به گزارش نما وزیری مقدم هنرمندی است از نسل اول هنرمندان مدرنیست ایران که از آنها به عنوان جاده صاف کن هنر مدرن در ایران یاد می شود، اما با این وجود مانند برخی هنرمندان، سهم چندانی از خرید و فروش ها در حراجیهای داخلی و خارجی نداشته است چون شکل دیگری میاندیشد و بیش از آن که به فکر فروش آنها باشد، در تامل چگونگی نگهداری آثارش برای نسل های آینده است. همین نوع نگاه موجب شده که آثارش پس از خلق در خانه بمانند، نزد خود او، اصلا یک عضو از خانواده وی شوند. خانهای به وسعت یک عمر...
محسن وزیری مقدم هنرمند طراح، نقاش و مجسمه ساز در خصوص برپایی 2 نمایشگاه آثارش در نیویورک و برزیل، خاطراتش درباره چگونگی دست یافتن به تکنیک نقاشی های شنی و مجسمه های مفصلی و همچنین موضوع کپی شدن آثارش توضیح داد.
آثارم را مثل نان سنگک نمی فروشم/ هنر کالا نیست
امیدوارم پیر هنر مدرن ایران را خسته نکرده باشم، درباره فروش آثارش می پرسم میگوید: من مثل خیلی از هنرمندان دیگر به فکر این نبودم که آثارم را مثل نان سنگک تا بیات نشده بفروشم بلکه برای عشقم به خلق اثر هنری کار کرده ام. به همین دلیل نیز در خارج از کشور به هر کاری دست زدم از رنگ آمیزی دیوارها گرفته تا ترجمه متون مختلف، برای آن که هنرم را آلت دست دلالان نکنم. معتقدم که هنر از آن کسی است که عاشق آن باشد و فقط برای زیبایی دیوار اتاقش اثر هنری نخرد. با این حال هنرمندان نیز نیاز مالی دارند به همین دلیل من هم چند سال پیش که ایران بودم به خاطر رفع برخی نیازهای مالی، تعدادی از آثارم را فروختم اما به جز آن، دیگر هیچ فروشی نداشته ام.
وی بر این اعتقاد است که هیچ معیار درستی برای قیمت گذاری آثار هنری در بازار هنر ایران وجود ندارد و همین یکی از دلایلی است که نمی خواهد آثارش را بفروشد.
وزیری مقدم تأکید دارد که هنر کالا نیست بلکه عصاره روح هنرمند است و در پاسخ به امکان ارائه آثارش در حراج های خارجی و این که چرا 5 سال است آثارش اجازه حضور در حراج کریستیز دبی را نیافته؟ می گوید: یکی از گالری های تهران 2 بار تلاش کرد تا با جمع آوری آثارم بتواند در حراج کریستیز آنها را ارائه کند. اما بعد از مدتی آثارم را بازگرداند و بهانه آورد که مسئولان اعلام کرده اند از آقای وزیری مقدم در کریستیز آثار دیگری داریم.
این هنرمند نقاش یادآور میشود که علاقه ای به انبار کردن آثارش ندارد اما وقتی نتیجه آن را مشاهده می کند، ترجیح می دهد آنها را در خانه اش انبار کند تا آن که شاهد از بین رفتنشان باشد و یا کسانی بخواهند به ثمن بخس آن را از آن خود کنند.
کم فروغی چشم ها و خلق نقاشی های کیهانی
وزیری مقدم در طول زندگی هنری خود فراز و نشیب های بسیاری را تجربه کرده است، یکی از این نشیب ها همان ماجرایی است که منجر به کم فروغی یکی از چشمهای او شد. بحث ما درباره فروش آثارش به این خاطره غم انگیز هم کشیده شد: روزگاری در زمان یکی از شهرداران پیشین تهران، 750 اثر خود را به شهرداری دادم تا با دایر کردن موزه ای آنها را به نمایش دائمی بگذارند و پس از آن راهی ایتالیا شدم. بعد از گذشت حدود 5 یا 6 سال به من گفتند بیایید آثارتان را ببرید.
وی ادامه میدهد: آمدم که آثارم را پس بگیرم، اما چنان وضعیتی اسفناکی را در نگهداری آثارم مشاهده کردم که سخت آزرده و نادمم ساخت، همه آثارم خراب شده بود. برای پس گرفتن آنها چندین ماه از این اداره به آن اداره رفتم و سرانجام آثارم را به صورت تکه پاره تحویل دادند. در میان آنها آثاری وجود دارد که از آن من نیست، مشخص هم نشد با آثار من چه کرده اند و چرا آثار ضعیف دیگران را به من داده اند.
