بنی‌صدر به چه كسی می گفت خشك‌سر!؟

هاشمی در مورد رجایی گفت : او همیشه آماده كار بود ، نیمه شب و هر وقت كاری پیش می آمد پای تلفن بود ، در همه جلسه ها و نشست ها شركت می كرد و آن وقت بنی صدر به او می گفت : خشك سر !

هاشمی رفسنجانی : آن چه امروز در ایران می گذرد برای همه جالب و باور نکردنی است ، علیرغم ترور رئیس جمهور و نخست وزیر کشور، نبرد شدید در جبهه ها، مردم نیز در حالی که در محاصره دشمنان شرق و غرب قرار دارند چنین تشییع جنازه ای برگزار می کنند.
هاشمی در مورد رجایی گفت : او همیشه آماده کار بود ، نیمه شب و هر وقت کاری پیش می آمد پای تلفن بود.
آیت الله مشکینی در خطبه های نمازجمعه این هفته قم از مسئولان امر خواست در حفاظت مجلس تلاش بیشتری مصروف دارند.
دادگاه جزایی تونس امروز 89 رهبر و عضو جنبش گرایش اسلامی آن کشور که تاکنون قانونا به رسمیت شناخته نشده اند را به زندان هایی از 6 ماه تا 11 سال محکوم کرد.
نیروهای امنیتی مصر بر روی هزاران تظاهر کننده مسلمان مصری آتش گشودند و با پرتاب گاز اشک آور سعی در پراکنده کردن آنان نمودند.
آن چه امروز در ایران می گذرد برای همه جالب است
نماز جمعه امروز تهران به امامت هاشمی رفسنجانی در محل دانشگاه تهران برگزار شد . هاشمی رفسنجانی در خطبه اول ضمن بحث درباره جهاد گفت : مکتب های مجاهد پرور و شهید پرور این خاصیت یعنی مجاهدت و تلاش را در درون جهان بینی و ایدئولوژی خودشان دارند یعنی این امر به طور طبیعی و تصادفی در وجود انسان نهفته نیست که مجاهد باشد یا نباشد .

وی در بخش دیگری از خطبه های نمازجمعه تهران با اشاره به ترور شهیدان رجایی و باهنر گفت : آن چه امروز در ایران می گذرد برای همه جالب و باور نکردنی است ، در حالی که رئیس جمهور و نخست وزیر کشوری را ترور می کنند در طرف دیگر در همان لحظه سربازان در جبهه نبرد کوشاتر و فعالتر از روز گذشته حرکت کرده و مردم نیز در حالی که در محاصره دشمنان شرق و غرب قرار دارند چنین تشییع جنازه ای برگزار می کنند.

وی افزود : بروید تاریخ را بخوانید و ببینید در کجای دنیا سراغ دارید که با این همه مشکلات مجلسش در عرض دو روز کابینه را انتخاب و طبق مقررات به تصویب برساند و با آراء قاطع برای اولین بار کابینه کاملی را تعیین کند این در حالی است که در جبهه های جنگ سه لشکر در سه جبهه هماهنگ با دادن تلفاتی بسیار کم و وارد آوردن خساراتی زیاد به دشمن حمله می کنند و پیروز می شوند.

امام جمعه موقت تهران در ادامه سخنان خود با اشاره به تبلیغات دشمنان انقلاب اظهار داشت : این روزها دشمنان خیال می کردند با ارتکاب این جنایت بزرگ ایران یا سقوط می کند و یا یک قدم به طرف سقوط بر می دارد اما دیدیم که مجبور شدند دو سه بار اعتراف کنند و انجام مراسم تشییع جنازه دو شهید عزیزمان را با حضور بیش از یک میلیون تن ذکر نمایند.

خاطرات هاشمی از شهیدان رجایی و باهنر !

امام جمعه موقت تهران در خطبه دوم با اشاره به شهادت رجایی و باهنر گفت : ما نمی توانیم بگوئیم از دست دادن این دو شهید خسارت نبود ، بلکه خسارت بزرگی بود و هر فردی مانند این ها را از دست بدهیم باز هم خسارت است . ولی چون در راه خدا است با خواست خدا جبران می شود.

وی با ذکر خاطراتی از رئیس جمهور و نخست وزیر شهید گفت : کمتر کسی به اندازه من می تواند درباره شهید باهنر و شهید رجایی چیزی بداند ، از سال 1334 تقریبا همیشه با دکترباهنر بودم ، در روزهای اول ورودشان به قم با هم آشنا شدیم و نشریه ای به نام مکتب تشیع را با هم منتشر می کردیم در یک حجره با هم زندگی می کردیم اولین مقاله ای که دکتر باهنر در مکتب تشیع منتشر کرد آن چنان در حوزه علمیه قم درخشید که مورد توجه تمام صاحب نظران قرار گرفت.در تمام 26 سال هر کاری که احتیاج به صبر داشت دوستان به آقای باهنر مراجعه می کردند ، معلم بسیار خوبی بود ، نویسنده فوق العاده خوش قلم و روان نویسی بود . مهمترین خدمتش نوشتن کتاب های تعلیمات دینی برای دانش آموزان مدارس بود.موسسه رفاه را من و آقای باهنر و آقای رجایی راه انداختیم .

