به گزارش نما، برای پیگیری وضعیت آقای قربانی گفتوگویی تلفنی با دختر وی داشتیم که نشان میدهد پدر وی تنها به دلایل سیاسی و وارد کردن فشار به ایران از طرف ترکمن ها صورت گرفته است. آقای قربانی یکی از بیش از ۳۰۰ زندانی ایرانی در ترکمنستان در مقابل شش زندانی ترکمن در ایران است.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد سخنان دختر آقای قربانی است که ترجیح داد نام وی منتشر نشود.
ماموران مرزی ترکمنستان پدرم را به اتهام همراه داشتن ۲۸ عدد قرص متادون دستگیر کردند ولی با توجه به شناختی که نسبت به پدرم دارم و شواهدی که وجود دارد احتمال اینکه این اتهام نوعی پاپوش و بهانه برای دستگیری وی باشد بسیار زیاد است.
پدرم تحت نظر پزشک دارو مصرف می کردند که تمام اسناد و مدارک پزشکی آن موجود است ولی مساله جالبی که وجود دارد این است که اولا تعداد قرصهایی که مدعی شده اند در ماشین پدرم پیدا کرده اند بسیار بیشتر از چیزی است که پدرم تحت نظارت پزشک مصرف می کرده است.
و ثانیا پدرم از سختگیری پلیس ترکمنستان و قوانین این کشور در خصوص این گونه داروها آگاه بودند و از آنجایی که پدرم را به خوبی می شناسم بسیار بعید است که وی این قرص ها را با خود حمل می کرده. ماموران زندان ترکمنستان برای باجگیری و مصادره اموال رانندگان و اتباع ایرانی اقدام به جا سازی قرص و مواد در وسایل و ماشین های رانندگان ایرانی می کنند.
بعد از اینکه پدرم دستگیر شد سه ماه طول کشید تا بالاخره از طریق یکی از زندانیانی که از زندان ترکمنستان آزاد شده بود توانستیم خبری از پدرمان به دست آوریم. و بعد از آن هم تنها ارتباطمان با پدر به واسطه زندانیانی بود که آزاد می شدند و برای ما خبر می آوردند. پدرم پس از سه ماه در زندان محاکمه شد و به اتهام حمل ۲۴ عدد قرص متادون به ۱۸ سال زندان، مصادره کامیون و تمامی اموالش محکوم شد.
از وقتی که این ماجرا برای ما پیش آمده است مادرم دچار افسردگی شدیدی شده و علاوه بر افسردگی به بیماری پارکینسون هم مبتلا شده است که روز به روز هم در حال بدتر شدن است. تهران رفتن و پیگیری وضعیت پدرمان هم برای ما سخت است. تماس تلفنی هم که می گیریم کسی جواب درستی به ما نمی دهد.
ما که نه توان مالی داریم و نه ارتباطی با جایی داریم که بتوانیم به پدرمان سر بزنیم و از حال او با خبر شویم. از سفارتمان و وزارت خارجه هم تا جایی که اطلاع دارم کسی به زندانیان سرکشی نمی کند که اگر مشکلی داشته باشند به آن رسیدگی کنند.
البته تنها اقدامی که وزارت خارجه کرده است از ما کارت ملی و کپی شناسنامه پدرمان را گرفته است تا به ما بگوید پدرمان در کدام زندان است ولی قبل از آنکه وزارت خارجه اقدامی کند همبند های پدرمان که آزاد شده بودند خبر آن را برایمان آوردند.
شرایط اقتصادی ما با دستگیری پدرمان به شدت بد است. من مادرم معلم است ولی به دلیل افسردگی شدید و فشار روحی که به خاطر دستگیری پدرم به وجود آمده است یک سال مرخصی گرفته است و علاوه بر آنکه مرخصی گرفته اند هزینه سنگین درمان نیز به ما تحمیل شده است. علاوه بر هزینه زندگی و درمان مادرم هزینه اقساط ماشین پدرم که برای کار خریداری شده بود نیز به ما تحمیل شده است.
اگر آقای ظریف را ببینم و امکان صحبت با وی را داشته باشم ازشون خواهش می کنم، بهشون التماس می کنم، فقط یه کاری بکنند که پدرم آزاد شود. چون من بچه بزرگ خانواده هستم و ۲۴ سال سن بیشتر ندارم و کاری از دستم بر نمی آید. مادرم مریض است و خودم هستم و خواهر و برادر کوچکتر از خودم. ۷۵ میلیون (قسط کامیون) پول کمی نیست. واقعا زندگی برای ما خیلی سخت شده است. ازشون خواهش می کنم که پیگیری کنند.
یک عمر با آبرو زندگی کردیم. پدرم رزمنده بوده. الان که متوجه می شوم پدرم در ترکمنستان در زندان است پیش خودشان فکر می کنند پدر من قاچاقچی بوده است یا خلاف بزرگی کرده است که در زندان است. هیچکس باور نمی کند که پدرم به خاطر چند عدد قرص به زندان افتاده است.
به آقای ظریف التماس می کنم، تمنا می کنم که کاری کنند که پدر من آزاد شود. اگر پدرم آزاد شود بار زندگی از روی دوش من برداشته می شود.