چقدر حقوق میگیری؟ چقدر پس انداز داری؟ ماشین بابات چیه؟ مستاجری یا صاحب خونه؟ خونتون کجاست؟ چند طبقه است؟چند سالته؟ شغلت چیه؟ تحصیلاتت چیه؟
آیا دوست داشتید به این سوالات که از سوی فردی نا آشنا و یا حتی آشنا مطرح شده، پاسخ دهید یا ته دلتان ترجیح میدهید بگویید: به شما چه ربطی داره؟!
به گزارش ایسنا، گاهی شنیدن این قبیل سوالات از بعضی افراد، حالت چندان خوشایندی را برایمان تداعی نمیکند و شاید بنا به احترام به طرف مقابل با اکراه به این سوالات پاسخ دهیم.
بعضی مواقع نیز هست که رفتارهایی از جانب اشخاص، همین احساس معذب و ناخوشایند را به ما تحمیل میکند. برای مثال همه ما تجربه ایستادن در صف عابر بانک را داشتهایم؛ گاهی (البته چیزی بیشتر از گاهی) هنگام برداشت پول همه افراد پشت سر خیره به رمز و میزان پول دریافتی، محرمتر از هر محرمی نظارهگر تمام و کمال امور بانکی شما میشوند و کم مانده که برای اشتیاق بیشتر تماشای این صحنهها، تخمه و خوراکیهای مربوطه را نیز چاشنی این تماشاخانه کنند.
یا هستند افرادی که هنگام بازکردن کیف در یک مکان عمومی، تا از تمام متعلقات داخل کیف شما با خبر نشوند، خیالشان راحت نمیشود.
تمامی این رفتارهای ناپسند ذکر شده، عنوانی به نام "نقض حریم خصوصی" را از آن خود میکند.
Samuel D. Warren و Louise D در مقالهای تحت عنوان The Right of Privacy، حریم خصوصی را حقی برای "تنهایی" و نوعی "آزادیِ بدون دخالت و نفوذ" عنوان کردهاند.
در حقیقت هر شخصی دارای حوزهای خصوصی و مستقل برای وجود خود و فعالیتهای مرتبط با خودش است که در این قلمرو، هر انسانی از وجود محدودیت، اجبار و هرگونه قید و بندی و حتی وجود شخص دیگری به عنوان ناظر مصون میباشد.
به عبارتی هر شخص دارای فضای اختصاصی مربوط به خود است؛ این فضا و حوزه میتواند فیزیکی باشد نظیر عابر بانک یا مترو و مهمتر از آن میتواند، به گونهای فضای اجتماعی ذهنی باشد مانند موقعی که از جواب دادن به سوالات خصوصی امتناع میورزید.
دکتر Edward T.Hall انسان شناس و نویسنده برجسته و مطرح آمریکایی در کتاب "The Hidden Dimention" مفهومی جامع از کلیت "حریم شخصی" ارایه کرده است. وی در ابتدا ابعادی ذهنی را برای حریم فیزیکی شخصی مطرح کرده که ورود به این قلمرو را تجاوز به حریم شخصی قلمداد کرده است.
این حریم فیزیکی ذهنی طبق فرهنگ و اولویت بندیهای هر شخص متفاوت است. برای مثال در فرهنگ غربی، این حریم بدین شرح است: 60 سانتی متر از هر دو طرف، 70 سانتی متر از جلو و 40 سانتی متر از عقب در نظر گرفته میشود.
در فرهنگ ژاپن و هند و در کل مناطق پر جمعیت این فاصله کمتر از مقدار فرهنگ غربی قلمداد میشود و در مناطق بسیار کم جمعیت نظیر "استپ مغولستان" این فاصله بسیار زیاد تلقی میشود.
این فاصله ذهنی برای حریم شخصی تنها به منطقه زندگی افراد مرتبط نیست، بلکه بیش از آن به روابط بین فردی مربوط است؛ بدین صورت که رابطه دوستانه، بیگانه، خانوادگی، همکاری، صمیمی و عاشقانه هریک، حریم خاص خود را طلب میکند.
برای مثال، دوست نزدیک شما میتواند دستش را دور گردن شما بیندازد ولی همکار خیر. همسر شما میتواند در صف عابر بانک بیخ تا بیخ گوش شما بایستند و شماره رمز و امور بانکی شما را با خیال راحت نظاره کند اما بیگانه، به هیچ عنوان! البته برای این مورد خاص، در ایران کاملا خلاف این امر رایج است!
دکتر Robert Sommer روانشناس در کتاب "Personal Space" نیز نوعی دفاع شخصی ناخودآگاه را در برابر تجاوز به حریم شخصی عنوان کرده است. به نظر وی، این نوع دفاع خود به خود و در پی تجاوز به حریم شخصی صورت میگیرد؛ برای مثال هنگام شلوغ بودن مترو و نزدیک بودن زیاد افراد به یکدیگر، اشخاص نوعی حس دوست نداشتن یکدیگر را در مقابل هم دارند یا زمانی که دو نفر غریبه با یکدیگر صحبت میکنند، زمانی که یکی از آن دو از فاصله مجاز خود برای مثال یک گام فراتر بیاید، احساس ناخوشایندی برای طرف مقابل به وجود میآید و وی بی هیچ معطلی و بدون حالت آگاهی، یک گام به عقب میرود تا از قلمرو شخصی خود دفاع کند.
دکتر P. M Fori، محقق و نویسنده ایتالیایی در کتابی با عنوان "choosing creativity"، بیست و پنج قانون را برای ملاحظات رفتاری عنوان کرده است که "خودداری از پرسیدن مسائل خصوصی و نقض حریم شخصی" یکی از آنهاست.
وی در این کتاب خاطرنشان کرده که هموار این اجازه را به مخاطب خود بدهید که او به طور داوطلب از زندگی خصوصی و مسائل مربوطه صحبت کند و هیچ گاه در جایگاه پرسشگر قرار نگیرید، چرا که این امر حتی میتواند موجب آزار یا خجالت دوستان شما نیز شود، زیرا همه دوست ندارند که ریز جزییات زندگیشان را همه - حتی صمیمیترین دوستشان - بدانند.
حال که کمی درباره حریم شخصی مطالبی را عنوان کردیم، بد نیست حکایتی کوتاه در این رابطه را نیز بخوانید:
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد هنگام صرف صبحانه زن متوجه شد که همسایهاش در حال آویزان کردن رختهای شسته است.
رو به همسرش کرد و گفت: لباسها را چندان تمیز نشسته است. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند.
مرد هیچ نگفت. مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه لباسهای شسته را آویزان می کرد، او همان حرفها را تکرار میکرد.
یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباسهای تمیز را روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید.
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!
پس بد نیست گاهی به جای سرک کشید به زندگی مردم، ابتدا از زندگی خودمان شروع کنیم.