وی افزود : شهید رجایی مردی عارف بود که خدا را واقعا شناخته بود و به راستی ایمان داشت مقاومتش در تمام دوره زندان بی نظیر است ما در تمام دوران مبارزه از سال 1341 تا 57 کسی را نداریم که بیست و چند ماه در یک سلول بماند و مرتب زیر شکنجه باشد و حرفی نزند. بعد از 13 ماه اسارت ایشان وقتی من به زندان رفتم دیدم بعد از این مدت شکنجه و سلول انفرادی تازه ناخن هایش را کشیده اند . زندان رفته ها می دانند که شکنجه در همان یکی دو هفته اول معمول بود که اگر کسی حرفی داشت می زد و الا پرونده اش را تکمیل کرده و او را به زندان عمومی می فرستادند.رجایی مردی با تقوا و زاهد بود و کسی بود که اگر امام تکلیف نمی کرد حاضر نبود با ماشین شخصی حرکت کند و اصرار داشت با اتوبوس از این طرف به آن طرف برود.همان طور که خانواده او این طور هستند.

بنی صدر به چه کسی می گفت خشک سر !

هاشمی در مورد رجایی گفت : او همیشه آماده کار بود ، نیمه شب و هر وقت کایر پیش می آمد پای تلفن بود ، در همه جلسه ها و نشست ها شرکت می کرد و همین جلسه که در آن شهید شد جلسه ای بود که ضرورتی نداشت رئیس جمهور در آن شرکت کند ، جلسه ای بود که افراد سطح دوم و سوم در آن شرکت داشتند ولی ایشان می خواست از نزدیک بر کارها نظارت داشته باشند ، آن وقت بنی صدر به او می گفت : خشک سر ! منطق بنی صدر ها همین است و منافقین خلق به چنین عنصری مرتجع می گویند اگر ارتجاع چنین آدم هایی را می پروراند چه بهتر که بگوئیم خدا و انبیا مرتجع اند.

هاشمی ادامه داد : آیا فکر می کنید مردم این نسل و نسل بعد حاضر بشوند کسی را که متهم به خون رجایی و باهنر است به عنوان مسئول حکومت بپذیرند؟ ضد انقلاب باید بداند هر قطره خون این شهیدان ما سیلی خواهد شد که جلوی راه آن ها را می گیرد و فکر نکنند این ها شاه و اشرف هستند که با کشتنشان راه برای آن ها باز بشود. این که می گویند منافق کور و در ظلمات گرفتار می شود این است .

پاسخ هاشمی به برخی شایعات در باره بهزاد نبوی !

هاشمی در ادامه با اشاره به شایعاتی که بعد از فاجعه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منتشر شد و بر اساس آن ادعا شده بود که « هاشمی و بهزاد نبوی پیش از انفجار به طرز مشکوکی جلسه را ترک کرده اند » و همچنین با اشاره به برخی نقل قول ها پس از انفجار دفتر نخست وزیری که بهزاد نبوی را مورد اتهام قرار می دهد گفت : به دنبال این شایعات اخیرا می شنویم که درصددند شخصیت بهزاد نبوی یکی از اشخاص معتبر این مملکت را در همین رابطه زیر سوال قرار دهند که تحقیقا به این نتیجه رسیده ایم که سرمنشا این جریان به لیبرالیسم و منافقین می رسد .(1)

آیت الله مشکینی : مسئولان در حفاظت مجلس دقت کنند

آیت الله مشکینی در خطبه های نمازجمعه این هفته قم از مسئولان امر خواست در حفاظت مجلس تلاش بیشتری مصروف دارند. وی گفت : ما به سران مملکت می گوئیم این ملت خیلی داغ دیده است و اگر اکنون نیز شما از حفاظت مجلس شورای اسلامی غفلت کنید و فردا نمایندگان ما هم با سرنوشت آن دو شهید مواجه شوند جواب این ملت را چه خواهید داد؟ ملت از شما می خواهد حفاظت مجلس را درست انجام دهید ، چون ما بیش از این تحمل داغ جوانان را نداریم . (2)

رهبر جنبش اسلامی تونس به 11 سال حبس محکوم شد

دادگاه جزایی تونس امروز 89 رهبر و عضو جنبش گرایش اسلامی آن کشور که تاکنون قانونا به رسمیت شناخته نشده اند را به زندان هایی از 6 ماه تا 11 سال محکوم کرد. بر اساس این خبر رشید غانوشی رهبر جنبش و 15 تن دیگر به 11 سال زندان و ابوانفاتح مورو دبیر کل جنبش و دو تن دیگر به 10 سال زندان محکوم شدند.(3)