دستش را روی چشمانش می کشد و باز به خاطر می آورد: وقتی با مشاهده این اوضاع به ایتالیا بازگشتم، بعد از مدتی مشکلی در بینایی ام احساس کردم (خطوط موازی را کج و کوله می دیدم) به دکتر مراجعه کردم. از من پرسید آیا موضوعی موجب ناراحتی و عصبانیتم شده است و بعد از آن بود که متوجه شدم چنان فشار خونم بالا رفته بود که چشمهایم را نابود کرد. حالا حدود 12 سالی است که دیگر نمی توانم کتاب بخوانم و چهره دیگران را به خوبی تشخیص نمی دهم اما همچنان نقاشی می کنم و البته بهترین آثارم را که شامل نقاشی های کیهانی است، در همین دوران کم بینایی آفریده ام.
فاصله میان یک خانه و گالری
خانه، گالری و گنجینه آثارش همه در یک فضای کوچک مسکونی خلاصه شده است. درباره تعداد آثارش در این خانه می گوید: آنقدر اثر هنری دارم که نمی دانم کجا نگهداری کنم. خانه من در ایتالیا حدوداً 80 متر است که در همه جای آن از زیر تخت گرفته تا روی دیوارها و همه کنار گوشه هایش، آثارم را روی هم گذاشته ام. جای مناسبی برای نگهداری از آنها ندارم و این در حالی است که یک اثر هنری باید در فضای مناسب و با فاصله از دیگر آثار در شرایط دما، رطوبت و نور مناسب نگهداری شود تا بتواند سالم بماند.
می گوید: آثارم در حال نابودی است چون یا هنردوست در کشورمان نداریم یا آنها که هستند کاری از دستشان ساخته نیست.
همزیستی مجسمه های چوبی و موریانه ها
از این که ناچار است آثارش را در خانه نسبتاً کوچک خود در شرایط نامساعد نگهداری کند راضی نیست و می گوید: مجسمه های مفصلی من در دیگر کشورهای دنیا با استقبال مواجه می شود اما در کشورم این آثار را 40 سال پیش ساختم و هیچ وقت به آن توجهی نشد. هنوز هم یکی از همین مجسمه ها در زیرزمین خانه ام با هزار جای سوراخ موریانه رها شده است تا بلکه موریانه ها دست از سرش بردارند.
وقتی به او میگویم چرا آثارتان را به موزه ها نمی سپارید تا حداقل در شرایط مناسبی به لحاظ دما و رطوبت نگهداری شوند، سخنم او را عصبانی می کند و با لحن اعتراض آمیزی چنین پاسخ می دهد: کدام موزه؟ مگر ما موزه داریم؟ 2 هزار اثر هنری در ایران دارم که قابل انتقال به خارج از کشور نیست. به همین تعداد آثاری را در ایتالیا دارم، حدود 60 سال سختی کشیدم و کار کرده ام و حالا نمی توانم ثمره عمرم را رایگان به دیگران واگذار کنم.
امانتی که بازگردانده نشد
درباره آثاری که در موزه های ایران دارد از او پرسیدم، آن چه را که در موزه های ایران بر آثارش گذشته است به خاطر می آورد: حدود 5 یا 6 اثر در موزه هنرهای معاصر تهران دارم به همراه یک نقش برجسته متحرک در ابعاد 2 متر در 2 متر که زمان افتتاح موزه به آن جا برده بودم. ولی در جریان تغییر و تحولات انقلاب اسلامی، این اثر در موزه باقی ماند و بعد از انقلاب در دوره مدیریت های مختلف هر بار که به موزه مراجعه کردم تا این تابلو را پس بگیرم، بهانه آوردند که این اثر جزو اموال دولتی است. در حالی که هیچ امضا و رسیدی مبنی بر این که این اثر را من به موزه داده باشم و پولی دریافت کرده باشم وجود ندارد. زیر نامه من هم نوشتند «بایگانی شود» و به این ترتیب این اثر امانتی من در موزه باقی ماند بدون آن که حتی ریالی بابت آن به من داده باشند. غیر از اینها، حدود 40 تا 50 اثر دیگر من نیز در انبار موسسه صبا وابسته به فرهنگستان هنر وجود دارد.
