به گزارش نما، ياسر عادل عون از مبارزان قديمي لبناني و از ياران نزديك
امام موسي صدر در جنبش امل بوده است. او با تشكيل جنبش اما مسئول نظامي آن شد و
كار نظارت بر اموزش و تجهيز و تسليح را بر عهده داشت و در زمان اشغال اسرائيل يكي
از مسئولان اطاق عمليات عليه دشمن در جنوب لبنان بود. پيش از تأسيس جنبش محرومان و
گردانهاي مقاومت لبنان(امل) بين سالهاي 1968 تا 1972 در جنوب لبنان بود. پيش از
تاسيس جنبش محرومان و گردانهاي مقاومت لبنان(امل) بين سالهاي 1968 تا 1972 با
درجه ستواني در نيروهاي العاصفه وابسته به فتح فعاليت ميكرد. بعد از آنكه حاج
مصطفي ديراني از مجاهدان قديمي و با سابقه لبناني از جنبش امل خارج شد، فرماندهي
اتاق عمليات را عهده دار شد و در عين حال تا سال 2000 (يعني تا زمان آزادي جنوب لبنان)
عضو دفتر سياسي جنبش بود. از سال 2001 تا به امروز هم مسئول دفتر جنبش امل در
تهران است. او جزو اولين افرادي بود كه با مصطفي چمران آشنا شد و در دوران حضور وي
در لبنان به عنوان معاون ايشان در بسياري از امور همراهش بود. اين گفت و گو که توسط هفته نامه آسمان تهیه شده، براي اولين
بار حاوي ناگفتههايي از ابعاد زندگي شهيد چمران در لبنان وايران است.
شما براي اولين بار مصطفي چمران را چه زماني ملاقات كرديد؟
گفت و گو در مورد دوست و همراه من در مبارزه يعني شهيد دكتر
مصطفي چمران سخت است. اميدوارم بتوانم ابعاد شخصيت بزرگ او را در اين گفت و گو
بيان كنم. من با دكتر مصطفي چمران بيش از 10 سال دوست و همراه در مبارزه بودم. صبحها
به جنوب ميرفتيم، ظهر به بيروت وشب به بقاع؛ هميشه همراه هم بوديم. براي اولين
بار دكتر مصطفي چمران را در مصر ديدم. او به همراه گروهي از مبارزان ايراني در
دوره اي كه آقاي جمال عبدالناصر، رئيس جمهور وقت مصر برگزار كرده بود شركت
داشت.اين دوره آموزش نظامي در واقع دوره اي بود كه گروههاي فلسطيني و غيرفلسطيني
كه آرمانشان مبارزه عليه رژيم صهيونيستي بود در آن شركت داشتند. براي اولين بار او
را آنجا ديدم به همراه گروهي از برادران ايراني.
ميدانستيد از آمريكا به مصر آمدهاند؟
بله، در همان زمان با ايشان گفت و گو كردم. ايشان ميگفتند
به دليل اينكه نميخواستند در پيشرفت صنايع نظامي آمريكا شركت كنند، براي كمك به
برادران مسلمان در اين دوره نظامي شركت كردند، براي من عجيب بود؛ گويا ايشان جزو
پنج متفكر مسلماني بودند كه در پروژه گسترش و پيشرفت سلامهاي آمريكايي بايد شركت
ميكردند. من همانطور كه گفتم با او دوست شدم، به او گفتم كه همراه امام موسي صدر
هستم و براي مبارزه با رژيم صهيونيستي به اينجا آمده ايم.
از او نپرسيديد چرا آمريكا را ترك كرده است؟ به هر حال
موقعيت علمي بالايي داشتند.
اتفاقا اين سئوال را پرسيدم. او گفت؛ من نميخواستم به
آمريكاييها براي پيشرفتهايشان عليه اسلام كمك كنم. مي گفت من از آتش فرار كرده
ام، گويا ايشان از مركز علمي كه در آن بودند دو سال مرخصي گرفته بودند تا به گروههاي
مبارز بپيوندند.
