تاريخ معاصر كشورمان از 10 ارديبهشت به عنوان آغاز عملياتي ياد ميكند كه در ديباچه دفاع مقدس به عنوان موفقترين تك نظامي كشورمان به ثبت رسيده است. دستاوردهاي اين عمليات را كه اوج آن رها سازي بندر خرمشهر در كنار آزادي چيزي در حدود پنج هزار كيلومترمربع از خاك كشورمان است، در هيچ عمليات ديگري مشاهده نميكنيم. اما در نقطه مقابل، الي بيت المقدس فصلي بر اتمام دوره "دفاع بيشائبه" و آغازي بر تشكيك در تداوم جنگ تحميلي به شمار ميرود. از اين رو شايد بتوان فتح خرمشهر را پارادوكسي در تاريخ دفاع مقدس دانست كه تضادهاي جبهه داخلي را به شكل عريانتري به نمايش گذاشت.
البته با وجود پيچيدگيهايي كه بايد به شرايط پس از عمليات الي بيت المقدس قائل شد، اين وضعيت از يك رابطه منطقي نيز تبعيت ميكند. به اين ترتيب كه وقتي عراق يك ماه پس از شكست در خرمشهر قسمت اعظم متصرفات خود در ايران را رها كرده و دست به يك عقب نشيني سراسري به مرزهاي بين المللي زد، لزوم جنگ با متجاوز براي بيرون راندن او از خاك كشور به خودي خود دچار ترديد ميشد. هر چند در اين زمان هنوز 2500 الي سه هزار كيلومترمربع از خاك كشورمان در اشغال دشمن باقي مانده بود و از سوي ديگر هيچ تلاش جدي از سوي نهادهاي بين المللي براي معرفي و تنبيه متجاوز و احقاق حق ملت ايران صورت نگرفت (چنانچه قطعنامه 598 كه تا حدودي حق ملت مورد تجاوز قرار گرفته ايران را تامين ميكرد پنج سال بعد و در تير 66 صادر شد) اما بايد ديد كه اين دلايل متقن تداوم جنگ تا چه ميزان مورد پذيرش تفكرات مختلف و البته متضاد با انديشههاي حضرت امام و ملت ايران قرار داشت. جريانهايي كه وقايع بعدي نشان داد بيرون راندن دشمن بهانه لازم براي ايجاد تشكيك به اصل تداوم دفاع را برايشان به ارمغان آورده بود.
همان طور كه گفته شد در اولين قدم اين عراق بود كه كمتر از يك ماه پس از شكست سختش در جبهه خوزستان، قسمت عمده متصرفات خود در تمامي جبههها را رها كرده و عقب نشيني كرد. اين حركت ارتش بعث كه با تجميع نيروهاي پراكنده و استقرار آنها در نقاط استراتژيك يك تاكتيك نظامي موثر بود، مورد بهره برداري سياسي كساني قرار گرفت كه نگران قدرت يابي انقلاب اسلامي در آن سوي مرزها بودند. از اين رو عقب نشيني عراق به يك حركت صلح گرايانه تعبير شد و تلاشها براي زدودن "تقدس" از تداوم دفاع ملت ايران در اين سو و آن سوي مرزها با شدت بيشتري تعقيب شد.
در اينجا بود كه سليقههاي مختلف خود را نشان دادند. همنوا با آواز كريه قدرتهاي بيگانه كه از فروپاشي رژيم بعث به وحشت افتاده بودند، در داخل كشور نيز جريانهاي مختلف دست به كار شدند. در آن ايام روزنامههاي امريكايي وضعيت ارتش عراق را اسفناك اعلام ميكردند و در اين سو برخي جريانها به عمد يا غير عمد با توزيع شب نامههايي در ميان رزمندگان، هجوم به داخل خاك عراق كه قرار بود يك ماه و نيم پس از فتح خرمشهر و طي عمليات رمضان صورت گيرد را به لحاظ شرعي تجاوز به يك كشور اسلامي قلمداد كرده و حرام اعلام ميكردند!
صرفه نظر از اين دست خشك مقدسها، چهرهاي سياسي توسري خورده نظير برخي از اعضاي نهضت آزادي در مصاحبههايشان تداوم جنگ را اشتباه اعلام ميكردند. به عنوان نمونه مهندس بازرگان در كتاب "انقلاب ايران در دو حركت" كه سال 63 به انتشار رسيد ضمن پيش كشيدن مباحث تكراري دخالت روحانيت در امور سياسي و كشورداري، در فصل "جنگ عراق" اين كتاب به شكل علني عنوان ميدارد كه پس از سال 61 و بيرون راندن متجاوز از ايران چرا بايد شعار اتمام جنگ مساوي با شرك و كفر باشد!
اما مشكل اصلي از سوي آن دسته افرادي اعمال ميشد كه مسئوليتهاي كليدي را در بدنه نظام در اختيار داشتند. اين طيف كه سرسلسله آنها هاشمي رفسنجاني به عنوان فرمانده جنگ از سال 62 به بعد بود، پشتيباني جبههها را در اختيار داشتند و سياستهاي كلي جنگ را تعيين ميكردند. اين دسته معتقد بودند استكبار هرگز اجازه نخواهد داد ايران اسلامي با ساقط كردن صدام از طريق نظامي قدرت خود را افزايش دهد. بنابر اين بهترين راه آن است كه به جاي اصرار در جنگ تا سقوط صدام در پي يك صلح شرافتمندانه باشيم! صلحي كه شايد ميشد با تصرف يك بخش از خاك عراق و مورد معامله قرار دادن اين بخش در جريان مذاكرات به آن دست يافت.
البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه استراتژي "جنگ بدون برنده" سياست غالب غرب در جنگ عراق عليه ايران بود. چنانچه برژينسكي مشاور دولت جيمي كارتر در روزهاي آغاز جنگ تحميلي به صراحت اعلام كرده بود كه امريكا دوست ندارد هيچ كدام از طرفين برنده قاطع جنگ باشند. سياستي كه حتي در دولت جمهوري خواه ريگان نيز دنبال ميشد. بنابراين شايد نظر سياسيوني كه عنوان ميكردند ابر قدرتها مخالف ساقط كردن صدام از طريق نظامي هستند درست بود، اما مساله اينجاست كه تهديدهاي غرب تا عمق روح و جان اين دسته از افراد رسوخ يافته بود تا به آنجا كه همواره از بيم حمله اتمي ابرقدرتها به كشورمان در صورت ساقط كردن صدام از طرق نظامي شبهايشان را به صبح ميرساندند.
در يك جمع بندي كلي بايد گفت كه تا قبل از فتح خرمشهر و بيرون راندن دشمن از بخشهاي قابل توجهي از متصرفاتش، بحث دفاع از كشور يك امر بديهي به نظر ميرسيد و هر آن كس كه با انديشههاي امام و رزمندگان حاضر در صحنه مخالفت داشت، نميتوانست اين مخالفت را بروز دهد. بنابر اين جهت پيكان نبرد به جانب دشمن بود و اين امر باعث پيروزيهاي برق آساي كشورمان با شروع سال دوم جنگ شد ( از بركناري بني صدر در خرداد 60 تا آزادي خرمشهر در خرداد 61) اما بيرون راندن دشمن راه بهانه جويي براي معاندان داخلي را باز كرد و جبهه داخلي را به ضعف كشاند. به طوري كه عدم پشتبياني واقعي از جنگ از سوي سياسيون صاحب قدرت باعث اختصاص بودجه نامناسب به جنگ شد و ايجاد تشكيك در اهداف غايي دفاع مقدس نيز دلسردي رزمندگان را در پي داشت.
در آن سوي مرزها نيز ترس از پيروزي قطعي ايران اسلامي، جبهه استكبار عليه ملت ايران را منسجم تر ساخت. به عنوان نمونه اين تلاشها در عمليات رمضان كه يك ماه و چند روز پس از فتح خرمشهر صورت گرفت خود را با اهداي تسليحات پيشرفته به عراق نشان داد. تنها فرانسه در خلال اين عمليات به سرعت 60 فروند جنگنده ميراژf1 را در اختيار عراق قرار داد. جنگندههايي كه تحويلشان پيش از اين زمان از سوي والري ژيكاردسن رئيس جمهور وقت فرانسه معلق مانده بود.
در پايان بايد گفت اگرچه پس از فتح خرمشهر لزوم تعقيب و تنبيه متجاوزي كه خسارات جاني و مالي بسياري بر كشورمان وارد آورد امري بديهي به شمار ميآمد و كارشكنيهاي برخي جريانهاي داخلي جبهه خودي را در اين مسير به تضعيف كشاند، اما تضادهاي پيش آمده به روشني معيار شناخت دوستداران واقعي نظام اسلامي و ميزان سنجنش ايمان آنها به تداوم مسير انقلاب را پيش رويمان قرار ميدهد. بخصوص معيار شناخت كساني كه بارها ادعاي در خط امام بودن را دارند اما در صحنه عمل، رفتارهاي ديگري را بروز ميدهند.
*علیرضا محمدی/ دبیر گروه دفاع مقدس روزنامه جوان