2 اتاق آپارتماناش مملو از تابلوهای نقاشی است که با وسواس کنار هم چیده شده است.همراهاش به اتاق ها سرک می کشیم، با نهایت دقت یکی یکی آثار هر دوره کاری خود را نشانمان می دهد. یکی از آثارش را که عنوان «کیهانی» بر آنها گذاشته است، بیرون می کشد و می گوید: این تابلو را سال گذشته کار کرده ام، حالا که چشمانم خوب نمی بیند، دنیا را این گونه می بینم.
دور تا دور اتاق پر بود از تابلوهای نقاشی که روی همه آنها را پارچه کشیده بود آثاری از دهه 40 تا همین یک سال پیش را در این اتاق انبار کرده بود. آثاری که ثمره 70 سال زندگی هنری یک نقاش و مجسمه ساز ایرانی است. درون این اتاق ها گنجینه ای از هنر مدرن ایران خفته است.
روی یکی از دیوارها، یک تابلو کوچک نقاشی آبرنگ از حرم عبدالعظیم دیده می شود با رنگهایی شفاف و درخشان. می گوید: آن را سال 1328 از شهر ری و محله ای که در آن زندگی می کردم نقاشی کرده ام.
نگاهی از سر رضایت به طراحی 65 سال پیش خود می کند و با تأکید بر طراحی دقیق می گوید: پایه هنر از این جا شکل می گیرد.
طراحی سنگ بنای هنر است
معتقد است که طراحی سنگ بنای هنر است و درباره اهمیت طراحی تأکید می کند: هنرمند باید ابزار کارش محکم باشد. همه هنرمندان بزرگ دوره رنسانس طراحی هایی کرده اند که آدم متحیر می ماند اما در ایران کمتر هنرمندی است که طراحی را خوب فهمیده باشد. اگر چه هنر نقاشی در کشور ما بیش از 60 سال عمر ندارد و نمی توان چندان توقعی هم داشت اما با این حال باید از کج رویها جلوگیری کرد.
این نقاش 90 ساله مدرنیست ایران بر اهمیت طراحی پافشاری می کند و بر این اعتقاد است که نقاش ابتدا باید بتواند به خوبی طراحی کند و بعد سراغ هنر معاصر همچون پرفورمنس و هنر چیدمانی برود.
می گوید: من که امروز انتزاعی کار می کنم از جوانی طراحی کرده ام از ساده ترین فرم های طبیعت گرفته تا نقاشی های فیگوراتیو، مناظر و چهره ها ولی زمانی که به ایتالیا رفتم تازه هنر واقعی را دیدم و فهمیدم که هنر دریچه دیگری هم دارد که از درون هنرمند می جوشد.
خالق نقاشی های شنی به این نکته اشاره می کند که آثارش رفته رفته انتزاعی شده است و در ادامه با انتقاد از شیوه آموزش در دانشگاه های هنری ایران تصریح می کند: متأسفانه در دانشکده های هنری امروز روی طراحی خوب کار نمی کنند، استادان از شاگردان می خواهند که احساسشان را نقاشی کنند در حالی که هنر اصول و قواعدی دارد که هنرمند باید آنها را رعایت کند و بعد از آن است که به احساس می رسد.
هنر الفبایی دارد که باید آموخت
وزیری مقدم درباره هنر معاصر هم بر این اعتقاد است که : هنرهای جدید چون اینستالیشن و پرفورمنس همه نمایشی است و از آمریکا آمده است. آمریکایی ها سعی دارند چیزهایی اختراع کنند و به عنوان هنر جدید به جهانیان بقبولانند آنها هنرمندانی چون رنوار، ون گوک و میکل آنژ ندارند و به همین دلیل سراغ هنر جدید رفته اند و با موسیقی و نقاشی کارهای تازه ای می کنند ما ایرانی ها باید هویت خودمان را دنبال کنیم.
او تأکید می کند که هنر الفبایی دارد که باید ابتدا آن را آموخت و این گونه نیست که هر چیزی را بتوان به عنوان اثر هنری مطرح کرد.
ماجرای تابلویی که به دربار شاه نداد
در گوشه دیگری از دیوار خانه اش، یک تابلو نقش برجسته رنگین توجه ما را به خود جلب می کند. نگاهش که به این تابلو افتاد خاطره ای از دوران پیش از انقلاب در ذهناش زنده شد: تابلویی شبیه به این اثر داشتم که خاطرم هست پرستارهای دربار پهلوی آن را برای نصب در اتاق پسرشاه از من خواسته بودند و من پیغام دادم که این تابلو اسباب بازی نیست که مناسب نصب در اتاق خواب پسر شاه باشد.
او بر این حقیقت اصرار دارد که هیچ حمایتی را از سوی دربار ایران در دوران پیش از انقلاب نپذیرفته و همیشه به صورت مستقل رفتار کرده است.
خاطرهای دیگری را نقل میکند: همان دوره پیش از انقلاب؛ فرح پهلوی در سال 1969 میلادی به دیدن نمایشگاهی از آثار فلزی من آمد که در گالری سیحون سابق در خیابان جمهوری برپا شده بود. من تازه از پاریس بازگشته بودم و در دانشگاه تدریس می کردم. به من خبر دادند که ندیمه فرح پهلوی پیغام آورده است که ما وزیری مقدم را دوست داریم چرا او از ما دوری می کند. من هم گفتم برای هنر دوستان احترام قائلم اما راه رسیدن به دفتر شما چنان منجلابی است که حاضر نیستم در آن پا بگذارم و به همین دلیل حتی یک ریال از دربار پهلوی نگرفتم و به آنها اعلام کردم که من استقلال فکری خودم را دارم و حاضر به این مراودات نیستم. چرا که من در دنیای معنوی تر و عاشقانه تری سیر می کنم که با وجود همه سختی ها در درونم شاد و بی نیازم.
قبل از انقلاب نیز در دانشگاه تدریس می کرد و اختلاف نظرهایش با هیأت مدیره دانشگاه منجر به اخراج او شده بود. خودش معتقد است که نو آوریهای او در زمینه آموزش وخلق آثار هنری برای بسیاری غیر قابل تحمل بود.
می گوید: به آموزش صحیح هنرجویان اهمیت می دادم و معتقد بودم که در ازای پولی که دریافت می کنیم باید به بچه های مردم آموزش درست بدهیم اما برخی از آنها سر این هنرجویان کلاه می گذاشتند. من خودم دوره آموزشی سختی را در ایران سپری کرده و چیز زیادی یاد نگرفته بودم به همین دلیل دوست نداشتم موضوعات بی ارزش به بچه ها خورانده شود و همین باعث ایجاد اختلاف نظر میان من و هیئت مدیره دانشکده هنرهای زیبا در دوران پیش از انقلاب و درنهایت منجر به خروج من از دانشگاه شد.
من مهاجر نیستم
یکی از موضوعات دیگری که همیشه او را سخت برآشفته می کند، مهاجر پنداشتن اوست.
با صراحت می گوید: هرگز از وطنم مهاجرت نکردم. این انگ ننگ آور را نمی توانم بپذیرم اما متاسفانه افرادی که درباره هنر و هنرمندان سخن می گویند یا محققانی که در این زمینه گفت و گو می کنند اطلاعات ناقصی دارند و حاضر نیستند خودشان با هنرمندی که هنوز زنده است گفت و گو کنند و حقایق را از زبان او بشنوند و بنویسند.
یادآوری می کند که 8 سال بعد از انقلاب برای درمان فرزند کوچکش راهی ایتالیا شد و بعد از آن بود که مسائلی برای آپارتمانش در تهران به وجود آمد و به ناچاردر رم ساکن شد با این حال او خودش را مهاجر نمی داند و تأکید می کند: من مهاجرت نکرده ام و با همه مشکلاتی که دارم، سالی دو بار با صرفه جویی در مخارجم برای برپایی نمایشگاه، چاپ کتاب و سخنرانی برای هنرجویان جوان به ایران می آیم که همه اینها به خاطر عشقی است که به هنر و مملکتم داشته ام.
یکی از بزرگتین غم های زندگی او هم این است که نتوانسته است فرزندانش را با شعر و ادبیات ایران آشنا کند.
ارتباطی عاشقانه با خدا
او در خاتمه از ارتباطش با خدا برایمان گفت و این که چگونه به یک رابطه مافوق انسانی دست یافته است.
وزیری مقدم رابطه اش را با خدا عاشقانه توصیف می کند ومی گوید: رابطه عجیبی است خوب و کامل او را نمی شناسم اما می دانم هر گاه زمین خوردم او بود که مرا بلند کرد و زمانی که فروغ چشمهایم را از دست دادم، باعث شد که بهترین آثارم را در این دوران خلق کنم.
می گوید که نام خدا بدنش را از سر شوق به لرزه درمی آورد ومعتقد است نتیجه سالها طراحی کردن او از طبیعت و آفریده های خداوند، پی بردن به ذات بی همتای او بوده است.
وزیری خدا را شکر میگوید به خاطر همه چیز...