نسخه چاپی

بیانات در مراسم بیست‌ و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله)

شاخص‌های انقلابیگری

عکس خبري -شاخص‌هاي انقلابيگري

ما باید سعی كنیم در خودمان این پنج شاخص را ایجاد كنیم و حفظ كنیم، هرجا هستیم؛ یكی در كار هنر است، یكی در كار صنعت است، یكی در كار فعّالیت سیاسی است، یكی در كار فعّالیت علمی است، یكی در كار فعّالیت اقتصادی و بازرگانی است؛ فرقی نمیكند؛ این شاخصها در همه‌ی افراد ما ملّت ایران میتواند وجود داشته باشد.

حضرت آيت‌الله خامنه‌اي رهبر معظم انقلاب اسلامي صبح روز جمعه (۹۵,۳.۱۴) در اجتماع عظيم و پرشکوه قشرهاي مختلف مردم در حرم مطهر امام خميني (رحمةالله‌عليه)، امام راحل را شخصيت «مؤمنِ متعبدِ انقلابي» خواندند و با تأکيد بر ادامه‌ي راه «امامِ انقلابي ملت» به‌عنوان تنها راه پيشرفت و تحقق اهداف مردم و نظام، پنج شاخص مهم «انقلابي‌گري» را تبيين کردند و افزودند: بايد با استفاده از تجربه‌ي مذاکرات هسته‌اي يعني اثبات ضرورت بي‌اعتمادي به آمريکا، مسير حرکت و پيشرفت کشور را ادامه داد.

***

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمدلله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيدنا و نبينا ابي‌القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداة المهديين سيما بقيةالله في الارضين.

اجتماع بسيار عظيم و پرشکوهي است که براي احترام به ياد عزيز امام بزرگوارمان در اينجا تشکيل شده است؛ در بسياري از مناطق ديگرِ کشور هم شبيه اين اجتماع به‌خاطر ياد امام و به‌خاطر عشق به امام بزرگوار تشکيل شده.

امام خميني(ره) و انس با مناجات شعبانيه

روزهاي پاياني ماه پربرکت شعبان است. به گمان زياد امام بزرگوار از اين ماه، بهره‌ي فراوان معنوي مي‌بردند. قرائن نشان مي‌دهد که آن دل نوراني به برکت اين ماه بر نورانيت خود مي‌افزود. اين فِقره‌ي معروف دعاي مناجات شعبانيه: اِلهي هَب لي کَمالَ الاِنقِطاعِ اِليکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضِيآءِ نَظَرِها اِلَيک،(۱)

از جملاتي بود که در بيانات امام تکرار مي‌شد؛ مکرّر در سخنراني به مناسبتهاي گوناگون، اين فِقره‌ي از دعا را مي‌خواندند. اين نشان‌دهنده‌ي اين است که اين بزرگوار به اين مناجات و به اين مضامين و به اين ايام بابرکت اُنس داشتند. بنده هم که يک وقتي از ايشان سؤال کردم راجع به دعاها، يکي از دعاهايي که ايشان تکيه کردند بر روي آن و ترجيح ميدادند آن دعا را، همين مناجات شعبانيه بود. فِقرات مهمّي در اين دعا هست که از جمله اين فِقره است: اِلهي هَب لي قَلباً يدنيهِ مِنکَ شُوقُه، وَ لِسانًا يرفَعُ اِلَيکَ صِدقُه، وَ نَظَراً يقَرِّبُهُ مِنکَ حَقُّه؛(۲)

دل پرشوقي که به بارگاه قرب الهي نزديک مي‌شود؛ زبان صادقي که صدق آن موجب تقرّب به پروردگار مي‌گردد؛ نگاه حق‌نگري که موجب مي‌شود انسان به خداي متعال نزديک‌تر شود. اين خصوصيات در اين دعاي شريف و در اين مناجات، از خداي متعال خواسته شده است؛ اينها براي ما درس است. و امام بزرگوار کسي بود که با اين درسها، در همه‌ي عمر مأنوس بود و به برکت همين اُنس و به برکت همين آشنايي با مراتب حق و حقيقت و تقرّب به پروردگار، خداي متعال اين قدرت را به او بخشيد که بتواند اين حرکت عظيم و ماندگار را انجام بدهد.

امام؛ مؤمنِ متعبّدِ انقلابي

درباره‌ي امام بزرگوار ميخواهيم حرف بزنيم. يکي از عناوين و اوصافي که درباره‌ي امام راحل عظيم‌الشّأن ما، کمتر به‌کار رفته است و کمتر از اين عنوان استفاده کرده‌ايم، عبارت است از يک عنوان جامع که من اين‌جور تعبير ميکنم: مؤمنِ متعبّدِ انقلابي. ما امام را با صفات متعدّدي همواره توصيف ميکنيم امّا اين صفت -که ما کمتر امام را با آن توصيف کرده‌ايم- يک صفت جامع است؛ مؤمن است، متعبّد است، انقلابي است.

مؤمن: يعني مؤمن به خدا است، مؤمن به هدف است، مؤمن به راهي است که او را به اين هدف ميرسانَد، و مؤمن به مردم است. يؤمِنُ بِاللهِ وَ يؤمِنُ لِلمُؤمِنين؛(۳) درباره‌ي رسول اکرم هم اين تعبير در قرآن آمده است: مؤمن به خدا، و مؤمن به هدف، و مؤمن به راه، و مؤمن به مردم.

عبد است، متعبّد است؛ يعني خود را عبد ميداند در مقابل پروردگار؛ اين هم صفت بسيار مهمّي است. شما ملاحظه کنيد، خداي متعال در قرآن، پيغمبر اکرم را با صفات متعدّدي ستوده است: وَ اِنَّکَ لَعَلَي‌ٰ خُلُقٍ عَظيم،(۴) فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم؛(۵) و صفات متعدّد ديگر که هر کدام از اينها يک فصل فراواني از خصوصيات پيغمبر را بيان ميکند؛ ولي آن صفتي که به ما مسلمانها دستور داده شده است که هر روز درباره‌ي پيغمبر در نمازهايمان تکرار کنيم اين است که «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُه»؛ اين نشان‌دهنده‌ي اهمّيت عبوديت است؛ عبد بودن آن‌چنان برجسته است که خداي متعال اين صفت را به مسلمانان تعليم ميدهد که در نماز خود، هر روز چند مرتبه تکرار کنند؛ امام داراي اين صفت بود، صفت عبوديت؛ اهل خشوع بود، اهل تضرّع بود، اهل دعا بود؛ مؤمن متعبّد.

امّا صفت سوّم، يعني مؤمن متعبّدِ انقلابي؛ اين، آن نقطه‌اي است که مايلم بر روي آن تکيه کنم و درباره‌ي آن سخن بگويم. امام، امامِ انقلاب بود.

صفت انقلابيگري امام

انقلاب يک کلمه است و در دل آن حقايق بي‌شماري وجود دارد؛ امامِ انقلاب يعني پيشواي همه‌ي اين خصوصياتي که کلمه‌ي انقلاب متضمّن آن است. قدرتهاي مادّي هم که نسبت به امام همواره غضبناک بودند، عصباني بودند و البتّه ميهراسيدند از امام بزرگوار، بيشتر به‌خاطر اين صفت بود: صفت انقلابيگري امام؛ با اين خصوصيتِ او دشمن بودند. امروز هم دشمنان ملّت ايران با خصوصيت انقلابيگري او خصومت دارند و دشمنند. اساساً قدرتهاي مادّي از کلمه‌ي انقلاب وحشت ميکنند؛ از کلمه‌ي «انقلاب اسلامي» وحشت ميکنند، مي‌هراسند، ميرَمند. فشارهايي هم که وارد ميکنند، به‌خاطر انقلابيگري است؛ شرح خواهم داد که انقلابيگري متضمّن چه مفاهيم و معاني و خطّمشي‌هايي است؛ حق دارند که بترسند. فشارها البتّه با بهانه‌هاي مختلف وارد ميشود؛ گاهي با بهانه‌ي هسته‌اي، گاهي با بهانه‌ي حقوق بشر و بهانه‌هايي از اين قبيل، امّا حقيقت قضيه عبارت است از همين که دشمنان ملّت ايران و دشمنان ايران اسلامي از خصوصيت انقلابيگري واهمه دارند و نگرانند. در همين اواخر، در چند ماه قبل از اين، يک سياستمدار آمريکايي گفت: ايران به‌خاطر انقلاب اسلامي تحريم است؛ اصل تحريم مربوط به انقلاب ۱۹۷۹ -يعني انقلاب سال ۵۷- است! اين يک حقيقت است.

