نسخه چاپی

شاه در بحبوحه روزهای انقلاب چه می كرد؟

عکس خبري -شاه در بحبوحه روزهاي انقلاب چه مي کرد؟

«در دولت ازهاری هم هنوز این امیدواری را داشتیم كه معجزه ای به وقوع بپیوندد و مردم از كمبود نفت و بنزین و مایحتاج عمومی و هرج و مرج به تنگ آمده و دست از هرج و مرج طلبی و تظاهرات بردارند.»

به گزارش نما ،درواقع 17 شهریور 57 به بعد اوج اتفاقات روزهای منتهی به انقلاب است. روزهایی که با کشتار مردم بی دفاع توسط رژیم شاه در میدان ژاله شروع شد و آتش آن تا 26 دی یعنی روز فرار شاه از ایران و 22 بهمن ادامه داشت.

در این بازه زمانی نیز با توجه به وخامت اوضاع کشور و استعفای جعفر شریف امامی از نخست وزیری ، ارتشبد غلامرضا ازهاری رییس ستاد ارتش، کابینه نظامی تشکیل داد و وزیران خود را به شاه معرفی کرد.
روایت فرح دیبا در کتاب دختر یتیم از حال و هوای محمدرضا پهلوی در آن روزهای اوج انقلاب خواندنی است:

روزی که ارتشید ازهاری قرار بود به نخست وزیری منصوب گردد و به همین علت به دربار احضار شده بود، در سرسرای کاخ سعدآباد، جلوی مرا گرفت و بیچاره با التماس از من خواست تا او را از این مسئولیت معاف کنم! اما چون تصمیم قبلا با حضور محمدرضا و عده ای از دوستانمان اتخاذ شده بود، به او دلداری دادم و او را به حضور همسر فقیدم فرستادم.

متأسفانه ازهاری که سال ها ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را عهده دار بود، آدم ضعیفی از آب درآمد و معلوممان گشت که او موجودی بسیار ضعیف بوده است که سال ها در لباس شیر ظاهر گشته و ما را فریب داده است.

باید بگویم اکثریت ارتشیان ما با آن لباس های پرزرق و برق و با آن همه نشان و درجه و واکسیل و علایمی که به خود می آویختند، هیچ شجاعت و شهامت و قدرت ابتکاری نداشتند و به محض آنکه محمدرضا پایش را از روی پلکان هواپیما گذاشت، تا ما برای مدتی به مصر برویم، همه شان یا از مهلکه فرار کردند یا خودشان را تسلیم نیروهای انقلابی کردند.

در دولت ازهاری هم هنوز این امیدواری را داشتیم که معجزه ای به وقوع بپیوندد و مردم از کمبود نفت و بنزین و مایحتاج عمومی و هرج و مرج به تنگ آمده و دست از هرج و مرج طلبی و تظاهرات بردارند.

محمدرضا مطابق معمول به شب نشینی هایش ادامه می داد. صبح ها تا دیر وقت می خوابید و ساعت 10 صبح به حمام می رفت و مشغول استحمام و ماساژ می شد. بقیه اوقات روز را هم به ورق بازی می گذرانید. بعضی از ساعات هم رجال سیاسی، اعم از سیاستمداران قدیمی و بازنشسته و یا سیاستمداران شاغل به دیدار او می آمدند و مشغول رایزنی و بحث و گفت وگو می شدند. اما محمدرضا آشکارا به مسایل سیاسی بی علاقه شده بود.

افراد زیادی در آن شرایط بحرانی به دیدن ما می آمدند. از خانواده سلطنتی، فقط من و محمدرضا (البته شاهپور حمیدرضا، مادرش و همسر و فرزندانش) در تهران باقی مانده بودیم. طنز تاریخ در این بود که رادیوی دولتی انگلستان – بی. بی. سی – به منبع خبری ما تبدیل شده بود.

۱۳۹۳/۱۱/۱۵

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...