دغدغه های شهید مطهری درباره تفكر موسوی خوئینی ها

به من گفتند: برو و به این محمد خویینی‌ها بگو این تفاسیری كه داری از قرآن می‌كنی، همه خلاف و تفسیرهای ماركسیستی است. به او پیغام بده كه حتماً پیش من بیاید.

شاهد توحيدي - گروه موسوم به «فرقان» به لحاظ نقش و كاركردي كه در ماه‌هاي آغازين پيروزي نهضت اسلامي، در از ميان برداشتن شخصيت‌هاي ممتاز انقلاب ايفا نمود، پديده‌اي همچنان درخور بررسي و مطالعه است. اهميت اين بررسي آنگاه دوچندان مي‌شود كه هنوز و گهگاه، جلوه‌هايي از انديشه فرقاني در «ستيز با روحانيت فقهاي شيعه» و «انكار عنصر تخصص در پژوهش‌هاي ديني» رخ مي‌نمايد و طبعاً اين بيم را در مخاطب زمان آشنا و درد آگاه ايجاد مي‌كند كه اگر چه «فرقان» در قامت يك گروه با پيگيري‌هاي امنيتي سربازان انقلاب، روي از جامعه برگرفته، اما «فرقانيسم» هنوز در فضاي فكري و فرهنگي جامعه حضوري ملموس دارد و مي‌تواند ضايعات و مشكلات فراواني را به بار بياورد.
از جنبه‌هاي مهم و درخور توجه در مقام بررسي اين پديده، بررسي چگونگي نظريه‌پردازي توسط اين گروه و شكل‌گيري ماهيت فكري آنان است كه بي‌ترديد در شناخت اين نحله، نقشي درخور دارد. اگرچه اصطكاكي كه «اكبر گودرزي» پايه‌گذار فرقان با برخي علما و مقامات روحاني وقت پيدا كرده بود، در ايجاد ذهنيت بسيار منفي در وي نسبت به روحانيت بي‌تأثير نبوده است، با اين همه نمي‌توان نقش برخي محركان ديگر در ذهنيت‌آفريني در اين باره براي وي را، ناديده گرفت. در اين باره از جريانات و افراد گوناگوني سخن مي‌رود كه تحريكات و ذهنيت‌سازي‌هاي شخص «سيدمحمد موسوي‌خوييني‌ها» در شكل دادن به افكار مخرب اكبر گودرزي در زمره آنان است. در اين باره گواهي‌هاي متعددي وجود دارد كه پاره‌اي از آنها در ادامه اين مقال مطرح خواهند شد. اهميت پرداختن به اين چهره به عنوان يكي از «آموزگاران و پرورش‌دهندگان» در سايه گروه فرقان، اين است كه شاگردان و پروردگان وي، تا هم اينك كه 35 سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌گذرد، همچنان و هر يك به گونه‌اي، از ابواب جمعي مواجهه با روحانيت اصيل شيعه و ترويج انديشه‌هاي سكولاريستي در جامعه و محافل فرهنگي و رسانه‌اي كشور هستند. اين نشان مي‌دهد كه ذهن آنان از آغاز، از انديشه‌اي پرآسيب و معوج انباشه شده كه همچنان و پس از ساليان دراز، تأثيرات خويش را نشان مي‌دهد.
پروژه « قرآن‌شناسي آسان!»
حجت‌الاسلام والمسلمين شيخ‌جعفر شجوني از روحانيان و خطيبان مبارز و پرسابقه تاريخ معاصر ايران است. سابقه فعاليت‌هاي سياسي وي به دوران نهضت ملي و عضويت رسمي در «جمعيت فداييان اسلام» بازمي‌گردد. وي در بيان خاطرات خويش از شكل‌گيري زمينه‌هاي پرورش چهره‌هايي چون اكبر گودرزي، به ذهنيت‌سازي‌هاي «محمد موسوي‌خوييني‌ها» درباره چهره‌هايي چون شهيدان آيت‌الله مطهري، آيت‌الله بهشتي و آيت‌الله مفتح اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «گودرزي بعد از آنكه از طرف علماي محترم و شناخته شده و حوزه‌هاي علميه مهم تهران طرد شد، به سراغ آقاي موسوي خوييني‌ها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزي را پذيرفت و اين هم امر غيرمنتظره‌اي نبود. آقاي خوييني‌ها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسير قرآن، حرف‌هاي عجيب و غريبي مي‌زد كه من اسم آن را گذاشته بودم «قرآن‌شناسي آسان»! چون يك مفسر واقعي با توجه به قرائن روايي و تاريخي و لغوي تلاش مي‌كند مراد آيه را با يك اجتهاد سخت به دست بياورد، ولي در «قرآن‌شناسي آسان»، فرد نگاه مي‌كند ببيند ذوقيات حاكم بر جامعه چيست و قرآن را به نفع آن مصادره مي‌كند.
