به گزارش نما ، به نقل از فارس، واژه اسرائیلیات جمع «اسرائیلیه» است و آن عبارت است از داستان یا رویدادی که از منبعی اسرائیلی نقل شده باشد. خود کلمه «اسرائیلی» منسوب است به «اسرائیل» که لقب حضرت یعقوب پیامبر است و یهودیان چون به او منتسباند، به «بنیاسرائیل» مشهورند، چنان که در آیات متعددی از قرآن کریم از ایشان همین گونه یاد شده است؛ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ.
برخی گفتهاند: کلمه اسرائیل واژه عبری است. به معنای «پیروزی بر خدا»؛ این واژه مرکب است از «اسراء» به معنای پیروزی و چیره شدن و «ئیل» به معنای قدرت تام و تمام که لقب خداست، سرمنشاء این وجه تسمیه، افسانهایست که میگوید: حضرت یعقوب تمام یک شب با خدا کشتی گرفت؛ در پایان و هنگام صبح بر خدا چیره شد.
اما اکثر مفسران کلمه «اسرا» را به معنای «عبد» و «ئیل» را به معنای «اله» گرفتهاند و اسرائیل یعنی «عبدالله»، «صفوهالله».
این معنا صحیح و مورد تأیید روایات نیز است؛ حضرت رسول اکرم (ص) میفرمایند: «أَنَاعَبْدُاللَّهِاسْمِیأَحْمَدُوَ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ اسْمِی إِسْرَائِیل» امام باقر (ع) میفرمایند: «کان یعقوب اسرائیلالله و معنی اسرائیلالله أی خالص الله» امام صادق (ع) میفرمایند: «یعقوب هو اسرائیل و معنی اسرائیل عبدالله لأنّ «الإسراء» هو عبد و «ئیل» هوالله عزّ وجلّ»
اصطلاح اسرائیلیات گرچه ظاهراً به فرهنگ منحرف یهودی و داستانهایی که از منبعی یهودی نقل شده دلالت دارد، اما در اصطلاح مفسران و محدثان مفهوم وسیعتری به خود گرفته و شامل تمام افسانههای کهن است که از گذشته وارد تفسیر، حدیث و تاریخ شده است؛ اعم از این که منشأ اصلی آن یهودی، مسیحی، یا غیر آن باشد. حتی برخی از ایشان در مدلول این اصطلاح توسعه بیشتری قائل شده و اخبار بیاساسی که دشمان اسلام، با سوءنیت جعل کرده و در کتب تفسیر و حدیث وارد نمودهاند تا مبنای اعتقادی مسلمانان را سست کنند، مانند افسانه غیرانیق را از اسرائیلیات دانستهاند.
سبب اطلاق اسرائیلیات بر انواع یاد شده من جمله نصرانیات از باب تسمیه کل به اسم جزء است و این که بیشتر این داستانهای خرافی و باطل از منابع یهودی سرچشمه گرفته و ایشان کسانیاند که در قرآن کریم، به عنوان کینهتوزترین دشمنان اهل ایمان معرفی شدهاند:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ»
سبب ورود اسرائیلیات در تفسیر
شاید بتوان ورود اسرائیلیات به تفسیر و حدیث را مربوط به تأثیر فرهنگ یهودی در فرهنگ عرب در زمان جاهلیت دانست در زمان جاهلیت گروهی از اهل کتاب که بیشتر ایشان را یهودیانی که از دیر زمان به شبه جزیره عربستان کوچ کرده بودند و یهودیانی که در سال 70 میلادی از آزار فرمانروای رومی فرار کرده و به سرزمین عربستان روی آورده بودند، تشکیل میدادند.
یهودیان فرهنگی را که از کتابهای تحریف شده دین خود، نشأت میگرفت و تعالیمی را که نسل به نسل از روحانیون خویش به ارث برده بودند، به شبه جزیره عربستان آوردند. ایشان علاوه بر معبدهایی که در آنها شعائر مذهبی خود را برپا میداشتند، مدارس دینی داشتند که به آموزش معارف دینی خود میپرداختند.
عرب در زمان جاهلیت در طول سال دو بار کوچ میکرد یک بار در زمستان به طرف یمن و یک بار دیگر در تابستان و به طرف شام. ایبن دو منطقه که بیشترشان از یهود بودند مرکزی شده بود برای ملاقاتها و برخوردهای ما بین اعراب و یهودیان. طبیعی است که ملاقاتهای اعراب دوی و یهودیان به اصطلاح مدنی و شهرنشین تأثیر بهسزایی در ورود فرهنگ یهودی در بین اعراب که از فرهنگ ابتدایی برخوردار بودند، داشته است.
