موج سوم بیداری اسلامی

سید ابراهیم علوی



غزّه، قطعه ای باریک در جنوب غربی خاک فلسطین اشغالی با مردمانی که بر خلاف وسعت کوچک سرزمین محصورشان از عزم و اراده ی بزرگی برخوردارند. مردمی که با مقاومت حماسی اشان در جنگهای 22روزه، 8 روزه و بلاخص در همین جنگ اخیر، برگ زرینی بر تاریخ مبارزات مردم فلسطین افزودند و تاریخ ساز شدند. اما براستی غزه چگونه غزه شد؟ چه متغیری این بخش از سرزمین فلسطین را از سایر سرزمینهای اشغالی متمایز کرده و می کند؟ چه عاملی غزه را در کانون توجه جهانیان و بویژه افکار عمومی جهان اسلام قرار داده است ؟ چرا مردمان این خطه باریک تا این اندازه مورد غضب غرب، رژیم صهیونیستی و حکام  دست نشانده و مرتجع عرب قرارگرفته اند؟

برای پاسخ به این سوالات می توان کمی به عقب برگشت و به بررسی اتفاقات و حوادثی که به این باریکه متراکم مرتبط است، توجه نمود.  به انتفاضه اول و دلایل شکل گیری آن اشاره کرد ، به حوادث جنگ 8 روزه و نتیجه آن ، به جنگ 22 روزه و آثار آن و یا به تحلیل پیروزی حماس در انتخابات سال 2006 پرداخت . اما برای دستیابی به یک تحلیل دقیق، بهتر است به جای اشاره به چند و چون حوادث، به ماهیت آنها توجه کنیم. ماهیتی که مبارزات و مقاومت مردم غزه و گروه های اسلامی حماس و جهاد اسلامی را بصورت  ماهوی از گروه های سکولاری همچون جنبش فتح و بطور کلی سازمان ساف، متمایز کرد . ماهیتی که مبارزات مردم عزه  را در چارچوب موج بیداری اسلامی  هویت بخشید . البته در آن زمان کمتر کسی پیش بینی می کرد پیامدهای این جنگ بتواند محرک مهمترین رویداد جهان درآغازین سالهای قرن بیست و یکم یعنی « بیداری اسلامی» باشد. حتی تا امروز هم  جنگ 22 روزه و نسبت آن با موج دوم بیداری اسلامی(سال 2010) آنگونه که باید و شاید مورد توجه و مداقه پژوهشگران و صاحب نظران سیاسی و اجتماعی قرار نگرفته است. اما این  موضوع برای نگارنده این مقاله اینگونه رقم نخورد و شرایط و حوادث آن روزهای جنگ غزه و بخصوص مواضع حکام مرتجع عرب مبنی بر درخواست از رژیم صهیونیستی برای نابودی گروه های مثل حماس، دستمایه نگارش مقاله ای شد با عنوان «وحشت غرب و سران مرتجع عرب از گسترش موج بیداری اسلامی در منطقه» ( کیهان29دی 1387شماره 19280).
 
