حضور نظامی انگلستان در مصر بود را لغو کرد.
در سال 1956جمال عبدالناصر رئيسجمهوری مصر اقدام به ملی کردن کانال سوئز کرد و اين اقدام خود را پيروی از سياست دکتر مصدق (زعيم الشرق) ناميد.
تشابه اهداف ايران و مصر باعث شد که مصدق در بازگشت از سفر آمريکا در سال 1330 در قاهره توقف کند که استقبال مردم قاهره از وی بینظير بود و چندين ميليون مصری پيرامون اقامتگاه او در قاهره گردآمده بودند.
گفتنی است شهرداری قاهره نام يكی از خيابانهای شهر را كه در سال 1318 به مناسبت عروسی محمدرضا پهلوی با شاهزاده خانم فوزيه خواهر ملك فاروق "شارع رضاشاه پهلوی" نامگذاری كرده بود، تغيير داد و آنرا "شارع محمد مصدق" ناميد.
لازم به ذکر است دکتر مصدق برای دفاع از حقوق ملت ايران به آمريکا سفر کرده بود چرا که نماينده انگلستان از شورای امنيت درخواست صدور قطعنامه بر عليه ايران کرده بود.
پس از دفاعيات دکتر مصدق شوراي امنيت تمايلی به تصويب قطعنامه پيشنهادی انگلستان نداشت و طبق گفته مصدق در مجلس شورای ملی، شورای امنيت سازمان ملل در جلسه آخر خود برخلاف تقاضای انگليس، از لحاظ آييننامه خود را مقرر داشت با توجه به اينکه ديوان دادگستری بينالمللی هنوز راجعبه صلاحيت خود اظهارنظر نکرده، موضوع مسکوت بماند بنابراين رجوع به شورای امنيت در نهايت به نفع ايران تمام شد.
به همين خاطر انگليس بايد به ديوان دادگستری بينالمللی که ارگان قضايی "سازمان ملل متحد" است مراجعه کند که قضات آن از مسائل سياسي به کلی فارغ و از استقلال کامل برخوردارند و وقتی که مسئله نفت ايران در آن ديوان مطرح شد، قضات دادگاه پس از بررسی به عدم صلاحيت خود در تصميمگيری در اين پرونده، يعنی به نفع ايران، راي دادند و پيروزی دکتر مصدق تسجيل شد.
سال 1331 تنها سال کامل زمامداری مصدق بود که در اين سال صادرات نفت ايران به سطح بسيار ناچيزی رسيد اما بودجه متعادل بود و رمز "اقتصاد بدون نفت" در تعديل و دمساز کردن تجارت خارجی و گسترش ميزان توليد داخلی بود.
پس از اينكه مصدق پيام مشترک چرچيل و ترومن را که بهدنبال تحميل خواستههايی ديگر پس از شکستهای پی در پی در برابر او بودند را رد كرد، مجلس شورای ملی با دادن رای اعتماد و مجلس سنا به اتفاق آرا سياست دولت را تاييد و تصويب کرد و دولت درصدد قطع روابط سياسی با دولت انگلستان برآمد.
قطع روابط با انگليس تصميمی اجتنابناپذير بود چرا که پس از خلعيد شرکت نفت و اخراج کارشناسان انگليسی از خوزستان، انگليسها به انواع دسايس و کارشکنیها در داخل و خارج بر عليه دولت دست زدند.
بنابراين 97 سال پس از آخرين باری که روابط سياسی با انگليس در دوران قاجار قطع شده بود يکبار ديگر "مناسبات تهران و لندن" قطع شد البته بايد گفت محمد رضا پهلوی با اين اقدام دولت موافق نبود و از مصدق خواسته بود که در تصميم خود تجديدنظر کند.
پس از آنکه انگليس از شکست مصدق در جبهه خارجی مايوس شد توجه خود را به جبهه داخلی معطوف ساخت و نفاقافکنی در ميان اعضا جبهه ملی را هدف خود قرار داد اما اگر بيگانگان توطئه کودتا را ترتيب نداده بودند، مخالفان داخلی هرگز موفق نميشدند دولت مصدق را سرنگون سازند البته بايد گفت طرح کودتا را انگليسيها تهيه و اجرای آنرا به عهده آمريکايیها گذاشته بودند.