اين گروه از مبارزان ايراني چگونه گروهي بود؟ شما آنها را
از كدام مسلك سياسي ديديد؟ همانطور كه ميدانيد شيوه مبارزه مسلحانه نزد گروه هاي
اسلامي در آن زمان بسيار كم بود، آيا چپيها هم در اين گروه اعزامي به مصر حضور
داشتند؟
خير، اينها عضو نهضت آزادي ايران بودند. دبير كل گروه هم
آقاي مهدي بازرگان بود. من حتي به ياد دارم كه آقاي ابراهيم يزدي هم در دورههاي
نظامي ما در مصر شركت ميكرد.
يعني با نهضت آزادي ايران هماهنگ بودند؟
بله، گويا يك هماهنگي بود ميان آنها با جنبش فتح.
اين سئوال را از اين جهت ميپرسم كه نهضت آزادي اعتقادي به
شيوه نظامي نداشت، نقش شهيد چمران در برقراري اين دوره آموزشي براي مبارزان ايراني
چه بود؟
ببينيد، شهيد چمران در واقع رابط آنها با جنبشهاي فلسطيني
از جمله فتح و جمال عبدالناصر بود ايشان هماهنگ كننده بودند و دورههايي را براي گروههاي
ايراني برگزار مي كردند. يك نقش ديگر شهيد چمران هم اين بود كه در آمريكا در واقع
مسئول هماهنگ كننده گروههاي حامي ملت فلسطين بودند.
ايشان بعد از مصر به لبنان آمد؛ چرا؟
خب، اين يك مقدمه دارد. امام موسي صدر مدرسهاي فني حرفهاي
براي تحصيل شيعيان ومردم جنوب در صور تشكيل داده بود. اين مدرسه مهندسي در واقع يك
مدرسه آكادميك فني حرفه اي بود و تنها مدرسه جنوب لبنان به اين شيوه ابتدا امام
موسي صدر يك مهندس لبناني را در سال اول مدير اين مدرسه كرد، اين فرد يك فرد
بداخلاق بود و با او سخت ميشد ارتباط برقرار كرد. در سال دوم يك دكتر فرانسوي
رئيس مدرسه شد، بر عكس اولي خيلي ضعيف بود و نظم مدرس را از بين برده بود. (ميخندد)
امام موسي صدر در سفري به اروپا آقاي مهدس بازرگان را ميبيند. به ايشان گفته
بودندكه من مدرسهاي دارم فني حرفهاي كه يكسري جوان را بر اساس فرهنگ شهادت امام
حسين(ع) آموزش علمي ميدهم تا متدين باشند؛ فردي را ميخواهم كه مدير مدرسه باشد،
چه كسي را معرفي ميكنيد؟ آقاي بازرگان به امام موسي صدر گفته بود من فردي را ميشناسم
كه بسيار جايگاه مهمي دارد، اگر او را ببينيد هيچ گاه تركش نخواهيد كرد. امام موسي
صدر گفته بود چه كسي؟ او گفته بود دكتر مصطفي چمران.
امام موسي صدر به لبنان آمد و هماهنگيها انجام شد . قرار
شد من به فرودگاه بروم و از ايشان استقبال كنم. كاغذي برداشتمو رويش نوشتم دكتر
مصطفي چمران خب من او را با نام ابوجمال در مصر ميشناختم،نه مصطفي چمران. منتظر
بودم. ديدم آمد. گفتم ابوجمال،تو مصطفي چمراني؟ به هر حال ابوجمال نام جهادي او
بود و نام من هم ابوياسر،10 دقيقه همديگر را در آغوش گرفته بوديم و گريه ميكرديم.
بعد نزد امام موسي صدر رفتيم. امام خواست مارا به هم معرفي كند دكتر مصطفي چمران
گفت من با او دوست بودم، او را ميشناسم. بعد قرار شد با همديگر به جنوب برويم و
يك ماه آموزشي در مدرسه مهندسي صور با هم باشيم.
دكتر مصطفي چمران از آمريكا به لبنان آمدند يا از مصر؟
از آمريكا آمدند.