چرا با انقلاب مخالفند؟

علّت چيست؟ چرا با انقلاب مخالفند؟ علّت اين است که اين کشور بزرگ و پهناور، اين کشور پربرکت، اين کشور ثروتمند -که هم ثروت طبيعي دارد، هم ثروت انساني دارد- يکپارچه در قبضه‌ي قدرت آنها بود، در اختيار آمريکا بود؛ انقلاب آمد آنها را از اين کشور بيرون کرد؛ دشمني با انقلاب به‌خاطر اين است؛ انقلاب آنها را راند. علاوه بر اين، الهام‌بخش ديگران هم شد. انقلاب اسلامي ايران که به‌وسيله‌ي مردم اين کشور به وجود آمد و ادامه پيدا کرد، الهام‌بخشِ ملّتهاي ديگر شد؛ که اين در جاي خود بحث مفصّلي است و دلايل بي‌شماري هم بر آن وجود دارد.

امامِ انقلابي کشور را از منجلاب‌ها بيرون کشيد

امامِ انقلابي ما کشور را از منجلابها بيرون کشيد؛ به‌وسيله‌ي انقلاب، کشور را از منجلابهاي متعدّدي خارج کرد. جوانهاي عزيز ما که دوران قبل از انقلاب را درک نکرده‌اند، لمس نکرده‌اند، بايد درست دقّت کنند و توجّه کنند که مسئله اين است، مسئله‌ي اساسي اين است. اگر يک ملّتي مسئله‌ي اساسي خود را نداند، گمراه ميشود. مسئله اين است که انقلاب اسلامي آمد اين کشور را از منجلابها نجات داد؛ از منجلاب وابستگي، از منجلاب عقب‌ماندگي، از منجلاب فساد سياسي، از منجلاب فساد اخلاقي، از منجلاب حقارت بين‌المللي. ما گرفتار اين‌چيزها بوديم؛ ما، هم وابسته بوديم، هم تحقيرشده بوديم، هم عقب‌افتاده و عقب نگه داشته شده بوديم؛ در علم، در اقتصاد، در فنّاوري، در حضور بين‌المللي، در همه‌چيز ما را عقب نگه داشته بودند. عوضِ همه‌ي اينها، ما آقابالاسرِ آمريکايي و انگليسي داشتيم. آن روزها ما چهار برابر امروز نفت صادر ميکرديم؛ جمعيت کشور هم از نصف امروز کمتر بود، درعين‌حال اکثر نقاط اين کشور از خدمات عمومي دولتي که برعهده‌ي دولتها است محروم بودند؛ کشور در فقر و عقب‌افتادگي دست‌وپا ميزد؛ در فساد اخلاقي دست‌وپا ميزد. در همه‌ي زيرساخت‌هاي کشور -راه، آب، برق، گاز، مدرسه، دانشگاه، خدمات شهري- کشور دچار آفت بود، دچار عقب‌افتادگي و عقب‌ماندگي بود، دچار تهيدستي بود؛ ثروتهاي طبيعي کشور را در اختيار بيگانگان ميگذاشتند و دستگاه حاکمه بهره‌مند ميشدند و مردم را يا با فريب، يا با زور و ارعاب، ساکت نگه ميداشتند؛ امّا خب دلهاي مردم پُر بود، واقعيات را ميديدند؛ و نتيجه، دنباله‌روي از آن فرياد ربّاني و الهي امام بزرگوار شد که انقلاب را به راه انداخت.

حضرت امام(ره) و تغيير جهت جامعه به سمت حاکميت به سمت حاکميت دين خدا

امام بزرگوار ما مسير را عوض کرد و يک تغيير بزرگ انجام گرفت؛ [امام‌] مسير ملّت ايران را تغيير داد، ريل را عوض کرد؛ ما را به‌سمت هدفهاي بزرگ حرکت داد. اين هدفها که انقلاب و امام انقلاب، ما را به‌سمت اين هدفها حرکت دادند و جامعه‌ي ايراني را به اين سمت رهنمون شدند، فوق‌العاده حائز اهمّيت است. اين هدفها خلاصه ميشود در حاکميت دين خدا. حاکميت دين خدا به‌معني عدالت اجتماعي به‌معناي واقعي است، به‌معناي ريشه‌کني فقر است، به‌معناي ريشه‌کني جهل است، به معناي ريشه‌کني استضعاف است؛ حاکميت دين خدا به‌معناي برقراري منظومه‌ي ارزشهاي اسلامي است، [به‌معناي‌] ريشه‌کني آسيب‌هاي اجتماعي است، [به‌معناي‌] تأمين سلامت جسمي و سلامت اخلاقي و معنوي و پيشرفت علمي کشور است، [به‌معناي‌] تأمين عزّت ملّي و هويت ملّي ايراني و تأمين اقتدار بين‌المللي است، [به‌معناي‌] فعّال کردن ظرفيتهايي است که خداوند در اين سرزمين قرار داده است؛ اينها همه در حاکميت دين خدا مندرج است و امام ما را به اين سمت حرکت داد؛ درست نقطه‌ي مقابل آن راهي که در رژيم طاغوت ما را به آن سمت ميکشاندند و ميبردند.

هدف‌هاي دور و زمان بر انقلاب

خب، اين هدفها که قطار جامعه‌ي اسلامي به برکت انقلاب به سوي آن هدفها حرکت کرد، هدفهاي دور از دسترسي هستند، زمان‌بَرند، احتياج به گذشت زمان دارند، احتياج به تلاش دارند، لکن دسترسي به همه‌ي اينها ممکن است به يک شرط؛ آن شرط اين است که قطار در همين ريل پيش برود؛ در ريل انقلاب. امام راه را به ما نشان داد، معيارها و شاخصها را به ما نشان داد، هدفها را براي ما مشخّص کرد و خود او حرکت را آغاز کرد. ما تا امروز به برکت حرکت در جهت انقلاب، دستاوردهاي زيادي پيدا کرده‌ايم امّا هنوز تا آن هدفها فاصله بسيار زياد است.

حرکت در ريل انقلاب، شرط لازم براي رسيدن به اهداف اسلامي

مي‌توانيم به آن هدفها برسيم، مشروط بر اينکه اين قطار بر روي همين ريل حرکت کند؛ بر روي ريلي که امام، قطار جامعه‌ي اسلامي را به حرکت درآورد. بعد از رحلت امام، ما هرجا انقلابي عمل کرديم پيش رفتيم و هرجا از انقلابيگري و حرکت جهادي غفلت کرديم، عقب مانديم و ناکام شديم؛ اين يک واقعيتي است. بنده در اين سالها خودم مسئول بودم؛ اگر تقصيري در اين مطلب باشد، متوجّه اين حقير هم هست؛ هرجا انقلابي بوديم، جهادي حرکت کرديم، بر روي آن ريل حرکت کرديم، پيش رفتيم؛ هرجا کوتاهي کرديم و غفلت کرديم، عقب مانديم. ميتوانيم برسيم به شرط اينکه انقلابي حرکت کنيم و انقلابي پيش برويم.

مخاطب اين سخن، نسل امروز و نسل فردا و نسل فرداهاي بعد است؛ مخاطب اين سخن، همه‌ي ما هستيم؛ مسئولان مخاطبند؛ فعّالان سياسي، فعّالان فرهنگي، فعّالان اجتماعي، همه مخاطب اين سخنند؛ جوانان، دانشگاهيان، حوزويان، پيشه‌وران، روستاييان، شهريان، همه مخاطب اين سخنند؛ همه بايد بدانند مي‌توان اين راه را با شيوه‌ي انقلابي حرکت کرد و آن‌وقت، پيشرفت قطعي است؛ و ميتوان به شيوه‌ي ديگري حرکت کرد و آن‌وقت سرنوشت سرنوشت رقّت‌آوري خواهد بود. امام تعبير رايجي داشتند، مکرّر در مواردي ميگفتند: «اسلام سيلي خواهد خورد». اگر راه را عوض کرديم، ملّت ايران سيلي خواهد خورد، اسلام هم سيلي خواهد خورد. سخن باقي است؛ حرف در اين زمينه فراوان و حرفهاي لازم زياد است.

