به گزارش نما،براستي چه كسي بهتر از علي (عليه السلام) مي تواند علي (عليه السلام) را به ما بشناساند و در باره گستره بي نهايت شخصيت او سخن بگويد؟ آيا بياني رساتر از بيان اميرالكلام وجوددارد؟
اميرالمومنين (عليه السلام) در سال آخر عمر خويش و پس از پايان فتنه بزرگ خوارج، با يكي از دانشمندان بزرگ يهودي ملاقاتي داشته و سئوالات و پاسخهايي بين آن حضرت ودانشمند يهودي رد و بدل شده است اين ملاقات كه در مسجد كوفه انجام گرفته تبديل به فرصتي شده است كه حضرت بتوانندگوشه هايي از زندگي پرفراز و نشيب خود را شرح دهند.
راوي اين ملاقات امام باقر (عليه السلام) مي باشد، و دو عالم بزرگ شيعه كه در كتابهاي خود آن را نقل كرده اند. شيخ مفيد در كتاب (الاختصاص) و شيخ صدوق در كتاب (الخصال)
«جابر جعفى»از امام باقر عليه السلام داستان زير را نقل مىكند كه فرمودند:روزى«راس الجالوت» «رئيس يهودىها» به محضر امير المؤمنين رسيده،و عرض كرد:ما در كتاب آسمانى خود خواندهايم كه خداوند براى هر پيامبرى«وصى»و جانشينى بر مىگزيند،شما كه ادعا مىكنيد خليفه و جانشين پيامبر هستيد،بگو ببينم،چند بار و چگونه امتحان شدهايد؟
امير المؤمنين عليه السلام او را سوگندش داد كه اگر جواب صحيح و مطابق كتاب شما بگويم،اعتراف نموده،و اسلام مىآورى؟راس اليهود گفت:بلى
على عليه السلام فرمودند:اى برادر يهودى!خداوند هر وصى پيامبر را در طول حيات او هفتبار امتحان مىكند،و چنانچه با سر افرازى از آنها بيرون آمد،پروردگار عالم دستور مىدهد او را وصى خود بگرداند. و همچنين بعد از وفات پيامبر نيز هر وصى«نبى»هفتبار امتحان مىگردد...
يهودى گفت:راست گفتى،حالا امتحانات خود را توضيح دهيد.
حضرت فرمودند:خداوند متعال مرا در عصر پيامبر هفتبار امتحان كرد،و در همه آنها بدون تزكيه نفس پيروز و موفق ديد آنها عبارتند از:
1- رسول خدا از جانب پروردگار عالم مامور شد خويشاوندان خود را به راه راست و آئين مقدس اسلام دعوت كند،و بدين جهت مجلسى را تشكيل داده، و آنان را بدين امر مهم فرا خواند،همه از پذيرفتن سخنان او خوددارى نمودند،ولى من كه كوچكترين آنان بودم ايمان و همكارى خود را اعلان نمودم.
2- امتحان دوم من ليله المبيت بود. جبرئيل از اين تصميم خطرناك خبر داد،و او را مامور به«هجرت»كرد،پيامبر اسلام به من فرمود:آيا حاضرى به جاى من در در ختخوابم بخوابى؟ من آمادگى خود را اعلان نموده،و گفتم:حاضرم به جاى تو كشته شوم.
3- امتحان سوم من«جنگ بدر»بود،كه در آن پهلوانان قريش شركت كرده بودند،و نخستسه نفر از آنان به نامهاى:«شيبه،عتبه،وليد»به مبارزه برخاستند،و كسى از قبيله قريش آماده نبرد نگشت،ولى من با دو نفر از ياران پيامبر خدا به ستيز آنان شتافته،و همه را به هلاكت رسانديم.
4- امتحان چهارم جريان«جنگ احد»بود . در آن«مهاجرين و انصار»فرار كرده،و گفتند:محمد صلى الله عليه و آله كشته شد،و لكن من ايثار نموده و ماندم،و بيش از هفتاد زخم كارى تحمل كرده،و رسول خدا را ترك نگفتم.
5- امتحان پنجم«جنگ احزاب»بود، من در اين جنگ عازم نبرد گرديده،و مردى را بنام«عمر بن عبدود»كه عرب براى او نظيرى قائل نبودند به جهنم و اصل كردم و سپس قريش فرار كردند...
6- امتحان ششم«جنگ خيبر»بود،كه فتح آن ممكن نبود،و هر كس به نبرد مىپرداختيا كشته مىشد و يا فرار مىكرد،ولى چون من به نبرد آنان شتافتم،هر كسى به مبارزه پرداخت كشته شد،و سپس باب خيبر را گشوده،و وارد آن شدم...
7- امتحان آخر من در حيات پيامبر ابلاغ«سوره برائت»به كفار و مشركين بود،كه در آن پيام رسول خدا را رساندم،و سپس سوره«برائت»را قرائت نمودم،آنان با تهديد و ارعاب و بغض و كينه و عداوات به من مىنگريستند،ولى من كوچكترين وحشتى نداشتم...
اى يهودى!اينها امتحانات عصر پيامبر بود كه خداوند مرا مطيع و موقن يافت...
اما امتحانات من پس از پيامبر خدا بشرح زير است:
1- فراق رسول خدا براى من خيلى درد آور و مايه تاسف بود،با اين حال من مامور غسل و كفن او بودم،با تمام ناراحتى صبر كرده،و به وظائفم عمل نمودم،و امتحان خود را پس دادم...
2- امتحان دومم پس از وفات وى،جريان ولايت و خلافتم بود،كه از مردم براى من بيعت گرفته بود...و لكن پس از رحلت آن حضرت من مشغول تجهيز او بودم،ديگران اين حق را گرفتند و من در برابر همه اينها صبر و مقاومت نمودم.
3- امتحان سوم بعد از رحلت پيامبر برخورد«ابو بكر»بود كه هر وقت مرا مىديد اعتذار مىكرد و طلب حلاليت مىنمود!!
4- امتحان چهارم من حكومت«عمر»بود كه مرتب با من مشورت مىكرد،و در مشكلاتش از من استفاده مىنمود،و با اين كارهايش شبههاى نبود كه حق مرا پس مىدهند ولى او نيز همانند صاحبش حق مرا نداد،و به كسى واگذار كرد كه مردم او را«كافر»خوانده!!و از او تبرى نمودند...
5- امتحان پنجم من قضيه«ناكثين»بود كه آنان پس از بيعتبا من سرانجام بيعتخود را شكستند و عايشه را با خود همراه ساخته، اين گروه جناياتى را به بار آوردند كه من صبر كردم...
6- امتحان ششم قضيه«حكميت»بود كه فرزند هنده جگر خوار«معاويه»آن را پيش آورد،در حالى كه پدرش ابو سفيان پس از وفات پيامبر بر من بيعت مىكرد،ولى او خود جنگ صفين را پيش آورد...
7- و اما امتحان هفتم من پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله اين وصيت پيامبر است كه با«خوارج نبرد كنم»...
رئيس يهودىها پس از شنيدن سخنان مولاى متقيان،و تطابق آن با مندرجات تورات ايمان آورده،و ركاب آن حضرت را تا هنگام شهادتش ترك نكرد...
حمیده بلالی
وقتی علی(ع) با بیان امتحانات خود یهودی را مسلمان كرد
اگر بناست چهره نورانی امیرالمومنین (علیه السلام) به مشتاقان حقیقت و تشنگان معنویت معرفی گردد، بهترین شیوه برای رسیدن به این هدف بهره گیری از بیانات خود امیرالمومنین (علیه السلام) میباشد.
۱۳۹۱/۳/۱۵