در كتاب لبنان شهيد چمران در باره اين مدرسه مهندسي و صنعتي
زياد ميخوانيم، گويا مدرسهاي بوده براي كار علمي ومقاومت و جهاد؟
بله، امام موسي صدر درصدد تشكيل مقاومت شيعيان در لبنان
بود. ايشان نگاهشان اين بود كه مسئولان اين مقاومت از درون اين مدرسه بيرون
بيايند. نگاه امام موسي صدر اين بود كه مدرسه با عقيده امام حسين(ع) و مبتني بر
فرهنگ عاشورا را اداره شود؛ علم و جهاد با هم. من آقاي دكتر مصطفي چمران را به مرز
لبنان و فسطين بردم و از نزديك ايشان ملاحظه كرد كه چگونه اسرائيل به روستاهاي
جنوب لبنان حمله ميكند. چمران در لبنان به دنبال جهاد عليه اسرائيل بود. يك نكته
ديگر هم بگويم، شايد برايتان جالب باشد. در همان زمان ابتداي ورود شهيد چمران به
لبنان ايشان نامهاي براي امام خميني رحمله الله عليه به نجف فرستاد و در آن نوشت كه من نزد آيت الله موسي صدر آمدهام،
آيا با او همكاري كنم؟ امام هم پاسخ نامه را در همان نامه نوشتند كه امام موسي صدر
اسلام را ميشناسد، نزد او بمانيد. او دوست ماست.
قبل از اينكه وارد دوران زندگي شهيد چمران در لبنان شويم،
يك سئوال دارم؛ در آن زمان حكومت شاه در ايران وجود داشت و بالطبع شهيد چمران و
مبارزان ايراني با آن مبارزه ميكردند، اما چرا به يكباره مسير را تغيير دادند و
به لبنان آمدند و با رژيم صهيونيستي جنگيدند؟
ببينيد؛ جبهه شريك جبهه است و جبهه خير جبههاي مستقل از او
همگان نزديكي شاه، آمريكا و اسرائيل را ميدانستند و بالطبع آنها در يك جبهه
بودند. نزد مسلمانان جعفري مذهب قضيه فلسطين قضيه اصلي است. در آن زمان امام
خميني(ره) و مراجع تقليد از جمله آيات عظام خوئي، صدر و سيستاني جهاد عليه اسرائيل
رامقدس و واجب ميدانستند. پس از بين رفتن اسرائيل هدف از بين رفتن جبهه شر بود؛
اين آرمان ماست.
نقش شهيد چمران در تشكيل جنبش حركت المحرومين يا امل چه
بود؟
درست است كه بنيانگذار حركت المحرومين (امل) امام موسي صدر
بود، ولي شهيد چمران نزديكترين فرد از نظر فكري به امام موسي صدر بود. امام موسي
صدر كشف كردند يك توطئه عليه انقلاب فلسطين در جريان است. پس به شيعيان توصيه ميكردند
كه چاقوي ذبح آرمان فلسطين نباشند. ايده ايشان بر اين اساس تشكيل يك گروه مقاومت
متدين عليه رژيم صهيونيستي بود. امام موسي صدر در همين رابطه به ياسر عرفات گوشزد
كرده بود كه شرف قدس در اين است كه گروهي از مومنين آن را آزاد كنند. حتي اگر شرق
و غرب هم مخالف آن باشند. ايشان ميگفتند اسرائيل شر مطلق است و مبارزه عليه
اسرائيل توسط هرگروهي اعم از چپ يا راست خير مطلق است و مبارزان اين آرمان فرزندان
امام حسين(ع) هستند. در اين گروه امام موسي صدر در واقع مرد اول و مصطفي چمران
مسئوليت اداره سياسي و نظامي، پس دومين فرد پس از امام مسوي صدر در جنبش امل
بودند. ايشان اشراف كاملي به مسائل فرهنگي اعضا داشت. در جلسات صبحگاهي جنبش در
جنوب شركت ميكرد، ظهر به بيروت ميآمد و شب در بقاع حضور داشت، يعني در يك روز در
كل لبنان ايشان حضور دائم داشتند. ايشان ناظر آموزش نظامي و طراح عمليات بودند.
بهترين ساعات او لحظاتي بود كه در عمليات شركت ميكردند به خصوص عمليات عليه دشمن
صهيونيستي.