تجارت پرسود انقلاب اسلامي

توجّه بفرماييد(۶) که من از اين فرصت استفاده ميکنم و به شما و به ملّت ايران عرض ميکنم که عزيزان من! انقلاب، سرمايه‌ي ممتاز و منحصربه‌فرد ملّت ما و کشور ما است. براي به‌دست آوردن انقلاب هزينه داده‌ايم؛ هزينه‌هاي سنگيني هم پرداخت شده است امّا صدها برابرِ آن هزينه‌ها، منافع وجود دارد؛ اين يک تجارت پرسود است براي ملّت. بله، هشت سال جنگ هزينه بود، شورشها هزينه بود، تحريمها هزينه بود - اينها همه هزينه‌ي انقلاب است- امّا صدها برابر اين هزينه‌ها، سود در اين راه وجود دارد؛ هزينه‌ها و منافع و سودها از اوّل با هم همراه بودند؛ هم هزينه داديم، هم سود برديم. در جنگ، جوانان ما رفتند و به شهادت رسيدند امّا ملّت و مجموعه‌ي جوان کشور دستاوردهاي بزرگي را از همان جنگ پرهزينه به‌دست آوردند. از اوّل، اين هزينه‌ها و منافع با هم همراه بوده‌اند، منتها هرچه جلو آمديم، هزينه‌ها سبک‌تر و قابل‌تحمّل‌تر، امّا منافع کلان‌تر و بيشتر شده است. امروز روزي است که ما ميتوانيم، ملّت ايران ميتواند بدون اينکه هزينه‌ي زيادي را متحمّل بشود، منافع بزرگي را از انقلاب به‌دست بياورد؛ امروز اين توانايي وجود دارد. انقلاب ريشه دوانده است، درخت نظام اسلامي مستحکم شده است، حقايق بسياري روشن شده، راهکارهايي به وجود آمده؛ امروز اوضاع براي ملّت ايران روشن‌تر و زمينه آماده‌تر و راه هموارتر است از گذشته؛ هزينه هست، باز هم هست امّا هزينه‌ها سبک‌تر و قابل دفع‌تر و قابل اجتناب‌تر از گذشته است.

انقلاب اسلامي؛ انقلابي مردمي

اين نکته‌ي مهمّي است: اين انقلاب با کودتا به وجود نيامد، با حرکت نظامي به وجود نيامد؛ مثل بعضي از انقلابها که يک عدّه افسر نظامي رفتند يک حکومتي را برداشتند، حکومت ديگري به جايش گذاشتند؛ نه، اين انقلاب به‌وسيله‌ي مردم به وجود آمد؛ با عزم مردم، با نيروي انقلاب مردم، با ايمان مردم به وجود آمد؛ با همين نيرو از خود دفاع کرد، با همين نيرو هم باقي ماند و ريشه دواند. اين مردم بودند که نترسيدند؛ اين مردم ايران عزيز بودند که ايستادگي کردند و مصداق اين آيه‌ي شريفه شدند: اَلَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ايمانًا وَ قالُوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکيل.(۷) مدام تهديد شديم، مدام گفتند حمله ميکنيم، مدام گفتند تحريم ميکنيم، مردم نه از تهديد نظامي ترسيدند، نه از تحريم ترسيدند، نه از تحريم فلج شدند؛ نترس، شجاع، سربلند، حرکت را ادامه دادند؛ از اين پس هم بايد همين باشد. مردم ما، قشرهاي مختلف ما، جوانهاي ما، روحانيون ما، پيشه‌وران ما، دانشگاهيان ما، محقّقين ما، مسئولان ما، دولتي‌هاي ما، مجلسي‌هاي ما بايد انقلابي بمانند و انقلابي حرکت بکنند -که شاخصهايي را عرض خواهم کرد- و همه انقلابي باشند تا بتوانيم اين راه را با موفّقيت پيش برويم و ادامه بدهيم.

انقلاب؛ متعلق به همه نسل‌ها

اين خطا است که گمان کنيم انقلابي فقط آن کسي است که در دوران امام بوده است، يا در دوران مبارزات در کنار امام بوده است؛ نه، بعضي کأنّه اين‌جور خيال ميکنند که انقلابيون آن کساني هستند که در دوران امام يا در دوران مبارزات يا در دوران حکومت امام بزرگوار حضور داشتند، در کنار امام بودند؛ نه، اگر معناي انقلابي را اين بگيريم، انقلابي همين ما پيروپاتال‌ها خواهيم بود. انقلاب مال همه است؛ جوانها انقلابي‌اند و ميتوانند انقلابي باشند، با آن معيارها و شاخصهايي که عرض خواهم کرد. ميتواند يک جوانِ امروز از من سابقه‌دار در انقلاب، انقلابي‌تر باشد؛ همچنان‌که در دوران دفاع مقدّس ديديم کساني بودند که جان خودشان را کف دست گرفتند در راه اين انقلاب و در راه اِنفاذ(۸) فرمان امام به جبهه رفتند، جانشان را فدا کردند؛ انقلابي صددرصد، انقلابي کامل، آنها هستند؛ آنهايي که آماده‌ي فداکاري‌اند؛ پس ما نبايد انقلابي را منحصر کنيم به يک عدّه‌اي که در دوران مبارزات با امام بودند يا امام را مي‌شناختند يا در کنار او بودند؛ نه، انقلاب يک شطّ جاري است و همه‌ي کساني که در طول تاريخ با اين مميزات حضور دارند و تلاش ميکنند انقلابي‌اند، ولو امام را نديدند؛ مثل اغلب شما جوانها.

دوگانه بيگانه، انقلابي(تفراطي) – غيرانقلابي (ميانه رو)

اين هم خطا است که ما خيال کنيم اگر گفتيم فلاني انقلابي است، يعني فلاني افراطي است؛ يا وقتي ميخواهيم اشاره کنيم به انقلابي‌ها و انقلابيون، تعبير افراطي را به کار ببريم؛ نه، اين خطا است. انقلابيگري به معناي افراطي بودن نيست. اين دوگانه‌هايي که سوغات بيگانه‌ها و حرف دشمنان ايران است، نبايد در ايران و در فرهنگ سياسي ما جا باز کند؛ آنها تقسيم ميکنند مردم را به تندرو و ميانه‌رو. بحث تندرو و کندرو نداريم. انقلابي را ميگويند تندرو، غير انقلابي را ميگويند ميانه‌رو! اين يک دوگانه‌ي بيگانه است، آنها اينها را در راديوهايشان، در تبليغاتشان، در اظهاراتشان تکرار ميکنند، ما اين را نبايد تکرار بکنيم. انقلابي، انقلابي است.

انقلابي گري ، مفهومي تشکيکي

اين هم خطا است که ما از همه‌ي کساني که انقلابي هستند، يک نوع عمل انقلابي توقّع داشته باشيم؛ يا يک درجه‌ي از انقلابيگري توقّع داشته باشيم؛ نه. به قول ما طلبه‌ها انقلابيگري مقول به تشکيک است. ممکن است يک نفر نسبت به مفاهيم انقلاب و عمل انقلابي بهتر حرکت کند، يک نفر به آن خوبي حرکت نکند امّا در همان راه دارد حرکت ميکند. اينکه ما هرکسي خوب حرکت نکرد يا به‌طور کامل حرکت نکرد را متّهم بکنيم به غير انقلابي يا ضدّ انقلابي اين هم خطا است؛ نه، ممکن است يک نفري صد درجه ميزان حرکت او ارزش دارد، يک نفري کمتر ارزش دارد، يک نفري از او کمتر ارزش دارد امّا همه در اين راه حرکت ميکنند. مهم اين است که آن شاخصها تطبيق بکند. مهم شاخصها است. مهم اين است که آن کسي هم که با آن شدّت و با آن جدّيت حرکت نميکند، شاخصهاي انقلابيگري را داشته باشد. اگر اين شاخصها وجود داشت، آن‌وقت طرف انقلابي است، فرد انقلابي، مجموعه‌ي انقلابي، دولت انقلابي، سازمان انقلابي؛ عمده اين است که شاخصها را بشناسيم.

