در تعالیم ارزشمند بزرگان دینی سعایت و بدگویی از دیگران و تخریب چهره آنها برای مردم از بزرگترین گناهان و باعث عذاب قبر، پرورش کینه ها، زیاد شدن دشمنی ها و زیان در دنیا و آخرت شمرده شده و به شدت از آن نهی شده است. در حدیثی به نقل پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: بدترین مردم، شخص «مثلِّث» است. عرض شد : اى رسول خدا! مثلّث یعنى چه؟ فرمود: کسى که از برادر خود نزد سلطان بدگویی کردن و بدگویى کند و در نتیجه، هم خودش را به هلاکت افکند، هم برادرش را و هم آن سلطان را.(1)
از بدگویی همدیگر بپرهیزید!
امام رضا علیه السلام ضمن توصیه هایی اخلاقی به عبدالعظیم حسنی می فرماید: ای عبدالعظیم ، سلام مرا به دوستان برسان و به آنها بگو شیطان را به دلهای خویش راه ندهند، درگفتار خویش راستگو باشند و امانت را ادا کنند، از جدال و نزاع بیهوده ای که سودی برایشان ندارد دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند ، به همدیگر روی آورند و به دیداروملاقات هم بروند « فان ذلک قربه الیَّ» زیرا اینکار موجب نزدیکی به من است. آنان خود را به دشمنی و بدگویی با یکدیگر مشغول نسازند ، زیرا با خود عهد کرده ام که اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دوستی از دوستانم را ناراحت کند یا به خشم آورد ، خداوند را بخوانم تا او را دردنیا با شدیدترین عذابها مجازات کند و درآن سرا نیز از زیانکاران خواهد بود.(2)
و در ادامه می فرماید: به ایشان بگو :همانا پروردگار نیکوکارانشان را آمرزیده و ازخطای گنهکارانشان درگذشته است ، مگرکسانی که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستانم را آزرده ، یا کینه آنها را با دل بگیرد . بدرستی که خداوند او را نخواهد بخشید تا آنکه از کردار ناشایست خویش دست بکشد ، هر گاه از این اعمال نادرست دوری گزیند ، آمرزش خدا را شامل خود گردانیده است وگرنه ، روح ایمان از قلبش بیرون رفته و ازولایت ماخارج گشته است و بهره ای از ولایت ما نخواهد برد « و اعوذبک من ذلک »(3)
مؤمن، برادر مؤمن است
حضرت رضا (ع) از پدر بزرگوارش موسى بن جعفر (ع) نقل مىکند که امام صادق (ع) فرمود: ان الله یبغض البیت اللحم؛ خداوند خانهاى را که در آن گوشت وجود دارد، دشمن مىدارد. به امام عرض کردند که ما گوشت را دوست داریم و خانه هایمان از آن خالى نیست. حضرت فرمود: انما البیت اللحم البیت الذى تؤکل فیه لحوم الناس بالغیبه. خانه گوشت، خانهاى است که در آن گوشت مردم با غیبت، خورده مىشود.
امام رضا علیه السلام همچنین می فرماید: ألمؤمن أخ المؤمن لأبیه و لامه ملعون ملعون من اتهم اخاه، ملعون ملعون من غش أخاه ملعون ملعون من لم ینصح أخاه ملعون ملعون من احتجب أخاه ملعون ملعون من اغتاب أخاه ؛ مؤمن برادر مؤمن، برادر پدری و مادری اوست، آن کس که به برادرش تهمت زند ملعون و از رحمت الهی بدور است . آن کس که به برادرش خیانت کند و دروغ بگوید ملعون است، آن کس که از نصحیت کردن برادرش خودداری کند ملعون است، آن کس که از برادرش رو پنهان کند ملعون است و آن کس که بدگویی برادر خود را کند ملعون است.
عاقبت بدگویی از اهل بیت(ع)
حمید بن مهران از کسانی بود که نزد مأمون از حضرت رضا علیه السلام بدگویی میکرد و امام را ساحر و فرزند ساحر می خواند و به او جسارت فراوان مینمود. او روزی از مأمون خواست جلسه ای ترتیب دهد تا با امام به مجادله بپردازد و قدر و شأن او را پایین آورد.
مأمون گفت:«هیچ چیزی برای من محبوبتر از این نیست که بتوانی عظمت مقام علی بن موسی را در نظر مردم بشکنی.»
بنابراین مجلسی بزرگ تشکیل داد و کارگزاران و قضات و بزرگان شهر را جمع نمود و از حضرت رضا علیه السلام خواست در آن مجلس حاضر شود. مجلس تشکیل شد و امام تشریف آورد.
حمید بن مهران رو به امام کرد و در کمال بی ادبی و جسارت گفت:« مردم چه حکایتها از شما تعریف میکنند و چه نسبتها به شما میدهند که خود شما آنها را قبول ندارید. مثلاً میگویند به دعای شما باران آمده! باران که هر سال میآید. چرا مردم آن را یکی از معجزات شما میشمرند و خیال میکنند شما در دنیا نظیری ندارید! امیرالمؤمنین مأمون است که مثل و نظیر ندارد و شما را این گونه احترام میکند!»
حضرت رضا علیه السلام در کمال ادب و آرامش فرمود:«من مردم را منع نمی کنم که نعمتهایی را که خداوند به من داده بازگو کنند. گر چه من با این نعمتها فخرفروشی نمیکنم. اما اینکه گفتی مأمون به من احترام میگذارد، این همانند احترام پادشاه مصر نسبت به حضرت یوسف است، و حال آن دو هم روشن است...»
حمید بن مهران غضبناک شد و گفت:« ای فرزند موسی بن جعفر! تو از حد خودت تجاوز کرده ای و سخنان بیهوده میگویی. باریدن بارانی را که وقتش مقدر و معلوم است و عقب و جلو نمی افتد به خود نسبت میدهی و به آن فخر میکنی؟! گویا معجزه ابراهیم خلیل آورده ای که پرندگان را زنده کرد و آنها پرواز کردند! اگر راست می گویی این دو شیر روی پرده را زنده کن تا مرا بدرند. و الّا دعا کردن و باران آمدن که معجزه نیست!»
امام رضا علیه السلام به غضب آمد که غضب او غضب خداوند است و با صدای بلند بر آن دو شیر فریاد زد که:« این فاجر و تبهکار را بدرید!» ناگهان نقشهای آن دو شیر بر روی پرده جان گرفتند و جهیدند و آن ملعون را گرفتند و بلافاصله دریدند و خوردند و کوچکترین اثری از او باقی نگذاشتند.
سپس امام فرمود:«اکنون به جای خود بازگردید.» شیران رفتند و دوباره نقش روی پرده شدند. مأمون که از این صحنه به شدت ترسیده بود، گفت:« الحمد لله که خداوند ما را از شر حمید بن مهران نجات داد.» سپس گفت:«یا ابن رسول الله! خلافت متعلق به جد شما رسول الله است و بعد از او شما سزاوار آن هستید. اگر میخواهید، من اکنون خلافت را به شما واگذار کنم.»
امام فرمود:«من اگر خلافت را می خواستم، به تو مهلت نمیدادم. ولی خداوند به من امر فرموده که تو را به حال خود رها کنم.» (4)
پانوشتها:
1. میزان الحکمه حدیث شماره 20729
2. الاختصاص، ص247
3. بحارالانوار،ج 71، ص 230
4. بحارالانوار، ج 49، ص 183. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 167-172.