مرتضي نبوي *- در فتنه اخير اوباما، ساركوزي، براون و مراكز پژوهشي غرب و تمام ابزارهاي سرويسهاي امنيتي غرب بسيج شده بودند تا فرقه سبز شكست نخورد. به نظر من اين مسئله، ساده نيست، خيلي پيچيده است. پس از جنگ سردي كه بين امريكا و شوروي جريان داشت و با يك سرمايهگذاري سنگين، موجب فروپاشي يك ابرقدرت شدند و توانستند از طريق تهاجم فرهنگي آنها را از پا در آورند، با استفاده از تمام آن تجربهها و با كار مداوم فكري و نظري كه انجام ميدهند، در حال حاضر دارند اين برنامه را عليه جمهوري اسلامي پيگيري ميكنند و ادامه ميدهند. ميشود اسم فتنه را گذاشت جنبش ضد فرهنگ.
به هر حال انقلاب ما يك انقلاب عميقا فرهنگي بوده، يعني بر اساس يك مكتب، دين و ايدئولوژي صورت گرفته و وجه تمايز آن با انقلابهاي ديگر و آنچه تا روزگاران ما مرسوم بوده، جنبه ديني بودن اين انقلاب است. از طرفي ما با يك دشمن جهاني روبرو هستيم كه در تثبيت موقعيت خودش تجربه بيش از 100 سال را دارد و فراز و نشيبهاي فراواني را هم از سر گذرانده. مدرنيته وقتي متولد شد و حاصل پشت كردن به كليسا و قهر كردن با آسمان بود، اينها همه گونه سرمايهگذاري روي ايدئولوژي خودشان كردند و با آن فلسفهها بافتند و آن فلسفهها را متكامل كردند و نظريههاي مختلفي را ارائه كردند كه ما امروز به عنوان علوم انساني با آنها روبرو هستيم. اين كار آنچنان گسترده است كه تمام فضاي دانشگاهي ما را به تسخير خود در آورده است؛ يعني برخي از جواناني كه در جمهوري اسلامي تربيت شدهاند، ناگهان چشم باز كرديم و ديديم سرباز همين جنبش ضد فرهنگي هستند. همينها حاضرند همه گونه خطر و ريسك را بپذيرند و در شرايط بسيار پرخطري به ميدان بيايند و كاملاً هم مشخص است كه اينها جنبشهاي ضد فرهنگ هستند.
شايد بتوان گفت كه سه مشخصه بارز اين جنبش ضد فرهنگ، يكي اتكاي بر مجموعه نظريههاي علوم انساني مدرن است كه فلسفه مادي پشتوانه آنهاست و متاسفانه خود ما بهشدت اينها را ترجمه كرديم و در دانشگاههايمان داريم تحويل جوانها ميدهيم. به هر حال آنها سالها كار و براي مباحث مختلف نظريهپردازي كردهاند.
يكي ديگر از ويژگيهاي اين جنبش ضد فرهنگ، اصالت مصرف و رفاه است. يكي ديگر از ويژگيهاي اين جنبش هم مسئله جدائي دين از سياست و سياست منهاي دين است و اين همان چيزي است كه حضرت امام و مرحوم مدرس در باره آن هشدار دادند و تاكيد كردند كه سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ما. اينها كاملاً در مقابل اين مسئله هستند.
اين جنبشها مختص ايران نيست. همه كشورها با چنين پديدهاي روبرو هستند. خاستگاه و پايگاه اين جنبش، طبقه متوسط شهري است. اينها آدمهاي تحصيلكردهاي هستند كه اين سه ويژگي را دارند و با توجه به پديده جهاني شدن و يا به تعبير دقيقترش جهانيسازي، غير از آنكه يك پشتوانه فكري و نظري دارند، يك پشتوانه تداركاتي جهاني هم دارند و به قدرت، ثروت و ابزار تاثير و تبليغاتي و رسانهاي صهيونيستها و سرمايهداران امريكائي يا مسيحيان صهيونيست در سراسر دنيا.
