به گزارش نما به نقل از فارس، انگلیس پس از خروج خود از خلیج فارس در سال 1971 بار دیگر تصمیم گرفته است تا با بر پایی پایگاهی در بحرین، دوباره به این منطقه که به طور سنتی تحت تسلط انگلیس قرار داشت، بازگردد.
«مایکل فالون» وزیر دفاع بریتانیا جمعه (14 آذرماه) با اشاره به این موضوع گفت، هدف از تاسیس این پایگاه 15 میلیارد پوندی که محل آن در بندر «سلمان» بحرین خواهد بود، برقراری ثبات در منطقه خلیج فارس است.
سؤال اینجاست: چه معادلاتی باعث شده تا پس از 43 سال انگلیس تصمیم به بازگشت بگیرد؟ آیا نیروی دریایی آمریکا رخت خواهد بست؟ یا انگلیس خارج از معادلات آمریکا قصد ورود دوباره به منطقه را دارد؟ در ادامه به این بحث میپردازیم:
سیاست راهبردی آمریکا برای سبککردن حضور خود در غرب آسیا و انتقال به شرق، «خلأ استعماری» ایجاد میکند که به موضوع چینش حضور قدرتهای فرامنطقهای در منطقه خلیج فارس و محیط کشوهای عربی دامن میزند. چیدمانی جدید در راه منطقه است که با آغاز کم رنگ شدن حضور نظامی آمریکا، قرار است استعمار انگلیس به همراهی فرانسه به عنوان شریک تجاری عربستان و امارات، این خلأ را پر کند.
«فؤاد ابراهیم» پژوهشگر عربستانی در این خصوص معتقد است: «فیلیپ هاموند» وزیر دفاع انگلیس در تاریخ 10 آوریل 2014 تصریح کرد که «انگلستان در حال بررسی گزینه تأسیس پایگاه نظامی دائم در خلیج فارس است». هاموند در پاسخ به سوال روزنامه «گلف تایمز» مبنی بر حضور نظامی انگلیس در منطقه گفت: «در صورتی که انگلستان نیروهای خود را از میادین نبرد در افغانستان به عقب بکشد قطعا یکی از گزینههای مورد نظرش تاسیس پایگاه نظامی دائم در منطقهای از خلیج فارس خواهد بود».
این اظهارات نه تنها خارج از سیاق نیست، بلکه گویای آن است که موضوع فراتر از صرف تاسیس پایگاه نظامی است یا حتی شتاب دادن حضور نظامی بریتانیا با استفاده از تسهیلات جدیدی که در 28مارس درباره آن صحبت شد که از نیت بریتانیا برای توسعه مقر ناوگان دریایی سلطنتی در منامه، به منظور تقویت حضور نظامی انگلستان در بحرین خبر میداد.
ندانسته معلوم است که خاورمیانه یا منطقه غرب آسیا دومین پایگاه بزرگ حضور ناوگان دریایی سلطنتی انگلیس محسوب میشود به طوری که 10 ناو از 32 ناو جنگی حاضر درمنطقه متعلق به دولت انگلیس است. مقر نظامی این کشور در بحرین و در نزدیکی پایگاه ناوگان پنجم ایالات متحده قرار دارد.
بر اساس گزارشی که روزنامه الاخبار در این خصوص منتشر کرد باید گفت در اینجا چنانچه اطلاعاتمان را در سیاق درست قرار ندهیم بیمعنا میشود، لذا میبایست وقایع را به صورت منطقی بررسی کنیم:
دیدار اوباما از ریاض در 28 مارس گذشته، در ظاهر و باطن شکست خورد و اختلافات آمریکا و عربستان حال عیان تر نیز شده است. اما شاهبیت غزل در اینجا نیست؛ بلکه اینجاست که شواهد و قراین از تحول بزرگ استراتژیک در مرحله بعد خبر میدهد...
«سوزان رایس» مشاور امنیت ملی آمریکا در 26نوامبر 2013 در گفتگو با روزنامه «نیویورک تایمز» این تحول را با صراحت و وضوح بیان میکند، و بنا بر گفته او این تحول آن زمانی بود که آمریکا در سیاست های خود درباره ناآرامترین منطقه جهان تجدید نظر کرد. رایس تصریح کرد: «هدف رئیس جمهور اوباما این است که حوادث خاورمیانه همه اهتمام سیاست خارجه آمریکا را به خود اختصاص ندهد، همانگونه که رؤسای قبل از او نیز بر همین منوال بودند.»
