مرجعی ناشناخته

محمد مهدی اسلامی

چهل سال قبل، ۲۹ رجب سال ۱۳۹۵ هجری قمری روزی است که آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی در مشهد رخت آخرت برتن کرد. شاید کمتر کسی تصویری از حضور ایشان مانند یک مبارز جسور و نترس دارد که پا به پای دیگر مبارزان انقلاب اسلامی به خصوص مؤتلفه اسلامی در مقابل فرهنگ طاغوت ایستادگی کرد. اما نگاهی به اسناد ساواک یاران امام به ویژه مبارزان پیشروی خراسان همچون مقام معظم رهبری، گویای آن است که اگرچه دستگاه امنیتی شاه تمام تلاش خود را برای عدم مقابله با یک مرجع دیگر که هزینه بالایی برای رژیم داشت، از طریق راه‌هایی همچون تغافل، نفوذ به بیت و... داشته است؛ اما رفتار مرجع شجاع مشهد راهی برای رویارویی و حتی بازجویی هرچند به ظاهر محترمانه باقی نمی‌گذاشت. به گواهی اسناد و تاریخ شفاهی انقلاب پررنگ‌ترین بخش کارنامه وی توجه و تبعیت آیت الله میلانی از امام خمینی(ره) بود و فرا‌تر از صدور اعلامیه رفت؛ مواردی همچون صدور حکم شرعی علیه حسنعلی منصور، مجوز اعدام شاه، پشتیبانی از کودتای گروه شهید قرنی و... پس از امام وی بیشترین تعامل را با موتلفه اسلامی داشته است.

تاسیس موتلفه اسلامی در منزل امام را باید به دلیل ارتباط گسترده آنها با علما دانست که سرانجام در منزل نورانی امام خمینی به ائتلاف هیاتهای نخستین منتهی گردید. این ارتباط پس از تاسیس نیز حفظ شد تا آنجا که در پرونده اغلب علمای شاخص حتی بزرگانی همچون علامه امینی صاحب الغدیر نیز اسنادی از ملاقاتهای اعضای این حزب به چشم می خورد.

بی شک حوزه علمیه مشهد به دلیل وزن سنگین حوزویش از این قاعده استثناء نبود و در این میان شخصیت ممتازی همچون آیت الله العظمی میلانی که در جایگاه مرجعیت قرار داشت، بیش از دیگر علما مورد تماس یاران موتلفه اسلامی قرار می گرفت. تا آنجا که برخی مورخین به غلط گمان برده اند که موسس این حزب، آیت الله میلانی بوده است و یا نوشته اند مرجع موتلفه آن بزرگوار بوده است. اما در واقع این ارتباط برای مجاهدان موتلفه اسلامی ذیل رهبری امام تعریف شده بود. آنچنان که حاج ابوالفضل توکلی بینا در خاطرات خود می نویسد: «امام خميني در مواقعي براي ارتباط با علما و مرجع تقليد از برادران عضو جمعيت موتلفه اسلامي استفاده مي‌كرد. كما اينكه هرگاه ضرورت ايجاب مي‌كرد كه امضاي آيت‌الله العظمي ميلاني در زير اعلاميه‌اي قرار گيرد، امام بنده را براي گرفتن امضا به مشهد مي‌فرستاد»

شاخص ترین مواردی که موتلفه اسلامی در ارتباط با آیت الله میلانی بود، چاپ اعلامیه ایشان علیه لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، هجرت علما به تهران پس از بازداشت امام در 15 خرداد و تایید مرجعیت ایشان، اعلام فتوا در خصوص مهدور الدم بودن حسنعلی منصور و شاه و ... است.

