به گزارش نما به نقل از ایران: ریزگردهایی که آسمان خوزستان را خاک کرد، همچنان موضوع گفتوگوی طیفهای بسیاری است. گفتوگوهایی که رسانهها بخشی از آن را گرد و خاکهای سیاسی میدانند که محیط زیست انسانی و سرزمینی را قربانی خواهد کرد. گرد وخاکهایی که باعث شد تا اطلاعرسانی دقیق از این پدیده کمتر به گوش عموم برسد.
غبارهایی که اگر کنار رود و آرام شود، یک حقیقت تلخ از عدم اطلاعرسانی شفاف را پیش روی همگان خواهد گذاشت. این موضوع بهانه با «محمدعلی بیرگانی» رئیس گروه مطالعات مناطق بیابانی سازمان جنگلها، منابع طبیعی و آبخیزداری کشور است. بیرگانی میگوید آنچه در اسفندماه جاری در خوزستان اتفاق افتاد یک استثناست مثل زلزله بم یا طوفان خردادماه تهران.
10 سال است که پهنه آسمان و زمین خوزستان با ریزگردها یا آنطور که شما میگویید گرد وغبار درگیر است. بیش از 5سال است که آسمان 23 استان کشور هم با این مشکل درگیرند، آن وقت شما میگویید آنچه در خوزستان در سالجاری اتفاق افتاد یک استثناست چرا؟
بله. به خاطر اینکه پیش از این جهت اصلی فرسایش خاک و گرد و غبار از شمال غرب به جنوب غرب بوده اما این بار از جنوب به شمال بود.
خب ممکن است سال دیگر هم این جریان اتفاق بیفتد؟
بالاخره یک درصدی برای وقوع دوباره چنین اتفاقی وجود دارد اما چند درصد.
چند درصد؟
5درصد. مثل زلزله بم ، مثل زلزله بوئین زهرا. مثل طوفان تهران که برای نخستین بار در سالجاری اتفاق افتاد.
الان مشکل کجاست؟
مشکل آنجاست که همه مسئولان دارند از هندیجان و بندر ماهشهر حرف میزنند. همه برنامه روی این منطقه متمرکز شده است. در صورتی که به جای اینکه فعالیتهای تثبیت خاک، روی مسیر ماهشهر و هندیجان متمرکز باشد باید فعالیتها به سمت شمال شوش، دشت آزادگان، شرق اهواز و... برود. نباید اعتبار را در منطقهای که هر چند دهه یکبار دچار بحران میشود خرج کرد. حوادث غیرمترقبه همیشه هست اما فراوانی سرعت باد در منطقه خیلی غالب نیست.
گرد وغباری که ایجاد میکند چه؟
زمین این منطقه سفت است، به نسبت مناطقی بحرانی که داریم، گردوغباری ندارد.
این اطلاعات چرا در اختیار رسانهها و مسئولان گذاشته نمیشود. الان در مجلس بحث سراین موضوع است که بودجه سال 94 حذف شده و گرد و غبار سال 93 بوقوع پیوسته است، بنابراین محیط زیست نباید نسبت به این حذف اعتراض کند. درصورتی که براساس اطلاعاتی که شما میدهید، این اتفاق برای نخستین بار، نقاط دیگری را که تاکنون در بازی نبودهاند وارد ماجرا کرده است!
البته ما در سایر نقاطی هم که شناسایی شده، خیلی خوب عمل نکردهایم. نه اینکه کاری انجام نگرفته باشد. ما در سالهای گذشتههای 100 هزار هکتار جنگل دست کاشت در «مناطق حساس» ایجاد کردهایم اما روی کشاورزی هیچ کاری انجام نگرفته است. همانطور که گفتم یک سوم اراضی تحت فرسایش بادی را زمینهای کشاورزی در خوزستان تشکیل میدهند.
