تحليل متفاوت، علني و شفاف سيدحسن نصرالله از داعش، النصره و كليت جريان تكفيري نشان ميدهد كه براي مقابله با اين جريان بايد به نخبگان ديني و راههاي درونديني متوسل شد. اگرچه اين جريان در عمل ارابهكش غرب و صهيونيستها است و انرژي جهان اسلام را در مسير باطل مصرف ميكند اما نصرالله آنان را وابسته به غرب معرفي نكرد. گزينه ديگري كه مبتني بر نظريه دوركيم است نيز توسط نصرالله رد شد. دوركيم بين محروميت و فقر و گرايشهاي تند مذهبي، رابطه برقرار ميكند اما نصرالله با استناد به اعضاي اروپايي جريان تكفيري اين فرضيه را نيز رد ميكند.
نصرالله اين جريان را از زاويه آموزش ايدئولوژيك و اعتقادي تحليل ميكند، بنابراين نقطه تمركز براي حل آن نيز بايد درونديني و غيرامنيتي باشد. نصرالله در شب سوم محرم امسال ميگويد:«كسي كه فقط سراغ درمان امنيتي يا نظامي برود اشتباه ميكند.
مسئله ريشهدارتر از آن است كه به صورت امنيتي يا نظامي درمان شود. يا مثلاً افرادي ميگويند اين جريانات در محيط فقر رشد مييابند، پس برويم توسعه ايجاد كنيم. توسعه در هر صورت خوب است ولي بسياري از اين افراد در فقر زندگي نكردهاند. از اروپا ميآيند. بسياري از اين افراد اوضاع ماليشان خوب است و زندگي معمولي و بلكه مرفه دارند. اينها سادهانگاري است. بگذاريد كار را يكسره كنم و بگويم جستوجو به دنبال دلايل سياسي، اقتصادي و اجتماعي به جاي غلط ختم ميشود. اينها شايد كمك، شرايط، واسطه يا محيط باشند ولي دليل اصلي و جوهري همين دليل عقيدتي، فكري و فرهنگي است.
كسي وارد جهان اسلام شد و به هزاران جوان و خانواده گفت مسئوليت داريد زمين را از كفر و شرك و همه مشركان پاك كنيد. همه اين ملتهاي منطقه را ميبينيد؟ حاكمان، دولتها، ارتشها و فرقههايش همه مشرك هستند و بر شما واجب است با ايشان بجنگيد. بكشيدشان و... اين افراد دارند تكليف شرعيشان را انجام ميدهند. به خدا تقرب ميجويند و در راه خدا ميجنگند. واقعاً اعتقاد دارند. مصيبت واقعي اين است. بگذاريد حالا كه دارم صريح صحبت ميكنم نكتهاي را عرض كنم؛ ... آنچه ما در مورد آن صحبت ميكنيم همهمان مسامحه ميكنيم و ميگوييم جريان تكفيري در اصل همان تفكر وهابي و وهابيت است. اينها پيروان محمد ابن عبدالله نيستند. پيروان شيخ محمد بن عبدالوهاب هستند.
امروز اگر سراغ القاعده، داعش يا النصره برويد چه كتابهايي را ميخوانند؟ كتابهاي شيخ محمدبن عبدالوهاب و نوههاي او و علما، مشايخ و مفتيان اين مكتب را ميخوانند. اين كتابها، اين فكر، فرهنگ و روش خوانده ميشود. خط اينجاست. كسي كه به دنبال درمان جوهري، واقعي و ريشهاي براي دردها و چالشهاي امروز مسلمانان، مسيحيان و همه ملتهاي منطقه ميگردد بايد برود سراغ اصل ماجرا و ببيند چگونه بايد درمانش كند.»
درك و اعلام اين نكته توسط نصرالله كه اينها «به دنبال تقرب الهي هستند و دارند تكليف شرعيشان را انجام ميدهند» حكايت از شكلگيري باوري دارد كه با بمباران، مذاكره و جنگ قابل حل نيست. در صورت حذف نظامي اين جريان، باز ريشههاي آن باقي است و روزي ديگري مانند غده سرطاني از نقطهاي ديگر سر برميآورد.