شما گفتيد شهيد چمران هماهنگ كننده بود ميان مبارزان
فلسطيني – ايراني؛ آيا همين نقش را هم در جنبش امل داشت؟
بله، ايشان به مبارزان ايراني بسيار كمك ميكردند. به ياد
دارم گروههايي از جوانان مسلمان به لبنان ميآمدند و جنبش امل به آنها كمك ميكردتا
پاسپورت جعلي بگيرند و در آموزشهاي نظامي شركت كنند. به هر حال اگر ساواك شاه ميدانست
كه اين جوانان با پاسپورت خودشان به لبنان آمدهاند يا در فعاليتهاي نظامي در
كشوري شركت كردهاند آنها را قطعا زنداني ميكرد. شهيد چمران در اردوگاههاي جنبش
امل به بسياري از جوانان ايراني آموزش نظامي ميداد.
چه رابطه اي بود ميان امام موسي صدر و مصطفي چمران؟ گروهي
آنها را به هارون و موسي تشبيه كردند.
بله، اين تشبيه درستي است. مصطفي چمران همچون هارون بود بر
امام موسي صدر. عشقي بزرگ ميان اين دو بود، مثل پدر و پسر، دوست و برادر، هيچ كس
نتوانست آنطوري كه امام موسي صدر بود، ايشان را بشناسد، جز دكتر مصطفي چمران و هيچ
كس هم چمران را نشناخت جز امام موسي صدر شهيد چمران علاقه بسياري به مبارزه عليه
آمريكا و اسرائيل داشت و اين را درجنوب لبنان متبلور يافته بود. معتقدم كه شهيد
چمران و امام موسي صدر در عمل خودشان يك بار هم اشتباه نكردند. اين دو به آنچه
انجام ميدادند ايمان داشتند وشهيد چمران سرآمد بود در مبارزه عليه اسرائيل. اما
موسي صدر به ما ميگفت من بسيار متعجبم كه چگونه دكتر چمران اينگونه با ما متواضعانه
برخورد ميكند؛ آن دو عاشق و معشوق بودند.
بعد از قضيه ربودن امام موسي صدر، مصطفي چمران چه ميكرد؟
چه ميگفت؟
همه كاركرد كه او را نجات دهد. نقشه طراحي كرده بود كه
هواپيماربايي كرده و امام موسي صدر را مطالبه كنيم. حتي به طرابلس آدم فرستاد كه
از قذافي انتقام بگيرد. يك بار هم بستهاي انفجاري به ادرس قذافي فرستاد كه در
فرودگاه طرابلس منفجر شد. بعد از پنج ماه از ربودن امام موسي صدر انقلاب اسلامي
ايران پيروز شد. بعد از اين واقعه نمايندگان جنبش امل از جمله آقاي نبيه بري رئيس
امل، آقاي الحسيني و شيخ محمد شمس الدين از مجلس شيعيان براي عرض تبريك پيروزي
انقلاب اسلامي به ايران آمدند. شهيد چمران هم همراه اين گروه و مترجم بود. امام
خميني(ره) از گروه شيعيان لبناني تشكر كرد و گفت شما البته هديه بسيار گرانبهايي
را نيز براي ما آورديد، منظور ايشان دكتر مصطفي چمران بود.
يك نقلي هست كه در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي 400 چريك
لبناني وابسته به جنبش امل در فرودگاه دمشق براي حضور در ايران و شركت در مبارزه
عليه شاه آماده بودند، اين درست است؟
(مي خندد) بله، من هم ازمسئولان اين گروه بودم. طرح ما اين
بود كه با هواپيما به تهران بياييم و با يك هلي برد با ارتش شاه جنگ چريكي كنيم و
آنها را غافلگير نماييم.
البته اين طرح اجرا نشد.
(ميخندد) بله، اصلا ما مجال پيدا نكرديم. چون انقلاب خيلي
زود به پيروزي رسيد. من اينجا يك خاطره هم بگويم. در هياتي كه براي تبريك پيروزي
انقلاب به ايران آمد تقريباً همه اعضا بودند اما شهيد چمران نام من را نداده بود،
من هم نپرسيدم. لحظه حركت من را صدا زد و گفت چرا نميپرسي همراه ما به ايران نميآيي؟
من عادت كرده بودم چنين كارهايي نكنم، درخواست نميكردم ميدانستم اگر درخواست
كنم، درخواست من را رد نميكند. ايشان گفت من تو را عمدا انتخاب نكردهام. اگر
براي اين گروه بزرگ كه به ايران ميرود اتفاقي رخ دهد، آينده جنبش و موسسه چه ميشود؟
منظور ايشان از موسسه همان مدرسه صنعتي صور بود. من هم در مدرسه و هم در جنبش
معاون او بودم. به من گفت تو بعد از من مدير موسسه هستي. بعد به من وصيت كردند
اهميت ادامه فعاليت موسسه و جنبش امل را ايشان به من گفت كه اگرمن به ايران بروم
ديگر اجازه نميدهند كه برگردم. ما در واقع آخر 15 دقيقه اشك ميريختيم لحظاتي با
صداقت و فراموش نشدني.