برای زمینهای کشاورزی چه کاری باید میکردند که تا به امروز انجام نشده است؟
باید اطراف مزارع «طرح بادشکن بیولوژیک» انجام میگرفت. طرح بادشکن را سال82-1381 به معاونت وقت وزیر جهاد کشاورزی دادیم اما اجرا نشد. چون این طرح، طرحی زمان بر است. در اراضی کشاورزی مالکیت با زارع است. او تصمیم میگیرد که چه کار کند. در مراتع مسألهای نیست، چون اراضی در مالکیت دولت است در نهایت با یک نظر خواهی و اعلام به مرتع دار کار انجام میشود. اما برای مزارع کشاورزی به یک کار ترویجی طولانی مدت نیاز است.
یعنی در 10 سال گذشته هرگز این برنامه اجرایی نشد؟
خیلی محدود، شاید کشاورزان پیشرو آن را انجام داده باشند. اما در حد تأثیرگذاری نیست. متأسفانه بادشکن در فرهنگ مناطق بیابانی ما وجود ندارد. کشاورز میگوید که من اطراف مزرعهام درخت میکارم، آب را مصرف میکند. در حالی که باید آموزش داد که وقتی بادشکن اطراف مزارع ایجاد شود، از تبخیر آب جلوگیری میشود. با این روش بین 20 تا 30 درصد آب مصرفی ذخیره میشود. اثبات آن هم کار سادهای است. برای مثال خشک شدن یک لباس خیس در دو روز با وضعیت آفتابی ثابت اما جریان بادی متفاوت را در نظر بگیرد.
بدون شک لباس در روزی که باد باشد زودتر خشک میشود، چون تبخیر آن بیشتر است. بادشکن اما اجازه این تبخیر را نمیدهد علاوه بر اینکه جلوی گردوغبار را میگیرد. مسأله دیگری هم وجود دارد این برنامهها مستمر باید باشد. امروز همه میگویند باید فلان کار را انجام بدهیم ولی همین که چند روز باران میآید و گردوغبار آرام میگیرد، همه چیز را فراموش میکنند در صورتی که باید در سالهای ترسالی به فکر روز مبادا بود و برنامهریزی کرد. زمانی که بحران به وجود میآید، نمیشود فعالیتی انجام داد.
یک بخش زمینهای کشاورزی باید باد شکن داشته باشند که ندارند اما مشکل بزرگتری هم وجود دارد وآنها زمینهای کشاورزی رها شدهاند که به خاطر کاهش باران وطرحهای توسعهای حقابه خود را از دست دادهاند و کشاورزان هم آن را رها کردهاند؟
باید الگوی کشت را اصلاح کرد و گونههای مقاوم به کم آبی را انتخاب کرد. بوته کاری هم از دیگر روشهاییاست که باید جدی گرفته شود. امریکا در دهه 30 با همین مشکل البته با ابعاد بسیار وسیع تری رو به رو بود. آنها یک برنامه 50ساله تدوین کردند. الان کافی است تا عکس مزارع آنها را در گوگل جست وجو کنید. تمام مزارع امریکا بادشکن دارند.
اجازه بدهید برگردیم ماهشهر و هندیجان. شما میگوید آنچه در منطقه اتفاق افتاده یک استثنا بوده است؟
بله
بخش استثنایی آن ریزگردهایی که از سمت آفریقا میآید درست، اما این زمینها روزی یکی از سرسبزترین جلگههای خوزستان بودهاند و آیا باید آنها را به حال خود رها کرد؟
نه. چنین چیزی توصیه نمیشود. اگر 10سال پیش از خرمشهر به سمت ماهشهر رفته باشید، حتماً به خاطر دارید که دو سوی اینجا را آب گرفته بود. انگار جاده از دل دریا میگذشت. این منطقه پر از سیلاب بود. از آنجایی که زمین شوره زار و سفت بود آب به داخل آن نفوذ نمیکرد روی سطح میماند اما آب را با کانالهایی به نقاط دیگری بردند و دشت خشکید.