رایس گفت: «ما نمی توانیم 7ساعت از شبانه روز را صرف یک منطقه هرچند با اهمیت کنیم». او ادامه داد:«زمان آن رسیده بود که به عقب بازگردیم و به صورت کاملا ناقدانه و بدون حد ومرز امور را مورد ارزیابی قرار دهیم و اینکه چگونه باید به منطقه نگاه کنیم». همچنین رایس از رغبت اوباما برای رصد کردن مکانی دیگر، دقیقا شرق آسیا، خبر داد.
رایس در جملهای که عمق تمایل استعمارگونه دولت آمریکا را نشان میدهد، تصریح کرد: «یک دنیای کامل در آن جا وجود دارد و ما در آن منافع و فرصتهای زیادی داریم».
در اینجا به گزارشی اشاره می کنیم که اخیرا از سوی شورای امنیت ملی آمریکا صادر شده است و ناظر بر آینده حضور نیروهای نظامی آمریکایی در منطقه خلیج فارس است؛ این گزارش پیشبینی میکند که قدرت آمریکا بتدریج در خلیج فارس کاسته میشود و وضعیت آینده خلیجفارس را اینگونه توصیف میکند: «اول در میان دو متساوی». این گزارش تأکید میکند که ایالات متحده در استراتژی خود در خلیج فارس تجدید نظر خواهد کرد، و این بدان خاطر است که پیشبینی میشود آمریکا بزرگترین صادر کننده گاز طبیعی در جهان خواهد شد و ذخیره آن با کمک تکنولوژی جدید از 30سال به 100سال افزایش خواهد یافت.
همچنین تولید نفتی آمریکا به قدری افزایش مییابد که به یک صادرکننده تبدیل میشود در حالی که پیشتر وارد کننده نفت بود، به طوری که صادرات نفت و گاز از خلیج فارس به آمریکا به 11درصد میرسد.
این تصریحات تصویر کاملی از استراتژی جدید آمریکا به دست نمیدهد، اما نشانگر دیدگاههای مختلف دولت آمریکا در قبال منطقه است.
همه حرفایی که درباره نارضایتی عربستان از تغیر موضع دراماتیک آمریکا در قبال بحران سوریه و توافق هسته ای آمریکایی- ایرانی گفته میشود، همه و همه صرفا برداشتی سطحی است و در عمق ماجرا پایههای شراکت استراتژیک جدیدی گذاشته میشود.
نه روسیه و نه چین و نه هیچ قدرت دیگری نمیتواند جای خالی آمریکا را در صورت انتقال (آمریکا) به شرق دور، بگیرد.
هدف دیدارهای مقامات سعودی از موسکو و ولی عهد «سلمان بن عبدالعزیز» از پکن، بستن پیمانهای استرتژیک نبود، بلکه از میان سایر اهداف نظامی و اقتصادی، هدف اصلی آن جلب توجه شریک آمریکایی و اغوای همپیمانان دیروز مخصوصا بریتانیا بوده است. این دیدارها در سطح شراکت استراتژیک نبود. مقامات ریاض به خوبی میدانند عقربه قطبنمای همپیمانی فقط به سمت غرب می چرخد. اما این بار «غرب اروپایی» جایگزین خواهد شد.
21 اکتبر 2013 روزنامه «وال استریت ژورنال» به نقل از دیپلماتهای اروپایی از جمله سفیر فرانسه که در ریاض با «بندر بن سلطان» دیدار کرده بود، نوشت: بندربنسلطان به آن ها اعلام کرده است: «در اعتراض به عدم واکنش قاطع آمریکا نسبت به بحران سوریه، ریاض در صدد ایجاد تحول بزرگی در روابط خود با واشنگتن است.» این روزنامه از قول بندر بن سلطان نوشت: «قصد داریم از شراکت با «سی آی ای» در آموزش گروههای مسلح سوری و همکاری با «سایر هم پیمانان» انصراف دهیم، بندر از فرانسه و اردن نیز نام برد.
آمریکا دیگر برای عربستان جانشین خدا نیست!