شايد رهبران اين جريان با چند واسطه مهره غرب باشند اما بدون درك اعتقادات آنان كه در بيابان و كف خيابان ميجنگند نميتوان راهحل مناسب طراحي نمود. اگر مسئله آنان از «كتاب»، «مدارس خاص» و «مفتيان تكفيرگرا» نشئت ميگيرد، بايد به سراغ اينها رفت. براي حل مسئله بايد نهضت عمومي علماي اهل سنت به راه بيفتد. علماي اهل سنت بايد از اين زاويه نگاه كنند كه قتل و جنايت بي رحمانه قسيالقلبها در رسانههاي غرب به عنوان سيماي اسلام و جهاد معرفي ميشود و خشك مغزي و ضعف عقلانيت و انسانكشي اين جماعت را به جوهره دين نسبت ميدهند.
بنابراين بايد قيام عمومي براي شناسايي و تعطيلي مدارس اين گروه در سراسر جهان اسلام به راه افتد. بايد تدريس كتب محمد ابن عبدالوهاب و نوادگانش ممنوع گردد و بايد مفتيان آنان چنان انگشتنما شوند كه جايي براي زندگي در جوامع اسلامي نداشته باشند. دروغهايي كه در مدارس وهابي به خورد جوانان مسلمان داده ميشود، تخم كينه و جنگ را در بين مسلمانان ميپاشد.
به طور مثال به آنان ميآموزند كه شيعيان اثني عشري فرقهاي هستند كه صفويه درست كرده است و آنان نيز براي نام بردن از شيعه از واژه «صفويان» استفاده مينمايند. اما اين دروغ به راحتي قابل اثبات است كه 200 سال قبل از پيدايش صفويه، ابن تيميه در كتاب «منهاج السنه» به عقايد شيعي حمله كرده است. لذا به راحتي مشخص ميشود كه واژه صفويان آموزه مدارس وهابيت است. بايد مدارس تكفيرگرا تعطيل و محل آنان به مدارس وحدت و مسجد تبديل شود. بايد بار ارزشي منفي اين فرقه و مدارس آنان چنان برجسته شود كه ورود به آن پرهزينه و موجب انزواي اجتماعي و ديني گردد.
اگر خودكشي و انتحار به مثابه جهاد است، بايد اين جماعت در همان مدارسشان نابود شوند كه لااقل به دليل خودكشي در قعر جهنم قرار نگيرند. چطور ميشود خيابانهاي بغداد و دمشق و صنعا و كربلا و كاظمين بايد ناامن باشد اما مراكز آموزشي وهابيت كه مراكز آتشافروزي و كينهتوزي عليه فرقههاي مختلف مسلمين و اديان توحيدي است، بايد امن باشد؟ بايد علماي بزرگ اهل سنت اين سؤال را بپرسند كه: چرا اموال مسلمين كه در مسير حج اكبر هزينه ميشود صرف برادركشي ميشود؟ راهحل اين مسئله نه به دست غرب است كه درخواست چنين مسئوليتي از غرب براي جامعه مسلمين عار و ننگ است، بلكه به عهده علماي محترم و معظم اهل سنت در سراسر جهان اسلام است. آنان كه علاقهمند به نماياندن چهره رحماني اسلام به ملتهاي جهان هستند، بايد دست به كار شوند و گوهر ناب و زندگيساز اسلام را به جاي گزينه نابودي و مرگ براي مردم جهان ترسيم و تبليغ نمايند.
مسلمانان اهل سنت بايد نهضت ممنوعيت اعزام فرزندانشان به اين مدارس را آغاز نمايند و به صورت نمادين كتب ابن عبدالوهاب را بسوزانند. اگر اين اقدامات صورت نگيرد اسلام و تمدن اسلامي در حد فرقهاي آدمكش و جاني و فاقد عقلانيت معرفي و تقليل خواهد يافت و گسترش اسلام در جهان معاصر متوقف ميشود و غرب هزينههاي مبارزه با جهان اسلام را از جيب خودمان خواهد پرداخت.
استمرار وضع موجود به استمرار اشغال قدس منجر خواهد شد و خواب آشفته بنياسرائيل مبني بر تصرف از نيل تا فرات دوباره تعبير خواهد شد و امنيت متزلزل صهيونيستها تضمين مجدد خواهد شد.
راه حل نصرالله علیه داعش
عبدالله گنجی
۱۳۹۳/۸/۱۴