پس از ظهور اسلام زمینههای پذیرش فرهنگ یهود بیشتر شد پیامبر اکرم (ص) در مسجد مدینه مجالسی برای تعالیم معارف خود ترتیب میدادند و در اطراف مدینه طوایف یهود چون بنی قینقاع، بنینضیر، خیبر و فدک سکونت داشتند. به واسطه این همسایگی، بین یهودیان و مسلمانان ملاقاتهایی که معمولاً از تبادل علوم و معارف نیز خالی نبود رخ میداد. پیامبر نیز با یهود و سایر اهل کتاب جهت تبلیغ دین مبین اسلام، ملاقاتهایی داشتند، اهل کتاب نیز جهت طرح پرسشهای خود که بعضاً به منظور امتحان و صدق ادعای آن حضرت صورت میگرفت، با آن حضرت دیدار میکردند. از همه مهمتر دخول گروههایی از علمای یهود چون «عبدالله بن سلام» و «کعب الاحبار» به اسلام است.
ایشان از فرهنگ یهود به حد وسیعی مطلع بودند و در بین مسلمانان نیز جایگاه قابل ملاحظه و ویژهای داشتند از طرفی هم قرآن کریم در بیان قصص انبیا مشترکات زیادی با تورات و انجیل دارد. اما با یک فرق اساسی و آن اینکه قرآن کریم وقتی شرح حال یکی از انبیا را بیان میکند به ذکر رویدادهایی که موجب پند و اندرز است اکتفا مینماید و از بیان جزئیات امور مانند تاریخ حوادث، نام شهرها، اسامی افراد صرفنظر میکند. برخلاف کتب عهدین که مانند کتابهای تاریخی به ذکر جزئیات و تفصیل حوادث میپردازد. علاوه بر این، قرآن در آیاتی مشرکان را مخاطب قرار داده و از آنان میخواهد در صورت شک در نوبت و یا تردد در صحت محتوای قرآن به اهل کتاب مراجعه کنند و مسلمانان صدر اسلام با نظر به این قبیل آیات، گمان میکردند مراجعه به یهودیان بلامانع است؛ لذا اصحاب جهت آگاهی از جزئیات تاریخ انبیای گذشته به اهل کتاب و یا مسلمانانی که قبلاً از جمله آنها بودند، مراجعه میکردند.
ابن خلدون میگوید: «چون اقوام عرب، اهل کتاب و دانش نبودند و صحراگردی و بیسوادی بر ایشان غلبه داشت و هنگامی که نسبت به شناخت آنچه نفوس بشری به اطلاع از آنها مایل است، همچون علل حوادث و ابتدای آفرینش و اسباب و علل هستی، مشتاق میشدند، درباره این امور از اهل کتاب که پیش از ایشان بودند، سؤال میکردند و از آنها بهره میجستند، آنها یهودیان پیرو تورات و بعد از آنان مسیحیان بودند. یهودیانی که بین اقوام عرب در آن روزگار میزیستند. چون ایشان مردم بدوی بودند و از اموری که گفته شد، جز آنچه که عموم اهل کتاب میدانستند، اطلاعی نداشتند. بیشتر ایشان از قبیله «حمیر» بودند که پس از قبول اسلام غیر از احکام شرعی که نسبت به آنها جانب احتیاط را رعایت میکردند، درباره مسائلی چون اخبار ابتدای آفرینش و حوادث مربوط به آینده و امثال آن بر همان اعتقادات قبلی خود باقی ماندند. ایشان افرادی چون کعب الاحبار، وهببن منبه و عبدالله بن سلام بودند که کتب تفسیری مالامال از منقولات ایشان در این موضوعات شد.»
زمان گسترش و رواج اسرائیلیات و افسانهها، همزمان با گسترش حوزه اسلامی یعنی در اواخر خلاقت عمر بود. عمر گرچه با استنساخ از روی کتابهای اهل کتاب، با شدت و قاطعیت برخورد میکرد، اما در خصوص مراجعه به اهل کتاب سختگیری نداشت. قصهگویی در همه مساجد و حتی مسجدالنبی (ص) در خلافت او رواج یافت و در زمان خلیفه (عثمان) بعد از او قصه گویی در مساجد به طور رسمی و به صورت یکی از مراسم دینی تلقی شد. بدعتی را که عمر پایهگذار آن بود در زمان معاویه به اوج خود رسید. معاویه قصهگویی را به عنوان ابزاری برای پیشبرد سیاستهای خود و توجیه عوامل الناس در خدمت خویش گرفت. از اینرو قصهگویی به سرعت رشد کرد و چون با خلق و خوی عواملالناس هم سازگاری داشت، از سوی عوام مقبول واقع شد و از این راستا زمینههای ورود اسرائیلیات در کتب تفسیری فراهم شد.