ترکی الفیصل، رئیس اطلاعات و سفیر سابق در لندن و واشنگتن، که سخنانش برای غرب بیش از هر کس دیگری اهمیت دارد، طی تصریحاتی از سیاستهای آمریکا در خاورمیانه، به خصوص در ارتباط با پرونده هسته ای ایران، به شدت انتقاد کرده و به صورت غیرمستقیم به تغییر رویکرد ریاض در شراکت استراتژیک با غربیها اشاره میکند.
بر عکس آن چه که برخی میپندارند، عربستان به صورت جدی به تنوع بخشیدن به منابع حمایتی خود فکر میکند، از آن رو که استراتژی آمریکایی شاهد تحولات جدی شده است. ایالات متحده دستاوردهای اقتصادی و استراتژیکی بسیار مهمی در پیش دارد که از جمله آن اکتشافات نفت صخرهای است و این مسأله باعث میشود که آمریکا در سال 2015 مقام اول را در تولید نفت دارا شود و باعث شده است که شرکت نفت عربستان، «ارامکو» جهت مقابله با این چالش بودجه کلانی را به خود اختصاص دهد. وقتی این مورد را در کنار اظهارات «رایس» مشاور امنیت ملی قرار میدهیم که گفته است:«بخش اعظم فعالیتهای سیاست خارجه را به شرق دور اختصاص میدهیم»، دراین حال مرحله جدیدی را پیش رو میبینیم که «شراکت استراتژیک به معنای قدیمی آن» دیگر مفهومی ندارد.
در واقع «اسرائیل» و عربستان در مقدمه کشورهایی هستند که از تغییر استراتژی آمریکایی تأثیر می پذیرند، خودشان پیش تر این موضوع را دریافته و نسبت بدان ابراز نگرانی کردهاند.
دیگر سخن ملک فیصل صحیح نیست، که به سفیر اسبق آمریکا در عربستان گفته بود: «ما بعد از خدا به ایالات متحده آمریکا اعتماد داریم»، زیرا معادله «حمایت در برابر نفت» دچار تغییر بنیادی شده است، و نقاط جذب اقتصادی و استراتژیکی در نظر آمریکا همانند نیم قرن گذشته نیست و مقتضی آن است که آمریکا به نفع شرکای اروپایی خود از برخی مناطق تحت نفوذش چشم پوشی کند.
لیست اختلافات واشنگتن و ریاض شامل پروندههای متعددی است و حتی لیست دشمنان مشترک نیز همانند چند ماه قبل نیست، دشمنان امروز عربستان کشورهای: ایران و عراق و سوریه و تونس و سودان است و گروه های اخوان المسلمین و حزب الله و حوثیها نیز در این لیست قرار دارند. و این لیست همچنان باز میماند تا زمانی که کشور یا سازمانی برخلاف گرایش های سیاسی عربستان عمل کند.
اما قضیه برای واشنگتن این طور نیست، زیرا تهران به توافق هسته ای با غرب نزدیک میشود و این امر باعث میشود که بازارهای ایرانی به روی شرکتهای آمریکایی که مترصد فرصت هستند، باز شود، عراق نیز تا به حال با آمریکا به مشکل برنخورده است، آمریکا با حکومت اخوانالمسلمین در تونس یا در هر جای دیگری مشکلی ندارد.
هم پیمان جدید کیست؟
با توجه به موضوعات ذکر شده به نظر میرسد تنها راه چاره عربستان این است که به دنبال همپیمانان جایگزین باشد. و به نظر میرسد که انگلیس به عنوان بارزترین قدرت شورای قدیمی قیمومت، بهترین و قابل ترجیحترین انتخاب عربستان باشد در حالی که فرانسه نیز در جایگاه دوم قرار می گیرد.
از بِعد تاریخی، بریتانیا حامی شیخنشینان خلیج فارس محسوب میشود و پایهگذار سازمان های الیگارشی یا اشرافسالاری در منطقه است. به مدد معاهده حمایتی که این مناطق را در برابر هرگونه فشار بینالمللی نسبت به رعایت حقوق بشر و زمینهسازی برای انتقال دموکراسی یا مکانیزمهای تغییر ساختار حکومت مصون می دارد، شگفت نیست که این مناطق حمایت شده، از هرگونه تحول دموکراسی استثناء شود و حکومتها روال ثابتی داشته باشند.
بریتانیا که بیش تر از همه کشورهای اتحادیه اروپا، علاقهمند به توسعه روابط با ایران است، شکی نیست که دوباره خلیج فارس را مورد اهتمام ویژه قرار میدهد تا با خیال راحت بتواند به ساحل طلای سیاه بازگردد. شتاب لندن برای از سرگیری روابط با ایران، باعث شد که ایران تصمیم بگیرد تا سطح روابط خود را با لندن به پایین ترین سطح در سال های اخیر برساند.
