انقلاب عظیم ما تمام ابرقدرت‌ها را در هم خواهد كوبید

با توجه به شرایط كاری پدرش –كه مأمور شهربانی بود- حساسیت‌های عمال رژیم نسبت به آن خانواده بیشتر شد و هر بار كه پدر از او می‌خواست تا دست از فعالیت‌های خود بكشد در جواب می‌گفت: «پدر عزیزم، می‌دانم شغل شما با فعالیت‌های ضد رژیم ما منافات دارد اما ماشین انقلاب برای حركت به سوخت احتیاج دارد. خون شهدا و مبارزین انقلابی است كه باعث استمرار حركت انقلاب در كشورمان خواهد شد.»

رضا صدیق‌پور فروردین ماه 1338 در بندر کیاشهر به دنیا آمد. دوره دبیرستان رضا مصادف شد با تحولات انقلاب و مبارزات ضد رژیم پهلوی. در آن زمان رضا با تعدادی از دوستان خود اخبار فعالیت‌ها و مبارزات سیاسی را دنبال می‌کرد. پس از اخذ دیپلم در مدرسه شهید مهرداد کیاشهر، رضا به اتفاق چند نفر از دوستان مذهبی خود و روحانی محل، حاج آقا افتخارزاده فعالیت‌های مبارزاتی ضد رژیم خود را گسترش دادند تا آن که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و رضا نیز به کمک سایر همرزمانش، انجمن اسلامی کوی اما را در بندر کیاشهر راه‌اندازی کرد. با شروع جنگ تحمیلی عضو سپاه شهرستان خشک بیجار شد و سپس برای ادامه خدمت در سپاه به بندر انزلی انتقال یافت.از طریق سپاه انزلی برای دیدن دوره امدادگری به هلال احمر معرفی شد و به دلیل لیاقت و شایستگی که از خود نشان داده بود مورد تشویق مسئولین قرار گرفت.

بعد از طی دوره آموزشی یک روز به منزل آمد و موضوع گذراندن دوره امدادگری و موفقیت خود را برایم شرح داد. این که برادرم مثل همیشه با شایستگی و لیاقت وظایف محوله را به خوبی انجام داده بود مرا خرسند می‌کرد. لحظه‌ای بعد به من گفت: "شما برادر بزرگ ما هستید و برایتان احترام زیادی قائلم. به همین دلیل می‌خواستم به شما بگویم که تصمیم دارم به جبهه بروم."

رضا از نوجوانی با من انس خاصی داشت و به همین علت می‌خواست نظرم را در مورد رفتنش به جبهه بداند. من هم که کاملا از روحیات برادرم آگاه بودم و عشق پاکش را به امام می‌دانستم فقط خواستم تا مواظب خود باشد.

او مهرماه 1360 اولین حضور خود را در جبهه تجربه کرد و از طریق سپاه انزلی به عنوان امدادگر به منطقه جنوب اعزام شد. بعد از رفتن رضا والدین ما بی‌تابی می‌کردند.

طبق قولی که به برادرم رضا داده بودم سعی کردم کاری کنم تا از نگرانی خانواده کاسته شود. پس از گذشت چند ماه از حضورش در جبهه، خبر مجروحیت او به ما رسید. چند روز بعد، خودش به منزل آمد و برخلاف ما که بسیار نگران بودیم لبخند بر لب داشت. انگار که از اردوی تفریحی آمده بود. وقتی سر صحبت باز شد فهمیدیم که در جبهه با سایر هم رزمانش در حال انتقال مجروحین به عقب خط بوده که تیری به دست راستش اصابت می‌کند و پس از اعزام به بیمارستان اهواز به وی مرخصی می‌دهند تا حالش بهبود یابد.

چند ماهی از حضور رضا در بین خانواده می‌گذشت که بنا به سفارش والدینم تصمیم گرفتیم تا او را داماد کنیم. خواهرم دختری را در نظر گرفته بود و پس از صحبت‌های اولیه قرار شد تا چند روز دیگر برای خواستگاری به منزل آن‌ها برویم. پدر و مادرم از این که رضا داماد می‌شد بسیار خوشحال بودند و پیش خود فکر می‌کردند اگر پسرشان ازدواج کند کمتر هوای رفتن به جبهه به سرش خواهد زد. یک روز قبل از رفتن ما به خواستگاری، رضا پیش من آمد و گفت:«برادر، من فردا عازم جبهه‌ام. اگر می‌توانید قرار خواستگاری را عقب بیاندازید.»از حرف‌های رضا تعجب کردم و در جوابش گفتم:«رضا ما تمام قرارها را گذشته‌ایم و آن‌ها منتظر آمدن ما هستند.» اما انگار گوشش حرف‌هایم را نمی‌شنید. گفت: «برادرم، شما که همیشه هوای مرا داشتید. اگر واجب نبود در جبهه باشم مطمئن باشید که نمی‌رفتم. ولی باور کنید که در جبهه بیشتر از هر چیر دیگر به وجودم نیاز دارند. خودتان به هر شکل ممکن موضوع را حل کنید.»

آنقدر تصمیم رضا غیرمنتظره بود که احساس کردم هیچ راه حلی به ذهنم نمی‌رسد. به هر طریق قضیه را با والدینم مطرح کردم و بعد از مشورت تصمیم گرفتیم قرار خواستگاری را بعد از مراجعت رضا بگذاریم.