محمد حسنین هیکل و دهها عالم مصری بازداشت شدند

نیروهای امنیتی مصر بر روی هزاران تظاهر کننده مسلمان مصری آتش گشودند و با پرتاب گاز اشک آور سعی در پراکنده کردن آنان نمودند. تظاهر کنندگان که تعدادشان به هزاران نفر می رسید پس از شرکت در نمازجمعه مسجد نور به سوی کلیسای ارتدوکس راهپیمایی کردند تظاهرکنندگان با دادن شعارهایی خواستار آزادی 550 تن از چهره های سیاسی و مذهبی شدند. صد ها تن در ارتباط با حوادث امروز مصر از جمله تنی چند از روزنامه نگاران مشهور بازداشت شده اند. حسنین هیکل روزنامه نگار برجسته مصری از جمله بازداشتی های امروز قاهره بود . بازداشتی ها به سیاست های انورسادات معترض بودند.(4)

پی نوشت:

1- اطلاعات ، 14 شهریور 1360 ، صفحه 2 ، پرونده ترور شهیدان رجایی و باهنر از جمله مسائلی است که نام بهزاد نبوی در آن نمود بیشتری پیدا می کند .

بی شک طرح این مسائل که از ابتدای انقلاب تا به امروز در رسانه ها همواره مطرح بوده به معنای درست بودن این سخنان و اتهامات نبوده و نیست ولی می توان از بهزاد نبوی و حامیان دیروز و امروزش خواست که پاسخ درست و مناسبی به این شائبه ها بدهند ...

روز واقعه ...

ساعت ۳ بعدازظهر، جلسه شورای امنیت ملی؛ حاضران: محمدعلی رجایی رئیس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزیر، مسعود کشمیری دبیر شورای امنیت بالای میز جلسه نشسته اند. تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی، و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار دارند. ضبط صوت بزرگ کشمیری که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار می گیرد و در اثنای جلسه...

کشمیری از ساختمان نخست وزیری و به تبع آن از کشور خارج می شود اما یک گروه نام آشنا در دفتر اطلاعات نخست وزیری، اصرار دارند که کشمیری در جریان انفجار شهید شده و از او فقط خاکستری مانده است!

سرهنگ کتیبه درباره واقعه روی داده می گوید: « من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده نمودم که آن خائن از خدا بی‌خبر («کشمیری») در حال ورود به جلسه است... قبل از همه مرحوم «شهید وحید دستجردی» گزارش وقایع هفته شهربانی را عنوان کرد... مرحوم کلاهدوز هم در آن جلسه از طرف سپاه پاسداران حضور داشت ... در همین لحظات که بحث و گفتگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس کردم همین‌طور که روی صندلی نشسته بودم بی‌اراده سرپا ایستاده و تمام صورتم و مخصوصاً پیشانیم بشدت می‌سوزد...مسئله‌ای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را در آن لحظه نشنیدیم، ولیکن پرده‌های گوش افرادی که آنجا بودند تمام پاره شده بود...» رک هفته نامه سروش مورخ ۶/۸/۱۳۶۱

بهزاد نبوی روز حادثه را اینگونه حکایت می کند: «روز حادثه من با مرحوم نوربخش یک دیدار داشتم. ساختمان نخست‌وزیری یک ساختمان L شکل بود که ما در طبقه چهارم در زاویه درونی L و در ضلع بلندتر بودیم. جلسه شورای امنیت در طبقه اول در یک سالن بزرگ و در قسمت کوتاه L بود. ما مشغول صحبت کردن بودیم که صدای انفجار آمد. سرمان را از پنجره بیرون بردیم دیدیم هنوز قطعات لباس و دود از سالن طبقه اول بیرون می‌آید. من چون عضو شورای عالی امنیت نبودم و هیچگاه در جلسات آن شرکت نکرده بودم، اطلاعی از زمان و مکان تشکیل جلسات آن نداشتم و نمی‌دانستم انفجار مربوط به چیست، ولی مرحوم نوربخش اطلاع داشت و فریاد زد که طبقه اول جلسه شورای امنیت ملی هست و رجایی و باهنر هر دو توی جلسه هستند. از پله‌ها به پائین دویدیم. براساس جلسات دیگری نظیر جلسه هیأت دولت، که در این سالن برگزار می‌شد، من اطلاع داشتم که جای رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر در کجای میز است. قبل از اینکه به آن محل برسم، شهید کلاهدوز و آقای تهرانی را دیدم که جراحات مختصری برداشته و در حال خروج از سالن بودند. آقای تهرانی به من گفت: من مشکلی ندارم برو سراغ رجایی و باهنر. از در ورودی سالن دیگر نمی‌شد وارد شد، چون آتش و دود اجازه نمی‌داد، لذا قصد کردم از روی دیوار اتاق بغلی که در اثر انفجار فرو ریخته بود، وارد سالن شوم، که باز هم به خاطر دود و آتش امکان‌پذیر نبود. به کسانی که آنجا بودند گفتم نردبان بیاورید از پنجره بیرون وارد شویم اما چون ارتفاع طبقه اول زیاد بود، باید اتومبیل آتش نشانی می‌آمد.