اينها در زمينه براندازي نرم هم تجربههاي گستردهاي دارند و در مورد شوروي سابق اين تست كرده و به نتيجه رسيدهاند. اگر بخواهيم از اين موسسات نام ببريم، بايد به موسسات امريكن اينترپرايز كه شخصيتهاي مهمي در آن هستند و اسامي بعضي از آنها مثل مايكل لدين، ريچارد پرل، داگلاس فيث، مارك پالمر، مارتين اينديك، كنت پولاكف، جان پل ولفوويتز، كاندوليزا رايس و...را شنيدهايد. در اينجا كميتهاي وجود دارد به نام «كميته خطر جاري» كه يكي از مراكز پژوهشي حامي گسترش نافرماني مدني است. با اين اصطلاحات در دوران دوم خرداد آشنا شديم كه عيناً ترجمه همان ادبياتي است كه در امثال اين كميتهها ايجاد ميشود. يا مركز پژوهشي هادسن به رياست هربرت لندن از ديگر مراكز پژوهشي است كه از گسترش نافرماني مدني بهويژه پس از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري حمايت كرده است. اين كميته يكي از روشهاي تعديل سياست هستهاي دولت دهم را تهاجم نرم معرفي كرده است.
مركز بين المللي محققان وودرو ويلسون كه يك موسسه پژوهشي است و در راستاي مديريت انقلابهاي مخملي فعاليت ميكند. توجه داشته باشيد كه اين موسسه از سال 1968 تاسيس شده و سابقهدار است وسي چهل سالي است كه فعاليت ميكند.
بنياد سوروس است كه اسم آن را در تلويزيون زياد شنيديم. اين آقاي تاجبخش كه در دادگاه محكوم شد، يكي از مغزهاي متفكر آن بود.
موسسه هوور وابسته به دانشگاه استانفورد يكي از مراكز پژوهشي پيرو سياست فشار از بيرون، تغيير از درون. اين اصطلاح فشار از پائين، چانهزني از بالا عيناً ترجمه همين واژههائي است كه خود آنها طراحي كردهاند و ساخته آقاي سعيد حجاريان نبود. او در زندان گفت من اين ادبيات را گرفتم و آمدم در جامعه خودمان پياده كردم. اين اصطلاحات در آنجا وضع و عيناً در اينجا ترجمه شده است. به اين ترتيب كه در جامعه توسط جامعه مدني از پائين فشار بياورند و در بالا بر سر منافع و تقسيم قدرت، چانهزني كنند و همزمان از بيرون فشار بياورند تا تغيير را در درون بياثر كنند. اينها به ظاهر يك مشت واژه هستند، ولي پشت سرشان كلي برنامه و روش و راه خوابيده و عيناً در اختيار بوده و امثال آقاي حجاريان اقرار ميكنند كه آمده و اين روشها را در جمهوري اسلامي پياده كردهاند.
از جمله ابزارهائي كه براي مديريت نافرماني مدني از آنها استفاده ميكنند، يكي تنشزائي با بهرهگيري از ظرفيت سازمانهاي بشر دوستانه است. ديديم كه حالا همين خانمي كه درست كردند و به او جايزه دادند و در حقيقت آزاد است كه برود و بيايد و هر وقت هم دلش خواست مصاحبه ميكند و مصونيتي برايش دست و پا كردهاند و خط ميدهد و ميگويد فلان جا فشار بياوريد و اين كار و آن كار را بكنيد.
بهرهگيري حداكثري از ظرفيت جنگ اطلاعاتي كه هر كدام از اينها توضيحات و اطلاعات قابل توجه و قابل مطالعهاي دارد. بهرهگيري هدفمند از ظرفيت تهاجم رسانهاي كه الي ماشاء الله مي بينيم كه استفاده شده و در اين زمينه چقدر سرمايهگذاري كردهاند. راه انداختن صداي امريكا يا بي.بي.سي كه با سرمايه اوليه 30 ميليون پاوند راه اندازي شده، اينها ارقام كوچكي هستند و الان كنگره امريكا مرتباً بودجه تصويب ميكند كه اين شبكههائي كه در اختيار اينها ميگذارد كه پشتيبان كارهاي آنها باشد، گسترش پيدا كند و خلاصه كم نياورند و به روز باشند.