در آن زمان توانسته بودند ماركسيسم را در ميان نسل جواني كه علاقه‌مند به مبارزه بود، به عنوان علم مبارزه جا بيندازند. اين آقاي موسوي‌خوييني‌ها هم به گفتن تفاسير ماركسيستي، معروف بود. آقاي مطهري چند باري به او هشدار داده بودند، ولي او كار خودش را مي‌كرد. مدتي در آن مسجد اين حرف‌ها را ‌زد و عده‌اي جوان ناآگاه هم دور و برش را گرفتند و تصور مي‌كرد كه بازارش هميشه گرم مي‌ماند. خاطرم هست بازاري‌ها مي‌خواستند در آن ايام برايش خانه‌اي بسازند. پيغام داده بود شما كه داريد مي‌سازيد، يك كمي بزرگ‌تر بسازيد! به هرحال گودرزي به مسجد جوستان رفت و آقاي موسوي‌خوييني‌ها هم او را به مسجد خمسه فرستاد. مسجد خمسه در اواسط خيابان سراب در خيابان دولت- يخچال واقع شده است. اين مسجد از همان زمان تبديل به يكي از پايگاه‌هاي ترويج افكار گودرزي شد و او بسياري از اعضاي گروه فرقان را در همين جا جذب كرد. به نظر من ميزان تأثيرپذيري گودرزي از آقاي موسوي‌خوييني‌ها خيلي زياد بود. موسوي‌خوييني‌ها از كساني بود كه قبل از انقلاب به اين ذهنيت دامن مي‌زد كه هر نوع فعاليتي در دستگاه‌هاي دولتي و شبه‌دولتي، كمك كردن به رژيم است و حال آنكه توجه نمي‌كرد كه بعضي‌ها از همين كارهاي شبه‌دولتي توانستند به اندازه ده‌ها سال تأثير كار او داشته باشند و بلكه هم بسيار بيشتر. علناً مي‌گفت آقاي مطهري و آقاي مفتح كه تدريس در دانشگاه را پذيرفته‌اند، با حكومت سازش كرده‌اند و تبديل به ترمز انقلاب شده‌اند! حال آنكه كاري كه اين دو نفر، مخصوصاً آقاي مطهري در تبيين انديشه‌هاي اسلامي در دانشگاه‌ها كردند و نيز پرورش و تقويت نيروهاي صالح، بي‌نظير بود و اگر تلاش‌هاي امثال ايشان نبود، انقلاب اسلامي پس از پيروزي از وجود نيروهاي ارزشمندي كه محصول تلاش‌هاي فرهنگي همان سال‌هاست، محروم مي‌ماند. او همين حكم را هم درباره آقاي بهشتي و آقاي باهنر مي‌داد كه به آموزش و پرورش رفته بودند و كتاب‌هاي درسي را تدوين مي‌كردند. مي‌گفت كه اينها همكار فرخ‌رو پارسا شده‌اند! و حال آنكه اگر قرار به انقلابي‌گري و منبرهاي داغ رفتن و بعد هم زنداني شدن باشد، من كه از بسياري از اينها جلوتر بودم، ولي هيچ وقت از اين فكرها نمي‌كردم. من 25 بار زندان رفته