بعد از گذشت 32 سال از اتفاقات سال 1361 و رقم خوردن معادله مجهولي درباره سرنوشت حاج احمد متوسليان و سه همرزمش و نگاهي كوتاه به اتفاقات آن دوران سؤالات و شبهات زيادي در ذهن ما به وجود ميآيد كه جواب درست و قانعكنندهاي براي آن وجود ندارد.
گفتنی های حاج سعيد درباره حاج احمد
به هر شكل وقتي تقويم انقلاب اسلامي را ورق ميزنيم اتفاق ناگوار و غيرقابل انكاري روز 14 تير را برجسته كرده است؛ اسارت حاج احمد متوسليان كه حرف و حديثهاي بسياري را در كنار خود دارد. به همين منظور براي يادكرد و تلنگري به مسئولان امر براي پيگيري جديتر سرنوشت ديپلماتهاي كشورمان در لبنان، بر آن شديم گفتوگويي را با همرزم و دوست حاج احمد متوسليان، سردار پاسدار حاج سعيد قاسمي ترتيب دهيم كه خواندنش خالي از لطف نيست.
براي شروع بفرماييد كه اصلاً چرا تيپ 27 از سپاه براي اعزام براي جنگ با صهيونيستها انتخاب شد و اصلاً چرا حاج احمد اين مسئوليت را قبول كرد؟
در ابتداي سخن اين مسئله را بگويم كه در سيستم نظامي ما مسئلهاي به نام سلسله مراتب وجود دارد كه در كنار آن مسئله بسيار مهمتري به نام ولايتپذيري قرار دارد. اين دستور ابلاغيه فرمانده محترم كل نيروهاي مسلح (كل قوا) يعني حضرت آقا روحالله بود كه توسط محسن رضايي به اين تيپ و شخص احمد به عنوان فرمانده تيپ محول شد. خود شخص آقاي رضايي دلايل اين انتخاب را اينگونه بازگو ميكند: ما ميخواستيم با اعزام نيروي كمكي صداقت خودمان را به جهان اسلام ثابت كنيم و بعد از انجام اين مسئله از ديگر كشورهاي اسلامي بخواهيم با ما همراه باشند. قبل از اعزام هر نيرويي اول خودمان به آن منطقه ميرفتيم و سپس تصميم به اعزام ميگرفتيم. پس از رفتن و ديدن شرايط به اين نتيجه رسيديم كه بهترين تيپ همين تيپ 27 است. به دليل اينكه از لحاظ رزمندگي و نظامي نيروهاي اين تيپ هم در كوهستان جنگيده و هم در بيابان و در هر دو نيز موفق عمل كرده بود.
مسئله دوم اينكه نيروهاي اين تيپ بچههاي پايتخت و با مسائل سياسي بيشتر آشنا بودند. اين دو مطلب كه عنوان شد فكر ميكنم دلايل روشن و قانعكنندهاي براي سؤال شما بوده است. به هر شكل تيپ 27 حضرت رسول(ص) به همه نيروهاي سپاه ثابت كرده بود و قبولانده بود كه هر يك از اركان و نيروهاي اين تيپ خود در فرماندهي يك تيپ و لشكر ميباشد.
نخستين فعاليتهاي شما و اقداماتي كه پس از رسيدن به آنجا انجام دادهايد چه بود؟
سران صهيونيست و امريكا هرچند احساس ميكردند توطئهاي كه براي انقلاب و فرزندان روحالله برچيدهاند با موفقيت به مسير خود ادامه ميدهد، ترس و وحشتي وصف نشدني را متحمل بودند. آنها از اين كه ايدئولوژي و تفكر اسلام انقلابي آقا روحالله توسط اين بچهها در حاميان جوانان فلسطيني و لبناني رواج پيدا كند به شدت ميترسيدند و در مقابل اين ترس اقدامات حاج احمد و نيروهايش را كه با جديت تمام آغاز به كار كرده بودند، داشتند.
چه اقداماتي حاج احمد و قواي محمد انجام ميداد كه دشمن را اينگونه و اينقدر نگران ميكرد؟
به محض ورود جلسات متعددي را با مقامات سوريه به خصوص رفعت برادر حافظ اسد داشتيم و اين جلسات براي پيدا كردن راهكاري مناسب براي ضربه زدن و شروع يك جنگ تمام عيار بود. مورد بعدي تشكيل تيمهاي اطلاعات و عمليات براي كار شناسايي و انجام شناسايي در عمق خاك رژيم صهيونيستي بود. لازم به ذكر است هنگامي كه سوريها نحوه كار شناسايي بچههاي ما را ديدند هيچ حرفي براي زدن نداشتند. تا آن روز هيچ سوري جرئت نكرده بود به مناطق و مواضعي كه بچههاي ما ميرفتند، براي حتي شناسايي برود. مسئله سوم ترسيم وضعيت نيروهاي اسرائيل در جوار مرزهاي سوريه براساس گزارشهاي تيمهاي اطلاعات شناسايي بود. مسئله آخر راهاندازي كمپهاي آموزشي در منطقه بعلبك و دره بقاع لبنان و فراهم ساختن مقدمات آموزش انقلابيون مسلمان و شيعيان منطقه در پادگان زبداني بود.