بریتانیا علاوه بر آن که با روح سیاستهای آمریکایی آشنایی دارد و توان اجرایی کردن اهداف مورد نظر آن را در منطقه داراست، همچنین از مسائل و مشکلات شیخ نشینهای خلیج فارس نیز آگاهی کامل دارد.
به عنوان مثال بحرین قبل و بعد از قیمومت، تحت حمایت بریتانیا بوده و انگلستان از هیچ گونه مشاوره و پشتیبانی لوجستیک در راستای ادامه حیات نظام سلطنتی بحرین و سرکوب سه انقلاب این کشور فروگذار نکرده است.
اما فرانسه که در خلیج فارس حضور نظامی نداشته و بخشی از تاریخ قیمومت در منطقه نبوده است، با این حال در ایجاد شراکت استراتژیک با امارات و عربستان موفق بوده است و همین امر باعث شده تا بتواند در کنار بریتانیا برای ایجاد نظام حمایتی دوجانبه در منطقه کاندیدا شود تا بدین ترتیب بعد از غیاب آمریکا از منطقه، جای خالی آن را پرکنند.
روزنامه فرانسوی «لوموند» در 29دسامبر 2013 در گزارشی از سفر «فرانسوااولاند» به ریاض، نوشت: «از ماه سپتامبر گذشته که اوباما نظر خود را در خصوص حمله نظامی به سوریه تغییر داده و به توافق با ایران(دشمن سرسخت عربستان) رغبت پیدا کرده است، فرانسه بهترین همپیمان غربی برای عربستان سعودی محسوب می شود».
جالب توجه است که عربستان و فرانسه در این روزها در امور متعددی به توافق رسیدهاند از جمله پروندههای: ایران و سوریه و لبنان که این امر باعث میشود این دو کشور انگیزه بیشتری برای شراکت استراتژیک پیدا کنند. سفر سعود الفیصل و بندربنسلطان به پاریس، در تاریخ 12 ژوئن 2013، با هدف هماهنگی مواضع بعد از سقوط منطقه استراتژیک «القصیر» در سوریه انجام شد؛ واین زمانی بود که فرانسوا اولاند در پرونده سوریه و ایران با افراط و مبالغه صحبت میکرد.
توافق ریاض و پاریس بر سر مسأله لبنان کاملا آشکار بود و کار همپیمانان خود را در گروه «14مارس» تسهیل میکردند. روزنامه «الریاض» در 29دسامبر 2013 یعنی روزی که اولاند از ریاض دیدار کرد، نوشت: «به گفته منابع آگاه، استقبال ملک عبدالله از اولاند در باغ «خریم» در نزدیکی ریاض با هدف ثبت شراکت استراتژیک بین فرانسه و عربستان انجام میشود.»
همکاری بین دو کشور در زمینههای تسلیحاتی و صنایع و پزشکی و تجاری شاهد تحولات بزرگی است و فرانسه برای نوسازی ناوگان دریایی عربستان قراردادهایی با سود کلان منعقد کرده است، از جمله این توافقات، تجهیز ناوگان دریایی عربستان به زیردریاییها و آمادگی جنگی آنان بود.
دیدارهای متعدد اخیر مسؤولان فرانسوی و بریتانیایی ضرورتا طبق پروتوکل تشریفات صورت نمیگیرد [و بسیاری از امور از دید همگان مخفی است اما] تنها چیزی که تا به الآن آشکار شده است، روند سریع رشد هزینههای نظامی و تراکم نیروهای خارجی در منطقه میباشد که هدف حمایت از شیخ نشینهای محلی خلیج فارس در برابر خطرهای احتمالی و مخصوصا خطر آزادیخواهان و مدافعین حقوق بشر و دموکراسی است.
دلیل بازگشت انگلیس به خلیجفارس
آمریكا سودای منطقه دیگری از جهان را دارد. شرق آسیا تكهای از جهان كه منافع آمریكا در آنجا باید تأمین شود. در این میان انگلیس قصد دارد بار دیگر میان كشورهای شیخنشینی بیاید كه خود عامل ایجاد همه آنها بوده است.
۱۳۹۳/۹/۱۵