شاخص‌هاي انقلابي‌گري

براي انقلابي بودن شاخص‌هايي وجود دارد. من پنج شاخص را در اينجا ذکر ميکنم. البتّه بيش از اينها ميشود خصوصياتي را گفت لکن من فعلاً پنج شاخص براي انقلابيگري ذکر ميکنم که ما بايد سعي کنيم در خودمان اين پنج شاخص را ايجاد کنيم و حفظ کنيم، هرجا هستيم؛ يکي در کار هنر است، يکي در کار صنعت است، يکي در کار فعّاليت سياسي است، يکي در کار فعّاليت علمي است، يکي در کار فعّاليت اقتصادي و بازرگاني است؛ فرقي نميکند؛ اين شاخصها در همه‌ي افراد ما ملّت ايران ميتواند وجود داشته باشد. پنج شاخص که اينها را شرح خواهم داد [عبارتند از]:

شاخص اوّل، پايبندي به مباني و ارزشهاي اساسي انقلاب؛

شاخص دوّم، هدف‌گيري آرمانهاي انقلاب و همّت بلند براي رسيدن به آنها که آرمانهاي انقلاب و اهداف بلند انقلاب را در نظر بگيريم و همّت براي رسيدن به آنها داشته باشيم؛

شاخص سوّم، پايبندي به استقلال همه‌جانبه‌ي کشور، استقلال سياسي، استقلال اقتصادي، استقلال فرهنگي -که مهم‌تر از همه است- و استقلال امنيتي؛

شاخص چهارم، حسّاسيت در برابر دشمن و کار دشمن و نقشه‌ي دشمن و عدم تبعيت از او، که البتّه بايد دشمن را شناخت، نقشه‌ي او را فهميد و از تبعيت دشمن سر باز زد. عرض کرديم که قرآن اين عدم تبعيت را «جهاد کبير» نام نهاده است؛ من اين چند وقت دو سه بار دراين‌باره صحبت کردم(۹)

شاخص پنجم، تقواي ديني و سياسي که اين بسيار مهم است. اين پنج شاخص اگر در کسي وجود داشته باشد، قطعاً انقلابي است؛ حالا درجات انقلابي بودن، همان‌طور که عرض کرديم، مختلف است. من براي هرکدام از اينها يک توضيح کوتاه و مختصري ميدهم.

۱. شاخص اول: پايبندي به ارزشهاي مبنائي و اساسي اسلام

عرض کرديم که شاخص اوّل، پايبندي به ارزشهاي مبنائي و اساسي اسلام است. بنده در سال گذشته در همين جلسه راجع به مباني امام صحبت کردم؛ مباني اساسي ما اينها است.

۱,۱. پايبندي به اسلام ناب در مقابل اسلام آمريکايي

مبناي اوّل، پايبندي به اسلام ناب در مقابل اسلام آمريکايي است. اسلام ناب در مقابل اسلام آمريکايي است، اسلام آمريکايي هم دو شاخه دارد: يک شاخه اسلام متحجّر، يک شاخه اسلام سکولار؛ اين اسلام آمريکايي است. استکبار و قدرتهاي مادّي از هر دو شاخه پشتيباني کرده‌اند و ميکنند؛ يک جاهايي آنها را به وجود مي‌آورند، يک جاهايي آنها را راهنمايي ميکنند، يک جاهايي آنها را کمک ميکنند؛ اسلام ناب در مقابل آنها است؛ اسلام ناب اسلامي است که همه‌جانبه است؛ از زندگي فردي و خلوت فردي تا تشکيل نظام اسلامي، همه را شامل ميشود. اسلام ناب آن اسلامي است که هم تکليف من و شما را در خانواده با خود و در خلوت شخصي‌مان معين ميکند، هم تکليف ما را در جامعه معين ميکند، هم تکليف ما را در قبال نظام اسلامي و ايجاد نظام اسلامي معين ميکند؛ اين اسلام ناب است. اين يکي از مباني است که بايد به اين پابند بود.

۲,۱. محور بودن مردم در نظام اسلامي

يکي ديگر از مباني، محور بودن مردم است که وقتي ما مردمي بودن را و محور بودن مردم را با اسلام همراه ميکنيم، ترکيب آن مي‌شود جمهوري اسلامي؛ جمهوري اسلامي يعني اين؛ مردم محورند، مقاصد براي مردم است، هدفها متعلّق به مردم است، منافع مال و مِلک مردم است، اختيار در دست مردم است؛ اينها مردمي بودن است: رأي مردم، خواست مردم، حرکت مردم، عمل مردم، حضور مردم و شرافت مردم در نظام جمهوري اسلامي. اين يکي از آن مباني است و به‌معناي واقعي کلمه بايد به اين معتقد بود.

۳,۱. اعتقاد به پيشرفت و تحوّل

يکي از آن مباني اساسي و ارزشهاي اساسي عبارت است از اعتقاد به پيشرفت، اعتقاد به تحوّل، به تکامل، و تعامل با محيط، البتّه با پرهيز از انحرافها و خطاهايي که در اين راه ممکن است وجود داشته باشد. تحوّل و تکامل؛ هم فقه ما، هم جامعه‌شناسي ما، هم علوم انساني ما، هم سياست ما، هم روشهاي گوناگون ما بايد روزبه‌روز بهتر بشود، منتها به دست آدمهاي خبره، به دست آدمهاي وارد، به دست انسانهاي اهل تعمّق و کساني که اهليت ايجاد راه‌هاي نو را دارند؛ نيمه‌سوادها و آدمهاي ناوارد و مدّعي نمي‌توانند کاري انجام بدهند. به اين بايد توجّه داشت؛ اينها همه يک صراطي است که چپ و راست دارد؛ از وسط جادّه بايد حرکت کرد.

۴,۱. حمايت از محرومان

حمايت از محرومان؛ يکي از مباني اساسي و ارزشهاي اساسي نظام اسلامي عبارت است از حمايت از محرومان. يکي ديگر حمايت از مظلومان است در هر نقطه‌ي عالم. اينها ارزشهاي اساسي انقلاب است؛ از اينها نميشود صرفِ‌نظر کرد. اگر کسي، کساني يا جرياني نسبت به محرومين بي‌تفاوت باشد، يا نسبت به مظلومان عالم بي‌تفاوت باشد، اين شاخص در او وجود ندارد.

عملگرايي؛ نقطه مقابل ايستادگي و انقلابي‌گري

خب، اگر اين پايبندي به ارزشهاي اساسي وجود داشت -که اين شاخص اوّل بود- حرکت، حرکت مستمر و مستقيم خواهد بود و در تندباد حوادث، اين حرکت تغيير پيدا نميکند. [امّا] اگر اين پايبندي وجود نداشت، نقطه‌ي مقابل اين پايبندي، عمل‌گرايي افراطي است؛ يعني هر روزي به يک طرف رفتن و هر حادثه‌اي انسان را به يک طرف کشاندن:

ميکِشد از هر طرف، چون پَر کاهي مرا

وسوسه‌ي اين‌وآن، دمدمه‌ي خويشتن‌

اين ميشود عمل‌گرايي؛ هر روزي انعطاف به يک جهت و به يک سمت؛ اين منافات دارد با آن پايبندي. در تعبير قرآني، اين پايبندي به ارزشها را «استقامت» نام نهاده‌اند: فَاستَقِم کَمآ اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک(۱۰) -آيه‌ي قرآن در سوره‌ي مبارکه‌ي هود- يا اِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلٰئِکَةُ اَلّا تَخافُوا وَ لَا تَحزَنوا وَ اَبشِروا بِالجَنَّة؛(۱۱) در تعبير قرآني، اسم اين پايبندي به مباني و ارزشها استقامت است.

۲. شاخص دوم: همّت بلند براي رسيدن به آرمانها

شاخص دوّم، همّت بلند براي رسيدن به آرمانها، صرفِ‌نظر نکردن از آرمانها و منصرف نشدن از هدفهاي بزرگ [است‌]. نقطه‌ي مقابل آن، تنبلي و محافظه‌کاري و نااميدي است. بعضي سعي ميکنند جامعه را و جوانهاي ما را دچار نااميدي کنند، بگويند «آقا فايده‌اي ندارد، نميشود، نميرسيم؛ چه‌جوري ممکن است با اين‌همه مخالفت، با اين‌همه دشمني»؛ اين نقطه‌ي مقابل آن شاخص دوّم است. شاخص دوّم اين است که هرگز منصرف نشويم از رسيدن به آن اهداف بلند و آرمانهاي بلند؛ تسليم نشويم در مقابل فشارها. البتّه شما وقتي‌که در يک راهي ميرويد که دشمني بر سر آن راه هست، براي شما مانع ايجاد ميکند؛ [امّا] اين مانع بايستي مانع نشود از رفتن شما، از ادامه‌ي حرکت شما؛ تسليم فشارها نشويم، رضايت به وضع موجود ندهيم، که اگر رضايت به وضع موجود داديم نتيجه‌اش عقب‌گرد است. بنده بارها تکرار کرده‌ام؛ جوانها بايد به سمت پيشرفت حرکت کنند؛ به سمت تحوّل مثبت حرکت کنند؛ اينکه ما به همان چيزي که داريم قانع بشويم -فرض کنيد ما در زمينه‌ي علمي به يک پيشرفتهايي رسيده‌ايم که البتّه مورد قبول همه‌ي دنيا است؛ قبول دارند که ما پيشرفت کرده‌ايم- اگر به همين اندازه قانع شديم، عقب خواهيم ماند؛ عقب خواهيم رفت؛ نه، راه پيشرفت تمام‌شدني نيست؛ بايد رفت تا رسيد به آرمانهاي بلند.