پس به نظر میرسد که برگرداندن مسیر سیلاب به این مناطق بتواند بحران ایجاد شده در مسیر ماهشهر به هندیجان را حل کند.
شاید عمدهترین کار مدیریتی برای اراضی این منطقه باز کردن سیلابها به روی آنها باشند. این اراضی فوقالعاده شور هستند. طبیعی است چون به خلیج فارس نزدیک هستند. اینجا نمیشود عملیات بیولوژیک و کاشت درخت انجام داد و محدودیت شوری دارد.
ولی هنوز موضوع آنقدر که باید باز نشده است. شما همچنان اصرار دارید که برای مقابله با گرد و غبار باید به سمت اهواز و دشت آزادگان رفت؟ پس این منطقه 350 هزارهکتاری که خشک شده است چه میشود؟
ما اینجا دو موضوع داریم. یکی جلسات وبرنامهریزیها که این روزها برای حل بحران ریزگرد انجام میگیرد و یکی هم وضعیت به وجود آمده در 10 سال گذشته در دشت بندرماهشهر و هندیجان. این دشت کانون بحران نیست. زمینش سفت است بنابراین گرد و غباری ندارد که بخواهد بلند شود. فراوانی باد در آن نیست. بنابراین برنامههای تثبیت خاک و حل بحران گرد و غبار باید صرف همان بحرانهای شناخته شده شوند. مهم ترین کاری که باید در اراضی 350 هزار هکتاری شود بازگرداندن همان سیلاب هاست.
آقای بیرگانی این روزها درباره کانونهای بحرانی و فرسایش بادی حرف بسیار است. وسعت مناطق بحرانی ما چقدر است؟
ایران بین 180 تا190 کانون بحرانی گرد وغبار دارد. 7/7 میلیون هکتار در کشور شناسایی شده که 2/1 میلیون هکتار آن خیلی حساس است.
وضعیت خوزستان چطور است؟
747 هزار هکتار در منطقه خوزستان تحت فرسایش بادی است که 342 هزار هکتار آن کانون بحرانی است. از این وسعت هم 281هزار هکتار خیلی خسارت جدی میزند و به اصطلاح درجه یک است. یک سوم این وسعت را اراضی کشاورزی تشکیل میدهد. اراضیای که رها شده است. دیم بودهاند و کاشت نمیشوند.
بحرانیترین مناطقی که در خوزستان شناسایی کردید کدام شهرها را تهدید میکند؟
ازمنظر فرسایش بادی شوش، دشت آزادگان، اهواز و بخشی هم در حمیدیه و امیدیه است.
این آمار جدید است؟
آخرین بازنگری ما به سال 1389 بازمی گردد. بدون شک الان وسعت مناطق تحت تأثیر فرسایش بادی در کشور ما بیشتر شده است. چون هم خشکسالی شده و هم فعالیتهایی که انجام گرفته کانونهای بحرانی را افزایش داده است.
همین کار را در سال 1379 انجام داده و مناطق بحرانی و تحت تأثیر فرسایش بادی کشور در یک دهه 27 درصد رشد داشته است.
دلایل این رشد مشخص است؟
فعالیتهایی چون سدسازی، توسعه زمینهای زیر کشت، تخریب مراتع وخشکسالی. یک سری علل انسانی و طبیعی باعث این رشد شده است.
مدیریت و حل معضل هورالعظیم به سازمان جنگلها برنمیگردد اما به عنوان یک کارشناس چه پیشنهادی برای احیای این تالاب داریم؟
من هورالعظیم را ندیدهام اما براساس تجربه و شناختی که از زابل و هامون دارم، خیلی اعتقادی به اینکه هورالعظیم منبعی برای ایجاد ریزگردها باشد ندارم. ممکن است که آب در سطح هورالعظیم نباشد اماهنوز هم مرطوب است. یک مقداری پوشش گیاهی دارد. اما تنها باز کردن آب به روی آن هم نمیتواند تالاب را نجات بدهد. حجم ورودی آب خیلی مهم است. ما همین مشکل را هم در ارومیه داریم.
