صادق ملکی
بسیاری از شکست های بزرگ، حاصل خود بزرگ بینی است که بیش از توجه به واقعیت، برخاسته از آرزوهاست. آرزوها جایی در میدان سیاست ندارند. کشورهایی که بر اساس آرزوها، به تنظیم معادلات راهبردی خود می پردازند، از درک صحیح واقعیت های حاکم بر جهان و خویش عاجز هستند. این قبیل کشورها، عالم غیر واقع خود ساخته ای را که دیگران نیز به آن بال و پر داده اند، عالم واقع دانسته و به گونه ای از خویش غافل می شوند که این غفلت می تواندآنان را به سراشیبی سقوط بکشاند. حاکم کردن نگاه تاریخی بر صحنه سیاست، مهمترین راهنمای عمل این قبیل کشورهاست. این در حالی است که عقلانیت سیاسی ایجاب می نماید، سیاستمدار واقع گرا تلاش نماید ضمن بهره برداری از تاریخ، صحنه سیاست را از تسلط تاریخ خارج نماید. تسلط نگاه تاریخی بر عمل سیاستمدار، می تواند فاجعه آفرین باشد. کتاب عمق استراتژیک احمد داود اوغلو، تبلور عینی این نگاه است.
بسیاری بر این باورند که احمد داود اوغلو معمار سیاست خارجی نوین ترکیه بوده و برخی از رسانه های غربی نیز او را کیسینجر ترک لقب داده اند. مردم ترکیه و جامعه بین الملل قبل از آنکه وی را به عنوان مشاور نخست وزیر و وزیرخارجه بشناسند، با کتاب عمق استراتژیک شناختند.
پیروزی و اقتدار ده ساله حزب عدالت و توسعه در صحنه سیاسی ترکیه این امکان را فراهم نمود که سیاست خارجی ترکیه بر پایه دکترین داود اوغلو بنا گردد. احمد داود اوغلو در کتاب عمق استراتژیک، ظرفیت های جغرافیایی امروز ترکیه را به ظرفیت های تاریخی آن پیوند داده و برای این کشور هویتی چندگانه تعریف می نماید. از نظر داود اوغلو ظرفیت تاریخی، ژئوپولیتکی و ژئواستراتژیکی ترکیه به گونه ای است که این قابلیت را برای این کشور ایجاد می نماید که به نقطه و پل ارتباطی شرق و غرب تبدیل گردد. در این تعریف بال های آناتولی بر گستره جغرافیای خاورمیانه، اروپا، بالکان، قفقاز و آسیای میانه گشوده شده. بر این اساس باید میراث تاریخی و قابلیت های اروپایی، اسلامی - ترکی و ترکیبی ترکیه، در جهت پیوند زدن این کشور با مناطق پیرامونی در جهت تامین منافع ترکیه، استفاده گردد.
برآیند حاصله از این نگاه تاریخی – راهبردی داوداوغلو، ظاهرا سبب اتخاذ سیاست خارجی پویا و چند وجهه ای توسط ترکیه می گردد که به تغییر نگاه امنیتی این کشور به نگاه تنش زدا منجر شده است. ادامه این رویکرد ظهور و به کارگیری سیاست صفر نمودن مشکلات با همسایگان بوده است. هدف نهایی این رویکرد راهبردی که تعامل و پیوندی نزدیک با نظام جهانی دارد، نه تنها ارتقاء موقعیت ترکیه در منطقه و جهان، بلکه جای گرفتن این کشور در میان قدرت های بزرگ می باشد.
ترکیه همچنان که ادعا دارد محور سیاست های کلان خود را بر اساس نگاه تنش زدا تنظیم نموده است، اما روند تحولات نشان می دهد که در شرایط جاری، این رویکرد بیش از موفقیت سیاسی، موفقیت اقتصادی برای ترکیه به همراه داشته است.
تصدی جایگاه هفدهم در اقتصاد جهانی و ششم در اقتصاد اروپا تبلور این موفقیت است، اما ادامه مشکلات با ارمنستان، یونان، قبرس و بروز مشکلات با سوریه ، عراق و ... واکنشی در برابر درک سیاست توسعه طلبی ترکیه از سوی کشورهای پیرامونی تلقی شده و نشانه عدم موفقیت در حوزه سیاست خارجی می باشد، که با زبان صلح به دنبال تسلط برمنطقه است.