۳. شاخص سوم: پايبندي به استقلال

شاخص سوّم عرض کرديم پايبندي به استقلال است. اين استقلال خيلي مهم است؛ استقلال داخلي، استقلال منطقه‌اي، استقلال جهاني و بين‌المللي؛ در همه‌ي اين مسائل استقلال کشور و استقلال نظام را حفظ کردن.

ابعاد استقلال سياسي

معنايش اين است که ما در زمينه‌ي سياسي فريب نخوريم؛ دشمني که هدفش اين است که دولتها و ملّتها را به‌دنبال خود بکشاند، به شيوه‌هاي مختلفي توسّل ميجويد. اين‌جور نيست که هميشه با تهديد حرف بزنند؛ نه، گاهي هم با تملّق حرف ميزنند؛ گاهي به انسان نامه مينويسند که شما بياييد -با ما که آمريکا هستيم- مسائل جهاني را با مشارکت يکديگر حل کنيم؛ در اين قالب با انسان حرف ميزنند؛ انسان در اينجا ممکن است دچار وسوسه بشود که برويم با يک ابرقدرتي در حلّ مسائل بين‌المللي همکاري کنيم؛ در ادبيات نامه‌نگاري رسمي ديپلماتيک، اين‌جوري حرف‌زده ميشود امّا باطن قضيه اين نيست؛ باطن قضيه اين است که او يک نقشه‌اي دارد؛ مي‌گويد شما بيا در نقشه‌ي من، بيا در آن ميداني که من ترسيم کرده‌ام بازي کن؛ نوع بازي را هم او معين ميکند. شما بيا اين کار را انجام بده تا آن هدفي که براي آن نقشه کشيده شده است، تحقّق پيدا بکند. اينکه ما در قضاياي منطقه، در قضيه‌ي سوريه، در قضاياي شبيه سوريه حاضر نشديم در ائتلاف به‌اصطلاح آمريکايي وارد بشويم -با اينکه بارها گفتند، تکرار کردند، خواستند- علّت اين است. آنها يک نقشه‌اي دارند، يک هدفهايي را ترسيم کرده‌اند، مايلند به آن هدفها برسند و البتّه مايلند که از قدرت و نيرو و نفوذ هر کشوري استفاده کنند، ازجمله جمهوري اسلامي؛ اگر جمهوري اسلامي اينجا خام بشود، وارد بازي آنها بشود، معنايش اين است که جدول کاري آنها را پُر کرده است؛ معنايش اين است که نقشه‌ي آنها را کامل کرده است. اين خلاف استقلال است؛ اين بظاهر چيزي نيست که دولتي يا کسي بيايد بر کشور حکومت بکند که بگوييم استقلال کشور از بين رفت امّا ضدّ استقلال سياسي است.

استقلال فرهنگي، مهمترين رکن استقلال کشور

استقلال اقتصادي مهم است، [امّا] اوّل در زمينه‌ي فرهنگي عرض بکنم؛ استقلال فرهنگي به اعتقاد بنده از همه‌ي اينها مهم‌تر است. استقلال فرهنگي در اين است که سبک زندگي را، سبک زندگي اسلامي - ايراني انتخاب بکنيم. بنده در باب سبک زندگي دو سه سال قبل از اين مفصّل صحبت کردم؛(۱۲) سبک زندگي از معماري، از زندگي شهري، از زيستِ انساني، از پيوندهاي اجتماعي تا همه‌ي مسائل گوناگون را شامل ميشود. تقليد از غرب و از بيگانه در سبک زندگي، درست نقطه‌ي مقابل استقلال فرهنگي است. امروز نظام سلطه بر روي اين مسئله دارد کار ميکند؛ همين مسئله‌ي مهندسي اطّلاعات، اين ابزارهاي جديدي که وارد ميدان شده است، اينها همه ابزارهايي هستند براي تسلّط بر فرهنگ يک کشور. بنده با اين حرف نميخواهم بگويم اين ابزارها را از زندگي خودمان خارج کنيم؛ نه، اينها ابزارهايي هستند که ميتوانند مفيد واقع بشوند امّا سلطه‌ي دشمن را از اين ابزارها بايستي سلب کرد. نميتوانيد شما براي اينکه مثلاً فرض بفرماييد راديو و تلويزيون داشته باشيد، راديو تلويزيونتان را بدهيد در اختيار دشمن؛ اينترنت هم همين‌جور است، فضاي مجازي هم همين‌جور است، دستگاه‌هاي اطّلاعاتي و ابزارهاي اطّلاعاتي هم همين‌جور است، اينها را نميشود در اختيار دشمن قرار داد؛ امروز در اختيار دشمن است؛ وسيله و ابزار نفوذ فرهنگي است؛ ابزار سلطه‌ي فرهنگي دشمن است.

استقلال اقتصادي به معناي، هضم نشدن در هاضمه‌ي اقتصاد جامعه‌ي جهاني

و استقلال اقتصادي -به‌طور خلاصه- هضم نشدن در هاضمه‌ي اقتصاد جامعه‌ي جهاني است. ببينيد، آنها خودشان -آمريکايي‌ها- در همين قضاياي بعد از مذاکرات هسته‌اي گفتند معامله‌ي هسته‌اي بايد موجب بشود که اقتصاد ايران در اقتصاد جامعه‌ي جهاني ادغام بشود؛ ادغام! ادغام يعني چه؟ اقتصاد جامعه‌ي جهاني چيست؟ آيا اقتصاد جامعه‌ي جهاني يک نظم عادلانه و منطقي و عقلائي است؟ ابدا. اقتصادي که نقشه‌ي آن را جامعه‌ي جهاني کشيده است و مظاهر گوناگون آن در همه‌ي دنيا گسترده است، عبارت است از نقشه‌اي و نظامي که سرمايه‌داران عمدتاً صهيونيستي و بعضاً غير صهيونيستي براي تصرّف منابع مالي همه‌ي دنيا طراحي کرده‌اند. اين نظم جامعه‌ي جهاني و اقتصاد جهاني است. اينکه يک کشوري اقتصادش را ادغام کند در اقتصاد جهاني، افتخار نيست؛ اين خسارت است، اين ضرر است، اين شکست است. در تحريم هم مقصود آنها يک هدف اقتصادي بود؛ تحريم هم که کردند ما را، خود آمريکايي‌ها تصريح کردند که اين تحريم براي فلج کردن اقتصاد ايران است. حالا مذاکرات هسته‌اي هم که انجام گرفته است، به يک نتايجي منتهي شده است، اينجا هم باز هدفشان اقتصادي است؛ يعني ازجمله‌ي اهدافشان اقتصاد است؛ يعني بلعيدن اقتصاد ايران به‌وسيله‌ي هاضمه‌ي اقتصاد بين‌المللي و جهاني که سردمدار آن هم آمريکا است.

