این سخن گفتا مرا اهل دلی
داشتم من با الفبا محفلی
با «الف» ابواب رحمت باز شد
دفتر عشق حسین آغاز شد
حرف «ب» بسم خداوند حکیم
آنکه نازل کرد قرآن کریم
«پ» پیام آورد با شور و نوا
از عزیز مصطفی در کربلا
«ت» همان تربت که شد مهر نماز
اندر آن سِرّی است بهر اهل راز
چونکه بوسیده رُخِ آن سرجدا
هست بر هر درد بیدرمان دوا
«ث» بگفتا ثلث عالم کربلاست
المثنای حریم کبریاست
«ج» جنون عشق را تفسیر کرد
صحبتی از نیزه و شمشیر کرد
«چ» زچادر عفت زن کرده قاب
درس زینب بر زنان باشد حجاب
«ح» حسین فاطمه سلطان عشق
این جهان جسم است و او جانان عشق
«خ» همان خون شهید نینواست
آن شهیدی که خدایش خونبهاست
«دال» درس عزت و آزادگی
هم وفاداری و هم مردانگی
«ذال» ذکر دائم انس و ملک
یاحسین، یا لَیتَنا کُنّا مَعَک
«ر» رقیه آنکه در شام بلا
کرد رسوا دشمن دین خدا
بلبل بابا، سه ساله دختر است
درشهادت او شبیه کوثر است
«ز» بُوَد زینب که دخت حیدر است
کربلا را قهرمانی دیگر است
پشت غم از محنت او گشته خم
صبر هم در پیش او آورده کم
«ژ» به ژرفای وجود خود نگر
کیمیا کرده دلت با یک نظر
داده مولایت مدال نوکری
میکنی بر اهل عالم سروری
«سین» سَری که روی نیزه جا گرفت
نهضت عشاق، از او پا گرفت
«شین» شهادت را حکایت میکند
شرح جانبازی روایت میکند
«صاد» صورتهای زرد و نیلی است
روی هر مهپاره جای سیلی است
«ضاد» از ضجّه چنان گوید سخن
آتشی میافکند بر جان و تن
او شنیده گریههای بانوان
نالهها از درد ضرب تازیان
«طا» همان طفلی که عطشان کشته شد
آسمان با خون او آغشته شد
«ظا» ظفر باشد که خون بر تیغ یافت
کاخ استبداد را نابود ساخت
«عین» عباس است آن سالار عشق
ساقی عشاق و پرچمدار عشق
عین آغاز علیِ اکبر است
سبط حیدر، ثانی پیغمبر است
«غین» غم را تا ابد شرمنده کرد
غیرت عباس دین را زنده کرد
«ف» شود فیاض درگاه خدا
هر که دارد عشقِ شاه کربلا
«قاف» قاسم پهلوان نوجوان
از امام مجتبی دارد نشان
«قاف» قربانگاه خورشید و قمر
جلوهگر بر نیزه هفتاد و دو سر
قتلگاه و نالههای مادری
میزند برسینه و سر، خواهری
«کاف» «کُلُ یَومٍ عاشورا» بخوان
«کُلُ اَرضٍ کربلا» در هر زمان
«گاف» از گریه گلاب ناب شد
زمزم از اشک عزا، پرآب شد
گریه هم از کربلا، قیمت گرفت
هر که گریان شد چنین، جنت گرفت
«لام» لبهایی که خشکید از عطش
کودکان از تشنگی کردند غش
«میم» مرثیه برای کربلاست
اولین مرثیهخوان آن خداست
«نون» نور مرقد ششگوشه است
کز زمین تا عرش اعلا رفته است
«واو» باشد وارث خون خدا
او بگیرد انتقام کربلا
«ه» به هل من ناصرش لبیک گو
تا بگیری در دو عالم آبرو
«ی» یقین دان روز محشر از همه
دست میگیرد حسین فاطمه
عشق او در سینة هرکس فتاد
گشت شیدا و به پایش سر نهاد
تا که آن محفل به اوج خود رسید
جای اشک از دیدهام خون میچکید
«باقر» این ابیات را وقتی نگاشت
بر عنایات حسین امید داشت
مرثیه الفبا برای شهدای كربلا
محمد بومیان
۱۳۹۳/۹/۱۸