اگر به خاطر داشته باشید در جنگ 22 روزه هم  همانند جنگ اخیرغزه، سران دست نشانده و مرتجع عرب ، رژیم صهیونیستی را در سرکوب و محاصره مردم مظلوم غزه همراهی کردند ! آن روزها این سؤال مطرح شد که چرا سران وابسته عرب خواستار نابودی دولت منتخب حماس هستند ؟! در مقاله مذکور به  بررسی این رفتار سؤال برانگیز پرداختیم و به این تحلیل رسیدیم که مردم فلسطین پس از سالها مبارزه با شعارهای ناسیونالیستی بی نتیجه و قبول شکستها و عقب نشینی های متوالی در دستیابی به حقوق خود، خسته و نا امید ازجانب حکّام سازشکار عرب و همچنین رهبران به اصطلاح میانه رو فلسطینی ، با الگو قراردادن مبارزات آزادی بخش حزب الله لبنان در بیرون کردن رژیم اشغالگر صهیونیستی از جنوب لبنان و بدنبال آن پیروزی حماسی در جنگ 33 روزه ، در رویکردی تاریخی  ، ماهیّت مبارزه خود را از ماهیّت سکولار به ماهیّت دینی واسلامی  تغییر دادند و در انتخابات سال 2006 به گروه هایی روی آوردند که از این الگو پیروی می کردند . این تغییر رویکرد یعنی همان رشد اسلامی سیاسی  و نفوذ بیدار اسلامی که غرب و حکّام مرتجع عرب از آن به شدت وحشت داشتند، آنهم درجایی مثل فلسطین که به عنوان قبله اول مسلمین ، تحولات آن در کانون توجه افکارعمومی جهان اسلام قرار دارد و آنها می دانستند که پیروزی حماس در آن جنگ به اوج گیری هرچه سریعتر موج بیداری اسلامی در بین ملتهای منطقه دامن زده و بقای حکومت آنها و منافع غرب را با چالشی جدی مواجه خواهد کرد ، لذا منفعلانه درسدد جلوگیری از گسترش این موج فکری برآمدند.اما مشخص بود که موفق به جلوگیری از بروز آن نخواهند شد.زیرا این موج قبلا با شکست طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا در جنگ 33 روزه، شکل  و در جنگ 22 روزه اوج گرفته بود و آنها قادر به مهار آن نبودند. بر اساس این تحلیل در همان مقاله پیش بینی شده بود که با رشد گرایشات اسلامی و اسلام سیاسی در بین ملتهای مسلمان، حکومتهای دست نشانده و مرتجع عرب، علاوه بر عدم مقبولیت ، دچار عدم مشروعیت هم خواهند شد و با قوت گرفتن اعتراضات و مخالفتهای داخلی، انقلابهایی امّا این بار دیگر با ماهیت اسلامی، مشابه و یا نزدیک به آنچه که در ایران 57 رخ داد، در این گونه کشورها هم رخ دهدکه البته برای اثبات درستی این پیش بینی به زمانی بیش از دوسال نیاز نبود، چنانچه در اواخر سال 2010 جهانیان شاهد شکل گیری دومین موج  بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه عربی و شمال آفریقا بعنوان یکی از مهمترین تحولات و رویداد های تاریخ معاصر بودند. اما از همان ابتدا هم قابل پیش بینی بود که غرب سرخورده از شکست طرح خاورمیانه بزرگ و هم پیمانان منطقه ایش،بیکار نخواهند نشست و در سدد جبران مافات برآیند و حال که نتوانستند از وقوع بیداری اسلامی جلوگیری کنند لااقل بتوانند آن را منحرف و در جهت منافع و خواسته های خود مهار و کنترل کنند. البته ناگفته پیداست که  در این مسیر، نقاط ضعف مزمن و خلا های موجود در بین جوامع مسلمان هم به کمک شان آمد.
 
گروه های تکفیری، پیاده نظام غرب در نبرد گفتمانی
 
به اذعان اکثر اندیشمندان و صاحب نظران، بیداری اسلامی پیش از آنکه یک جنبش اجتماعی و سیاسی باشد، یک جریان فکری - فرهنگی و به طور کلی یک تحول گفتمانی است که ریشه در آموزه های انقلاب اسلامی ایران دارد. بعد از وقوع موج دوم بیداری اسلامی (2010) در منظقه وگرایش مردم به اسلام سیاسی و گروه های اسلام گرا، بدیهی بودکه نظام سلطه متناسب با جنس و فضای نبرد، اولویت خود را برای روی غلبه در حوزه گفتمانی متمرکز کند. اولین هدف غرب در این جنگ نرم، تحریف و مخدوش کردن چهره اسلام سیاسی در منظر جهانیان و بخصوص  مردم مسلمان منطقه بود . غرب سعی کرد اسلام سیاسی را معادل و مترادف با افراطی گری، خشونت، وحشی گری تفسیر و تصویر کند و البته این خود دلیل محکمی دیگری بر این مدعاست که خیزشها وقیامهای مردمی که از سال2010 در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا شروع شد، از جنس بیداری اسلامی است. لذاست که ناگهان با موجی از تصاویر ثابت و متحرک صحنه های فجیع قتل و کشتار روبرو می شویم، که مقارن با نمادهای اسلامی مانند « الله اکبر» است! و بصورت وسیعی در رسانه های مختلف بویژه رسانه های مجازی و کانالهای ماهواره ای منتشر می شدند و می شوند.سیاستی که قبلا هم در مقابله با افزایش موج گرایش به اسلام و مهار ارزشهای انقلاب اسلامی در جهان  با جعل اسلام طالبانی تجربه کرده بود.
 
