آیت الله محمدصادق وحیدی گلپایگانی*- اوایل انقلاب که امام در جماران ساکن شدند، گاهی برای وجوهاتی که مردم به ما مراجعه میکردند و میدادند به جماران دفتر ایشان میرفتیم و رابطهای داشتیم.
خانمي به نام حاجیه خانم رضایی خیلی شیفته امام بود و در منطقه هزار دستگاه نازیآباد زندگی میکرد. چیزی هم نداشت. آپارتمان کوچکی با دو تا اتاق داشت. ایشان آمد و گفت میخواهم این آپارتمان را به امام منتقل کنم و به نام ایشان بزنم و شما این کار را بکن. گفتم این بار که رفتم آنجا صحبت میکنم ببینم نتیجه چه میشود؟ وقتی به جماران رفتم و این مسئله را با جناب آقای رسولی در میان گذاشتم، ایشان گفتند: «با امام صحبت میکنم و نتیجهاش را به شما خواهم گفت». با امام صحبت کرده بود که خانمی از مقلدین شما اصرار دارد آپارتمان کوچکش را به نام شما کند. سند را هم داده بود من ببرم. امام فرموده بودند: «من نیاز ندارم. به ایشان بگویید به کسی بدهند که خانه ندارد. من هیچ نیازی ندارم». ایشان آمد و به من گفت که امام قبول نمیکنند و سند را هم ببرید به آن خانم بدهید. بردم و آن خانم گفت: «دستبردار نیستم و این ملک باید به امام منتقل شود». خلاصه آن قدر رفت و آمد و اصرار کرد که مأخوذ به حیا شدم و گفتم: «بابا! امام قبول نمیکند». گفت: «نه، شما اصرار کنید شاید بپذیرند. افتخارم این است که اقلاً این خدمت کوچک را به امام و انقلاب کنم». باز سند را بردم و با آقای رسولی صحبت کردم و قضیه دو باره با امام در میان گذاشته شد و امام مصرّ بر این شدند که به هیچ وجه نمیخواهم و سند را ببرید بدهید و بگویید اگر اصرار داری خانه به کسی بده که خانه ندارد. من نیاز ندارم. ما دو باره سند را برگرداندیم و یکی دو ماه از این قضیه گذشت که باز این خانم آمد و التماس، اصرار و گریه و گفت: «باید کاری کنی که امام قبول کنند». باز ما سند را بردیم و به آقای رسولی گفتیم: «ممکن است این پیرزن دق کند. میخواهد به امام هدیه بدهد. چه مانعی دارد؟» ایشان به من گفت: «سعی میکنم امام را قانع کنم». رفت و این بار امام را قانع کرد و قرار شد کارهای محضری انجام شود و بعد آن خانم به محضر برود و امضا کند.
شاید هفت هشت ده روز بیشتر طول نکشید که آقای رسولی خبر دادند در محضر به ما اطلاع دادهاند کسانی که میخواهند در تهران خانهای به نامشان ثبت شود، طبق قانونی که شورای انقلاب تصویب کرده است، باید حداقل ده سال سابقه سکونت در تهران را داشته باشند و این قانون به ما اجازه نمیدهد این خانه را به نام حضرت امام ثبت کنیم، چون ایشان تازه به تهران تشریف آوردهاند و در تهران ده سال سابقه سکونت ندارند. اگر خود ایشان دستور بدهند اطاعت و خانه را به نامشان ثبت میکنیم. آقای رسولی میرود و مطلب را به امام میگوید که اگر دستور بدهید ما ثبت میکنیم. امام عصبانی شده بود که من کی خانه خواستم؟ کی گفتم به نام من ثبت شود؟ از بس اصرار کردید قبول کردم. نمیخواهم کاری خلاف قانون صورت بگیرد. سند را به آن خانم برگردانید و بگویید هر جا فقیری، مستحقی سراغ دارید ببرید به نامش ثبت کنید.
این روحیه احترام به قانون امام با آن مقام، مرجعیت و بزرگواری است. فرمود ده سال در تهران سکونت نداشتهام و هرگز برخلاف قانون کاری نخواهم کرد. این برای ما درس است.
رمز موفقیت امام که توانست چنین حرکتی را با پشتیبانی همه مراجع، علما و ملت شریف ایران انجام بدهد، توجه و نظم امام به مسائل ریز شرعی و قانونی است. امام واقعاً در کارها خیلی منظم، دقیق و منضبط بود. خدایش رحمت کند.
* برگرفته از سخنراني در مسجد سادات اخوي تهران