یعنی چه؟
حجم ورودی باید سیلابی باشد. تنها باز کردن آب مهم نیست. شدت و حجم آن باید به اندازهای باشد که خود را به انتهاییترین بخش حوزه برساند. شما 15 مترمکعب آب بر ثانیه را با هزار متر مکعب بر ثانیه آن مقایسه کنید.
یعنی پرداخت بخشی از حقابه دریاچه ارومیه نتیجه بخش نبوده است؟
بی تأثیر هم نبوده. اما شما وضعیت قبل از سدسازی و زمانی که آب باران با رودخانه زرینه رود یکی میشود را در نظر بگیرد. الان سیلابها همه کنترل شدهاند. در حالی که آبی به روی دریاچه ارومیه باز شده در همان بیشه زارهای اطراف دو رودخانه میماند وجلوتر نمیرود. باید جریان سیلابی بشوید و ببرد.
وضعیت کانونهای بحرانی در استانهای دیگر مثل کرمانشاه یا ایلام را چطور ارزیابی میکنید؟
کرمانشاه کانون داخلی ندارد. به ما گفتند که هست، رفتیم و بررسی کردیم اما به منطقه بحرانی نرسیدیم. غبار ریزشی این استان به خارج از مرزهای ایران مربوط میشود. اما ایلام یک تکه دارد که نزدیک فکه است. غرب کرخه در خوزستان و مرز روستای ابوغریب. بین ایلام و خوزستان البته سطح زیادی ندارد.
اما «فکه» را یکی از کانونهای بحرانی گرد وغبار کشور میدانند!
بله برای خوزستان یکی ازکانونهای درجه یک استان است. منطقهای بین فکه و شهر شوش. دشت آزادگان در منطقه «ام الدبس» هم یکی از کانونهای درجه یک است. غرب و شرق کرخه نیز همین طور.
الان وضعیت استان خوزستان نسبت به استان سیستان و بلوچستان که سالهای بیشتری از این استان درگیر با گرد و غبار بوده، چطوراست؟
وضعیت کرمان از خوزستان و سیستان و بلوچستان بحرانیتر است اما آنچه باعث شد تا خوزستان پررنگتر شود به خاطر همان گرد و غبارهای خارجی است که برخی از آنها به عنوان «ریزگرد» یاد میکنند. الان مردم کرمان خیلی عذاب میکشند. سیستان وبلوچستان هم تاحدودی به خاطر همان فرسایش بادی فرا استانی مورد توجه است اما استانی مثل کرمان نه.
یعنی سیستان را هم ریزگردهای افغانستان مورد حمله قرار داده است؟
نه اتفاقاً افغانستان از گرد و غبار دشت زابل ما اذیت میشود اما بخشی از ریزگردهای پاکستان به سمت ما میآید.
باتوجه به اینکه ریزگردهای زابل افغانستان را آزار میدهد فکر میکنید چرا راضی نمیشوند آب را به روی هامون بازکنند؟
برای آنها حاد نیست. ریزگردهای دشت زابل ایالت «نیمروز» افغانستان را تحت تأثیر قرار میدهد. این منطقه یک بیابان لم یزرع است. روستاهای پراکنده و کم جمعیت دارد. شهر «زرنج» هم که بین 15 تا 20 کیلومتر با ما فاصله دارد یک شهر کوچک است.
گرد و غبار خوزستان هر 40 سال یكبار است!
ریزگردهایی كه آسمان خوزستان را خاك كرد، همچنان موضوع گفتوگوی طیفهای بسیاری است. گفتوگوهایی كه رسانهها بخشی از آن را گرد و خاكهای سیاسی میدانند كه محیط زیست انسانی و سرزمینی را قربانی خواهد كرد. گرد وخاكهایی كه باعث شد تا اطلاعرسانی دقیق از این پدیده كمتر به گوش عموم برسد.
۱۳۹۳/۱۲/۱۲