هرکس بهره کمی هم از هوش سیاسی داشته باشد به خوبی می فهمد که گروه های تکفیریی مانند داعش با این رفتار نامتعادل غیر انسانی و غیر منطقی و همچنین با این مختصات نیروی انسانی، توان نظام سازی و جامعه پردازی نداشته  و اساسا برای تشکیل حکومت و حاکمیت طراحی نشده اند بلکه کارکرد دیگری دارند.جریان تکفیری، علف هزر فاقد شعوری  است که غرب مدتها قبل ظرفیت تخریبی آن را بین جوامع مسلمان شناسایی کرده بود و هر از گاهی متناسب با نیازهای استعماریش آن را پروش داده و تکثیر می کند. ولی تا الان مراقب بوده که به پر و پای خودش نپیچد. این گروه های افراطی که به اعتراف خود غربی ها توسط سرویس های امنیتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل طراحی، هدایت و تجهیز می شوند، در وهله اول نقش پیاده نظام غرب در مخدوش جلوه دادن چهره اسلام سیاسی در نبرد گفتمانی را بر عهده داشته و در وهله دوم با مشغول کردن جهان اسلام به منازعات داخلی به افزایش امنیت رژیم صهیونیستی کمک می کنند.
 
سکولاریسم آخرین حربه غرب برای مقابله با امواج بیداری اسلامی
 
اگر به مفاد طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا، نگاهی اجمالی بیندازید به این نتیجه خواهد رسید که کلیت این طرح را می توان در یک جمله خلاصه کرد: « روی کار آوردن حکومتهای سکولار با دموکراسی های کنترل شده » و اگر بخواهیم کل طرح مذکور را در یک کلمه خلاصه کنیم باید بگوییم پروژه «سکولاریزاسیون».
 
این نشان می دهد کارکرد نظامهای سکولار و نظامهای دیکتاتوری برای منافع غرب یکسان است ، یعنی برای منافع استعمار، بین حکومتهای دیکتاتوری مرتجع با حکومتهای سکولار غرب گرا،  تفاوتی وجود ندارد ، با این فرق که  حکومتهای سکولار  ، به ظاهر هم که شده  آن چهره  خشن و پر هزینه ی حکومتهای دیکتاتوری را  ندارند. علاوه  بر این غرب به خوبی می دانست پس پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و نشر ارزشهای آن در بین ملتهای منطقه، حکومتها بدوی مرتجع، تاریخ مصرفشان به سر آمده و دیر یا زود دچار  فروپاشی خواهند شد و دیگر قادر نخواهند بود منافع غرب را در این منطقه حساس تامین کنند . لذا همانگونه که قبلا هم اشاره شد  پس وقوع موج دوم بیداری اسلامی (2010) غربی ها سعی کردند در یک نبرد گفتمانی با مخدوش نشان دادن چهره اسلام سیاسی ، بستر و زمنیه را برای به قدرت رسیدن جریان های سکولار وابسته رادر منطقه فراهم کنند. به قدرت رسیدن السیسی در مصر در همین چارچوب قابل بررسی است. غرب به انتخابات ریاست جمهوری سال 92 در ایران هم امید زیادی بسته بود که با درایت مقام معظم رهبری نتوانست بهره زیادی از آن ببرد. 
 
مقاومت اسلامی، رمز بیداری اسلامی
 
ذات نظام اومانیستی  لیبرال سرمایه داری مبتنی بر اصالت سود بوده  و اساساً ادامه بقای آن وابسته به ادامه جریان استعمار و استثمار است. بدیهی است که ملتهای آزاده در برابر جریان استعمار و استثمار مقاومت خواهند کرد و اگر نظام سلطه نتواند این مقاومتها را مدیریت یا سرکوب کند بقای خودش به خطر خواهد افتاد . زمانی یکی از وزرای دفاع انگلیس گفته بود :که اگر ما بخواهیم جایگاه خود را در نظام اقتصادی جهان از دست ندهیم، باید بودجه نظامیمان را افزایش دهیم ! . مهمترین مولفه ای که ارزشهای انقلاب اسلامی در بین ملتهای مسلمان منطقه تئوریزه کرد، مولفه مقاومت اسلامی  است . فاصله بین مقاومت اسلامی با واکنش پان عربیستی و ناسیونالیستی، فاصله بین تحقیر و شکست چند کشور عربی در جنگ شش روزه 1967 از رژیم صهیونیستی با پیروزی یک گروه کوچک چند هزار نفره در جنگ 33روزه  است یا مقاومت مظلومانه مردمی در جنگ 22روزه و 8 روزه. و بر اساس آن به غرب به خوبی درک کرده است که جنس این نوع مقاومت با سایر مقاومتها متفاوت بوده و قابل مدیریت ، کنترل و سرکوب نیست .فرهنگ مقاومت اسلامی ریشه در آموزه های عاشورای امام حسین(ع) دارد و لذا نه با تهدید از بین می رود و نه با تطمیع. به همین دلیل غرب به شدت از فراگیر شدن این فرهنگ در منطقه وحشت دارد.
 