رضا هم وسایل خود را جمع کرد و با کاروانی که از سپاه انزلی عازم جبهه بود به منطقه موسیان رفت. چند وقت بعد از طریق دوستان رضا فهمیدم که آن همه عجله به خاطر این بود که می‌خواست در عملیات شرکت کند. سرانجام رضا در تاریخ 1361/8/16 با حضور درخشان در عملیات محرم در منطقه موسیان در حین انتقال مجروحان به پشت جبهه با اصابت خمپاره دشمن به درجه رفیع شهادت نائل شد.

«گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید»

هرگز انصاف نیست که من زیر سایبانی در کنار پدر و مادرم به استراحت بپردازم و غذای لذیذ بخورم و آب سرد و گوارا بنوشم، در حالی که سربازان اسلام و رهبر امام زمان (عج) در زیر آفتاب گرم و سوزان بسوی جهاد بشتابند. جهاد در رحمت الهی است که بر روی بندگان خاص خدا باز می‌شود.

انقلاب اسلامی عظیم ما مرهون زحمات طاقت‌فرسای روحانیت همیشه در صحنه است که در این برهه از زمان به رهبری مرد بزرگ قرن و امام امت آیت‌الله العظمی خمینی به ثمر رسیده است و در قله پیروزی قرار دارد. امت ما بی‌نظیرترین مردمی هستند که در تجسم افکار بزرگ برای تشکیل جامعه ایده‌آل حضرت مهدی (عج) قرار دارند. راه این امت بدون شک واضح‌ترین راه و مشخص‌ترین مسیر حرکت است که هر روز به پیش می‌رویم مشخص‌تر و واضح‌تر می‌شود.

انقلاب عظیم ما تأثیر غیرقابل تصور در کشورهای مسلمین و منطقه گذاشته است که با اتحاد تمام مسلمین به رهبری امام خمینی تمام ابرقدرت‌های شیطانی را در هم خواهد کوبید و ما نیز اگر قابلیت این را داشته باشیم که بتوانیم به عنوان یک فرد در این مقابله عظیم جهانی بر علیه ظلم و شیطنت دین خود را ادا کنیم و اگر خدا بخواهد مورد توجه او خواهیم بود.

من از خانواده خودم و همه دوستان و آشنایان تقاضای پیمودن راه اسلام و مسلمین را دارم تا بتوانند جامعه‌ای صالح ایجاد کرده و سعادت واقعی که مطلوب هر فرد مسلمانی است به دست آید. ای کاش این بسیار جان‌هایی که در اینجا از بین می‌رود ما بتوانیم به هدف‌های نهایی برسیم و جامعه عدل و قسط را ایجاد کنیم.

من ایمان به الله را جز حرکت در مسیر او، تحت امامت امامان معصوم که در این زمان به امامت امام زمان است محقق نمی‌دانم و امروز حاکمیت خدا در جامعه اسلامی ما که با پشتکار زنان و مردان مومن همراه با امامت ولایت فقیه (روح‌الله) در ایران، این زمین عاشقان به تشیع تحقق یافته و غارتگران و جنایتکاران و ابرقدرت‌های شرق و غرب آمده‌اند تا این صداها را در گلو خفه کنند و انقلاب پرتپش مردم را سرنگون کنند از اراده الله و اراده خدایی مردم مسلمان بی‌خبرند و نمی‌دانند.

آنگاه که خدا اراده کند و مردم به خروش درآیند به تدریج سیل می‌شوند و خانه ظلم را بر سرشان خراب خواهند کرد.بر این اساس من که خودم را مؤظف به پاسداری از این حاکمیت و اطاعت ولی فقیه می‌دانم و به فرمان او به جبهه‌های نبرد حق و باطل برای جنگیدن با کافران بعث عراق رفتم و تا آخرین قطره خون و آخرین گلوله مسلسلم می‌جنگم و پیروی از امام خود حسین (علیه‌السلام) پای در چکمه می‌کنم و به دیدار الله می‌روم.

امیدوارم که در این راه پیروز گردم و بتوانم به وظیفه الهی خود که خداوند عالم برای من منظور داشته عمل کنم. برادران و خواهران، حسین زمان، حسینی است که در برابر یزید قد علم کند و با خون خود ریشه یزید را بکند و زینب زمان زینبی است که رسالت رسان خون سرخ حسین باشد و موقعی انسان می‌تواند ادعای حسین گونه بودن کند که یا یزید زمان را نابود کند یا تنش در زیر تانک‌ها ساییده گردد.

ای عزیزانم، برای شما پیامی دارم از شما تقاضا می‌کنم که اگر به اسلام معتقد هستید از رهنمودهای پیامبرگونه امام خمینی بت‌شکن پیروی کنید و دستورات را مو به مو اجرا کنید که حق پیروز است و سعادتمان در عمل کردن است نه فقط شعار دادن.

من هماره تکه کلامم بود که ای زندگان زمین برای ما مردگان اشک نریزید که ما زنده و جاویدیم بلکه برای خود گریه کنید که گرفتار زندگی دنیایی هستید برای مردگان (شهدا) شادی کنید که آن‌ها شادند و برای زندگان طلب مغفرت کنید که به آن محتاجند. پس چه خوب قبل از آن مرگ تو را دریابد و هیچ کاری از تو برنیاید به خویش بازگردی و خود را در ترازوی خویش بسنجی.

۱۳۹۳/۴/۸

اخبار مرتبط