- مركز اين جنبش ضد فرهنگي دانشگاههاي ما هستند، بهويژه دانشگاههاي تهران و اين هم مختص دانشجويان نيست. به نظر من نقطه ضعفي كه سران فتنه از آن سوءاستفاده كردند ايجاد شوك و گفتمان در سطح جامعه بود. به زعم اصلاح طلبان، جامعه ايران يك جامعه جنبشي است. اگر كسي بتواند گفتماني را در جامعه ترويج كند در پي اين گفتمان يك جنبش رخ ميدهد. جريان فتنه توانايي غلبه بر گفتمان انقلاب را در سطح كلان مردم نداشت اما در فضاهاي بستهاي مانند دانشگاهها و شهرهاي بزرگ كه افراد دسترسي بيشتري به فضاي سايبري دارند با شبكهسازي گفتمان سكولاريستي را غالب كردند. امروز اساتيد تندتر از دانشجويان دارند آنها را براي نافرماني تحريك ميكنند. خيلي از دانشگاهها مركز اين جنبش نافرماني مدني و مركز اين جنبش ضد فرهنگي است و اينها تحت تاثير همين علوم انساني هستند كه در آنها خدا مرده است. اينها در كتابهاي علوم سياسيشان به صراحت ميگويند "خدا مرده است، در صحنه سياست حضور ندارد و انسان محور است". اين پايه تعليمات آنهاست. تمام تعاليم آنها در علوم سياسي و جامعهشناسي و ساير علوم در برابر ارزشهائي است كه انقلاب ما بر آنها تكيه دارد. و اين جوانها خيلي گستاخ در اين صحنه وارد شدند و مطالبات خودشان را مطرح ميكنند و به آنها ياد دادهاند كه حتي از فرصتهائي مثل تاسوعا و عاشورا هم استفاده كنند.
آقاي بشيريه كه يك جامعهشناس ضد دين است و متاسفانه كتابش مثل نقل و نبات در دانشگاهها دست به دست ميگردد و ايدئولوگ جريان دوم خرداد شده بود، در كتاب جامعهشناسياش رسماً ميگويد فراماسونري يك شبكه مترقي است، در حالي كه فراماسونري شبكهاي است كه در آن عناصر روشنفكر وابسته را تربيت ميكردند تا به نمايندگي از غرب در اينجا در حكومت نفوذ داشته باشند. چنين آدمي استاد امثال آقاي حجاريان و ايدئولوگ و در زمان آقاي موسوي لاري پاتوقش در وزارت كشور بود. كتابي به اسم «جامعهشناسي جمهوري اسلامي» منتشر كرد و در آنجا ميگفت تضاد اصلي ما بين سنت و مدرنيته، يعني بين اسلام و مدرنيته است و بايد در اين زمان اين شكاف به نفع مدرنيته تمام شود يعني دين از صحنه بيرون برود و آنها در مجلس ششم به دنبال اين بودند كه رفراندوم برگزار و جمهوري اسلامي را تبديل به جمهوري مطلق كنند.
تشخيص او اين است كه اين جمهوري اسلامي در حال فرسايش است و كمك كنيد كه اين فرسايش تسريع شود و يكي از دستورالعملهايش هم اين است كه به ارزشهاي انقلاب مثل مردمسالاري ديني، جمهوري اسلامي و ساير ارزشها حمله كنيد و دستورالعملهايش هم دارد پياده ميشود، البته اگر او هم نگويد همه اينها طراحي شده و دستهبندي شده است.
به اين صورت جمعبندي ميكنم كه زيربناي ساختار تهاجم نرم را ناتوي فرهنگي و روبناي آن را انقلابهاي فرهنگي شكل ميدهد كه به عنوان يكي از شاخكهاي انشعابي دكترين براندازي نرم با هدف تنشافزائي در پنج سطح دانشجوئي، قومي، فرقهاي، صنفي و اجتماعي سازماندهي ميشوند.
تا زماني كه ما از قبل آماده شدهايم و نگذاشتهايم اصلاً اين مسئله پيش بيايد – پزشكان هم هميشه ميگويند هزينه پيشگيري خيلي كمتر از درمان است- ما بايد طوري پيشگيري كنيم كه اين كار به وقوع نپيوندد و زمينه ظهور پيدا نكند.
در اين چند سال رهبر معظم انقلاب مرتباً هشدار ميدادند و كمتر گوش شنوائي بود. يعني اگر بخواهيم خلاصه كنيم كه راه حل اين مسئله و پيشگيري آن چيست در يك عبارت يعني هماني كه آقا گفتند خلاصه ميشود و آن هم مهندسي فرهنگ در سطح كلان و مهندسي فرهنگي در سطح اجرائي كردن مهندسي فرهنگ است. در مهندسي فرهنگ شما سياستگذاري و در مهندسي فرهنگي ساختارسازي و اجرا ميكنيد.
* متن پياده شده توسط نما از سخنراني مهندس مرتضي نبوي در جمع يكي از تشكل هاي اصولگرا