۱۰ دقیقه‌ای طول کشید تا آتش نشانی آمد. مرحوم چهپور- رئیس شرکت واحد آن زمان- از پله‌ها رفت بالا، من و پسر شهید رجایی توی حیاط ریاست جمهوری بودیم. مرحوم چهپور اشاره کرد که کار تمام است و متأسفانه رجایی و باهنر هر دو سوخته‌اند.

چون ساختمان نخست‌وزیری آتش گرفته بود، حفاظت مرا به دفتر آقای رفسنجانی در مجلس هدایت کرد. هیأت دولت بلافاصله در دفتر آقای هاشمی تشکیل جلسه داد. قرار بود فردای آن روز حصر آبادان توسط رزمندگان شکسته شود. در جلسه دولت مطرح شد برای اینکه بچه‌های جبهه روحیه خود را از دست ندهند موضوع برملا نشود. قرار شد من به عنوان سخنگوی دولت مصاحبه کنم. همان جا هماهنگ کردند که یک گروه صدا و سیما بیاید و مصاحبه بگیرد. من در جلسه هیأت دولت مصاحبه کردم. دفعه اول اعضای دولت و آقای هاشمی گفتند مصاحبه مناسب نبود. چهره‌ات متأثر و مشخص کننده وقوع اتفاقی بود و خواستند دوباره مصاحبه کنم و دوباره مصاحبه کردم و مجبور شدم بگویم رجایی و باهنر جراحاتی برداشته و در بیمارستان بستری هستند.

البته با استفاده از این سخنان بعدها علیه من پرونده سازی شد، ضمن اینکه آن مصاحبه هم خاصیتی نداشت و رزمندگان دریافتند که رجایی و باهنر شهید شده‌اند و عملیات شکست حصر آبادان به تأخیر افتاد" رک مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،۱شهریور۱۳۸۹

البته تنها آن سخنان نبو.دند که بعدها بر علیه بهزاد نبوی ایجاد شک و شبهه کرده بودند بلکه مجموعه از رفتارها و دلایل و شواهد حکایت از قضیه ای میکرد که گویا قرار است اصلا علنی و پیگیری نشود.

در این راستا افرادی همچون علی اکبر تهرانی، محسن سازگارا و نادر قوچکانلو به دلیل تلاش برای جسد سازی متهم بودند که با تهیه مقدماتی از قبیل تابوت و جمع‌آوری خاکستر از محل حادثه، در ابتدا تلاش می‌کنند آن را به عنوان پیکر شهید رجایی جا زده و پیکر آن شهید عزیز را به عنوان جسد کشمیری اعلام نمایند که با اعتراض برخی دوستان شهید و خانواده وی که در بیمارستان انقلاب اقدام به شناسایی پیکر شهید رجایی کرده بودند، خاکستر را به عنوان پیکر کشمیری اعلام می نمایند و به مقابل مجلس برده و تشییع می‌کنند. این توطئه با اعتراض افرادی همچون دکتر زرگر نماینده وقت مجلس آشکار می‌گردد که اعلام می‌دارد حتی با سوختن بدن به مدت ۲۴ ساعت در آتش برخی استخوانها همچون جمجمه بر جای خواهند ماند و نمی‌تواند از جسدی تنها خاکستر مانده باشد آن هم در شرایطی که پیکر شهیدان باهنر و رجایی تقریباً سالم است. رک تهرانی، علی اکبر،متهمان انفجار ۸شهریور کیستند؟،مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،۷شهریور۱۳۸۹

تلاش برای فراری دادن و تبرئه کشمیری!

خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری پارس (که بعدها به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا تغییر نام یافت) اعلام کرد، گروه مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیه ای مسئولیت این انفجار را پذیرفته اند. با این حال بهزاد نبوی، در مصاحبه مندرج در کتاب "بیم ها و امیدها" تأکید می کند توجه کنید! منافقین [مجاهدین خلق]، هرگز مسئولیت فاجعه انفجار حزب جمهوری اسلامی و انفجار نخست‌وزیری را که طی آن بسیاری از چهره‌های شاخص نظام و انقلاب به شهادت رسیدند، به عهده نگرفتند!

اصرار برخی اعضاء دفتر اطلاعات نخست وزیری بر شهادت کشمیری از دیگر نقاط مبهم در این پرونده است به طوریکه با گذشت چند روز پس از انفجار، روابط عمومی نخست وزیری در اطلاعیه ای با تأکید بر اینکه پیکر سومی که توسط مردم تشییع شده متعلق به کشمیری نبوده بلکه جسد سید عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخست وزیری بوده است، افزود: بر اساس همین گزارش پیکر «شهید مسعود کشمیری» در واقعه انفجار متلاشی شده بود، که قسمتهای بدست آمده نیز همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است!