در برخي اسناد ساواك آمده كه در واقع تيم تروري براي از بين
بردن دكتر چمران به لبنان سفر كرده بود، آيا اين صحت دارد؟
بله، بارها ميخواستند او را ترور كنند. يك بار فردي را از
اروپا ميفرستادند كه مثلا من دوست چمرانم برايش نامه اي دارم. سفير ايران در
بيروت بسيار ما را اذيت ميكرد و سازمان امنيت لبنان هم به او كمك ميكرد.
شهيد چمران چگونه ميزيست؟ شما كه هميشه همراه او بوديد از
او چه به ياد داريد؟
يك انسان كم نظير بود. هميشه در يك دستش اسلحه بود و در دست
ديگر دوربين عكاسي. از مبارزان عكس ميگرفت، از صحنههاي نبرد، از گل، ساختمانها،
آدمها. يك انسان علمي بود. درپروژه آپولوي آمريكا، او در ناسا بخشي از كار را بر
عهده داشت. در نماز و دعا به خصوص نماز شب متواضعانه عبادت مي كرد. يك ورزشكار
استثنايي بود، همه ورزشها را ميدانست.
استاد نقاشي و خطاطي بود. شجاعترين افراد در ميدان نبرد بود. شخصا اولين
نفري بود كه به دشمن حمله ميكرد. به او ميگفتيم آخر شما فرماندهايد. ميگفت
خيمه رسول اكرم(ص) نزديكترين مكان به اردوگاه دشمن بود. در نبرد جشاع بود. شجاعت
علي(ع) را داشت، فداكاري امام حسين(ع) و فكر پيامبر اكرم(ص)؛ نترس بود. ميگفت
هنگام مرگم را ميدانم. الهام بخش بود. خود به تنهايي يك گردان بود. همانطور كه
گفتم دارنده صفات بسيار زيبا بود. بسيار متواضع بود، ساده زيست بود. مردم رادوست
داشت و مردم جنوب او را بسيار دوست داشتند. بسياري از خانوادههاي جنوب نام
فرزندان خود را به نام او گذاشتهاند؛ هم اكنون نام بسياري از خيابانها و تپهها
در جنوب به نام اوست.
آخرين سئوالم اين است كه چگونه آگاه شديد از شهادت او؟
جوانان لبناني همراه او بودند. از زمان پيروزي انقلاب
تا لحظه شهادت او سي، چهل نفر از جوانان امل در كنارش بودند. روز قبل از شهادتش
دكتر علي عباس از جوانان و مبارزان عمل در همان دهلاويه به شهادت رسيد. او به
تهران ميآيد و در بهشت زهرا(س) شهيد عباس را به خاك ميسپارد. همسر شهيد چمران ميگويد
كه شهيد چمران به وي گفته است به سوي شهادت ميرود. اگر خبر شهادت من را شنيديد.
تعجب نكنيد. ايشان دو تا آرزو داشت؛ يكي اينكه در نبرد با اسرائيل به شهادت برسد و
ديگري ازادسازي قدس شريف. من شايد نمي توانم حق مطلب را ادا كنم. 10 سال يك لحظه
تركش نكردم.، همه جا با او بودم. با او مبارزه كردم با او به جلسه رفتم. شايد خودش
نداند، محافظش بودم. قبل از اينكه وارد مكاني شويم آنجا را چك ميكردم. شهادت
ايشان بسيار مردم جنوب لبنان را ناراحت كرد؛ مثل يك صاعقه بود؛ مردم به خيابان
آمدند و تظاهرات كردند و در فراز بامها تكبير ميفرستادند.