نمونهای از اسرائیلیات
1- سیوطی در «درّ المنثور» در تفسیر کلمه «ق» در اول سوره «ق» از ابن ابی حاتم از ابن عباس چنین روایت کرده است: «خدای تعالی در ورای این زمین دریایی خلق کرده محیط بر زمین، و در پشت آن دریای محیط، کوهی است که به آن «کوه قاف» آسمان دنیا میگویند، که آن دریا را پوشانده است. و در ورای آن کوه، زمین دیگری مثل همین زمین، ولی هفت برابر بزرگتر آفریده است. و در ماورای آن زمین دریای محیطی به آن و در ورای آن دریا کوهی دیگر به نام قاف آسمان دوم و محیط بر آن دریا آفریده است. و همچنین شمرده تا به هفت زمین و هفت دریا و هفت کوه و آسمان رسید. آنگاه گفت: «و این است معنای آیه «وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ».
2- از دیگر افسانههایی که ساخته دست یهود است، داستان هاروت و ماروت بوده که متأسفانه در کتب روایی ما نیز نفوذ کرده است. خلاصه آن به نقل از تفسیر قمی چنین است: «امام باقر (ع) -معاذالله- فرمودند: همانا ملائکه هر روز و هر شب از آسمان به زمین میآمدند و اعمال اهل زمین را از جن و انس ثبت میکردند و به آسمان میبردند اهل آسمان از دیدن معاصی زمینیان به فریاد آمده، لب به اعتراض گشوده و به پروردگار عرض کردند: پروردگار! جهانیان را آفریدی تا اطاعتت کنند و اکنون به نافرمانی و گستاخی روی آوردهاند! پس چرا بر آنها غضب نمیکنی؟ خداوند که دوست داشت به ملائکه نشان بدهد که چه چیزی باعث شده است اینان به معاصی کشیده شوند به ملائکه فرمود: دو تن از بهترینهای خود را برگزینید تا آنها را آزمایش کنیم و به زمین بفرستیم. و در نهاد آن دو، شهوت، غضب، حرص، آرزو و دیگر صفات انسانی قرار دهیم تا اطاعت ایشان را نسبت به من ببینید.
ملائکه دو تن را که بیشترین عیبجویی را نسبت به فرزندان آدم داشتند به نامهای «هاروت» و «ماروت» انتخاب نمودند. خداوند در نهاد آن دو، شهوت و غضب و دیگر صفات انسانی قرار داد و آنان را به زمین فرستاد در حالی که به آنان تأکید کرد که به او شرک نورزند، قتل نفس نکنند، به زنا کشیده نشوند و مشروب ننوشند، پس آنان به صورت بشر در منطقهای از بابل فرود آمدند. اما آنها شرب خمر کرده و مرتکب زنان شدند. در این هنگام، رهگذری از آنجا میگذشت از بیم رسوایی او را کشتند و پس از هوشیار شدن، دریافتند که گناه بزرگی مرتکب شدهاند؛ خواستند به آسمان صعود کنند، جلوی آنان گرفته شد، خداوند به آنان فرمود من شما را ساعتی از روز در میان خلقم به زمین فرستادم و شما معاصی که از آنها نهی کردم مرتکب شدید. فرشتگان چون چنین دیدند به اشتباه خود پی بردند، خداوند آن دو فرشته را میان عذاب دنیوی و عقاب اخروی مخیر ساخت. آنان عذاب دنیا را چون منقطع است انتخاب نمودند آنگاه خداوند آن دو را از پا در میان چاهی در بابل آویزان کردو آنان تا قیامت در شکنجهاند.»
این داستان علاوه بر این که با عصمت فرشتگان که در قرآن بدان تصریح شده است ناسازگار و در تضاد است، با بسیاری از روایات نیز در تعارض است. از امام حسن عسکری (ع) درباره این دو فرشته و داستان یاد شده سؤال شد، فرمودند: «پناه بر خدا؛ فرشتگان معصومند و به لطف الهی از گناه و زشتیها مصون هستند.».