سید رضا زواره ای نماینده وقت مجلس شورای اسلامی در سؤالی از وزیر دادگستری وقت، می پرسد: «هیچ‌گاه ندیدیم، که به صورت سؤال در رسانه‌ها، چه روزنامه‌ها و چه رادیو و تلویزیون مطرح بشود، که مثلاً انفجار حزب جمهوری اسلامی، نتیجه تعقیبش به کجا انجامید؟ مسئله نخست‌وزیری به کجا انجامید؟ آنچه در این قضیه جلب توجه می‌کند، این است که این عوامل نفوذی یک شبکه بهم پیوسته‌ای هستند که عواملشان را به راحتی در جاهای حساس نفوذ می‌دهند.»

رضا گلپور در کتاب شنود اشباح، در گفتگو با منبعی که از آن با عنوان منبع (ص) یاد می کند، ناگفته های بیشتری از چگونگی پخش خبر جعلی شهادت کشمیری را بازگو می نماید: « از مصاحبه محقق با «منبع (ص)»- بحث شهید سازی از «کشمیری» خبیث:.. ببین بعد از انفجار هیچ نشانه‌ای از مجروح شدن یا کشته شدن «کشمیری» نبود... آقای «بهزاد باستانی» که معاون و رئیس‌ دفتر «بهزاد نبوی» بود، «محمد سازگارا» معاون سیاسی اجتماعی «بهزاد نبوی»، «علی‌اکبر تهرانی»، «بیژن تاجیک» و «محمد رضوی» بودند که به نحوی هسته اولیه پخش خبر شهادت «کشمیری» ملعون به حساب می‌آمدند...

مسعود کشمیری کیست؟

مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه ۴۰۱، متولد ۱۳۲۹ از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ ۲۳/۵/۵۱ تا اواخر سال ۵۳ با قراردادهای ۶ ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است. وی همچنین پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرکت "سایبرناتیک" و شرکت انگلیسی "رایدر هند" با مسئولیت فردی معروف به "مستر نیشام" شاغل بوده است. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجی ها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل می شود و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود از کشور فرار می کند.

وی قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز -که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه معدوم شد-، جذب سازمان مجاهدین شد. ابتدا در بحث های خانوادگی از آنها حمایت می کرد، لیکن به مرور زمان چهره ای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و کمی پیچیده تر عمل کرد.

وی همچنین عضویت مؤثر در ستاد خنثی سازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره دوم ارتش داشته است که از جمله خیانت های وی در این مقطع، فراری دادن رهبر عملیات کودتا سرهنگ احسان بنی عامری بوده است.

وی سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست وزیری را دریافت می کند و برای آغاز این مسیر، ابتدا عضو دفتر نخست وزیری در سیتان و بلوچستان می شود. کشمیری مدتی کوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا معاونت سیاسی اجتماعی بهزادنبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به سرپرستی خسرو تهرانی رفت. وی از آنجا مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و سپس جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای امنیت شد. عملکرد وی در این جایگاه آن چنان بود که بسیاری به غلط تصور کرده اند وی خود دبیر شورای امنیت بوده است.

سیدرضا زواره ای در ادامه سؤال خود از وزیر وقت دادگستری که در صورت جلسه 345 مجلس شورای اسلامی منعکس است، سؤالی کلیدی درباره چگونگی ورود کشمیری به نخست وزیری مطرح می سازد :

«کشمیری» خانواده‌ای بی‌قید و بی‌بند و بار دارد... ایشان از طریق دادستانی کل انقلاب در ابتدای انقلاب به اداره دوم ارتش معرفی می‌شود و می‌رود، در آنجا مشغول کار می‌شود. یعنی یک مرکز حساس و مرکز اسرار مهم مملکت. از اداره دوم به نیروی هوایی... این چه شبکه‌ای است که این قدر نفوذ دارد و این را این قدر رشدش می‌دهد؟ مسائلی که در همین چند روزه، برادرانی از نیروی هوایی در مورد اقدامات «کشمیری» می‌گفتند، درخور توجه است... شخصی به نام ستوان یکم «هرمز یعقوبی» می‌رود، از کنار خیابان، یقه‌اش را می‌گیرد، می‌آورد کیفش را می‌گیرند باز می‌کنند. می‌بینند یک مقدار اسناد سری درون کیفش است و دارد می‌برد... باز بچه‌های نیروی هوایی می‌گفتند: که یک کامیون اسناد سری تحت عنوان کاغذ باطله از نیروی هوایی به وسیله «کشمیری» خارج می‌شود...

مطلب دیگر آقای «کشمیری»، ‌به عنوان سرپرست کمیته خنثی سازی کودتای نوژه تمام جریانات کودتای نوژه را در دست می‌گیرد و یک عاملی که قرائن نشان می‌دهد به احتمال زیاد عضویت (سی.آی.ا) را دارد، تمام سرنخهای اصلی (س-آی-ا) را در این کودتای خائنانه کور می‌کند و قطع می‌کند و بعد چطور می‌شود؟‌ چه شبکه قوی هست که این را می‌آورد در نخست‌وزیری؟ بعد از این همه مسائل؟... سوال اینجاست که چه کسی صلاحیت «کشمیری» را برای ورود به نخست‌وزیری تأیید کرد و چگونه او را آوردند در نخست‌وزیری؟... بعد از آنکه «کشمیری» خانه تکانی کرده و همه اسنادش را برده، درست برای ساعت ۳ که نخست‌وزیری منفجر می‌شود، یک ماشین می‌آید در خانه‌اش و زن و بچه‌هایش را برمی‌دارد و می‌برد...»