پس از انجام کودتا، شاه دکتر مصدق را در دادگاه نظامی محاکمه کرد و مصدق گناه خود را چنين بيان کرد: تنها گناه من و گناه بزرگ و بسيار بزرگ من اين است که صنعت نفت ايران را ملي کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سياسی و اقتصادی عظيمترين امپراتوری جهان را از اين مملکت برچيدم، من به نهضتی که ملت ايران برپا کرده بود و به احساساتی که اين ملت از خود ابراز نمود اتکا کردم و در همه جا دولت انگليس را مغلوب نمودم، من انگليس را از ايران اخراج کردم.
مصدق شدیدترین احساسات را نسبت به ایران ابراز میدارد و در محکمه نظامی در دفاع از خود همچنین میگوید: «مسلک من مسلک حضرت سید الشهداء است، یعنی آنجایی که حق در کار باشد با هر قوهای مخالفت میکنم، از همهچیز میگذرم، نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم، هیچچیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشم دارم».
درباره همکاری شاه با بيگانگان برای سرنگونی مصدق بايد گفت که با کنار رفتن دکتر مصدق پيروزی مقطعی نصيب شاه شد اما اقدامات او عليه نخستوزير ملی تبعات بسیار منفی را برای رژیم پهلوی رقم زد.
درباره تاثيرگذاری مصدق میتوان گفت که جنبش عدم تعهد، دومين سازمان بزرگ از لحاظ تعداد اعضا پس از سازمان ملل، براساس نظريات و مبارزات او شكل گرفت و در واقع دكتر مصدق بنيانگذار اين سازمان عظيم است.
14 اسفند 1345 ساعت 4/30 بامداد دكتر محمد مصدق در سن 87 سالگی در بيمارستان نجميه تهران چشم از دنیای فانی بست و به دیار باقی پرواز کرد.
پس از مرگ مصدق رژیم پهلوی دست از کینه نسبت به وی برنداشت و برگزاری مراسم بزرگداشت مصدق را ممنوع اعلام کرد.
گفتني است سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره مصدق نوشت خسارتی که او به انگلستان وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به انگلستان وارد کرد بیشتر بود، معترف هستیم که انگلستان در برابر مصدق شکستی بیسابقه را متحمل شد.
جالب است بدانید مصدق اولین نفري بود که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد و باید گفت که برای روشنسازی ذهن مردم در اینباره کتابی با نام "کاپیتولاسیون و ایران" در سال 1290 هجری شمسی نوشت تا برای همگان از لحاظ حقوقی علت مخالفت با آن را مشخص کند و به پذیرندگان آن بگوید ایران زیر چه ننگی با پذیرش کاپیتولاسیون رفته است.
وی اولین ایرانی فارغالتحصیل دکترای حقوق است و امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی باز پس گرفت و شخصا در دادگاه لاهه برای احیای حقوق ملت خویش فریاد کشید.
جمال عبدالناصر به گفته خویش مصدق را الگوی خود قرار داد و کانال سوئز را برای مصر ملی کرد.
شایان ذکر است سفیر شوروی در ایران بهطور رسمی اعلام کرد که دولتش در برابر وی به زانو افتاد.
مصدق اولین نفری بود که با استفاده از علوم روز در دانشگاه به بررسی علمی "حقوق اسلامی شیعه" پرداخت.
وی اولین نفري است که حقوق شرعی زنان را به طور علمی در دانشگاه مطرح ساخت.
مصدق کسی بود که نگذاشت تا سال 1992 امتیاز نفت ایران در انحصار بیگانه باشد و به اختیار خویش ملکش را بین کشاورزانش تقسیم کرد.
مصدق در بيانات خود گفت حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادهام عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید.
وی برای درمان سرطان فک با وجود اصرار دوستداران و فرزندش که پزشک بود راضی به سفر خارج از کشور برای درمان نشد و گفت پزشکان ما قادرند همه کاری را برای درمانم انجام دهند.