استقلال اقتصادي تنها با اقتصاد مقاومتي به‌دست مي‌آيد

استقلال اقتصادي تنها با اقتصاد مقاومتي به‌دست مي‌آيد؛ که امسال ما گفتيم: «اقتصاد مقاومتي، اقدام و عمل». خوشبختانه دولت محترم، اقدام و عمل را شروع کردند و طبق گزارشي که به من دادند، کارهاي خوبي انجام گرفته است. اگر با همين قوّت و با همين شيوه ادامه پيدا کند و جدّاً پيش برود، يقيناً آثار آن را مردم خواهند ديد؛ اقتصاد مقاومتي. همه‌ي تصميم‌هاي بزرگ اقتصادي بايد در ضمن اقتصاد مقاومتي تعريف بشود. فرض کنيد ما با فلان کشور قرارداد معامله‌ي بازرگاني يا صنعتي ميبنديم؛ بايد معلوم بشود که اين در کجاي اقتصاد مقاومتي قرار ميگيرد. اينکه ما خيال کنيم رونق اقتصاد کشور صرفاً با سرمايه‌گذاري خارجي تأمين ميشود، خطا است. سرمايه‌گذاري خارجي البتّه چيز خوبي است امّا اين يکي از خانه‌هاي جدول اقتصاد مقاومتي را پر ميکند. مهم‌تر از سرمايه‌گذاري خارجي، فعّال کردن ظرفيتهاي دروني و داخلي است. ما ظرفيتهاي فعّال‌نشده‌ي فراواني داريم که اينها را بايستي فعّال کنيم؛ اين مهم‌تر است. آن هم البتّه لازم است در کنار اين وجود داشته باشد، امّا اينکه ما همه‌چيز را موکول کنيم به اينکه خارجي‌ها بيايند اينجا سرمايه‌گذاري کنند، نه. گاهي گفته ميشود که فنّاوري‌هاي نو را مي‌آورند؛ خيلي خوب، عيبي ندارد؛ موافقيم که فنّاوري نو را بياورند؛ [البتّه‌] اگر بياورند! اگر هم نياورند، من گفتم که اين جوانان ما که در زمينه‌ي نانو پيشرفت کرده‌اند، در زمينه‌ي هسته‌اي پيشرفت کرده‌اند، در زمينه‌ي ساختهاي فنّاوري پيچيده پيشرفت کرده‌اند، در بسياري از زمينه‌ها جزو پنج، شش، ده کشور اوّل دنيا قرار گرفته‌اند، اينها نميتوانند چاه‌هاي نفت ما را به توليد بهتر برسانند؟ يا پالايشگاه‌هاي ما را اصلاح کنند؟ يا فرض بفرماييد که بخشهاي ديگري را که مورد نياز ما است که محتاج فنّاوري جديد خارجي هستيم [درست کنند]؟ البتّه اگر اين فنّاوري در معاملات ما با خارجي‌ها منتقل بشود، ما با اين موافقيم و مخالفتي نداريم.

توجّه بکنيد! امروز در دنيا تحليلگران حسّاس مسائل اقتصادي و سياسي بر روي اقتصاد مقاومتي کشور ما شرطبندي ميکنند؛ اين‌قدر مهم است، اين‌قدر حسّاس است. بر روي اينکه آيا اين اقتصاد مقاومتي که ايران مطرح کرده است، به نتيجه ميرسد يا نميرسد، تحليلگران بحث ميکنند، شرطبندي ميکنند! اين‌قدر اين اهمّيت دارد. بنابراين «استقلال» به اين معنا است. اين شاخص سوّم بود که عرض کرديم.

۴- شاخص چهارم؛ حسّاسيت در برابر دشمن

شاخص چهارم: حسّاسيت در برابر دشمن. دشمن را بشناسيم، در برابر حرکات دشمن حسّاسيت داشته باشيم. آن کساني که در دوران دفاع مقدّس در جبهه بودند ميدانند که آنجا کساني در قرارگاه‌ها بودند که به‌وسيله‌ي عوامل خودشان هر حرکت کوچک دشمن را دنبال ميکردند، رويش حسّاس ميشدند: فرض بفرماييد امروز دشمن اين جابه‌جايي را انجام داده است؛ اين براي چيست، چرا انجام داده است؛ علّت‌يابي ميکردند. حسّاس در مقابل حرکات دشمن. دشمن را بشناسيم، نقشه‌هاي او را تشخيص بدهيم، بر روي کارهاي او، حرفهاي او، اظهارات او حسّاس باشيم؛ و در مقابل زهري که او احتمالاً خواهد ريخت، پادزهر فراهم بکنيم و آماده باشيم براي اينکه حرکت او را خنثي بکنيم. اين، حسّاسيت در مقابل دشمن است.

خب، نقطه‌ي مقابل اين حسّاسيت چيست؟ نقطه‌ي مقابل يکي اين است که بعضي اصل دشمن را انکار ميکنند. وقتي ما ميگوييم دشمن داريم، ميگويند «آقا، شما دچار توهّميد؛ توهّم توطئه». خود اين مطرح کردن توهّم توطئه، به‌نظر ما يک توطئه است؛ براي اينکه حسّاسيتها را کم کنند [ميگويند]: «آقا، دشمن چيست، کدام دشمني؟» واضح‌ترين چيزها را انکار ميکنند. ميگوييم آمريکا دشمن انقلاب است، ذات نظام سلطه اقتضا ميکند که با نظامي مثل نظام جمهوري اسلامي دشمن باشد؛ منافعشان ۱۸۰ درجه با يکديگر اختلاف دارد. نظام سلطه اهل خيانت است، اهل جنگ‌افروزي است، اهل ايجاد و سازماندهي گروه‌هاي تروريست است، اهل سرکوب کردن گروه‌هاي آزادي‌خواه است، اهل فشار آوردن بر مظلومين -مثل فلسطين و امثال فلسطين- است؛ اين طبيعت نظام سلطه است. شما الان ببينيد آمريکا و انگليس، قريب صد سال است که دارند بر مردم فلسطين فشار مي‌آورند -چه قبل از تشکيل رژيم صهيونيستي در سال ۱۹۴۸، چه بعد از آن تا امروز- دارند فشار مي‌آورند روي فلسطيني‌ها. خب اين، حرکت نظام سلطه است؛ اسلام که نميتواند در مقابل اين ساکت بماند؛ نظام اسلامي که نميتواند ببيند و بي‌تفاوت بماند. نظام سلطه مستقيماً به کشور بمباران‌کننده‌ي مردم يمن کمک ميکند -آمريکا صريحاً، مستقيماً کمک ميکند به بمباران يمن- بمبارانِ کجا؟ بمباران جبهه‌هاي نبرد؟ نه، بمباران بيمارستان، بمباران بازار، بمباران مدرسه، بمباران ميدان عمومي مردم؛ آمريکا کمک ميکند. خب، نظام اسلامي نميتواند بي‌تفاوت بماند. اينها با همديگر دشمنند؛ در ذات خود با هم مخالفند. چطور ميشود منکر اين دشمني شد؟ آمريکا بيست‌وهشتم مرداد را راه انداخت و حکومت ملّي را سرنگون کرد؛ آمريکا از اوّل انقلاب تا امروز دارد با ما دشمني ميکند؛ آمريکا در زمان طاغوت، ساواک را به راه انداخت که مايه‌ي شکنجه‌ي مردم و مبارزين [بود]؛ آمريکا در جنگ هشت‌ساله به دشمن ما حدّاکثر کمک ممکن را کرد؛ آمريکا هواپيماي مسافربري ما را سرنگون کرد؛ آمريکا سکّوي نفتي ما را زد؛ آمريکا ما را تحريم کرد؛ اينها دشمني نيست؟

هر کس به آمريکا اعتماد کند، سيلي خواهد خورد

هر فردي و هر جرياني که براي اسلام و به نام اسلام کار ميکند، اگر به آمريکا اعتماد کرد، خطاي بزرگي مرتکب شده و سيلي‌اش را خواهد خورد؛ کمااينکه خوردند. در همين چند سال اخير جريانهاي اسلامي، به‌خاطر مصلحت‌انديشي، به‌خاطر عقل سياسي -اسمش را ميگذارند عقل- به‌خاطر تاکتيک که ميگفتند اين حرکت تاکتيکي است، با آمريکايي‌ها رفيق شدند، به آنها اعتماد کردند، چوبش را خوردند، سيلي‌اش را خوردند و حالا دارند مصيبتهايش را تحمّل ميکنند. هرکسي با نام اسلام در جهت اسلام حرکت ميکند، اگر به آمريکا اعتماد بکند، خطاي بزرگي مرتکب شده. ما البتّه دشمنهاي ريزودرشت زيادي داريم؛ دشمنهاي کوچک هم داريم، دشمنهاي حقير هم داريم امّا عمده‌ي دشمني‌ها از سوي آمريکا و از سوي انگليس خبيث -انگليسِ واقعاً خبيث؛ هم در گذشته، از دوران اوايل رژيم طاغوت تا دوران انقلاب، [هم‌] بعد از دوران شروع انقلاب و پيروزي انقلاب تا امروز، همواره انگليس با ما دشمني کرده است؛ حالا هم به‌مناسبت سالگرد امام، دستگاه تبليغاتي دولت انگليس عليه امام، به‌اصطلاح سند منتشر ميکند؛ سند منتشر ميکند عليه امام بزرگوار، امام پاکيزه و مطهّر! سند را از کجا آورده‌اند؟ از مدارک آمريکايي! خب، آمريکايي که هواپيماي مسافري را با قريب سيصد نفر سرنگون ميکند، از جعل سند ابائي دارد؟ دشمني انگليس‌ها اين‌جوري است- و [از سوي‌] رژيم منحوس و سرطاني صهيونيستي است؛ اينها دشمنهاي اصلي‌اند. اين دشمن را بايد شناخت و در مقابل کارهاي او بايد حسّاسيت نشان داد؛ حتّي اگر نسخه‌ي اقتصادي هم به ما ميدهند، بايد با احتياط برخورد کرد؛ مثل اين است که دشمني بيايد به انسان يک دارويي را بدهد و بگويد آقا، اين دارو را بخور براي فلان بيماري؛ شما احتياط ميکنيد؛ احتمال دارد در داخل اين دارو زهر گذاشته باشد. نسخه‌ي سياسي و نسخه‌ي اقتصادي دشمن هم بايد با احتياط مورد توجّه قرار بگيرد؛ حسّاسيت در مقابل دشمن اين است. طبعاً اين حسّاسيت وقتي بود، ديگر تبعيت نخواهد بود، و عرض کرديم که عدم تبعيت همان جهاد کبير است. اين هم شاخص چهارم.