ارسال این پرونده به دادگستری و جلوگیری از رسیدگی به آن توسط شهید لاجوردی در حالی که پرونده های مرتبط با منافقین همگی در اختیار وی به عنوان دادستان انقلاب تهران قرار می گرفته، از دیگر نقاط مبهم این پرونده است.

سرهنگ مهدی کتیبه از اعضای حاضر در جلسه شورای امنیت که جان سالم به در برده است، درباره کشمیری می گوید: «در اواخر سال ۵۷ از طرف نخست وزیری عده ای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دست خط رسمی رئیس دفتر نخست وزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای خلیلی، بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا می کند. ایشان تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می دادند. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را می دید، فکر می کرد حتی نماز شبش را نیز ترک نمی کند.»

سعید شاهسوندی یکی از اعضای منافقین در مصاحبه خود همچنین به نامه ای از مسعود کشمیری اشاره می کند که به خوبی معرف شخصیت اوست و در بر دارنده اطلاعاتی پیرامون عملکرد وی می باشد. کشمیری در بخش هایی از این نامه نوشته است: « می خواهم بدون آن که زیاد فکر کنم و مطالبم را مرتب کنم، برخی نمونه ها و خاطره هایی را که در دل ارتجاع دیده ام، برایت بگویم.» و بعد ادامه می دهد: «در فروردین ماه ۶۰ بود که برادر قهرمانم... {به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری} از من خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد... {شورای عالی امنیت} را دقیقاً زیر نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها را برادر شهیدم... {احتمالا معدوم محمد بقایی} می داد. خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگان های رژیم، اعم از دادستانی، کمیته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای به خصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین مهره های اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.» رک سایت خبری تحلیلی بولتن،۱۶ بهمن ۱۳۸۸

پس از آن‌که افکار عمومی در چند سال اخیر مجدداً حساسیت بیشتری به پرونده ۸ شهریور۱۳۶۰ نشان داده و نام برخی چهره‌های مطرح در آن دوباره به چالش کشیده شد، سرانجام «عصرنو»، نشریه داخلی سازمان مجاهدین انقلاب در مقاله‌ای با عنوان «پنجه اقتدارگرایان بر چهره تاریخ و حقیقت؛ درباره انفجار دفتر نخست‌وزیری» سعی بر توجیه رفتار افرادی همچون بهزاد نبوی و خسرو تهرانی در جذب کشمیری کرد.

این مطلب با جملاتی از امام آغاز می‌شد که در صحیفه نور درج نشده است. سپس نویسنده، جمله‌ای از پائولو کوئیلو را برای احتجاج قرار داده است!

"برخی بدترین جنایت‌های نوع بشر به نام حقیقت انجام شده است... یک نفر، به نام حقیقت، به صلیب کشیده شد، اما پیش از مرگ برای ما تعریف ژرفی از حقیقت به جای گذاشت. حقیقت چیزی نیست که به ما اطمینان و یقین می‌بخشد، حقیقت چیزی نیست که ما را از دیگران بهتر می‌کند. حقیقت چیزی نیست که در زندان عقاید از پیش تعیین شده خویش حبس کرده ایم، حقیقت چیزی است که ما را آزاد می‌کند”

پس از بیان این قبیل مقدمات، نویسنده به بیان مطالبی می‌پردازد که به تعبیر وی، روایتی صادقانه از تاریخ است. از جمله از قول بهزاد نبوی می‌نویسد: "ما در اول انقلاب یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی قوی نداشتیم. آقای [خسرو] تهرانی که از طرف شهید رجایی به عنوان معاون اطلاعاتی و امنیتی حکم گرفته بود، از صفر شروع کرد. سازمانی نبود که چنین کارهایی را انجام دهد و در ابتدا آقای تهرانی تنها خودش بود و ۳۰-۴۰ نفر از اطرافیانش. با توجه به چنان شرایطی تعجب‌آور نبود که نظام نتواند کشمیری‌ها را شناسایی کند"

این ادعا در حالی مطرح می‌شود که گزارش‌های مکرر درباره سوابق همکاری کشمیری با منافقین، دستگیری وی هنگام خروج غیرقانونی اسناد از اداره دوم ارتش و... حداقل اطلاعاتی بود که می‌توانست حتی کسانی را که داعیه فعالیت اطلاعاتی و امنیتی نداشتند، به تأمل درباره وی وادار نماید، امری که هیچ‌گاه درباره کشمیری رخ نداد.