حاج ابوالفضل توکلی بینا در ذکر خاطره ای از تحریم همه پرسی لوایح ششگانه می گوید «وقتی قرار شد تا امضای آیت الله میلانی نیز پایین اعلامیه مربوط به همه پرسی درج شود، امام اینجانب را به مشهد فرستاد تا اعلامیه مزبور را به آنجا ببرم. پیش از حرکت امام به بنده فرمود: اگر آیت الله میلانی اعلامیه را امضا کرد، آن را نزد آقای قمی هم ببر و از ایشان امضا بگیر، ولی اگر آیت الله میلانی اعلامیه را امضا نکرد، دیگر لازم نیست آن را نزد آقای قمی ببری...» اين خود گوياي اهميت آيت الله ميلاني در نزد امام است.

یکی از فعالیت های شاخص آیت الله میلانی در پرونده شهید سپهبد قرنی بوده است که آشنایی آنها در همین جلسات مورد اشاره توکلی بینا صورت می گیرد. جلال الدین فارسی در این خصوص می نویسد « در مدت اقامت آقاي ميلاني در تهران، در ميان افراد مختلفي كه به خدمت ايشان شرفياب مي شدند مرحوم سپهبد قرني - كه سرتيپ بازنشسته اي بود - شرفياب مي شود. قبلابه اتهام تدارك كودتا دستگير شده و چون جرمش به اثبات نرسيده بود او را از معاونت اداره دوم ارتش بركنار و بازنشسته كرده بودند. با مشاهده شرايط سياسي مساعد براي اقدام عليه شاه، ضمن تماس با مرحوم ميلاني از امكان موفقيت در براندازي رژيم با ايشان صحبتي مي كند. ضمنا يادآورد مي شود در جريان اين كار عده زيادي كشته خواهند شد و از وجه شرعي چنين اقدامي كه توام با استقبال از شهادت يا كشته شدن عده اي خواهد بود استفسار مي نمايد. آقاي ميلاني مي فرمايند: <اگر با موفقيت توام باشد اشكالي ندارد.> براي اينكه تماس آن شخصيت نظامي - با سابقه كودتايش - با اين مرجع ضدرژيم پنهان بماند واسطه اي ميان خود قرار مي دهند. اين واسطه، مرتضي جزايري، از خويشاوندان نزديك مرحوم ميلاني است... قرني و دو نفر از دستيارانش دستگير شدند چون نمي توانستند او را مثل ديگران شكنجه كنند او را بي خوابي مي دادند كه شكنجه اي طاقت فرساست. با وجود اين، مرحوم قرني چيز قابل توجهي نمي گويد. در مورد آقاي ميلاني فقط مي گويد: "به ايشان عرض كردم كاري كه شما آقايان مراجع به آن دست زده ايد و به واقعه 15 خرداد كشيده ممكن است به حوادث خونين ديگري بينجامد و عده اي كشته شوند. آيا هيچ فكر عاقبت كار را كرده ايد؟ ايشان فرمودند اگر موفق بشويم اشكالي ندارد." ساواك كه عهده دار تحقيق در پرونده است نمي تواند به صحت و سقم اظهارات مرحوم قرني پي ببرد؛ مگر اينكه از آقاي ميلاني هم تحقيق كرده آن دو اظهارات را با هم بسنجد تا اگر مطابقت داشتند بدانند اظهارات مرحوم قرني درست است وگرنه تحت فشار يا حتي شكنجه حقيقت را كشف كنند.»

در این میان رابطه دوستان موتلفه با آیت الله میلانی کارساز می گردد. قرني و دو همكارش ممنوع الملاقات مي شوند اما در آن ايام شهيد دكتر باهنر، دوره محكوميت 9 ماهه اي را در قزل قلعه مي گذرانده است. قرني در آنجا با ايشان تماس گرفته از ايشان مي خواهد پس از آزادي، پيامي را در اين زمينه به آیت الله ميلاني برسانند که میزان اعتراف او چقدر بوده است.