موج سوم بیداری اسلامی
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، موج عظیمی در جهان اسلام، از آسیانه میانه گرفته تا شمال آفریقا و خاورمیانه در هم نوردید. در موج اول بیداری اسلامی، غربی‌ها به‌ویژه امریكا با آگاهی از ظرفیت متراكم بسیج اجتماعی جهان اسلام كه به واسطة پیروزی انقلاب اسلامی، در وضعیت فوران انقلابی قرار گرفته بود، اجباراً به تغییر حاكمان طاغوتی تحت حمایت خود تن دادند. اما پس از سرنگونی جعفر نمیری در سودان، حبیب بورقیبه در تونس و مشخص شدن نتایج انتخابات در الجزایر، با ارزیابی نتایج وخیم تغییرات كه منجر به قدرت گرفتن نیروهای اسلامی می‌شد، سریعاً موضع خود را تغییر دادند و با به قدرت رساندن مجدد طاغوت های دست نشانده، موج اول بیداری اسلامی را سركوب کردند . غربی ها به خوبی می دانستند جذابیت ارزشهای انقلاب اسلامی برای ملتهای مسلمان به گونه ای است که این موج دوباره اوج خواهد گرفت. فروپاشی اردوگاه شرق و به حاشیه رفتن ارزشهای سوسیالیستی ومارکسیتی چپ از یک سو و موفقیت  حزب الله لبنان دراخراج اسرائیل از جنوب لبنان و همچنین پیروزی حماس در انتخابات 2006  از سوی دیگر،  شاخصه هایی بود که خبر از اوج گیری دوباره بیداری اسلامی در منطقه را می داد. دومینوی جنگ 33 روزه که قرار بود با حذف حزب الله لبنان، ارزشهای انقلاب اسلامی را تحت فشار قرار دهد، با پیروزی تاریخی حزب الله، به سمت غرب و هم پیمانان منطقه ایش برگشت و بر سرشان آوار شد و امواج بیداری اسلامی را متلاطم تر کرد. درجنگ 22 روزه غزه این امواج به اوج خود رسیدند و بلاخره در 17 دسامبر 2010 با جرقه جوان تونسی، انرژی متراکم در منطقه خاورمیانه عربی و شمال آفریقا، آزاد شد و موج دوم بیداری اسلامی رقم زد .اما همانگونه که قبلا هم اشاره شد، غرب توانست با استفاده از حماقت جریانهای تکفیری و خیانت سکولارهای غرب گرا و مرتجع ، تا حدودی موج دوم بیداری اسلامی را تحریف کند.
 
غزه،فرهنگ مقاومت
 
بی تردید مقاومتی که امروز در باریکه غزه شاهد آن هستیم از جنس مقاومت اسلامی است. غرب و رژیم صهیونیستی زخم خورده از آثار جنگهای 22 و 8 روزه ، به خوبی دریافتندکه جنگ غزه صرفاً یک جنگ سرزمینی یا حتی امنیتی نیست و ابعاد فرهنگی و ارزشی این جنگ فراتر از مرزهای جغرافیایی این باریکه محصور است . آنها دریافتند غزه دیگر صرفا یک سرزمین نیست و در حال تبدیل شدن به یک فرهنگ است، آنهم در قلب جهان اسلام . تجربه جنگ های 33،22 و 8 روزه و تاثیر آنها در شکل گیری موج دوم بیدرای اسلامی را فراموش نکردند و بخوبی می دانند که اگر نتوانند مقاومت اسلامی مردم غزه را بشکنند، در آینده نه چندان دور باید شاهد اوج گیری موج سوم بیداری اسلامی در منطقه باشند . موجی که علاوه بر حکام مرتجع باقیمانده ، طومار سکولارهای غرب زده را هم  در هم خواهد پیچید و موجودیت رژیم صهیونیستی را با چالشی بسیار بزرگ روبرو خواهد کرد. انشاالله

۱۳۹۳/۵/۲۴

اخبار مرتبط