۵- شاخص پنجم: تقواي ديني و سياسي

شاخص پنجم و آخرين شاخص، تقواي ديني و سياسي؛ که غير از تقواي فردي [است‌] که البتّه آن هم لازم است. يک تقواي فردي داريم که من و شما خودمان از گناه پرهيز کنيم، خودمان را حفظ کنيم؛ قُوا اَنفُسَکُم وَ اَهليکُم نارًا وَقودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَة؛(۱۳) خودمان را از آتش دوزخ الهي، از آتش غضب الهي دور کنيم؛ اين تقواي فردي است. تقواي اجتماعي -تقواي اسلامي مربوط به اجتماع- اين است که در راه تحقّق اين چيزهايي که اسلام از ما مطالبه کرده است، تلاش کنيم. همه‌ي آن آرمانهايي که عرض کرديم، آرمانهاي اسلامي است؛ يعني مسئله، فقط مسئله‌ي يک محاسبه‌ي عقلائي نيست؛ اينکه ما عرض کرديم بايد به آن آرمانها پابند بود، بايد دنبال عدالت اجتماعي بود، دنبال حمايت از محرومين بود، دنبال حمايت از مظلوم بود، با ظالم و مستکبر بايد مقابله کرد، زير بار او نرفت، اينها همه مطالبات اسلامي است، اسلام اينها را از ما خواسته است؛ اين‌جور نيست که فقط يک محاسبه‌ي عقلائي و انساني باشد؛ تکليف ديني است. هرکسي اين چيزها را از اسلام جدا کند، اسلام را نشناخته است؛ هرکسي حوزه‌ي معرفتي اسلام را و حوزه‌ي عملي اسلام را از محيط زندگي اجتماعي مردم و سياسي مردم دور کند، بلاشک اسلام را نشناخته است. قرآن به ما ميگويد: اُعبُدُوا اللهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغوت؛(۱۴) عبوديت خدا -يعني تسليم در مقابل خدا بودن- و اجتناب از طاغوت، و در آيه‌ي ديگر [ميگويد]: اَلَّذينَ ءامَنوا يقاتِلونَ في سَبيلِ اللهِ وَ الَّذينَ کَفَرُوا يقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ فَقاتِلُوا اَولِيآءَ الشََّيطٰنِ اِنَّ کَيدَ الشََّيطٰنِ کانَ ضَعيفًا»؛(۱۵) اينها دستور قرآن است. اينکه ما خودمان را و مردممان را و جوانانمان را و مسئولينمان را به احساس مسئوليت در مقابل اين حرفها فرا مي‌خوانيم، فقط يک توصيه‌ي عقلائي نيست، يک توصيه‌ي سياسي نيست؛ اين يک خواست ديني است؛ رعايت آن، تقواي ديني است. اين تقواي ديني است؛ تقواي سياسي هم در داخل همين مندرج است؛ اگرچنانچه اين تقواي ديني تحقّق پيدا کرد، تقواي سياسي هم همراه همين است. تقواي سياسي يعني انسان از لغزشگاه‌هايي که دشمن ميتواند از آن استفاده کند، پرهيز بکند.

توصيه‌هاي پاياني

من چند توصيه در پايان راه عرض بکنم.

۱. امام الگو است

در اين نقشه‌ي راهي که عرض کرديم، امام الگو است؛ امام الگو است و انصافاً الگوي کاملي است. در همه‌ي اين شاخصها، امام در آن سطح بالا قرار دارد. ما سالها در شکلهاي گوناگون با امام معاشر بوديم و محشور بوديم؛ هم آن‌وقتي که در قم تدريس ميکرد، هم آن‌وقتي که در نجف در تبعيد بود، هم آن‌وقتي که در رأس حکومت و در قلّه‌ي اعتبار سياسي بين‌المللي قرار داشت؛ امام را در همه‌ي اين حالات ديده‌ايم؛ انصافاً در همه‌ي اين شاخصهايي که گفتيم، امام در بالاترين رتبه قرار دارد. به گفتار امام و کردار امام اهتمام بوَرزيد. اين صحيفه‌ي امام را جوانهاي عزيز ما بخوانند و با آن اُنس پيدا کنند؛ وصيت‌نامه‌ي امام را بخوانيد، با وصيت‌نامه‌ي امام اُنس پيدا کنيد، در آن تعمّق بکنيد. اين توصيه‌ي اوّل.

۲. تجربه برجام

توصيه‌ي دوّم؛ يک تجربه‌اي ما در مذاکرات هسته‌اي پيدا کرديم؛ اين تجربه را نبايد فراموش کنيم. اين تجربه اين است که اگر ما تنازل(۱۶) هم بکنيم، آمريکا دست از نقش مخرّب خودش برنميدارد؛ اين را ما در مذاکرات هسته‌اي تجربه کرديم. ما نشستيم در جمع ۱+۵، و حتّي جداگانه با آمريکايي‌ها مذاکره کرديم براي قضيه‌ي هسته‌اي؛ برادران ما، فعّالان پرتلاش ما به يک نقاط مشترکي رسيدند، به يک نتايجي رسيدند؛ طرف -که آمريکا باشد- يک تعهّداتي کرد؛ جمهوري اسلامي تعهّدات خودش را انجام داد، [ولي‌] آن طرفِ بدقولِ بدعهدِ بدحساب دارد دبّه ميکند؛ تا الان دبّه کرده است. خيلي خب، اين يک تجربه است، اين شد تجربه. حالا خيلي‌ها قبل از اين تجربه هم ميدانستند امّا بعضي هم که نميدانستند، حالا بدانند: در هر زمينه‌ي ديگري هم که با آمريکا شما بحث و مجادله کنيد، شما کوتاه بياييد، تنازل کنيد، باز او نقش مخرّب خودش را حفظ خواهد کرد؛ در همه‌ي زمينه‌ها: بحث حقوق بشر، بحث موشک، بحث تروريسم، بحث لبنان، بحث فلسطين؛ در هر قضيه‌اي که شما به فرض -که البتّه محال است- از اصول خودتان، از مباني خودتان کوتاه بياييد، صرف‌نظر بکنيد، بدانيد او کوتاه نخواهد آمد؛ اوّل با زبان و با لبخند و با تبسّم وارد ميدان خواهد شد، بعد در عمل، کاري را که بايد انجام بدهد، دبّه ميکند و تعهّد خودش را انجام نميدهد؛ اين شد يک تجربه براي ملّت ايران؛ اين تجربه را مغتنم بشمريد؛ اين توصيه‌ي دوّم.