بهزاد نبوی در بخش دیگری در مورد کشمیری می‌گوید: «به طوری که گزارش کرده‌اند، در پیش از شروع همکاری با برادر تهرانی در نخست وزیری، از فعالان مورد اعتماد اداره دوم ارتش و نیروی هوایی بوده و در فرو نشاندن اعتصاب همافران در سال‌های اول انقلاب نقش مؤثری داشت است. نقشه رادیو مجاهد در عراق را تهیه کرده و در اختیار نیروی هوایی قرار داده و اتفاقاً نیروی هوایی علیه این ایستگاه رادیویی عملیات موفقی انجام داد. منتهی قبلاً به آنها اطلاع داده بود و آنها تخلیه کرده بودند ولی کسی متوجه نشد و برای یکی، دو روز ارتباط رادیو مجاهد قطع شده بود."

این ادعا در حالی مطرح می شود که به وضوح در جهت موجه جلوه دادن چهره کشمیری است و جالب تر آنکه تبرئه کشمیری از پرونده دیگری که توسط خسرو تهرانی به وی واگذار شده بود. این همان پرونده ای است که با انتشار اسنادی، در سال‌های اخیر رد پای کشمیری در آن آشکار شده بود و مدتی پیش از این مصاحبه، برخی رسانه ها برای اولین بار پس از سال‌ها بدان پرداخته بودند.

سعید شاهسوندی -همان فردی که در ادامه این مطلب از سوی عصر نو به گفته‌های او استناد شده ، از اعضای ارشد سازمان که اکنون از منافقین بریده و در خارج از کشور به سر می‌برد-، درخصوص چگونگی عملکرد کشمیری می‌گوید: «یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت کاری کنیم که جلوی نفوذی‌ها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود و این طرح را می‌داد و طبعاً هیچ کس جز خودش مسئولیت این طرح را بر عهده نمی‌گرفت و به این ترتیب اگر مزاحمینی بودند که ممکن بود نسبت به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی ممکن بود آنها را از قسمت‌های مختلف حذف کند و در عین حال جایگاه خودش را مستحکم‌تر کند. ما همان طور که گفتم در کردستان مشغول به رادیو مجاهد بودیم، بعدها معلوم شد که جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستور کار خودش قرار داده، طرحی که کشمیری بعدها در سازمان گفت که پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری‌اش به نخست وزیری داده می شود. ابتدائاً پارازیت‌هایی که فرستاده می‌شود و همچنان اثر نمی‌کند و طرح بمباران را می‌دهند که ابتدا شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن است که مسئول این طرح کشمیری است و نتیجه هم معلوم است که چه سرانجامی دارد!»

شاهسوندی در همان برنامه مورد استناد «عصر نو» در رادیو آلمان بخش‌های نامه‌ای از کشمیری خطاب به مسعود رجوی را می‌خواند که در آن به این برنامه اینگونه اشاره شده است: «در فروردین ماه ۶۰ بود که برادر قهرمانم... [به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری] از من خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد... [شورای عالی امنیت] را دقیقاً زیر نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها را برادر شهیدم... [احتمالا معدوم محمد بقایی] می داد. خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگان‌های رژیم، اعم از دادستانی، کمیته‌ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای به‌خصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین مهره‌های اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم... در همان ایام که آغاز کار رادیو بود [مقصود رادیو مجاهد است] رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری شد، وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، اقدامات جدی‌تری را می‌خواستند به مرحله اجرا بگذارند. هیأت‌‌هایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش می‌کردند، گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من می‌رسید حاکی از این بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیو است. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهه‌های جنگ اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.» (توضیحات داخل کروشه از شاهسوندی است)

اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد منافقین و نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال ۶۰ رخ داد. رادیو منافقین (رادیو مجاهد) فعالیت بسیار شدیدی در سازماندهی نیروهای باقی مانده در خاک جمهوری اسلامی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو می‌گیرند.ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانس‌های مخابرات، اداره دوم ارتش و... تشکیل و مأموریت می‌یابند محل رادیو را کشف کنند. خسرو تهرانی که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشته است، قائم مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار می دهد.

پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب افکن برای نابودی مقر رادیویی منافقین اعزام می‌شود که به دلایل نامعلومی دچار سانحه شده و سقوط می‌کند.

پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور می‌شوند که از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری را نیز بر عهده داشته است، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار می‌گیرد. در این عملیات‌ها، جواد قدیری نیز کشمیری را همراهی می‌کرده است.