و شلاق‌هايي خورده‌ام كه اگر به ديوار مي‌زدند، خراب مي‌شد، منتها كار امثال بنده روبنايي بود، يعني اگر يك پروژه ساخت و ساز خانه را در نظر بگيريد، كار ماها حكم دكوراسيون خانه را داشت و كارهاي زيربنايي و پي‌ريزي و اسكلت‌بندي را امثال آقاي مطهري انجام مي‌دادند. ما، فوقش مي‌رفتيم بالاي منبر و خيلي تند به دستگاه انتقاد مي‌كرديم و بعد هم ما را مي‌گرفتند و در مسجد يا هيئت را هم مي‌بستند، اما كاري كه امثال آقاي مطهري مي‌كردند اين بود كه واقعيت اسلام و انديشه‌هاي اسلامي را وراي بعضي از ضمائم و خرافات به جوان‌ها نشان مي‌دادند. با كارهايي كه اينها مي‌كردند، اگر حركت‌هاي امثال ما هم نبود، مردم بالاخره مي‌فهميدند بايد چه كار كنند. اما اين عده تصور كرده بودند كه چپ زدن و سر و صدا كردن علامت انقلابي‌گري است. منبرهاي آقاي خوييني‌ها و مسجد او يكي از كانون‌هاي تبليغ عليه آقاي مطهري بود و بازار شايعه‌هاي مختلف عليه آقاي مطهري را در آنجا گرم كرده بودند كه اگر زماني لازم شد مي‌گويم. يك شيخ محترمي با من دوست است به نام آقاي قاسمي. ايشان در مسجدي نزديك ميدان ونك نماز مي‌خواند. الان هم هست و اين داستان را مي‌توانيد از او هم بپرسيد. ايشان نقل مي‌كرد من يك شب در مسجد جوستان كنار آقاي كروبي نشسته بودم و آقاي موسوي‌خوييني‌ها هم روي منبر بود. اكبر گودرزي و محمود كشاني كه وصف حالش را برايتان خواهم گفت، نشسته و محو حرف‌هاي آقاي خوييني‌ها شده بودند. اين آقا رفته بود بالاي منبر و آيه شريفه «و يصدون عن سبيل‌الله» را كنايتاً ‌و گاهي تصريحاً بر آقايان مطهري و مفتح و بهشتي تطبيق مي‌داد و مي‌گفت اينها ترمز انقلاب و سازشكارند و با دستگاه روي هم ريخته‌‌اند! من كه ديدم گودرزي و كشاني مات و مبهوت حرف‌هاي خوييني‌ها هستند، به كروبي گفتم: «بابا! اگر فردا انقلاب پيروز بشود، اينها با اولين اسلحه‌اي كه به دستشان بيفتد، مي‌روند و اينها را مي‌كشند.» كروبي را كه مي‌دانيد هم احساساتي است، هم عصبي. دستش را بلند كرد و زد روي پاي من و گفت: «نه بابا! اين‌جوري نيست.» ولي بعدها ديديم كه اتفاقاً اين جوري شد! واقعاً برخي هم‌لباسان خودمان آنها را تحريك مي‌كردند». (1)
بازرگان: برداشت‌هاي خوييني‌ها خطرناك است!
شايد اينگونه تصور شود كه ناقلان اينگونه روايت‌ها، از مخالفان امروز موسوي‌خوييني‌ها و در زمره كساني هستند كه از موضع دفاع از حاكميت، با رفتارهاي ساليان اخير وي در عرصه سياست مخالف هستند. اما با اندكي درنگ مي‌توان دريافت كه داستان فراتر از يك اختلاف سياسي و تقريباً امري اجماعي در ميان طيف‌هاي گوناگون است. راويان تأثيرپذيري فرقان از خوييني‌ها، در ميان همه طيف‌ها حتي جريانات زاويه‌دار با نظام و حاكميت نيز يافت مي‌شوند و در اين باب سخناني درخور تأمل مي‌گويند. مهندس هاشم صباغيان از اعضاي گروه «نهضت آزادي» و «وزير كشور دولت موقت انقلاب» كه در ماه‌هاي منتهي به انقلاب اسلامي در زمره هيئت امنا و سامان‌دهندگان فعاليت‌هاي مسجد قبا بوده است در اين باره معتقد است:
«... بعضي از برداشت‌هاي نادرست و حتي مخربي كه از ساده‌زيستي مي‌شد، به تفسيرهايي برمي‌گشت كه آقاي خوييني‌ها در مسجد جوستان مي‌كرد و همين‌طور برداشت‌هاي آقاي دكتر پيمان كه برداشت‌هايي ماركسيستي و چپ‌گرايانه بودند و موجب چنين افراط‌هايي مي‌شدند. ما در آن دوران، با اينگونه برداشت‌ها، سخت مخالف بوديم. مرحوم مطهري به‌شدت در مقابل اين فكر ايستادگي مي‌كرد و مخالف جدي اين نوع برداشت‌ها بود. متأسفانه اين نوع برداشت‌ها روي جوان‌ها تأثير مي‌گذاشت و ساده‌زيستي را كه امري ممدوح است، به صورت رفتاري افراطي و در نهايت نوعي چپ‌روي درمي‌آورد... من بعدها ماهيت آنها را فهميدم و متوجه شدم كه از محصولات جلسه تفسير آقاي موسوي خوييني‌ها هستند! همه مي‌گفتند جلسات تفسير آقاي خوييني‌ها خيلي شلوغ است. ما به دليل فشردگي كارهايي كه داشتيم، نمي‌رسيديم برويم ببينيم چه مي‌گويد. يكي دو بار گزارش‌هايي از اين جلسات رسيد و مهندس بازرگان كه خودش تسلط كافي به قرآن داشت، از اين سخنان، اظهار ناخشنودي كرد. ايشان خيلي ناراحت بود و مي‌گفت كه اين برداشت‌ها خطرناك هستند. خاطرم هست قبل از انقلاب جلساتي با حضور آقاي مطهري، آقاي موسوي اردبيلي، مهندس بازرگان، مهندس كتيرايي و... تشكيل مي‌شد به نام «كاك» كه براي بررسي در مورد همين نوع مسائل بود. در آنجا هم اين مسئله را مطرح كردند كه اگر اين تفاسير ادامه پيدا كنند، خطرناك خواهد بود، ولي با نزديك شدن به پيروزي انقلاب و مطرح شدن اولويت‌هاي ديگر، رسيدگي به اين مسئله ممكن نشد». (2)
گودرزي، مباهي به رفاقت با خوييني‌ها!
همانگونه كه اشارت رفت، شخص اكبرگودرزي در جايگاهي نبودكه بتواند از زمينه‌هاي فكري لازم را براي تفسير قرآن و نظريه‌پردازي ديني و سياسي برخوردار باشد. بسياري از آنان كه پيش از انقلاب وي را ديده و محافل تفسيري او را درك كرده بودند، بر اين باورند كه وي از نگاهي سطحي و ذهنيت‌هايي مبتدي رنج مي‌برد. حميد نقاشيان از جمله اولين كساني كه پس از ترور استاد مطهري ازسوي امام‌خميني به مواجهه با گروه فرقان پرداخت و پيش از انقلاب نيز در جلسات تفسير گودرزي شركت جسته بود، در اين‌باره معتقد است: «گودرزي كه طلبه كم‌سوادي بود كه دو سه نفر از همدرس‌هاي خودش را هم در جلسات شركت مي‌داد؛ ضدحوزه بود و اين عقدة روحي‌ گاهي هم از زبانش شنيده مي‌شد. مثلاً گاهي از شركت خود در جلسات تفسيرهاي تفنگي مسجد جوستان آقاي موسوي خوييني‌ها يا خواندن كتاب‌هاي نصيرالدين اميرصادقي كه تعريض‌هايي به حوزه داشت و در او تأثير عميق گذاشته بود، حرف مي‌زد و مسائلي را از فضاي حوزه و رفتار روحانيت بيان مي‌كرد كه بسيار سطحي و ظاهري بودند». (3)