۳. اتّحاد دولت و ملّت را به هم نزنيد

توجّه کنيد، توجّه کنيد! توصيه‌ي سوّم را توجّه کنيد، آن‌وقت يک‌قدري در بعضي از اين شعارها ممکن است تجديدنظر بکنيد.(۱۷) توصيه‌ي سوّم؛ اتّحاد دولت و ملّت را به هم نزنيد. ممکن است شما از يک دولتي خوشت بيايد، از يک دولت ديگري خوشت نيايد؛ ديگري هم از آن دولت ديگر خوشش نيايد، از اين دولت خوشش بيايد؛ ممکن است، اشکالي هم ندارد. -رقابتهاي انتخاباتي به جاي خود، اختلاف‌نظرها به جاي خود، حتّي انتقاد هم به جاي خود- امّا دولت و ملّت بايد همه در کنار هم باشند؛ يعني اگر در اين مملکت يک حادثه‌اي رخ بدهد که تهديدي براي کشور باشد، دولت و ملّت بايد همدوش حرکت کنند. نِقار(۱۸) به وجود نياوريد، کدورت به وجود نياوريد، اتّحاد دولت و ملّت را حفظ کنيد؛ اين يکي از توصيه‌هاي بنده است در همه‌ي دولتها. در همه‌ي دولتهايي که بنده بعد از رحلت امام مسئوليت داشتم، اين توصيه‌ي من بوده است؛ با اينکه دولتها سياستهاي مختلفي داشتند، جهت‌گيري‌هاي مختلفي داشتند لکن ملّت بايد با دولت همراه باشد، اتّحاد را حفظ کند؛ اين منافات ندارد با انتقاد کردن يا حرف زدن يا مطالبه کردن؛ اينها اشکالي ندارد؛ رقابتهاي انتخاباتي به جاي خود. قواي سه‌گانه هم بايد با هم متّحد باشند -دولت، مجلس، قوّه‌ي قضائيه- باز اين منافات ندارد با اينکه مجلس در قبال دولت به وظايف خودش عمل کند؛ به وظايف قانون اساسي عمل بکند؛ سؤال کند، مطالبه کند، بخواهد، قانونگذاري کند، استيضاح کند و امثال اينها؛ لکن بايستي قوا با هم همراه باشند، در مسائل اساسي کشور بايد زير يک چتر قرار بگيرند؛ همه؛ نيروهاي مسلّح همين‌جور، آحاد مردم همين‌جور. پس اين توصيه‌ي سوّم ما است: نگذاريد احساسات شخصي يا احساسات جناحي يا مطلقاً احساسات، بر منطق غلبه کند. منطق اين است که وقتي دشمن از دور نگاه ميکند، احساس کند که اينجا يکپارچه است، احساس يکپارچگي بکند. اينکه حرفهايي زده بشود که از آن حرفها دوجرياني و دوجهتي و تخاصم و دوقطبي‌گري در داخل ملّت يا در مجموعه‌ي نظام استفاده بشود، به ضرر کشور است.

۴. دشمني با آمريکا، دشکمني با يک جبهه متکثر

توصيه‌ي چهارم؛ تقابل با آمريکا، تقابل با يک جبهه است. يک جبهه‌اي وجود دارد که در قطب آن و مرکز آن آمريکا است امّا امتداد آن به جاهاي گوناگوني کشيده ميشود؛ حتّي گاهي به داخل کشور هم کشيده ميشود؛ غفلت نکنيد. اينکه مواظب حرکت خصمانه‌ي آمريکا بايد بود، معنايش اين است که مراقب همه‌ي اين جبهه باشيد. بدانيد دشمني فقط از ناحيه‌ي دستگاه امنيتي آمريکا نيست؛ گاهي اوقات اين دستگاه امنيتي سرانگشتاني دارد که اين سرانگشتان به‌صورت دولتهاي منطقه‌اي يا جور ديگري خودشان را نشان ميدهند.

۵. حفظ خطوط واصل و مرزبندي با دشمن

توصيه‌ي پنجم؛ خطوط فاصل با دشمن بايد در نظر باشد و برجسته باشد. نگذاريد خطوط فاصل با دشمني که با انقلاب دشمن است، با نظام دشمن است، با امام دشمن است، کم‌رنگ بشود. بعضي از جريانهاي داخل کشور ما از اين نقطه غفلت کردند، خطوط مرزي خودشان را با دشمن حفظ نکردند، [خطوطشان‌] ضعيف شد، کمرنگ شد؛ مثل خطوط مرزي کشور، اگر خط مرزي نباشد، از آن‌طرف ممکن است کسي اشتباهاً بيايد اين‌طرف، از اين‌طرف ممکن است کسي اشتباهاً برود آن‌طرف؛ خطوط مرزي را حفظ کنيد.

۶. اعتماد و اطمينان به وعده الهي

توصيه‌ي ششم و توصيه‌ي آخر؛ به وعده‌ي «اِن تَنصُرُوا اللهَ ينصُرکُم»(۱۹) اعتماد و اطمينان داشته باشيد. ملّت عزيز، جوانان عزيز! بدانيد: به کوري چشم دشمن شما پيروزيد.

پروردگارا! امام عزيز ما را با اوليائش محشور کن. پروردگارا! شهداي عزيز ما را با شهداي صدر اسلام محشور کن. پروردگارا! خدمتگزاران به کشور را در هر جايي، هر لباسي و هر شکلي هستند، مورد هدايت و تأييد و عصمت(۲۰) خود قرار بده. پروردگارا! قلب مقدّس ولي‌عصر را از ما راضي و خشنود کن؛ ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! گفتار ما را، کردار ما را براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ به کرمت آن را از ما قبول بفرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را در اين راه زنده بدار و در اين راه بميران.

والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته‌

۱) اقبال‌الاعمال، ص ۶۸۷، مناجات شعبانيه؛ «خدايا به من ببخش کمال انقطاع به درگاهت را و روشن نما ديده‌ي دلهاي ما را به تابش نظر خود بدان.»

۲) همان‌

۳) سوره‌ي توبه، بخشي از آيه‌ي ۶۱

۴) سوره‌ي قلم، آيه‌ي ۴؛ «و راستي که تو را خويي والا است.»

۵) سوره‌ي آل عمران، بخشي از آيه‌ي ۱۵۹؛ «پس [به برکتِ‌] رحمت الهي، با آنان نرمخو و [پُر مِهر] شدي...»

۶) شعار حضّار و دعوت معظّمٌ‌له به توجّه کردن به مطالب‌

۷) سوره‌ي آل‌عمران، آيه‌ي ۱۷۳؛ «همان کساني که [برخي از] مردم به ايشان گفتند: "مردمان براي [جنگ با] شما گرد آمده‌اند؛ پس، از آنان بترسيد." و[لي اين سخن‌] بر ايمانشان افزود و گفتند: "خدا ما را بس است و نيکو حمايتگري است."»

۸) اجرا کردن، به انجام رساندن‌

۹) از جمله، بيانات در ديدار رئيس و اعضاي مجلس خبرگان رهبري (۱۳۹۵/۳/۶)

۱۰) سوره‌ي هود، بخشي از آيه‌ي ۱۱۲؛ «پس، همان‌گونه که دستور يافته‌اي ايستادگي کن، و هرکه با تو توبه کرده [نيز چنين کند]...»

۱۱) سوره‌ي فصّلت، بخشي از آيه‌ي ۳۰؛ «درحقيقت، کساني که گفتند پروردگار ما خدا است، سپس ايستادگي کردند، فرشتگان بر آنان فرود مي‌آيند [و ميگويند:] هان، بيم مداريد و غمين مباشيد، و به بهشتي که وعده يافته بوديد شاد باشيد...»

۱۲) ازجمله، بيانات در اجتماع بزرگ جوانان استان خراسان شمالي (۱۳۹۱/۷/۲۳)

۱۳) سوره‌ي تحريم، بخشي از آيه‌ي ۶: «... خودتان و کسانتان را از آتشي که سوخت آن، مردم و سنگها است حفظ کنيد...».

۱۴) سوره‌ي نحل، بخشي از آيه‌ي ۳۶؛ «...خدا را بپرستيد و از طاغوت [=فريبگر] بپرهيزيد...»

۱۵) سوره‌ي نساء، آيه‌ي ۷۶؛ «کساني که ايمان آورده‌اند، در راه خدا کارزار ميکنند. و کساني که کافر شده‌اند، در راه طاغوت ميجنگند. پس با ياران شيطان بجنگيد که نيرنگ شيطان [در نهايت‌] ضعيف است.»

۱۶) تمکين کردن، چشم‌پوشي کردن‌

۱۷) شعارهاي حضّار و تأکيد معظّمٌ‌له بر توجّه به توصيه‌ي سوّم‌

۱۸) آزردگي، ستيز

۱۹) سوره‌ي محمّد، بخشي از آيه‌ي ۷؛ «... اگر خدا را ياري کنيد، ياري‌تان ميکند ...»

۲۰) نگه‌داري، محافظت‌

۱۳۹۵/۳/۱۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی: