به گزارش نما به نقل از شبستان متن زیر یادداشت اختصاصی پیرامون پدیده تکفیر و جواز و عدم جواز نسبت دادن آن به مسلمانان است که حجت الاسلام عبدالرحیم بیرانوند، کارشناس ارشد فرق و ادیان و مولف کتاب "عنکوبت های دنیادار" در اختیار شبستان قرار داده است که از نظرتان می گذرد:
"یکی از شاخصه های بسیار مهم وهابیت، تکفیر مسلمانان است. متهم کردن مسلمانان به کفر و شرک و تکفیر آنان، یکی از خطرناک ترین افکاری است که توسط ابن تیمیه حرانی حنبلی نظریه پرداز و بنیان گذار فکری وهابیت، مطرح شده و با عملی کردن آن آراء توسط محمد بن عبدالوهاب، باعث متشنج شدن افکار عمومی مسلمانان و جریحه دار شدن عقائد آنان شد.
با مطالعه قرآن کریم و روایات نبی مکرم اسلام (ص) به این مطلب پی می بریم که تکفیر مسلمانان، مخالف آیات قرآن کریم، روایات نبوی، سیره پیامبر اکرم (ص) و صحابه، و خلاف نظریه علمای اسلام بوده و هیچ مدرک عقلی و شرعی نداشته و نباید به راحتی مسلمانان را تکفیر کرده و با آبرو و حیثیت آنان بازی کرد.
ابتدایی ترین درجه مسلمانی، اقرار و گواهی به وحدانیت خداوند تبارک و تعالی و رسالت و پیامبریِ پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) است، اگر چه فقط زبانی بوده و از مرحله سخن فراتر نباشد. بنا به شهادت وحی و اعتراف عموم مفسران، فقیهان و دانشمندان، خون و مال چنین شخصی محفوظ و هیچ کس حق تعرض به او را ندارد.
تکفیر مسلمانان مخالف نص قرآن کریم
خدای متعال درباره اسلام عرب های بادیه نشین می فرماید:
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ .(1)
[ برخی از ] بادیه نشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاورده اید ، لیکن بگویید: اسلام آوردیم.» و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید از [ ارزشِ ] کرده هایتان چیزی کم نمی کند. خدا آمرزنده مهربان است.»
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه شریفه می فرماید:
ایمان معنایى است قائم به قلب و از قبیل اعتقاد است، و اسلام معنایى است قائم به زبان و اعضاء، چون کلمه اسلام به معناى تسلیم شدن و گردن نهادن است. تسلیم شدن زبان به این است که شهادتین را اقرار کند، و تسلیم شدن سایر اعضاء به این است که هر چه خدا دستور مىدهد ظاهرا انجام دهد، حال چه اینکه واقعا و قلبا اعتقاد به حقانیت آنچه زبان و عملش مىگوید داشته باشد، و چه نداشته باشد، و این اسلام آثارى دارد که عبارت است از محترم بودن جان و مال، و حلال بودن نکاح وارث او. (2)
اعتقاد و نظریه مفسران و دانشمندان اسلامی این است که با شهادت و اقرار به خدا و پذیرش رسالت پیامبر اکرم(ص) ، مرحله اول از مسلمانی محقق شده و خون، مال، آبرو و ناموس چنین شخصی باید از تعرض محفوظ بماند.
تکفیر مسلمانان مخالف سنت پیامبر اکرم(ص)
تکفیر مسلمانان همان گونه که مخالف آیات قران کریم است، با سنت پیامبر گرامی اسلام و روایات نیز مخالف است. به برخی از روایاتی که در معتبر ترین کتاب های روایی اهل سنت آمده، اشاره می شود.