جالب اینجاست که این عملیات که توسط کشمیری به شکست انجامیده است، از سوی بهزاد نبوی به عنوان عملیات موفقی اعلام می‌شود که از سوی کشمیری سازمان یافته است! آیا لازم است برای آن‌که خود را تبرئه کنند، حتی کشمیری را هم تبرئه کنند؟ رک اسلامی، محمد مهدی ،بازخوانی تبرئه کشمیری، رجانیوز ،۹شهریور۱۳۸۸

آیت الله امامی کاشانی نیز همچون بسیاری دیگر، پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را مبهم می پندارد. امام جمعه موقت تهران در خاطراتی که در ماهنامه شاهد یاران به چاپ رسید، می گوید: «این سؤال پیوسته مطرح خواهد بود که عوامل نفوذی چگونه توانستند تا این سطح رسوخ کنند... اندکی دقت نشان می‌دهد که وسعت اقدامات این گروه تا بدان پایه است که از عامل واقعی جنایت دفتر نخست وزیری، شهید! می‌سازد. بسیار ساده‌لوحانه است اگر گمان کنیم این اشتباه سهواً پدید آمده که تکه هایی را که به عنوان تکه‌های بدن کشمیری در یک کیسه پلاستیکی جمع شده با عنوان شهید کشمیری! مطرح شود، ولی جسد سالم برادر شهیدمان، دفتریان تا ۴۸ ساعت به عنوان یکی از شهدای حادثه، اعلام نشود.

شهید لاجوردی جزو افرادی بود که همواره اعتقاد داشت مجرم اصلی و کلیدی در پرونده هشت شهریور شخص بهزاد و تیم وی دردفتر اطلاعات نخست وزیری می باشد. شهید لاجوردی برای اثبات این مدعی به شواهد و قرائن و سرنخ های خوبی هم رسیده بود. لکن دست های پلیدی در آن زمان مانع از کشف حقایق و به دام افتادن عناصر اصلی (طراحان ترور شهید رجائی و باهنر) و همدستان کشمیری گردید و با امحاء برخی اسناد متقن که دال بر مجرمیت بهزاد نبوی بود در روند رسیدگی به پرونده اخلال ایجاد کردند. و درنتیجه امام(رضوان الله تعالی علیه) با توجه به شرایط حساس کشور درسال ۶۰ و شدت گرفتن درگیریهای جمهوری اسلامی در دو جبهه ۱- داخلی(گروهک ها) و ۲- جنگ با عراق و همچنین پیچیدگی پرونده که می توانست ابهامات بیشتری را به وجود آورد ادامه رسیدگی به این پرونده را در آن سال ها به مصلحت کلی نظام ندانست و آن را مختومه اعلام نمود.

شهید لاجوردی در زمان رسیدگی به پرونده هشت شهریور با دستگیری برخی عناصر مشکوک به سرعت به هسته اصلی یعنی طراحان فاجعه هشت شهریور نزدیک می شد. از جمله دستگیر شدگان فردی به نام تقی محمدی که نزدیکترین فرد به کشمیری محسوب می گشت و می توانست اطلاعات ذیقیمتی را در مورد طراحان اصلی ترور شهید رجایی و باهنر ارائه دهد. اما در همان روزهای اولیه پس از دستگیری یک شب به صورت مشکوک در سلول خود به قتل رسید.

نکته قابل توجه اینکه تاکنون همه کسانی که به نوعی در پیگیری هشت شهریور نقش داشته اند به شهادت رسیده اند از جمله شهید ربانی املشی و شهید قدوسی را نیز می توان علاوه بر شهید لاجوردی نام برد

تلاشهای هاشمی رفسنجانی برای بستن پرونده دخالت بهزاد نبوی در حادثه ۸ شهریور نیز خواندنی است.

در روز ۱۴ / ۰۶/ ۱۳۶۰ یعنی ۶ روز پس از حادثه ۸ شهریور حدود ساعت ۹ صبح، در دفتر دادستان کل انقلاب آقای «قدوسی » بمب آتش زا گذاشته شد و در اثر انفجار از ناحیه پا و سینه مجروح شد و پس از رسیدن به بیمارستان، در ساعت ۳۰ / ۱۴ دقیقه بعدازظهر به شهادت می رسد.

با توجه به موضوع جرم )ضدیت با انقلاب( از ابتدا باید این پرونده توسط دادسرای انقلاب مورد بررسی قرار می گرفته است که با توجه به تیزبینی افرادی همچون شهید لاجوردی که در دادسرای انقلاب مرکز بودند، بی شک مراحل تبرئه دیگر متهمان این پرونده که هنوز همچون کشمیری فرار نکرده بودند، متوقف میگردید. اما بهزاد نبوی جلسه ای با شهید ربانی املشی، دادستان کل وقت کشور برقرار نمود و توانست وی را متقاعد کند که این پرونده در دادسرای عمومی به اتفاق گروه بهزاد نبوی رسیدگی گردد. با تعیین بازپرس ویژ ه ای از طرف دادستان کل پرونده دنبال می گردد اما در اولین مراحل تحقیق گروه نبوی مورد سوءظن بازپرس ویژه قرار می گیرد و به دستور وی این گروه منحل و بعضی از اعضای آن بازداشت می گردند.

2- اطلاعات ، 14 شهریور 1360 ، صفحه 4

3- اطلاعات ، 14 شهریور 1360 ، صفحه 20

4- اطلاعات ، 14 شهریور 1360 ، صفحه 20

پژوهشگر : سید روح الله امین آبادی

۱۳۹۳/۶/۱۳

اخبار مرتبط