همانطور كه روزي فرماندهي معظم كل قوا دستور اعزام و رفتن را دادند، روزي نيز نيروها را با شعار راه قدس از كربلا ميگذرد برگرداندند. در اين بين مسئلهاي كه معادلات خوديها را تا حدود زيادي بر هم زد مسئله اسارت حاج احمد توسط فالانژيستهاي لبنان است. واقعه اسارت حاج احمد چگونه اتفاق افتاد؟
با توجه به فرمان امام مبني بر بازگشت نيروها از سوريه به ايران عده زيادي از نيروها برگشتند و تعداد كمي آنجا ماندند تا تكليف نهايي مشخص شود. مقارن با همين ايام خبر رسيد كه فالانژها سفارت جمهوري اسلامي را در بيروت محاصره كردهاند. آقاي سيد محسن موسوي كاردار سفارت ايران درلبنان روز 14 تير 1361 به محل استقرار قواي محمد در زبداني آمد و خواست تا با فرمانده اين نيروها صحبت كند.
موسوي تقريباً اتفاقات را ريز به ريز براي حاجي تعريف كرد و حاج احمد آماده رفتن شد. بچهها به دور او حلقه زده بودند و درخواست پشت درخواست كه حاجي بگذار ما به اين مسئله رسيدگي كنيم و ما برويم كه حاج احمد با لبخندي ملايم گفت: نه برادرها، خودم بايد بروم. شماها آماده باشيد كه هرچه زودتر به تهران برويد و خود را براي آنجا آماده كنيد. به هر حال حاج احمد به همراه سيد محسن موسوي كاردار سفارت جمهوري اسلامي در لبنان و كاظم اخوان و تقي رستگار با ماشين پلاك سياسي سفارت و اكيپهاي حفاظت ديپلماتيك ژاندارمري لبنان عازم بيروت شدند. منطقهاي در حدود 20 كيلومتري بيروت وجود دارد به نام «بارباره» كه اينها توسط فالانژيستها در آن منطقه نگه داشته شده و در آن پست بازرسي در «بارباره» نيروهاي شبه نظامي فالانژ به رياست ايلي حبيقه سواري سياسي سفارت را نگه داشتهاند و از سرگذشتشان بياطلاعيم.
بدين ترتيب حاج احمد و سه تن از همراهانش در ساعت 12 ظهر روز14 تير ماه 61 به اسارت فالانژيستها درآمدند. لازم به ذكر است جورج سوري از اعضاي فالانژها خودروي ديپلماتيك ما را براي صحنهسازي پس از گروگانگيري از محل بارباره به بندر طرابلس منتقل و در يكي از خيابانهاي آن شهر آن را رها كرد و از آن لحظه سرنوشت اين چهار سرباز امام روح الله و به خصوص علمدار امام در هالهاي از ابهام فرو رفت و هر ساله گردي از غبار غفلت بر روي آن مينشيند.
نظر شما درباره اقدام براي برگشت اين فرمانده عزيز و بزرگ جبهه انقلاب چيست؟
واقعاً نميدانم چه بگويم. جاي بسي تأسف دارد كه دوستان ما با اين اشراف اطلاعاتي كه در منطقه به خصوص در لبنان با وجود حزب الله و ديگر دوستان دارند، كاري نميكنند. چطور ممكن است از فعاليتهاي گروهك تروريستي فيلمهاي سريالي مستند تهيه و پخش ميشود، اما هنگامي كه كار به اين چهار عزيز اسيرمان ميرسد هزار اما و اگر مطرح ميشود. به هر حال هيچ كس حق ندارد پرونده احمد را با نام شهيد ببندد و اين پرونده كماكان براي ما باز است. اي كاش ما در اين مقولهها كمي مانند دشمنان خودمان عمل ميكرديم.
اسرائيل براي ياد بود يك خلبان به نام رون آراد چه ها كرد. روز تولد، روز بلوغ، روز فارغالتحصيلي و.... براي رون آراد ميگيرد و... به هر حال مدل اسرائيل و صهيونيستها مشخص است و ما اعتقاد داريم كه اگر شده آنها اين بچهها را 50 سال نگه دارند، اين كار را ميكنند تا روزي وقتش برسد و با آنها معامله خوبي انجام دهند. ما حتي به خودمان زحمت نميدهيم كه در سالروز اسارت اين عزيز يك برنامه در صدا و سيما پخش كنيم. مجري فوتبال خاطرات و تاريخچه جنگ جهاني اول را به ياد ميآورد و در اين جام جهاني مطرح ميكند، اما حرفي از احمد گفته نميشود. به هر حال در كل حاج احمد درلبنان به عنوان يك ديپلمات بوده است و كسي حق ندارد خودروي سياسي و ديپلماتيك كشورها را نگه دارد و بازرسي كند. فقط امريكاييها و صهيونيستها هستند كه كنوانسيونها را زير پا ميگذارند. به اميد روزي كه يوسف گم گشته باز آيد به كنعان.
پويان شريعت / روزنامه جوان