نقد اساسی که بر نظریه عمق استراتژیک داود اوغلو وارد می باشد، آن است که اگر اجازه داده شود تاریخ مبنای عمل سیاسی گردد، با تغییر برخی از واژه ها، می توان نه تنها با همین نام و عنوان این ویژگی ها را که داود اوغلو برای ترکیه تعریف نموده است، برای ایران و مصر که دارای تاریخ و سابقه دولت مداری دیرینه تر از ترکیه می باشند، تعریف نمود، بلکه برای این کشورها عمق راهبردی فراتر از ترکیه تصور نمود.
به سخن دیگر هم ایران و هم مصر با توجه به گذشته تاریخی و جایگاهی که در منطقه دارند از ظرفیت ها و قابلیت های چند وجهی برخوردارهستند. این دو کشور حتی در برخی از عرصه ها و به علل خاص از قابلیت های بالاتری نسبت به ترکیه برخوردارند که برای آنان ظرفیتی بالاتر از این کشور تعریف می نماید. البته نوع تعاملات و تعارضات ایران و ترکیه با نظام جهانی از مهمترین عوامل تاثیرگذار در استفاده از این قابلیت ها در مناطق پیرامونی است که به نظر می رسد همراهی ترکیه با نظام جهانی ازعوامل اصلی در فضاسازی برای این کشور در بهره گیری از این قابلیت می باشد.
نکته ظریفی که در نگاه تحلیلی به آن توجه نمی گردد تفاوت بنیادین نئوعثمانی گرایی منسوب به داود اوغلو با عثمانی گرایی می باشد. اگرچه داود اوغلو ادعای احیا و بهره گیری از میراث های امپراطوری عثمانی را دارد، اما از یک سو ترکیه از ظرفیت و اصالتی برخوردار نیست که بتواند میراث دار عثمانی گردد و از سوی دیگر شرایط بازی در صحنه بین الملل شرایط دوران عثمانی نیست. امپراطوری عثمانی از شرق برخاست و در نگاهی جهادی رو به سمت غرب داشت در حالی که قبله نئوعثمانی گرایی پیوند و پذیرش توسط غربی است که عثمانی ها را مرد بیمار اروپا نمود. این نئوعثمانی گرایی بیش از هر چیزی فرصت طلب و منافع محور است و از هر قابلیت پیرامونی برای ارتقاء خود سود می جوید. نقطه درگیری آن نه غرب، بلکه در منطقه ای است که می خواهد با ادبیات و پوششی نرم در آن برای خود جایگاه کشور رهبر و الگو تعریف نماید. این نئوعثمانی گرائی از استقلال عمل در مسائل راهبردی برخوردار نیست و مسائلی چون عملکرد آن در استقرار سپر موشکی، بروز مشکلات با عراق و نوع برخورد با سوریه نشان داده است که به کارگیری ادبیات نرم دمکراسی وحقوق بشر نیز نمی تواند به اهداف آن پوشش دهد.
میدان سیاست، صحنه طرح و پیگیری رویاها نیست، بلکه میدان عملیاتی است که فقط در آن ظرفیت ها و توانمندیها تعیین کننده موفقیت است. اگر موفقیت ها برخاسته از مکانیزم و توانمندی های داخلی نباشد، می تواند پیگیری رویا در عالم واقع با توجه به پیچیده گی ها و معادلات نظام بین الملل شرایطی را فراهم نماید که نه تنها منجر به شکست تئوری، بلکه منجر به دادن بهایی گردد که قابل جبران نباشد.
احیای خط پیوندی میان دیار بکر و بغداد در تفکر نئوعثمانی گرایی فقط در رویا ممکن است، آنانی که در نگاه عمیق استراتژیک خویش، بغداد را حوزه ژئوپولتیکی خود می دانند، شاید در بازیهای پیچیده جهانی از دیار بکر نیز محروم شوند.