الف : حضرت علی (ع) و جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر گرامی اسلام نقل کرده اند که فرمود: کسی را که " لاإله إلا الله " می گوید، به خاطر گناهی تکفیر نکنید و او را به شرک متهم ننمایید.(3)
ب: عایشه همسر پیامبر(ص) می گوید: از پیامبر گرامی شنیدم که فرمود: هیچ یک از اهل قبله را به خاطر گناه تکفیر نکنید، اگر چه گناهان بزرگ انجام داده باشد.(4)
ج : عبدالله بن عمر از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: در مورد کسانی که " لا اله الا الله " گفته اند، احتیاط کنید، کسی که گوینده " لا اله الا الله " را تکفیر کند، از ایمان دور شده و به کفر نزدیک تر گردیده است.(5)
وی در روایت دیگری از رسول گرامی اسلام (ص) چنین نقل می کند که آن حضرت فرمود: هر مسلمانی مسلمان دیگری را به کفر متهم سازد، اگر او کافر نباشد، خود گوینده کافر می گردد.(6)
د: محمد بن اسماعیل بخاری از ابوذر نقل می کند که از نبی مکرم اسلام (ص) شنیدم که فرمود: اگر کسی فردی را به گناه و یا کفر متهم کند و آن فرد اهل گناه و کفر نباشد، آن گناه و کفر به خود گوینده بر می گردد.(7)
تکفیر مسلمانان، مخالف روش صحابه
انس بن مالک، خادم پیامبر اکرم(ص) در پاسخ سوال کسی که پرسیده بود: چه چیزی باعث می شود خون و مال انسان حرمت و احترام پیدا کند؟ می گوید: هر کس به یگانگی خداوند شهادت بدهد و رو به قبله مسلمانان ایستاده و مانند ما نماز بخواند و از گوشت حیوانی که ما ذبح کرده ایم بخورد، مسلمان است و از تمامی حقوق مسلمانان برخوردار است.(8)
تکفیر مسلمانان و آراء علمای اهل سنت
علمای بزرگ اهل سنت نیز با قبول شهادت فرق مختلف مسلمان، مخالفت خود را با تکفیر مسلمانان اعلام کرده اند.
محمد بن ادریس شافعی پیشوای شافعیه، شهادت تمامی فرق مسلمان به جز خطابیه را پذیرفته و می گوید: شهادت تمام اهل بدعت به جز خطابیه را قبول می کنم. وی علت عدم پذیرش شهادت خطابیه را جایز دانستن شهادت دروغ نسبت به موافقان خود از طرف خطابیه معرفی می کند.(9)
نعمان بن ثابت معروف به ابوحنیفه ، پیشوای حنفیه نیز اسلام تمامی فرق مختلف مسلمانان را پذیرفته و آنان را مسلمان می داند و هیچ یک از مسلمانانی را که کعبه را به عنوان قبله پذیرفته و به سمت آن نماز می خواند، تکفیر نمی کرد.(10)
ابوالحسن اشعری رئیس اشاعره و موسس مذهب اشعری، پس از ذکر اختلاف مسلمانان بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) و فرقه فرقه شدن آنان، تمامی فرق مختلف را مسلمان دانسته و اسلام را وجه جمع و نقطه مشترک آنان معرفی می کند و می گوید: «اختلاف المسلمون بعد نبیّهم فی اشیاء ضلّل بعضهم بعضاً، و بریء بعضهم من بعض، فصاروا فرقاً متباینین و احزاباً متشتتین الا ان الاسلام یجمعهم و یشتمل علیهم.»(11)
وی هنگام وفات نیز زاهر بن احمد سرخسی را احضار کرده و او را بر روش و شیوه خود، شاهد و گواه گرفته و می گوید: شاهد باش که من هیچ یک از اهل قبله را به خاطر ارتکاب گناه تکفیر نمی کنم؛ زیرا همه آنان به خدای واحد اعتقاد دارند.(12)
و ...
این در حالی است که مشاهده می کنیم امثال محمد بن عبدالوهاب به کمک سرویس های جاسوسی استعمار چگونه تخم تفکر باطل و سراسر همراه با بدعتِ تکفیر مسلمان توسط مسلمان! را در جهان اسلام کاشتند و امروز به واسطۀ پیروان جاهلِ تکفیری؛ نظام سلطۀ غرب از ثمرۀ آن به نفع خود و مولود نامشروعش، رژیم غاصب صهیونیستی و به ضرر مسلمین جهان برداشت می کنند.
پی نوشت ها:
1. سوره حجرات، آیه 14
2. ترجمه المیزان، ج18، ص492
3. طبرانی حنبلی، المعجم الاوسط: ج 5، ص 96
4. هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج 1، ص 107، کتاب الایمان، باب لایکفر احد من اهل القبلة بذنب.
5. طبرانی حنبلی ، المعجم الکبیر: ج 12 ص 211، ح 13089
6. احمد بن حنبل، المسند: ج 2 ص 23، مسند عبدالله بن عمر.
7. بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 4 ، ص 57، کتاب الادب، باب ما ینهی من السباب و اللعن.
8. بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 1 ، ص 81، کتاب الصلاة، باب فضل استقبال القبلة.
9. نووی شافعی، المجموع: ج 4، ص254، کتاب الصلاة، باب صلاة الجماعة، فی بیان من یکفر ببدعتة و من لا یکفر.
10. تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام: ج 2، ص 269
11. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین:ج1، ص6.
12. بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج15، ص 289 و 290