چنين فردي با اين پايه از دانش حوزوي و قرآني، از سوي چهره‌هايي چون موسوي‌خوييني‌ها مورد حمايت قرار مي‌گرفت و از همين روي نيز، در مواجهه با روحانيت بي‌پروا و گستاخ گشته بود. به عبارت ديگر «خوييني‌ها» و «گودرزي» از حمايت متقابل يكديگر برخوردار مي‌شدند، گودرزي با حضور خود و همراهانش، محافل تفسيري خوييني‌ها را گرم مي‌كرد و بر ابواب جمعي او مي‌افزود وخوييني‌ها هم با حمايت خويش از گودرزي، تا حدي شائبه انحراف را از گودرزي مي‌زدود و براي او پشتوانه‌اي درخور به شمار مي‌رفت. ماشاءالله رحيمي از فعالان مسجد قبا و متولي برنامه‌هاي تبليغي اين مسجد در دوران انقلاب- كه فرقانيان را از نزديك درك كرده- بر اين باور است:
«آقاي خوييني‌ها هم در مسجد جوستان تفاسيري داشت كه مورد تأييد خيلي‌ها نبود، از جمله شهيد مطهري كه نسبت به تفاسير ايشان انتقادات جدي داشتند. بعد از انقلاب، مجاهدين اسلحه به دست گرفتند و به اشتباه اسم اينها را منافق گذاشتند، درحالي كه آنها علناً رودرروي نظام ايستادند و در واقع محارب بودند و نفاقي نداشتند، اما منافقين واقعي توانستند در اين 30 سال در انقلاب نفوذ كنند و لطمه‌هاي جبران‌ناپذيري هم بزنند. آنها به شكلي ظريف، اسم منافق را روي افراد محارب گذاشتند و چهره خودشان را پنهان كردند. يادم هست چند سال بعد از پيروزي انقلاب، چند خانم به مسجد قبا مراجعه كردند و گفتند: «ريخته‌اند و بچه‌هاي ما را به خاطر داشتن جزوه‌هاي آقاي خوييني‌ها بازداشت كرده و به زندان برده‌اند. اگر اين حرف‌ها و جزوه‌ها جرم است، چرا ايشان خودش دادستان انقلاب است، اگر هم جرم نيست، چرا بچه‌هاي ما را به اين جرم گرفته‌اند؟»
به هرحال گودرزي هميشه اعلام مي‌كرد كه با آقاي خوييني‌ها حشر و نشر دارد و در مسجد قبا هم كلاس داشته است. جوان‌ها هم با اين تبليغات او به اين نتيجه رسيده بودندكه او فرد مبارزي است و به او اطمينان كردند و همين باعث شد كه بتواند در آن منطقه براي خودش پايگاهي را به وجود بياورد. عده‌اي از جوان‌هايي هم كه به او پيوستند، بچه‌هاي مسجد «متقين» (زير پل صدر) و از طايفه كشاني‌ها بودند». (4)
تشبيه گوساله سامري به نظام سرمايه‌داري!
يكي از نكات مورد اتفاق راويان خاطرات درباره محفل تفسيري موسوي‌خوييني‌ها، مخالفت شديد و قاطع استاد شهيد آيت‌الله مرتضي مطهري با برداشت سطحي و ماركسيستي وي از قرآن بوده است. برخي حتي بر اين باورند كه واپسين مقدمه استاد بر كتاب «علل گرايش به مادي‌گري» بيش از اشاره به گروه فرقان و ساير گروه‌هاي فرقان‌گونه، به تفاسير چپ‌گراي خوييني‌ها نظر دارد يا دست‌كم كاملاً بر اين گرايش تفسيري تطبيق مي‌كند. شواهد نمايانگر آن است كه استاد، جلسات تفسيري خوييني‌ها را كاملاً رصد مي‌كرده و خطر آن را به برخي دوستان نزديك خويش گوشزد مي‌نموده است. چنانكه خاطره مهندس مهدي مفتح فرزند شهيد آيت‌الله دكتر محمد مفتح حاكي از آن است:
«قبل از پيروزي انقلاب و در ايام نزديك به 22 بهمن 57، يك روز طبق معمول، با ماشين و همراه شهيد مفتح، دنبال شهيد مطهري رفتيم. من رانندگي مي‌كردم. شهيد مطهري با عصبانيت، نواري را از جيب درآوردند و به پدرم دادند و گفتند: «ديشب به اين نوار گوش كردم. تفسير قرآن فردي است كه در آن گوساله سامري را به نظام سرمايه‌داري تشبيه كرده است!» ايشان رگه‌هايي از التقاط را در اين تفاسير مي‌ديدند و بسيار ناراحت بودند». (5)
استاد درتكاپوي ارشاد خوييني‌ها
منش استاد شهيد مطهري نشان مي‌دهد كه رويكرد اوليه وي در مواجهه با هر نوع از انحراف، روشنگري و ارشاد در عين خوش‌بيني بوده است. به شهادت رهبر معظم انقلاب اسلامي، استاد شهيد از طريق ايشان براي موسوي خوييني‌ها پيامي مي‌فرستد و وي را به گفت‌وگو درباره مضامين تفسيرهاي وي فرامي‌خواند، اما از قبول اين دعوت سرباز مي‌زند. دكتر علي مطهري فرزند شهيد آيت‌الله مطهري كه ازجمله مطلعان از اين دعوت است، ماجرا را اينگونه روايت مي‌كند:
«زماني كه رهبر انقلاب، رئيس‌جمهور بودند، با ايشان ملاقاتي داشتم. كس ديگري هم در آن جلسه حضور نداشت. ايشان در اين مورد نقل مي‌كردند كه يك بار آقاي مطهري به من گفتند: «برو و به اين محمد خوييني‌ها بگو اين تفاسيري كه داري از قرآن مي‌كني، همه خلاف و تفسيرهاي ماركسيستي است. به او پيغام بده كه حتماً پيش من بيايد. من رفتم و پيغام را دادم. بعد از چند ماه آقاي مطهري از من پرسيد كه پيغام را داديد؟ گفتم بله. گفت ولي ايشان كه نيامد!» همين نشان مي‌دهد كه اين مسئله ذهن شهيد مطهري را سخت مشغول كرده بود». (6)
و ختام سخن...
عدم‌حضور استاد شهيد مطهري در دوران شكل‌گيري نظام اسلامي و محروم شدن جامعه از اين منبع ارجمند بصيرت، موجب گرديد كساني مانند «محمد موسوي‌خوييني‌ها» در دهه اول انقلاب و در پست‌هايي مهم گمارده شوند. اينگونه افراد در اين برهه، با تظاهر به انقلابي‌گري، مخالفان خود را با حربه «مخالفت با نظام» يا «مخالفت با امام» طرد و حتي قلع و قمع مي‌كردند. اينان پس از رحلت امام و آغاز زعامت رهبري معظم انقلاب، با انگيزه‌هاي شخصي و از جمله «حسادت»، ظاهر اپوزيسيون به خود گرفتند و به ناگاه حامي آزادي و حقوق بشر و اصلاح‌طلب شدند! اين رويكرد آنان را به حدي از افراط سوق داد كه در فتنه امريكايي- اسرائيلي سال88، با دشمنان شناخته شده امام و انقلاب، كاملاً مماس و هم داستان گشتند و همه توان خود را براي يك انتقام‌جويي بزرگ از نظام و رهبري به كارگرفتند. كساني چون خوييني‌ها هم‌اينك، پس از شكست اين پروژه و بر باد رفتن آرزوهاي فتنه‌گران، هنوز درسايه مداراي نظام اسلامي، طلبكارانه آسوده‌اند و در پي فرصتي ديگر براي فتنه‌آفريني به سر مي‌برند.
فاعتبروا يا اولي الابصار!
پي نوشت‌:
1- كتاب ماه فرهنگي- تاريخي يادآور، ويژه‌نامه گروه فرقان، گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمين جعفر شجوني
2- همان، گفت‌وشنود با مهندس هاشم صباغيان
3- همان، گفت‌وشنود با حميد نقاشيان
4- همان، گفت‌وشنود با ماشاءالله رحيمي
5- همان، گفت‌وشنود با مهندس مهدي مفتح
6- همان، گفت‌وشنود با دكتر علي مطهري

منبع : روزنامه جوان

۱۳۹۳/۲/۲۰

اخبار مرتبط