جلال الدین فارسی در ادامه خاطره خود می گوید « شهيد باهنر، پيام و جزئيات امر را با بنده در ميان گذاشت. بي درنگ در نامه اي براي مرحوم ميلاني درج كردم و به كمك آقاي حاج جواد مقصودي توسط پيكي به مشهد و خدمت ايشان فرستادم.مرحوم ميلاني، تا اين زمان در برابر اصرار رئيس ساواك كه مي خواست درباره رابطه شان با قرني از ايشان سوال و نوعي بازجويي كند مقاومت كرده و با مماطله مي گذراندند. بعضي از آگاهان سياسي مشهد كه نظر مشورتي به ايشان مي دادند بر مقاومت و جواب رد، اصرار مي ورزيدند. با وصول نامه بنده، مرحوم ميلاني موافقتشان را براي جوابگويي به رئيس ساواك اطلاع دادند. پاكروان به بهانه زيارت به مشهد و خانه ايشان رفت و موضوع را مطرح ساخت. ايشان با همان سادگي ظاهري و صفايي كه داشتند عين پاسخ هايي را كه مرحوم قرني در بازجويي كاملاسري خود داده بود اظهار نمودند. پاكروان خوشحال از موفقيت در انجام بازجويي از يك مرجع تقليد، به تهران بازگشت. ساواك به غلط تصور كرد قرني حقيقت را گفته است. در نتيجه مرحوم قرني و دو دستيارش كيفر سبكي ديدند و پرونده مرحوم آيت الله العظمي ميلاني طوري بسته شد كه دشمنان اسلام در ساواك و رژيم نمي خواستند. فقط ايشان ماند و طعنه هاي همان "آگاه سياسي" مشهد كه "آقا، با پذيرفتن پاكروان، خودش را سبك كرده است. بهتر بود كه او را نمي پذيرفتند." »

این ارتباط در دوره فعالیت موتلفه دوم که به مدیریت شهیدان رجایی و باهنر و همچنین جلال الدین فارسی بود نیز ادامه یافت. فارسی در این خصوص می گوید «در تابستان 1347 به دنبال زلزله ویرانگر جنوب خراسان، بازاریان متدین [که تامین کننده هزینه فعالیت های اجتماعی موتلفه در آن سالها بودند] هزینه سرپرستی و تحصیل یکصد یتیم آن منطقه را عهده دار شدند. شهید دکتر باهنر به این منظور عازم مشهد شد و بنده ایشان را همراهی کردم. همین که خدمت مرحوم میلانی رسیدم شروع به گله گذاری از مهندس بازرگان و نهضت آزادی و فرمودند "به آنها گفتم لیست 40 یا 50 نفر از دوستان مورد اعتمادتان را بدهید تا اگر کاری پیش آمد، از وجودشان استفاده کنیم. ندادند" حدس زدم مشاور سیاسی ایشان مرا از اعضای نهضت آزادی معرفی کرده است. عرض کردم بنده هیچ گاه عضو نهضت آزادی نبوده ام. آنگاه هدفم از فعالیت در رابطه با آن سازمان و دقایق کارم با هیاتهای موتلفه را شرح دادم. یاد آور شدم متن بازجویی و پیام قرنی، همچنین نسخه ای از منشور نهضت اسلامی [منتخب سخنان امام که توسط شورای مرکزی موتلفه دوم تدوین و تکثیر شده بود] را بنده خدمتشان فرستاده ام. با شنیدن این توضیحات منقلب شدند و بنای عذرخواهی گذاشتند و چندین بار پوزش خواستند؛ به طوری که تردید کردم آیا می بایست چنین توضیحی می دادم یا نه؟ بعد هم عرض کردم اگر لازم باشد بنده یا آقای باهنر، لیستی از 40 یا 50 نفر از اشخاص متدین و فداکار و مورداعتماد خدمتتان تقدیم کنیم»[1]

این ارتباط ميان موتلفه با آن عالم بزرگ ادامه يافت تا سرانجام وی در آخرين روز رجب المرجب و در حدود سه سال و نیم مانده به پیروزی انقلاب اسلامی به علت ابتلا به سرطان درگذشت و در جوار مرقد علی بن موسی الرضا علیه السلام به خاک سپرده شد.

۱۳۹۳/۳/۸

اخبار مرتبط